سال جدید میلادی را در منطقة خاورمیانه در شرایط بسیار ویژهای
آغاز میکنیم. بحران خونین سوریه، علیرغم روشنتر شدن مسیرهای احتمالیاش همچنان
بر معادلات منطقهای سنگینی میکند. و در
کشور عراق، که حاکمیتاش پس از اشغال
کویت ـ سال 1990 ـ در
وضعیتی نامعلوم دستوپای میزد، پس از گذشت
یک ربع قرن، بحرانهای روزانه همچنان ادامه
دارد، هر چند شاهد تلاشهائی نوین در راه تثبیت سیاست
دولت هستیم. ترکیه نیز با مسائل نوین منطقهای همچنان دستبهگریبان
باقی مانده. آنکارا طی چند سال گذشته نتوانسته و همچنان نمیتواند، هم
خطوط کلی سیاست سنتیاش را تحکیم بخشد، و
هم خود را با شرایط جدید منطقهای هماهنگ کند. از سوی
دیگر، سیاستهای نابخردانه و عجولانه، اگر
نگوئیم سودجویانة قدرتهای جهانی، مناطق کردنشین را در منطقه به مرز انفجار نزدیک
میکند. و فروپاشی بهای نفت خام، این شرایط را تا چنان حدی غیرقابل کنترل کرده، که ممکن است سرنوشت شیخنشینهای خلیجفارس و
خصوصاً عربستان سعودی در استراتژیهای آینده زیرورو شود. و جنگ و
برادرکشی یمن تزلزل بیشتری بر این کشورها حاکم کرده.
با این وجود، علیرغم
تمامی معضلاتی که در بالا پیرامون شرایط کشورهای منطقه عنوان کردیم، میباید اذعان داشت که حکومت جمکران در این
آغازین روزهای سال 2016 میلادی، همچنان
مهمترین وکلیدیترین معضل منطقه باقی مانده. «مذاکرات
هستهای» و کاهش تنشهای تبلیغاتی و سیاسی حکومت اسلامی با ایالاتمتحد، به این ایده در برخی محافل میدان داده بود
که، در ایران تغییرات کلی در شیوة حکومت و ادارة
کشور، خصوصاً در رویاروئی با بنیادهای حقوقی بینالمللی
و قدرتهای بزرگ جهانی آغاز خواهد شد. ولی اینهمه گویا خیالی خام بیش نبود! و هر
چند مدتهاست جامعة ایران نیازمند ترسیم خطوط نوین استراتژیک و اساسی است، دولت
حسن روحانی که ظاهراً جهت همین مهم پای به میدان گذارده، در این زمینهها دست به هیچ اقدامی نمیزند. خلاصه بگوئیم، در
سیاستهای داخلی و خارجی حکومت اسلامی تغییری نمیبینیم؛ و کم نیستند محافلی که در درون حکومت این بیعملی
را نشانة «حاکمیت اسلام راستین» و سازشناپذیری «انقلاب» تحلیل میکنند! دولت
«انقلاب اسلامی»، همچنان پای بر سیاستهای دیرینهای میفشارد که
نه فقط نارسائیشان در پاسخگوئی به معضلات کشور بارها به اثبات رسیده، که هر روز خود فینفسه مشکلی نوین بر مشکلات
گذشته افزودهاند.
از نظر تاریخ معاصر کشور،
و در زمینة سیاستهای داخلی، شقاقهای سیاسی در طیف «انقلابیون اسلامی» از
روزهای آغازین کودتای 22 بهمن 57 تبدیل به سریالی دنبالهدار شده! ولی این درگیریها، طی چند
سال گذشته عملاً پای در نوعی «خودتخریبی» گذارده. روزی نیست که «مقامات» حکومت اسلامی به عناوین
متفاوت و تحت شعارهای مسخره به جان یکدیگر نیافتند، و این یک،
آن دیگری را «فحشکش» نکند. متانت سیاسی، نزاکت
اجتماعی، رعایت اصول اخلاقی و احترام به
مخالف، که اصولاً در «انقلاب اسلامی» و
به ویژه در ارتباط با غیرخودیها از روز نخست گهر «نایاب» بود، اینک در
ارتباط عوامل و رعایای حاکمیت با یکدیگر نیز بکلی از میان رفته. رعایای
حکومت، که از
دورة ملاممد خاتمی در برابر یکدیگر پای در هرزهدرائی و عربدهجوئی علنی گذاردند، و در دوران احمدینژاد رسماً کارشان به کتککاری
با رئیسجمهور و فحاشیهای خیابانی کشیده بود، اینک
جهت هرزهدرائیهای «سازمانی» روزنامههای وابسته به ارگانهای «انقلابی» را نیز به
کار گرفته، اساس و بنیاد «اخلاقیات حاکم بر حوزههای علمیه»
را در قالب «مقاله» در سطح جامعه منتشر میکنند!
اینکه جامعهای در چنین جو آکنده از نفرت، هرزهدرائی و بغض و خشونت بتواند راه به صلاح و
فلاح برد مسلماً امکانپذیر نخواهد بود. کسانیکه
در رئوس هرم این حاکمیت جهت حفظ منافع محفلی و گروهیشان، به محض برخورد
با هر گونه ناملایمت، قلادة مشقنویسان جیره و مواجببگیر را گشوده، اینان
را به هتاکی و فحاشی در رسانهها تشویق میکنند،
شاید ندانند، ولی این قماش «دعواهای خانوادگی» نه تنها درد حکومت
اسلامی را درمان نخواهد کرد، که ملت ایران
را در رد تمامیت این حکومت و چارهجوئی ورای نسخههای «ملائی» مصممتر میکند.
در هیاهوی انتخاباتیای که اوباش جمکران به راه انداختهاند،
گویا مسئلة مهم و سرنوشتسازی به نام تعیین
«رهبر» در برابر نظام قرار گرفته. ولی به صراحت بگوئیم، علی خامنهای فینفسه هیچ اهمیتی ندارد؛ این فاشیستها هستند که همچون یک گله سگ
وحشتزده به فغان اوفتادهاند. اینان عمری است که از فوت کردن در آستین «قلادهدار»
نان میخورند، و زمانیکه قلادهدار صحنه را خالی کند، جملگی «بیپدر» میشوند! این سگان
بیصاحب، نهایت امر تا رسیدن صاحب بعدی پای به دوران
وانفسی میگذارند، و چه بسا که احدی استخوانی
برایشان پرتاب نکند. هیاهوی «انتخاباتی»
جمکرانیان به همین دلیل به راه اوفتاده.
در این قشقرق، گویا گروهی میخواهند فقط «علماء» به مجلس
خبرگان بیایند! تو گوئی علی خامنهای، هاشمی رفسنجانی و یا همان خمینی مفلوک در این
مملکت از جمله «علماء» بودهاند! باید
پرسید، جز چند ملای ساواکی شناخته شده که
سالها از دست آریامهر نان میخوردند، کدام عالم علوم دینی در فیضیهها پای به حلقة
کودتای 22 بهمن 57 گذارده که اینان اینچنین بر طبل توخالی حضور «علماء» میکوبند؟
ولی در همینجا بگوئیم، مسئله
حضور «علماء» نیست؛ مشکل این است که حلقة منفور کودتا چگونه میتواند
از طریق این به اصطلاح «انتخابات»، کسانی را به مجلس خبرگان وارد کند که با «حذف و
یا حفظ» علی خامنهای، منافع اوباشی را که سالهاست در اطراف وی خیمه
زدهاند، دست نخورده نگهدارد! به
عبارت سادهتر، تمامی دعواها بر سر این است تا تحولاتی را که حسن
روحانی ظاهراً قرار بود در دستور کار قرار دهد، به
تعطیل بکشاند. به همین دلیل است که بردارانه و خواهرانه
یکدیگر را «فاحشه» میخوانند؛ متقلب لقب
میدهند؛ مهر خائن بر پیشانی هم میچسبانند؛ پروندههای یکدیگر را به دادستانیها میفرستند؛ و ... و یا به دریافت لقب فاحشه «افتخار» میکنند، اینهمه
تا نگویند «دعوا» بر سر چیست! بله، دعوا بر
سر چند روز لفتولیس و مال ملتخوری است؛
دعوای واقعی بر سر این است که پای ملت را به سنگ «فرائض دینی» و یا افتخار
به ابتذال بشکنند، تا ملا و آخوند، یا همان به اصطلاح «علماء» مفت بخورند و به
اربابان فرامرزیشان خدمت کنند.
خلاصه بگوئیم،
مسئلة «انتخابات» آتی در حکومت جمکران نیز حکایت همان «مذاکرات هستهای» شده! مذاکراتی که نه طرف آمریکائی خواهان آن بود و
نه طرف جمکرانی! مذاکراتی که میبایست در چارچوب مطالبات سیاستهای
بزرگ جهانی به پایان برسد، چه خامنهای، روحانی
و سپاه پاسداران میخواستند و چه نمیخواستند.
در «انتخابات» آتی نیز قضیه همین
است! نه دولت
روحانی خواهان تغییر شرایط فعلی است، نه
بیترهبری میخواهد که چیزی در این مملکت تغییر کند! مخالفان
صوری دولت و رهبر هم به همچنین، حتی آنان
که در خارج از کشور نشریه به راه انداختهاند نیز با هرگونه تغییر مخالفاند! خلاصه،
هیچکدام نمیخواهد کوچکترین تحولی در کار اوفتد چرا که منافعاش مخدوش میشود؛
و تمام دعواها بر سر این است که وضع
موجود حفظ شود، و اصلاً کاری انجام نشود. ولی همانطور که گفتیم، قضیه عین «مذاکرات هستهای» شده؛ یا به
قول خودمانیتر، همان آش خاله است! چه بخواهند و چه نخواهند، باید
بخورند.
بالاتر گفته بودیم که منطقه در شرایط ویژهای قرار
گرفته. در اینجا بگوئیم، ادامة
این شرایط به هیچ عنوان امکانپذیر نیست.
در آمریکا دولت اوباما به آخر کار رسیده، و دولتهای
انگلستان، فرانسه و آلمان ـ همکاران اروپائی کودتاچیان 22 بهمن 57 ـ در بنبستهای
استراتژیک دستوپا میزنند. به طور
مثال، صندوق بینالمللی پول، در
اطلاعیة اخیر خود، سال 2016 را از هر نظر، از سال
2015 ناخوشایندتر برآورد کرده. تولید
صنعتی در اروپای غربی و آمریکا رو به کاهش دارد،
و جریان نقدینگی عملاً بانکهای صاحب جاهوجلال پایتختهای غربی را به ورطة
ورشکستگی کشانده. اگر به تمامی این معضلات، خطر «تروریسم» را نیز اضافه کنیم، شاید
تصویر روشنتر شود. این شرایط نمیتواند قابل دوام باشد. این
واقعیت امروز غیرقابل تردید است که کلید حل بسیاری مسائل در خاورمیانه، خصوصاً
در ارتباط قدرتهای بزرگ جهانی با یکدیگر در ایران و ترکیه قرار گرفته. دو
کشوری که با سرعت هر چه تمامتر به سوی ورشکستگی اقتصادی، جنگ و
بحرانهای قومی و منطقهای پیش میتازند. اگر آمریکا از ورشکستگی ترکیه و ایران به
دلائل استراتژیک حمایت کند، فشار
روسیه را نمیتواند دور بزند، در نتیجه در آینده نخواهد توانست آنقدرها روی
ملابازی در ایران سرمایهگزاری نماید.
اینک پس از گذشت 4 دهه، شاهدیم
که، آمریکا و همکاران اروپائیاش در
ادامة منفعتطلبی از «اسلام سیاسی» که خودشان قابلة آن بودند ناکام ماندهاند. در آغاز کار، واشنگتن اوباش اسلامگرا را به سوی «نبرد با
اتحاد شوروی» هدایت کرد، سپس هنگام
فروپاشی بلشویسم از آنان برای تکهتکه کردن روسیه شوروی بهرهبرداری نمود! در گامهای بعد، زیادهطلبیهای
واشنگتن کار را بجاهای باریک کشاند. ایالاتمتحد
با بیرون کشیدن یک رنگینپوست به نام باراک «حسین» اوباما، رسماً تلاش کرد تا آمریکا را به محور
اسلامگرائی جهانی تبدیل کند، و اتحادی «مقدس» بین واشنگتن و مراکز دینپناهی
در «جهان اسلام»، خصوصاً با محفل اخوانالمسلمین به وجود آورد! و
«اتحاد برادارانه» و مزورانة یانکی و اسلامسیاسی همانطور که دیدیم کار را به
«بهار عرب» کشاند. ولی در لحظهای که این سطور نوشته میشود، بهارعرب شکست خورده! و هیئت حاکمة ایالاتمتحد ناامید از سازماندهی
به این «اتحاد برادرانه»، زبان به هتاکی به «جهان اسلام و مسلمانان»
گشوده، و نامزدهای جمهوریخواهان در جریان
فعالیتهای انتخاباتیشان در فحاشی به «اسلام و مسلمین» هر یک از دیگری پیشی میگیرد.
در ایالاتمتحد، شمار محافلی که رسماً مواضع «ضداسلامی»، و نه
صرفاً «غیراسلامی» اتخاذ میکنند، هر روز
بیشتر و بیشتر میشود. در این شرایط، «اسلامگرائی» به تدریج از صورت یک گزینة «سیاسی
ـ عقیدتی» خارج شده، تبدیل به جرمی قابل تعقیب میشود. چگونه میتوان در چنین چشماندازی، برای «اسلام سیاسی» ملایان در منطقة خاورمیانه
فردائی پیشبینی نمود؟ و هر چند جمکرانیان دکان «هفتة وحدت اسلامی»
افتتاح کنند، تا «چهرة نورانی اسلام» را به جهانیان معرفی نمایند، آیندهای
برای اسلام سیاسی در کار نخواهد بود:
«[...] ضروری است کشورهای اسلامی، با ارائه چهرة واقعی اسلام، تصویر نادرست از سیمای نورانی اسلام را
بزدایند [...]»
منبع: توئیتر حسن
روحانی
خدمت حسن فوتبال بگوئیم،
این «شعارها» ترهات قدیم است. با
توجه به فجایعی که در ایران و دیگر مناطق مسلماننشین رخ داده، امروز دیگر برای جهانیان چیزی به نام چهرة
نورانی اسلام وجود ندارد. دیگر نمیتوان
لکههای سیاه تعدد زوجات، بردهداری، سنگسار، قصاص، تروریسم و ...
و به ویژه «زمینخواری» را از چهرة نورانی اسلام زدود! به
ویژه زمانیکه مسئلة زمینخواری «معاصر» میشود،
و به زمینهای کلیسای آشوریان در ایران میرسد:
«[...] گروهی در لوای هیات مذهبی، به بهانة
تأسیس و بنای حسینیه، زمین متعلق به کلیسای کاتولیک آشوری کلدانی در خیابان
پاتریس لومومبای تهران را به صورت غیرقانونی تصرف کردهاند [...] نماینده آشوریان
و کلدانیان[...] افزوده که با علی یونسی، دستیار
ویژه رئیسجمهوری ایران در امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی، نیز درباره
این مشکل صحبت کرده اما آقای یونسی گفته است که "کاری از دستش
بر نمیآید"»
منبع: رادیوفردا، مورخ 9 دیماه سالجاری
مسلماً خبر غصب زمین کلیسای آشوریان ایران توسط اسلامگرایان،
در گیرودار «هفتة وحدت اسلامی» چهرة
نورانی اسلام حسن فوتبال را به مراتب درخشانتر از پیش کرده! ولی دیگر این اسلام برای فاطی «تنبان» نخواهد
شد، آمریکا هم باید فکر دیگری برای تنباناش
بکند. برای حکومت اسلامی خبرهای بدی آوردهایم! دوران
خوشخدمتی و پیشخدمتی ملا در محراب واشنگتن اگر هنوز به زعم گروهی سپری نشده
باشد ـ همان گروهی که رهبر تروریستهای
«نهضت اسلامی تاجیکستان» را اخیراً به بهانة شرکت در نشست اسلامی به بیترهبری
دعوت کرده ـ دیگر بر آن نمیتوان منفعتی متصور شد. چرا که،
برای کودتاچیان 22 بهمن 57، کفگیر به ته دیگ خورده. ملاها و
حواریونشان میتوانند از شب تا سحرگاه،
تروریستها را در تهران آب و نان بدهند،
و برای خوشآمد اربابان یانکیشان به بهانة انتخابات فحش و ناسزا نثار
یکدیگر کنند، ولی کارشان در همین مرحله
متوقف خواهد ماند. دیپلماسیهای جهانی و منطقهای، دست واشنگتن را از پشت بسته، آمریکا نخواهد توانست از «عملیات شهادتطلبانه»
اینان به شیوههای گذشته «حمایت» سیاسی و استراتژیک به عمل آورد، و شعارهای
سرشار از بغض و کینه و نفرتشان را در آسیاب خبرسازیاش به «ایدئولوژی رسمی»
تبدیل کند.
خلاصة کلام، توپ
اسلامگرائی آمریکا اگر شلیک شود، بیش از
آنچه هدف بیرونی را تخریب نماید، خودیها
را لتوپار خواهد کرد. این توپ به تدریج به سرنوشت توپ فتحعلیشاه
قاجار دچار شده، همانکه لشوش و رندان با
صرف هزینههای گران ساختند و قرار بود گلولهاش سنپترزبورگ را نابود کند. همان
توپی که پس از شلیک، گلولهاش گلخانه و
باغچة شاه قاجار را در تهران نابود کرد. وقتی
کار اسلام سیاسی به توپ فتحعلیشاه رسید، واشنگتن عقب نشست؛ در این
شرایط است که ملا پای میز «مذاکرات هستهای» میرود؛ و اینک همین ملا میباید برای حکومت «هشلهفی»
که قانون اساسیاش را بر پایة فقه و شرعیات ششم ابتدائی نوشتهاند «فکربکری» بکند. چه کسی
میتواند ادعا داشته باشد که فرستادن فلان و یا بهمان ملا به مجلس خبرگان سرنوشتساز
خواهد بود، چه کسی میتواند ادعا کند که اعزام
گروه مشخصی از اوباشان حکومت به آنچه مجلس شورای اسلامی خوانده میشود، سرنوشت ملت را تعیین خواهد کرد؟ تغییر در شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران محتوم است. ولی این تغییر از قضای روزگار خارج از دسترس و
اختیار این حکومت قرار گرفته. جنجال پیرامون
«انتخابات»، فقط با هدف جلوگیری از این تغییرات محتوم به راه
اوفتاده.