در مخالفت با سیاستهای فرهنگی دولت جدید، گروهی از نویسندگان و شعرای شناخته شدة کشور از ادامة فعالیتهای فرهنگی طفره میروند. بهانه نیز روشن است: « تقصیر دولت است که همراهیهای فرهنگی لازم نمیکند!» بله، این داستان در کشور ایران سر دراز دارد. آنجا که در کشورهائی تازه تأسیس، و عملاً فاقد فرهنگ کهن مکتوب، چون کانادا، نروژ، فنلاند، و ... همه ساله دولتها میلیونها دلار صرف تبلیغ فرهنگ نوشتاری میکنند، و هر «قلمزنی»، هر چند بیسواد و کمسواد را روی سرشان گذاشته «حلوا حلواکنان» به دور دنیا میچرخانند، تا به جهانیان ثابت کرده باشند که فرهنگهای نوشتاری کانادائی، نروژی، فنلاندی و ... نیز در مجموعه فرهنگهای معاصر بشری جائی دارد، در کشورهای کهنسالی چون ایران، مصر، سوریه، هند و چین شاهدیم که دولتها، که لااقل نوع «هندی» آن از مزیت «دمکراتیک» بودن هم برخوردار است، میلیونها، اگر نگوئیم میلیاردها دلار، در سال هزینه میشود، تا از انتشار آراء و عقاید به صورت نوشتار جلوگیری به عمل آید!
بهترین نمونة این برخورد ضد فرهنگی با یک جامعه را امروز میتوان در کشور چین شاهد بود. حکومت «مائوئیستی» پکن، که از مائوئیسم و کمونیسم همان «دیکتاتوری سیاسی» را کافی تشخیص داده، و سالهاست صنعت «چاپ» را کاملاً دولتی کرده، امروز جهت «مبارزه» با ادبیات «مخالفخوان» که بر امواج اینترنت به حرکت در آمده است، با نصب یکی از بزرگترین و وسیعترین «فایروالهائی» که تاریخ نوپای دیجیتالی جهان به یاد دارد، عملاً یک شبکة اینترنت «مخصوص دولت چین» ایجاد کرده است. جالب اینجاست که در پیشبرد این «سیاست» نیز، چین تکیه بر شرکتهای غربی دارد، همان شرکتهائی که در واقع گسترش دهندة همان «فساد اخلاقی» هستند که مثلاً دولت چین با آن در حال مبارزه است: گوگل، بلاگر، فایر فاکس از جمله شرکتهائی هستند که یک پای را در سرکوب جهان سوم محکم کردهاند، و پای دیگرشان را در «کالیفرنیا»!
این همکاریها مسلماً «رایگان» صورت نمیگیرد، ولی بهانة چنین سرمایهگذاری سنگینی، در کشور چین که مشکلات اقتصادی تودههای دهقانی آن هنوز از دورة مائوتسهتونگ مورد «بررسی» همین حکومت «باقی» مانده، کاملاً روشن است: «مبارزه با فساد اخلاق!» میبینیم که این «اخلاق»، هر «معجونی» که هست، چقدر کشته و مرده در سراسر جهان برای خود دست و پا کرده؛ نه تنها حکومت «اسلامپناه» فیضیة قم، که حاکمیت مائوئیستی پکن، دولت نیمهنظامی ویتنام، حکومت «دمکراسی» هند، حکومت آلسعود، و دولت ژنرال مشارف، همه و همه سینهچاک «اخلاقیات» شدهاند. فقط این سئوال بیجواب میماند که این «اخلاقیات» چیست که عقبماندهترین و گرسنهترین ملتهای جهان، دولتهایشان اینهمه باید برای آن باید یقه بدرند، در شرایطی که حاکمان واقعی جهان زیاد هم «نگران» آن به نظر نمیرسند؟
البته در این بحث «شیرین»، نمیباید فراموش کرد که «اخلاقیات» از نظر این حاکمان، طی سالها فاشیسم، سرکوبگری و چپاول مفاهیم و معانیای از آن خود پیدا کرده. به طور مثال، زمانی که چند ماه پیش در شهر شانگهای، «میلیاردرهای» چینی در یک نمایش تلویزیونی، مدلهای عتیقة اتوموبیلهای کورسی خود را در یک مسابقة «سالم» به میدان رقابت آورده بودند، همین «اخلاقیات» به هیچ عنوان مخدوش نشد! «اخلاقیات» این حضرات، زمانی که یک خودروی عتیقه، که معادل یکصدسال دستمزد یک کارگر چینی است، در کشوری که میلیونها کودک گرسنهاند، به میدان «مسابقات» آورده میشود، و صاحب «خوشذوق» آن «سجایای» خودرو را در مقابل بینندگان طی دقایقی طولانی به توصیف تشریح میفرمایند، به هیچ عنوان مخدوش نخواهد شد؛ در این حکومت کسی نمیپرسد چنین ثروتی از کجا آمده؟ ولی اگر همین کارگری که یکصدسال دستمزدش را خرج خرید یک اتوموبیل زینتی میکنند، خدائی ناکرده هیکل یک زن را بدون لباس یا با لباسی مختصر روی خطوط اینترنت ببیند، «اخلاقیات» جامعه «واقعاً» به زیر سئوال میرود! و یا اینکه اگر یک زن چینی روی خطوط اینترنت در یک «چت» شرکت کند، وا مصیبتا! ولی زمانی که همین زنان را هزار هزار، در فاحشهخانههای «دولتی» جهت رفاه حال کادرهای «مائو» عملاً به فحشاء میکشانند، به هیچ عنوان «اخلاقیات» مخدوش نخواهد شد. این مختصر از این نظر ارائه شد، تا خواننده به «عمق» تعریفی دست یابد که این حاکمیتهای «مزدور» و خونریز، طی سالهای سال استبداد، در سطح جامعه از «اخلاقیات» ارائه دادهاند.
حال شاید بهتر باشد به مسئله جامعة خودمان بازگردیم، چرا که نمونة چین صرفاً برای این عنوان شد تا ایرانی فراموش نکند که، «فرهنگ ایرانی»، «اسلام»، «شیعة 12 امامی»، «سنتپیامبر» و دیگر «آتوآشغالهائی» که گفتمان فاشیسم را سالهاست در ایران سازماندهی کرده، ارتباط زیادی با مسائل واقعی جامعه، حتی «اخلاقیات» در مفهوم مترادف آن ندارد. پایهگذاری «اخلاقیات دولتی» یا بهتر بگوئیم «اخلاقیات فراگیر»، نه به دلیل وابستگی دولت و دولتیان به موضوعات اخلاقی، که به دلیل ارائة راهکارهائی جهت «سرکوب» تودههای مردم سازماندهی میشود. دولت سانسورچی میتواند یک حکومت واپسگرای اسلامی چون «امیران سعودی» باشد، و میتواند به همچنین از حاکمیتی حزبی تشکیل شود، در اوج «مائوئیسم»!
ولی موضوع «ادبیات» در ایران، یا به طور کلی «نوشتار» در فرهنگ ما ایرانیان، موضوعی است به مراتب گستردهتر از تجربیات امروزی بر امواج اینترنت. سانسور و شکستن قلمها، از دیرباز در ایران به نوعی فرهنگ «حکومتی» تبدیل شده. در واقع، دولت به خود حق میدهد که جهت آنچه در چارچوب منافع خود تعریف کرده و عناوینی از قبیل «حفظ» اخلاقیات، دین، ارزشهای والای فرهنگ ایرانی، و ... بر آن نهاده، هر گونه «تصحیحی» که لازم میداند بر «نوشتار» صورت دهد. این معضل از دیرباز بر جامعة ایران حکومت میکرده، ولی امروز این فرصت را یافتهایم که به «عمق» واقعی این شیوه پوسیدة سیاسی دستیابیم. شاید بسیاری دیروز ندیدند، ولی امروز به رأیالعین میبینند که «سانسور» نه در مقام برخوردی «فرهنگساز»، آنچنان که حاکمیتها ادعا دارند، که صرفاً در حکم نوعی «اعمال حاکمیت» برهنه و سرکوبگر «موضوعیت» مییابد. شاید تا دیروز بسیاری از همین نویسندگان، شعرا، روزنامهنگاران، و ... از برخی «سانسورها» حمایتهای معنوی و اخلاقی نیز در عمل و یا در ذهن خود صورت میدادهاند! بله، «فاشیسم» صرفاً برای حاکمیت بر تودههای بیسواد نیست؛ کاملاً بر عکس، اولین هدف «فرهنگ فاشیستی» همانهائی هستند که خود را میباید «فرهیختگان» اجتماعی به شمار آورند! اینان در واقع میباید نقش سخنگویان و رابطان حاکمیت فاشیستی با تودهها را بر عهده گیرند، و جائی در «کلام» هم اینان، جائی در «ذهنیتهای» هم اینان است که، عناصر اساسی این فرهنگ فاشیستی میباید «توجیه» شود.
چرا ایرانی نباید بنویسید؟ چون حکومتی به تمامی معنا «جعلی»، با حمایت اجنبی ظاهراً بر سرنوشت ملت ایران حاکم شده؟ فردوسی حکیم هم شاهنامه را در پاسخ به ترکتازیهای محمود غزنوی، ترک بیخرد و خونریز آسیای مرکزی، به زبان پارسی نوشت؛ مخاطب نویسنده، خوانندة اشعار شاعر و به صورتی وسیعتر بهرهوران واقعی از محصولات فرهنگی در یک جامعه، تودههای مردم همان جامعهاند؛ دولتها «نقشی» نخواهند داشت. «نقش» این حاکمیتها که نه جز سانسور، سرکوب و چپاول هنری دارند و نه پاسداری از ریشههای غنی فرهنگی و یا فراهم آوردن اسباب عروج فرهنگی جامعه را وظیفهای برای خود میشناسند، روزی در عمق زبالهدان تاریخ به نقطة پایانی خود خواهد رسید. در چنین روزی، که دیر یا زود شاهد طلوع صبحدماش خواهیم بود، کمکاریهای امروز را نویسنده، شاعر، هنرمند، نقاش، نقاد و ... در برابر فرزندان این سرزمین چگونه پاسخ خواهد داد؟
ایرانی به عنوان یکی از «ادیبترین» ملتهای جهان وظیفه دارد که در راه مبارزه برای آزادی قلم، نه صرفاً در جامعة خود که در سطح جهانی بکوشد؛ آنان که با میدان این مبارزه، به بهانة «عدمهمکاری» این دولت «اسلامی» وداع میکنند و قلم بر زمین میگذارند، باید بدانند که چنین عقبنشینیهائی صرفاً میتواند حمل بر این شود که گوئی حمایت امثال احمدینژادها، خامنهایها، رفسنجانیها، و اراذل و اوباشی در حد اینان، در مسیر عروج ادبیات، هنر، شعر و آفرینندگی ملت ایران قرار بوده «نقشی» هم بازی کند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر