آنروزها که در ششم بهمنماه، و در اوج انقلاب سفید شاه و ملت، یکی از «اصول» ششگانه این انقلاب «سهیمکردن کارگران در سود کارخانجات» عنوان شد، بسیاری از صاحبنظران اقتصادی «پوزخندکوچکی» زدند؛ «پوزخند» از آن جهت بود که در بطن یک نظام سرمایهداری «کمپرادور»، وابسته به صادرات نفت خام، سوددهیهای صنایع را اصولاً از نظر اقتصادی چگونه میتوان تعریف کرد؟ آیا جز این بود که، اعتبارات بانکی در غرب، که از راه غارت منابع نفتی ایران انبار شده بود، میبایست از طریق گسترش یک «شبهصنعت» باز هم به غارت صنایع خارجی برود، و صحنه را برای مصرفی کردن جامعهای فراهم آورد که از دنیای «مصرفی» و «صنعتی» فقط «ریالی» وابسته به نوسانات دلار در جیب داشت؟ ریالی که از آن پس میبایست در راه سروریهای سرمایهداری غربی، ملت ایران در هزینه کردنش از خود جان فشانیها کند؟ ولی در آغاز گفتیم که پوزخندی «کوچک» بود، «کوچک» از آن نظر که، در جامعهای عملاً فاقد فرهنگ «کارگری»، سهیم کردن «کارگر» در سود کارخانه چه معنائی جز فراهم آوردن سرکوب وسیعتر طبقهای به همراه میآورد که نهایت امر سرکوب شدهترین طبقة اجتماعی کشور بود.
تحت عنوان همین «سهیمکردنها» بود که فرهنگ کارگری را در بسیاری از بلندگوهای دولتی، «آریامهری» تعریف میکردند، و کم نبودند آنان که بر فراز منابر و پشت میکروفونهای ساواک، ادعا میکردند که هیچ «نظامی» در جهان نتوانسته تا به این حد به طبقة کارگر «خدمت» کند. بله، آنچه در بالا آمد یکی از «واقعیات» نظام آریامهری بود؛ به زیر سئوال بردن آن میتوانست حکم «اعدام» به همراه آورد! اعلیحضرت برای کارگران خیلی از خود مایه گذاشتند! و شاهد بودیم که طی دو دهه، نه تنها نیمی از دهات کشور از جمعیت خالی شد، که تمامی این جماعت رانده شده، سرگردان، گرسنه و بیپناه در حاشیة شهرهای بزرگ در آرزوی دستیابی به دروازة تمدن بزرگ روی سر هم انبار شدند. و زمانی که حاجروحالله از «عدالت» گفت، همین تودهها «عدالت» را به چشم دیدند؛ همان عدالتی که «شاه» قولش را داد، و «امام» قرار بود به آن جامة عمل بپوشاند.
مورخان بیدلیل نیست که بحرانهای اجتماعی را در سلسلهای از ارتباطات و رخدادها جستجو میکنند. شاید اگر پتک گران این «انقلاب سپید» بر سرزمین ما و ساکناناش اینچنین فرود نیامده بود، حال همگان سرنوشتی دیگر میداشتیم. ولی کشور ایران بحق یکی از مهمترین لابراتوارهای سرمایهداری جهانی است؛ این رابطه دهههاست که ادامه دارد، و حتی بلوای 22 بهمن که نام «انقلاب اسلامی» بر آن گذاشتند نیز نتوانست در موضع ما ایرانیان به عنوان «موشهای» برتر آزمایشگاه سرمایهداری غربی تغییری صورت دهد.
ما موشهای آزمایشگاهی غرب، در هر دوره نقشی بر عهده میگیریم، در دوران میرپنج با آن افتضاح «کشفحجاب» کردند، تا با این افتضاح «زنستیزی» قرون وسطی بتواند بر جامعة ایران 60 سال بعد، دوباره حاکم شود؛ و همانطور که فرزند خلف میرپنج با آن هیاهو «انقلاب سفید» کرد، با این همهمه و هرجومرج «انقلاب اسلامی» برایمان به راه انداختند. بیدلیل نیست که از قدیم گفتهاند: «جواب های هوی است!» بله، جواب «های» حتی امروز هم «هوی» است؛ امروز که احمدینژاد با همان ژستهای مکشمرگما و «نارمکی» خودش صدها میلیاردها تومان سهام شرکتهای دولتی را تحویل استانداریها داد تا میان «بیبضاعتها» تقسیم کنند، آدم بیاختیار یاد «هوی» میافتد! این «سهام» حتی نامی هم مخصوص از آن خود دارد: «سهام عدالت»! این همان عدالتی است که اگر مردم کوچه و خیابان واقعاً خواستارش باشند، نهایتاً سر از زندان اوین در خواهند آورد!
همانطور که در بالا آمد، اعلیحضرت در آن روزها از «کارگر» زیاد میفرمودند. بیدلیل هم نبود، چرا که بعضی «کارگرها» یک امپراتوری در شمال کشور ایران بر پا کرده بودند که سردستههایشان کتوشلوارهای قشنگی بر تن داشتند ـ از آن کتوشلوارهای ابریشمین 50 هزار دلاری ـ و در سراسر دنیا برای هر چه «کارگر» بود دلشان آنقدر میسوخت، که اگر عصبانی میشدند، قلوة محمدرضا پهلوی را درسته میکندند، کباب میکردند و میدادند رفیق کیانوری ناشتا بخورد! از اینرو، موضوع «کارگر» نمیباید، چون دروة میرپنج بیسروصدا برگزار شود. اگر وزیر «فرهنگ» میرپنج برای مبارزه با «بولشویسم» دستور داده بود از درون کتابهای درسی در مبحث «اهرم»، عبارات «بازوی کارگر» و «نیروی کارگر» را با عبارات «بازوی عمله» و «نیروی عمله» جایگزین کنند، به این دلیل بود که «کارگر» بولشویک و نجس بود! و شاهد بودیم که همین «کارگر»، حتی روز 23 بهمن ماه 1357، زمانی که نمایندگان «جنبشکارگری» که به اصطلاح همین «فدائیان خلق» خودمان باید باشند، پس از آنهمه جانفشانی در راه «مواضع ضدامپریالیستی» امام خمینی خواستار دیدار با «پدرروحانیشان» شده بودند، جواب حاجروحالله همان بود که «وزیر فرهنگ» میرپنج گفته بود؛ آب پاکی روی دستشان ریخت و در اعلامیة رسمی «بیتامام» فرمود: «این کمونیستها نجساند، مردم مسلمان با آنان صحبت نکنند!»
بله، داستان ما به اینجا رسید که پس از نبرد «اسلام» با کمونیسم در افغانستان، دیگر «صحنهسازیهای» کارگری و فرهنگ کارگریای که «آریامهر ما» مجبور شده بود چند دههای چون بادکنک در آن «فوت» کند، از سکه افتاد. حال دیگر جوانان نه برای مبارزات طبقاتی، که جهت مبارزه در راه «رزو» بلیط بهشت موعود به میدان جنگ میرفتند، شعار امپریالیسم تغییر کرده بود، «دنیا اصلاً ارزش ندارد، آخرت را بجوئید!» جوانان هم همین کار را کردند، این دنیا را دادند به دست میکروسافت، آیبیام، تکزاکو و شرکاء، خودشان رفتند آن دنیا توی صف نان و مایحتاج!
ولی هر «فریب» دورهای دارد، و افراد یک ملت هر قدر کودن و خرفت باشند، زمانی که چند سالی خوب تسمه از گردهشان کشیدند، حواسشان سر جا میآید و میفهمند که عجب «کلکی» خوردهاند! اینجاست که پردة نمایش میافتد، ولی اشتباه نکنید، چون دوباره بالا میرود، و از پشت مه، دود و غبار فردی پای پیش میگذارد و میگوید: «سهام عدالت توزیع میكنیم!» سهام یک مشت شرکت ورشکسته، که همه ساله صرفاً از طریق تزریق نقدینگی دولتی موجودیتشان تأمین میشود، قرار است میان بیبضاعتها تقسیم شود! این بیبضاعتها دیگر از جان ایندولت چه میخواهند؟ از این برنامه «اقتصادیتر» چیزی سراغ دارید؟
ولی به آقای احمدینژاد توصیه میکنیم که برای حفظ «عدالت» فعلاً بجای «توزیع سهام عدالت»، یک قسمت کوچک از «حقحسابهائی» را که هر ماه هیئت دولت دریافت میکند با مردم کوچه و خیابان تقسیم کنند. از همان حق حسابهائی که شامل قاچاق مواد غذائی، محصولات برقی، تلویزیون، ماهواره، ویدیوی سکسی، ویسکی، و ... میشود و برادارن سپاه پاسداران همه روزه در توزیع آنها جانفشانیها میکنند، ملت بدبخت را هم بینصیب نگذارند! ولی خوب دنیا را چه دیدید، روزی خواهد رسید که همین مهرورزی هم برای باقی ماندن بر این مسند «خلافت استیجاری» بیاید و بگوید، «از فیلمهای سکسی که سپاه همه روزه توزیع میکند، بیبضاعتها را هم بهرهمند میکنیم!» ولی متاسفانه موفقیتی نخواهد داشت، چرا که بیبضاعتهای بیچاره حال و حوصله تماشا کردن این فیلمها را ندارند، اینجور «کالاها» مخصوص شکمهای سیری است که در سنگر فیضیه پناه گرفتهاند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر