اگر هم نخواهیم «قصة» عباس پالیزدار را ادامه دهیم، جماعت وابسته به حکومت اسلامی کاری میکند که مجبور به سخن گفتن از این شخصیت بزرگ جهان اسلام باشیم! سایت «روزآنلاین» که از وابستگان «نیمهپنهان» حکومت اسلامی است، و با وجود «آیپی» انگلیسیاش، سعی فراوان به خرج میدهد که تحت عنوان «سایتی خبری در کشور فرانسه» خود را به همگان معرفی کند، امروز به قلم «تحلیلگر» خود مطلبی در مورد حضرت «پالیزدار» به چاپ رسانده! تحلیل چند و چون این مطلب را به کناری میگذاریم چرا که نویسندة محترم آن، که برخی اوقات در بنگاه خبرپراکنی «بیبیسی» تحلیلگر متخصص «امور خاورمیانه» نیز معرفی میشود، سخن گفتن از عباس پالیزدار را با این «تیتر» آغاز میکند:
« پاليزان و بحران فساد!»
بله، این نوع برخورد نشان میدهد که تحلیلگران امور خاورمیانة «بیبیسی» از کدام دسته و گروه اجتماعی در کشور ایران «انتخاب» میشوند! کسی که حتی به خود زحمت نمیدهد نام فرد مورد نظر را درست بنویسد، در مورد موضعگیریها و بررسی اظهارات سیاسی همین فرد، ادعای «ارائة تحلیل» نیز دارد! البته در ادامة تحلیل ایشان میخوانیم:
«بسياري از من ميپرسند كه ادعاهاي علي پاليزبان در باره فساد مالي چهرههاي سياسي و روحاني برجستهاي كه از آنها اسم برده، تا چه اندازه صحت دارد؟ بر مبناي "سنت مبارزه" در ايران، [...] از نگاه يك منتقد مسئول كه ميكوشد موازين انصاف را در هرگونه داوري خود لحاظ كند، تنها ميتوان گفت كه: نميدانم.»
دیدیم که چگونه از نگاه یک منتقد «مسئول»، نه تنها عباس پالیزدار، در تیتر «پالیزان» شده که چند خط پائینتر «پالیزبان» هم میتواند بشود! و البته مطمئن باشیم که حضرت «تحلیلگر»، طبق همان «سنت مبارزه» اصلاً نمیداند راجع به چه کسی و چه مسئلهای صحبت میکند. اگر شما نام فرد را هم نمیدانید، و املای آنرا اصلاً نمیشناسید، چرا اصرار دارید در مورد برخوردهای وی حتماً در ملاءعام «اظهارنظر» کنید؟ این سئوالی است که اغلب اوقات در مورد «دنیای» روزینامهنگاری استعماری و صدمنیکقاز کشور ایران مطرح میشود. البته روزگاری بود که این «تقصیرها» را به گردن «ماشیننویسها» میانداختند، ولی امروز که از قبل بیلگیتس همه «ماشیننویس» شدهایم، جای توجیه باقی نمیماند. امروز، «تقصیر» اصلی با این قماش «روزینامه» نویس نیست، تقصیر با جماعت «قلمزن» است که اجازه داده، به صورت مصنوعی و در بطن تحلیلهای سیاسی کشور ایران، یک رژیم وابسته و فاسد، با همکاری قدرتهای استعماری فضائی اینچنین مضحک و مافنگی بسازد. در چنین فضائی است که افرادی از قماش حضرت «تحلیلگر» به خود اجازه میدهند به دلیل بوسیدن چند «دست»، و بیعت کردن با چند «سر»، به کار تحلیلگری در امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... مشغول شوند. اگر «قلمزنان» کذا در مرحلهای از شناخت قرار داشتند که قادر بودند این ضعفها را نه در صور عریان و آشکارشان همچون نمونههائی که در بالا مثال آوردیم، که در عمق تحلیلها و موضعگیریهای مضحک و بیپایهای که این گونه افراد همه روزه تحویل جامعه میدهند دریابند، مسلماً نه تنها رسانههائی متفاوت با رسانههای امروز میداشتیم که رژیم سیاسی مناسبتری نیز بر سرنوشت ما ملت حاکم میشد. و دیگر این قماش «فرصتطلب» نیز به خود اجازه نمیداد صحنة خبرنگاری، تحلیلگری و خبررسانی یک کشور را با کمک لاتواوباش و محافل «اشغال» کند.
در هر حال قصد آن نداریم که فرصت امروز را به بررسی خزعبلات یک رسانة مسخره و دستنشانده تلف کنیم. چرا که بحران سیاسی در ایران، همانطور که پیشتر نیز گفتیم در عمل به معنای حذف احمدینژاد از قدرت است. ولی چنین «حذفی»، با نزدیک شدن گروههای اصلاحطلب و یا سرداران سازندگی و دیگر اوباش شناخته شدة حاکمیت به قدرت سیاسی ارتباط زیادی نخواهد داشت. در این راستا میباید اذعان داشته باشیم که، حضرت لاریجانی بیدلیل بر خود زحمت «اسبابکشی» به مسجدشوربا را تحمیل کردهاند. و از طرف دیگر محافلی که امثال «روزآنلاین» برای به قدرت رسیدنشان «روزشماری» میکنند، با قدرت واقعی در کشور هر روز فاصلة بیشتری میگیرند. در نتیجه، علیرغم سفر سردار سازندگی به عربستان به همراهی بیش از 200 اوباش حکومتی، تحلیلگر «نخبة» ما به همراه دیگر «عواملی» که به دست محافل، از ایران به غرب «پست» شدهاند، بهتر است بجای انتشار روزینامهای انگلیسی، و فرانسوی جا زدن آن، به دنبال کار شرافتمندانهای باشند. چرا که اقامتشان در انگلستان بیشتر از آن به طول خواهد انجامید که در آغاز فکر میکردهاند.
و اما در برابر بحرانی که حکومت اسلامی امروز پیش روی دارد، محافل حکومتی که به هیچ عنوان حاضر به عقبنشینی در برابر مطالبات مردم نیستند، دست به ابتکارات جالبی زدهاند! نخست دیدیم که چگونه یک مهرة سوخته چون لاریجانی را در ردای «دولتمدار» به مردم قالب کردند، و اینک همین مهرة سوخته میرود تا جادهصافکن بازگشت دیگر مهرههای سوخته به دامان سیاست جاری کشور باشد. مهرة سوختة ما در سفر اخیر خود به گیلان، علناً بر علیه اسلام پوپولیستی علم مبارزه بر افراشت، و در سخنان خود سعی تمام فرمود تا قرائت نوینی از اسلام بر روابط سیاسی کشور «حاکم» کند! البته این نوع «فرصتطلبیها» در صحنة سیاستهای استعماری نایاب نیست. آقای لاریجانی که خود نان شب را از قبل گسترش پوپولیسم کور و ضدانسانی «شیعیگری» نوش جان میفرمایند، امروز «منطقی» شده میگویند، با «پوپولیسم و خرافهگرائی به جائی نمیرسیم!»
عجب دنیائی شده، دیروز که «خرافهگرائیها» شما و امثال شما را خیلی خوب از زبالهدانها به مناصب تصمیمگیری کشور رساند، آنقدر کیفتان به راه بود که هر گونه مخالفت با این «خرافهگرائی» را هم با حمایت استعمار، در ترادف با «مخالفت با دین اسلام» میدانستید، و مجازاتش را هم مرگ اعلام میکردید! سخنرانیهای امام سیزدهم هنوز روی خطوط اینترنت در دسترس مردم ایران است؛ آنجا که میفرمایند «اقتصاد مال خر است!» آنجا که فرموده بودند، «اگر همه بگویند نه، من میگویم آری و حق هم با من است!» آن روز که میفرمودند «هر کس بر علیه این جنگ حرف زد توی دهنش میزنم»، و ... همة این سخنان امروز در برابر چشمان ماست. شاید لاریجانی مافنگی یادش رفته باشد که این نوع «ترهاتگوئی» در ادارة امور یک کشور فقط پوپولیسم و خرافهگرائی است، همان خرافهای که با کلیدهای پلاستیکی دهقانان گرسنة این سرزمین را با وعدة یک بشقاب پلو بر روی میادین مین میدوانید! باید از این تولهآخوند منفور پرسید، از کی تا به حال این «خرافهها» بد شده؟ حتماً چاه جمکران را هم آمریکا کنده، و به مردم این مملکت تفهیم کرده که ته آن یک «بابائی» نشسته و امام زمانتان است! این چاهها را حتماً دستهای کثیف امثال «پالیزدار»، و یا به قول تحلیلگران خاورمیانهای بیبیسی، «پالیزبان» و «پالیزان» حفر کردهاند؛ بله، شما و برادران نامحترمتان عالماید! اصلاً آن بابای فلانکارهتان در قم و کاشان زمانیکه یک بند انگشت به فلاناش فرو میکرد و میچشید تا «نجس» نباشد، علمالعلوم جهان تشیع را «رقم» میزده. خوب است که «حلالمسائلهایتان» از در و دیوار بالا میرود و با «خرافهگرائی» اینچنین مخالفت هم میکنید. اگر خرافه نباشد، حکومت اسلامی به همراه تمامی اوباش فرامرزی و درونمرزیاش به زبالهدان خواهد رفت، از این یک امر، لاریجانیهای تولهآخوند بهتر است مطمئن باشند.
همانطور که گفتیم مهرة سوخته و مورد نظر «مقاممعظم»، سعی دارد به همراه خود، و تحت عنوان مبارزه با «احمدینژاد»، مهرههای سوختة دیگری را نیز به میانة میدان سیاست کشور بکشاند. «بهانه» نیز کاملاً روشن است: اگر احمدینژاد را نمیخواهید به ما رأی میدهید! و از آنجا که طی 3 سال حکومت وانفسای «پوپولیسم اصیل» اسلامی، احمدینژاد نه جای سالم برای خودش باقی گذاشته، و نه امکانی برای ادامة حکومت فراهم آورده، بیرون کشیدن نام اوباشی از قبیل علیاکبر ولایتی، برادران لاریجانی، میرحسین موسوی، و در صورت امکان، «شیاد اردکان» از صندوقهای مارگیری کاملاً قابل پیشبینی است. ولی در این میان یک اصل کلی را گویا «حاکمان» اسلامی فراموش کردهاند: حکومتهای استعماری قادر به بازگشت به مراحل گذشتة سیاسی خود و تجدید نظر در ساختارهای سیاسیشان نیستند. این تجربهای است که پیوسته در جوامع استعمارزده تکرار شده. چرا که در این جوامع ساختار حاکمیت از مردم فاصله میگیرد و زمانیکه به دلیل فشارهای داخلی و خارجی سعی در بازگشت به مواضع گذشته دارد، پیوسته چندین گام از تحولات اجتماعی عقب میماند. این یک اصل کلی است، اسلام و غیراسلام هم نمیشناسد!
در نتیجه این نوع بازگشتهای سیاسی در بطن ساختارهای استعماری اگر هم امکانپذیر باشد، کارساز نخواهد بود، و استعمار پیش از هر کس از این «اصل» آگاهی دارد، چون استعمار است که این حاکمیت مضحک و خونریز را از سه دهه پیش بر ملت ایران حاکم کرده.
در جامعهای که اصل «تقدس» حاکمیت، مهمترین اهرم مردمفریبی است، زمانیکه همین حاکمیت به چند دسته تقسیم میشود، و در بطن آن «افشاگریهائی» از قماش آنچه دیدیم در سطح جامعه صورت میگیرد، بازگشت به «چهرههائی» که با تکیه بر اصل «تقدس» به دروغ خود را وجیهالمله و دولتمدار جا زده بودند دیگر امکانپذیر نخواهد بود. آقایان لاریجانی، ولایتی، خاتمی و ... آب در هاون میکوبند، هر چند که اهرمهای سیاسی احمدینژاد نیز دیگر کاملاً فروشکسته و از میان رفته باشد. همانطور که گفتیم ایران از ساختار استعماری و وابسته به غرب در حال خارج شدن است، و به تدریج پای در ساختاری منطقهای، گستردهتر و پویاتر خواهد گذارد، و این شرایط را نمیتوان با حاکم کردن مشتی اوباش از قماش لاریجانی، ولایتی و خاتمی تأمین کرد. خلاصه بگوئیم، این ملک را سیاستی دیگر باید!
...
۳/۲۴/۱۳۸۷
پاسدار خرافه!
۳/۲۲/۱۳۸۷
کپل در آفتاب!
مدتی است یکی از اوباش حکومت اسلامی به نام «عباس پالیزدار» در ارتباط با فساد گستردة مالی در حکومت امامزمان دست به «افشاگریهائی» زده! البته از بررسی دقایق «مزخرفات» این فعلة دستگاه فاشیسم چشمپوشی میکنیم. دلیل نیز روشن است؛ حکومت اسلامی که با تأئیدات ارتش ناتو، پس از یک غائلة خونین توسط وطنفروشان حرفهای و انقلابینمایان چپگرا و راستگرا در 22 بهمن قدرت سیاسی را در کشور ایران از دست عمال ساواک و شهربانی پهلویها تحویل گرفته، از همان روزهای نخست وضعیتاش از نظر فساد مالی و سوءاستفاده از اموال عمومی بیشاز اینها روشن و واضح بوده که حال یک پادوی دکان «مهرورزی» بخواهد در میانة میدان افشاگریهای دولتی، دکهای هم برای ملت غارت شدة ایران به نام نامی «ائمةاطهار» باز کند!
از همان نخستین روزهای به قدرت رسیدن اوباش حوزه و بازار، و همکاریهای گستردة عوامل سازمان سیا و «امآی6» با این حضرات، روند مسائل در حکومت اسلامی کاملاً روشن بوده؛ سوءاستفاده، دزدی، نادرستی، سرکوب ملت به ویژه جوانان، تحمیل یک فاشیسم ساخت «یواس» تحت عنوان حکومت دینی بر ملت ایران، و ... از واضحات روند شکلگیری این حاکمیت است. کدام ایرانی وطندوستی از اظهارات فرد خودفروخته و بیحیثیتی به نام «عباس پالیزدار»، که خود از نزدیکان این دستگاه ضدبشری و وابسته است، و امروز از درون همین حاکمیت اینچنین زبان به اعتراض گشوده، متعجب میشود؟ جناب پالیزدار، پس از شرکت فعال در غارت اموال ملی، و همراهی با چپاولگران ملت ایران، طی سه دهة گذشته، گویا همچون همپالکیهای شناخته شدهاشان از قماش «اکبرگنجی»، «شیرینعبادی»، «بهزاد نبوی»، محمدرضا خاتمی، «سازگارا» و بسیاری دیگر اوباش و چاقوکشان حکومت امامزمان، حوصلهشان دیگر به سر آمده، و اینک بر دیوارهای از سیاست جاری کشور که «اوپوزیسیون» دستنشاندة غرب آنرا بسیار «آفتابگیر» مینمایاند، به دنبال دفتر و دستک میگردند!
بله، یادمان نرفته که اوباشی به نام اکبرگنجی، چگونه از طریق «آثار» قلمی و «افشاگریهای» سیاسی، و از طریق بر روی صحنه بردن «تئاتر» مبارزه با «مقام معظم»، یکشبه از مقام چاقوکشی و خبرچینی سفارت ایران در ترکیه، به مرتبة روشنفکری جمکران ارتقاء درجه یافته، به آمریکا تشریففرما شدند، و حتی پشت سر نوآمچامسکی سرک کشیدند تا عکسشان را روزینامههای سرداراکبر تحت عنوان «ملاقات چامسکی با اکبرگنجی» منتشر کنند! نمیدانستیم چامسکی تا این حد بینوا و بیکار است که هر بیپدرومادری پس از قتل و غارت و چپاول ملت ایران، میتواند یک عکس یادگاری هم با او بیاندازد! البته زمانیکه میهماندار این «اعجوبة» افشاگر در آمریکا، مائوئیست نامی ساواک، «پروفسور» عباس میلانی، عضو شریف محفل «هوور» باشد، و با شش کلاس سواد فارسی به تدریس در دانشکدة حقوق دانشگاه تهران بپردازد، عکس گرفتن با نوآمچامسکی دیگر مسئلهای نیست! البته از این قماش اجناس بنجل در دکان سیاست استعماری ایران کم نداریم؛ بیدلیل نیست که طی 80 سال گذشته، هر چه جیببر و آخوند و رمال و غازچران در این مملکت بوده وزیر و وکیل، مقام معظم، امام یا شاه از کار در آمده! سیاست جذب و توسعة «زباله» همانطور که میدانیم رمز پیروزی استعمار در جهان سوم است.
حضرت «پالیزدار» که حتماً نام مبارک خانوادگیشان در هنگام حملة عرب «جالیزدار» بوده، و اجدادشان از جاسوسان اعراب بودهاند، با دیدن سرنوشت «رؤیائی» اوباش حکومت اسلامی در ینگهدنیا با خود گفتهاند، چرا ما مثل «مهرانگیز کار» در آمریکا، بهشت برین امتاسلام «لنگر نیاندازیم و کنگر نخوریم»! ما هم میتوانیم در تقدیر از سجایای سرداران و آدمکشان ساواک و سازمان سیا «ترهاتنامه» سیاه کرده، برای «روزآنلاین» بفرستیم! مگر فقط مهرانگیز جان نان گندم دوست دارند؟ ما هم میخوریم! اصلاً چرا راه دور برویم، بعد از چند افشاگری «ناب»، با نوآمچامسکی که دیگر تبدیل به دکور عکاسخانة «امآیتی» شده میتوانیم یک عکس یادگاری هم بگیریم! و به این ترتیب پای به تاریخ بگذاریم. بعد هم میرویم در خانة «پروفسور» میلانی و در محضر ایشان تحصیل علوم و فنون کرده، چند «مقاله» برای رادیوهای اینترنتی و ماهوارهای «مینویسیم» و تبدیل میشویم به «بت نسل» جوان ایران زمین!
البته جناب پالیزدار در این برنامه کارشان را با کاملیا انتخابیفرد بیشتر هماهنگ میبینند! یادمان نرفته داستان کاملیا انتخابیفرد را! پالیزدار هم همیشه از کاملیا یاد میکند، و هر وقت صحبت از انتخابیفرد میشود، حاجپالیزدار مثل پلنگ زخم خورده بر خود میپیچد! کاملیا که به قول خودش با هفتاد هشتاد نفر رابطة جنسی برقرار کرده، حالا کارش بالا گرفته، و در کنار «بزرگان» آمریکا مینشیند! ولی پالیزدار کجاست؟! اگر تا امروز هر دقیقه به هزار نفر روی خوش نشان داده، هنوز با احمدینژاد و مقاممعظم معاشر است، تف بر این زندگی! معاشرت با کسانیکه، مجالستشان از همبستری با علیدائی هم عذابآورتر خواهد بود. در نتیجه چند روز پیش، پالیزدار یک کاسه از همان واجبیهای مخصوص وزارت اطلاعات، که چند لیوانش را خودش به حلق سعید امامی ریخته، به کپل بو گندو و قناساش کشیده، و با چند سخنرانی آتشین در دانشگاههای همدان و شیراز، خود را برای یک زندگی نوین در گوشة کوچکی از «ینگه دنیا» آماده کرد! به عبارت دیگر، پالیزدار قصد دارند زیره، آنهم از نوع بوگندویاش به کرمان ببرند!
در همین راستا، فارسنیوز که مدتی است «مغضوب» دستگاه احمدینژاد شده، و معلوم نیست این سایت «حامی دولت» چگونه تغییر موضع داده که «تحلیلگران» جمکران نیز از شناختش عاجز ماندهاند، از قول مسعود زریبافان دبیر سابق دولت میگوید:
«پاليزدار هيچ نسبتي با دولت نهم ندارد و عضويتي در ستادهاي انتخاباتي دكتر احمدي نژاد و رايحه خوش خدمت نداشته و مواضع افراد بازي خورده را نبايد به حساب دولت گذاشت.»
بله، به این میگویند «بازی»، و به این مردک هم نتیجتاً باید بگوئیم «بازیخورده»! در یک نظام فاشیستی و سرکوبگر که صدها نفر را صرفاً به دلیل اعتقاداتشان به سیاهچال انداخته و یا به جوخههای اعدام سپرده، به یک فرد به اصطلاح «بازیخورده» اجازه میدهند که سیرابی و شکمبة لاشة متعفن یک حکومت استعماری و دست نشانده را در ملاءعام بیرون بکشد، و در دانشگاههای تحت نظارت ساواک جمکران، در حضور دانشگاهیان «محترم» این حکومت، چنین «افشاگریهائی» نیز تحت عنوان سخنرانی صورت پذیرد؛ نه یک بار که چندین و چند بار! اگر این تئاتر کسی را «خر» کرده باشد، آن فرد مسلماً از اهل بیت و نزدیکان مقام معظم است! چون کسی که یک جو عقل سلیم در سر داشته باشد این خیمهشببازی مسخره را نه تنها باور نمیکند، که مسلماً کاسه را زیر نیمکاسة این حکومت رسوا و ضدبشری به صراحت خواهد دید. در اینکه امثال امامی کاشانی، آیتالله یزدی و ناطقنوری و حتی شخص علیخامنهای دزد و آدمکش و وطنفروشاند چه کسی میتواند تردید داشته باشد؟ اینهم حکایت دوران محمد خاتمی شده، که دولت تا خرخره در وابستگیهایش به گروههای اوباش و چاقوکشان شهری دست و پا میزد، و همزمان سخن از «قانونگرائی» برای ملت چپاول شده و سرکوب شدة ایران بر زبان میراند! بله، دقیقاً همان داستان است، در ویراستی نوین.
چندی پیش حکایت برنامة کودتای «سیدخندان» در روزینامههای غربی، و حتی در «اخبار16»، وابسته به خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی افشا شد؛ البته داستان این کودتا را از یکسال و اندی پیش در همین وبلاگ مرتب گوشزد میکردیم! امروز نیز شاهدیم که داستان سازماندهی جهت یک براندازی در چارچوب حفظ منافع سرمایهداری غرب بار دیگر در ایران آغاز شده. اسم این برنامه را هم شبکة سازمان سیا، «افشای مفاسد اقتصادی در کشور» گذاشته! نیازی به توضیح نیست که پس از 80 سال سابقة استعماری در ساختار مالی، اقتصادی و اداری ایران، جهت مقابله با «مفاسد اقتصادی» میباید حاکمیت و تمامی طبقات اجتماعی و تشکیلات دولتی که به نحوی از انحاء منتفعان مالی و اقتصادی در بطن این «رژیم دست نشانده» شدهاند، از پایه و اساس در وابستگیهایشان به ساختارهای مالی و اقتصادی استعماری پالایش شوند. در غیراینصورت «مفاسداقتصادی» که همزاد ساختار استمعار است، و ریشه در ساختار فعلی اجتماعی ایران دارد از میان نخواهد رفت. اینکه پالیزدار در افشاگریهایش مرتباً «نان قرض دادن» به علیخامنهای، احمدینژاد، برادر و پسر احمدینژاد، و دیگر نانخورهای سازمانهای ساواک و سیا را فراموش نمیکند، فقط نشان میدهد که دستگاه استعمار قصد دارد قسمتی از این رژیم را «خوب» جلوه دهد! و بر اساس این «برنامه»، قسمت بد «حذف» میشود، و قسمت «خوب» همچون گذشته بیخ ریش ما ملت خواهد ماند! چنین برخوردی با ساختار یک حکومت نام مشخصی دارد که «مبارزه با مفاسد اقتصادی» نیست، به آن میگویند، کودتای دولتی! و تجربة تاریخی نشان داده که حامیان اصلی یک کودتا همیشه خارج از مرزها نشستهاند.
از زمانیکه علیلاریجانی به صورتی کاملاً «اتفاقی»، به دست اوباشی که خود را نمایندگان ملت ایران جا زدهاند، به عنوان رئیس قوة مقننه از «گلدانهای» لعنتی حکومت اسلامی بیرون کشیده شد، مشخص بود که برنامهای گسترده جهت متزلزل کردن حاکمیت در راه است. همانطور که در مطالب پیشین گفتیم، علیلاریجانی در مقام یک مهرة شناخته شده، منفور و سوخته، کوچکتر و بیاهمیتتر از آن است که در چنین شرایطی بتواند تبدیل به وزنهای سیاسی شود. و از قضای روزگار این «وزنهسازی» در شرایطی صورت گرفته که علیلاریجانی اصولاً فاقد خط سیاسی مشخصی است. همه او را «اصولگرا» میخوانند، ولی کیست که امروز «اصولگرا» نباشد؟ حتی خاتمی هم با سخنرانی اخیر خود «اصولگرا» شده بود!
با این وجود، و بدون آنکه نیازی به تحلیل جزئیات ترهات «پالیزدار» داشته باشیم، میتوان گفت که برنامة استعماری جدید نیز همچون کودتای «سیدخندان»، حکومت نظامی «مهرورزی»، و دیگر تلاشهای دهة اخیر استعمار، محکوم به شکست خواهد بود. افشاگریهای اخیر اوباش حزبالله در علنی کردن نقش آخوندهای حکومتی در لفتولیسهای دولتی، اگر در بطن حاکمیت «شوروهیجان» به راه میاندازد، حداقل از نظر ملت ایران حکایتی است تکراری و بسیار خستهکننده. اینبار حاکمیتهای استعمارگر جهانی برای به خیابان کشیدن مردم ایران و سازماندهی به کودتاهای «نان و آبدار» میباید خیلی بیش از اینها از خود مایه بگذارند؛ آنقدر مایه بگذارند که منافع عالیة یک ملت را نیز در بررسیهای تنگنظرانة خود بالاجبار منظور کنند، در غیر اینصورت این حاکمیت دستوچلفتی و بیاهمیت هر روز بیش از پیش به دامان قدرتهای منطقهای فرومیافتد، قدرتهائی که میتوانند نگرشی مساعدتر در زمینة همزیستیهای مسالمتآمیز ارائه دهند.
...
۳/۲۰/۱۳۸۷
نفت و نان!
مالکی، نخست وزیر دولت دستنشاندة عراق برای یک دیدار رسمی به تهران وارد شد! این سفر در شرایطی برنامهریزی شده که پیشتر، «خبرگزاری فارس» به دلیل موضعگیریهای تند در قبال دولت عراق، نقش شیعیان در جنگهای فرقهای، و خصوصاً مخالفت با قرارداد امنیتی «عراق ـ آمریکا» سه روز در محاق سانسور فرو افتاده بود! البته مقامات جمکران این «تعطیلی» را به پخش اخبار نادرست مربوط کردند، هر چند که 90 درصد اخبار منتشره از سوی خبرگزاریهای حکومت اسلامی عملاً میباید «نادرست» تلقی شود. با این وجود امروز کاملاً مشخص شده که خبرگزاری فارس به چه دلیل توقیف شد. پس از این «تعطیلی»، سفیر کشور عراق در تهران به شدت از موضعگیریهای دولت احمدینژاد در مورد شیعیان و مواضع منسوب به آیتالله سیستانی انتقاد کرده، آنرا دخالت در امور داخلی عراق نامید؛ یادمان نرفته که خبرگزاری فارس تا چه حد نسبت به حضرت آیتالله سیستانی و بیانات سیاسی ایشان از خود حساسیت نشان میداد! به هر تقدیر، با بیرون کشیدن نام علی لاریجانی به عنوان برندة بختآزمائی ریاست مجلس جمکران، مواضع جدید آمریکا در قبال عراق روز به روز روشنتر میشود.
قرارداد امنیتی «عراق ـ ایالات متحد» که هنوز جزئیات مفاد آن علناً اعلام نشده، مسلماً در حد یک عهدنامة نظامی میباید مورد بررسی قرار گیرد؛ عهدنامهای میان ارتش آمریکا و دولتهای دستنشانده که چند نمونهای از آن پیشتر در دیگر نقاط جهان به امضاء رسیده. این نوع «توافقنامهها» در عمل اختیارات سیاست کشور را به ارتش آمریکا واگذار میکند، و دولتهای محلی را به مقام مباشران ارتش اشغالگر تنزل میدهد. این نوع «قرارداد» پیشتر با کشورهای ژاپن، آلمان، ترکیه و دیگر دولتهای کماهمیتتر به امضاء رسیده؛ نتیجة آن کاملاً روشن است: در قدرت نگاه داشتن یک دولت سایه! دولتی که عملاً هیچگونه اختیاراتی از نظر سیاستگذاری بینالمللی ندارد.
بحران فعلی نفت به صراحت نشان میدهد که پروژة اشغال عراق از نخستین مراحل، یکی از طرحهای هیئت حاکمة آمریکا جهت نظارت بر روند تولید، اکتشاف و صادرات نفت و گاز طبیعی بوده. و امروز که آمریکا با نزدیک به 200 هزار نظامی منطقة خلیجفارس و آسیای مرکزی را به اشغال خود درآورده نمیتوان انتظار داشت که کاخسفید حاضر باشد از این معرکه «دستخالی» بیرون برود. پروژة «قانونی» کردن اشغال کشور عراق که اینک رسماً در سطوح بینالمللی عنوان میشود، همان دستاوردی است که آمریکائیها از روز نخست به دنبالاش بودند. با اشغال «قانونی» کشور عراق و تحمیل حضور صدها هزار نظامی بر این منطقه، آمریکا میتواند تحت عنوان «حفظ صلح»، نظارت و سرپرستی خود را بر آبراههای استراتژیک خلیجفارس حفظ کند. و اینکار را به قیمت پایمال کردن حق اصولی مردم این منطقه در برخورداری از یک حاکمیت ملی و مستقل صورت میدهد.
ولی در هنگام برخورد با معضلاتی از این نوع نمیباید سریعاً به نمونههای موفق تاریخی در اشغال نظامی مناطق روی آورد. همانطور که گفتیم، نمونههای آلمان، ژاپن، و تا حدودی ترکیه در مقابلمان قرار دارند. کشورهائی ، که از قبل این نوع اشغال نظامی، دههاست مردمانشان در آرامش نسبی زندگی میکنند. ولی در همین منطقة خاورمیانه شاهد بودهایم که اشغال نظامی کشورهای لبنان، فلسطین، کشورهای کوچکتر خلیجفارس و حتی حضور گستردة نظامیان آمریکائی در عربستان سعودی به هیچ عنوان ثبات سیاسی و آرامش به همراه نیاورد؛ زمینهساز برخوردها و سازماندهیهای سیاسی متخاصم شد، و نهایت امر هم مردم این مناطق را درگیر بحرانهای سیاسی کرد و هم کار کاخسفید را به بنبست رساند. در عمل، اشغال نظامی یک سرزمین ماوراء مرزهای یک کشور به معنای ایجاد یک «جبهة نوین» نظامی و سیاسی است. کشور آمریکا با اشغال نظامی عراق مرزهای «مجازی» ایالات متحد را به خلیجفارس رسانده، و این نوع «مرزسازی» به صور مختلف صورت میگیرد.
به طور مثال اشغال نظامی کرة جنوبی که مرزهای ایالات متحد را به صورت «مجازی» به شمال چین کمونیست و سواحل شرقی روسیة شوروی «گسترش» داد در عمل در حد یک جبهة نظامی متوقف مانده. علیرغم تزریق میلیاردها دلار سرمایه از طرف ژاپن در این کشور، کرة جنوبی هنوز نتوانسته از موضع یک جبهة کاملاً نظامی خارج شود. در صورتیکه اشغال آلمان، این کشور را تبدیل به «ویترین» سیاسی و عقیدتی ایالات متحد در اروپای مرکزی کرد! البته اشغال ناموفق نیز دیدهایم که نمونههای ویتنام جنوبی و کوبا مهمترین آنها در قرن معاصراند.
در اینکه اشغال عراق به کدامیک از نمونههای بالا نزدیک خواهد شد، جای بحث و گفتگو هنوز باقی است؛ این نوع سیاستگذاری به عوامل متعددی بستگی دارد که در رأس آن میباید از «توافق» جهانی سخن به میان آورد. به طور مثال، اشغال نظامی کشور ژاپن، در سطح جهانی به عنوان یک «اصل» مورد قبول واقع شده، و هر چند طی سالیان دراز مبارزان وطندوست ژاپن به صور مختلف حتی در نبردهای مسلحانه، با اشغال کشور خود به دست نیروهای نظامی خارجی به مخالفت برخاستهاند، این مخالفتها در صحنة سیاستهای جهانی بازتاب نیافته و منعکس نمیشود. در حالیکه طی همین دوران، جنگهای مخالفان اشغال نظامی کشور ویتنام همانطور که دیدیم مورد «التفات» رسانهها قرار گرفت و در بوق آن چنان دمیدند که کار به جای باریک کشیده شد. از طرف دیگر طرز برخورد اشغالگران با مردم مناطق اشغالی، و روحیات و خلقیات مردمانی که تحت سلطة خارجی قرار گرفتهاند نیز در این میان نقشی از آن خود خواهد داشت. نهایت امر میباید از مسئلة همسایگان نیز سخن به میان آورد. به طور مثال، در مورد اشغال نظامی ترکیه، اگر روسیة شوروی در آن روزها در این مورد عقبنشینی نکرده بود، مسلماً این اشغال نظامی سرنوشت دیگری میداشت.
امروز در برابر اشغال نظامی عراق همانطور که میبینیم نوعی «هماهنگی» کلی میان سرمایهداریهای آمریکائی و روسی به وجود آمده. این «همکاری» در مرحلة نخست قیمت نفت را به مرز هولناکی کشانده که فشار اصلی بر کشورهای مصرفکنندة نفت تحمیل میشود. اروپای غربی، ژاپن، چین، هند، و ... از جمله مناطق و کشورهائی هستند که در این راستا منافع خود را در خطر خواهند دید. و بیدلیل نیست که اروپای غربی در هنگام اشغال عراق همزمان دو جبهه گشود: جبهة همراه با آمریکا و جبههای ظاهراً مخالف! بالا رفتن قیمت نفت همانطور که میبینیم بازتاب دیگری نیز یافته: افزایش قیمت مواد غذائی! به این ترتیب، اروپای غربی به عنوان یکی از مهمترین تولیدکنندة شکر، گوشت قرمز، گندم، و ... در برابر سیاستهای نفتی عکسالعمل نشان داده، و چه بسا راهکارهای عظیمی چون پروژههای تولید گوشت قرمز در کردستان ترکیه و سرمایهگذاریهای هنگفت اروپای غربی در مراکز تولید برنج در آسیای جنوب شرقی و هندوستان بازتاب همین «نگرانیهای» سیاسی باشد. در نتیجه در فضای چند قطبیای که امروز سیاست جهانی در بطن آن حرکت میکند، مشکل میتوان سخن از «توافق» کلی در مورد اشغال عراق به میان آورد. برداشت ما این است که به صورت کلی، «توافق» جهانی در مورد اشغال کشور عراق به دلیل جنگ اقتصادی فراگیر بین قطبهای تصمیمگیرندة اقتصادی و تولیدی جهان، امکانپذیر نخواهد بود. و آمریکا نمیتواند صرفاً با تکیه بر «همکاریهای» دو جانبه با سرمایهداری روسیه، اشغال عراق را «نهائی» کند. سرنوشت این کشور در هر حال درگیر همین فضاسازیهای «سیاسی ـ اقتصادی» باقی خواهد ماند، تا آینده چه پیش آورد. آیندهای که به دلیل شرایط کاملاً نوین از نظر اقتصادی و سیاسی به هیچ عنوان به گذشتهها شباهتی نخواهد داشت.
ولی بررسی تأثیرات عامل «همسایگی» را در بحث پیروزی و یا شکست «اشغال» نظامی عراق، برای آنکه تحلیل به درازا کشیده نشود، صرفاً به مورد کشور ایران محدود میکنیم. همانطور که میدانیم ارتباط میان ملتهای ایران و عراق به پیش از اسلام باز میگردد. این امر به هیچ عنوان اغراقآمیز نیست، که مهمترین پادگان نظامی کشور ایران طی بیش از 500 سال حاکمیت اشکانیان در شهر تیسفون بوده، و از قضای روزگار پایتخت ایران ساسانی نیز طی 450 سال بعد همین شهر است! شهری که امروز خرابههایش در اطراف بغداد یک منطقة «توریستی» به شمار میرود. با چند مصوبة شورای امنیت و سازمان ملل این نوع ارتباطات تاریخی را نمیتوان از خاطرة ملتها زدود! ارتباط ملت ایران با عراق بر خلاف آنچه حکومت اسلامی ارتباط میان شیعیان عنوان میکند، یک ارتباط بسیار گستردة تاریخی است. در نتیجه، حتی اگر حکومت جمکران خواستار پنهان ماندن ابعاد واقعی این ارتباطات باشد، چرا که علنی شدن آن میتواند منافع اربابان غربی این حکومت را به خطر اندازد، میان ملتهای ایران و عراق زنجیرههائی از روابط کهن و ارتباطات فرهنگی و منطقهای وجود دارد که بیش از آنچه در رسانهها مطرح میشود اساسی و بطنی است. به دلیل وجود همین ارتباط، در صورت باقی ماندن اشغالگران در کشور عراق، ارتباط ملت ایران با آمریکا گسترش خواهد یافت!
دلیل قیل و قال عملة حکومت اسلامی در واقع همین مسئله است. چرا که دولت آمریکا نمیخواهد ارتباطات خود را با حکومت جمکران علنی کند. این مسئله منافع آمریکا را بازتاب نخواهد داد، و موضعگیریهای روسیه را در مورد ایران ابتر میکند. در نتیجه، دولت دستنشاندة جمکران با قرارداد «نظامی» میان آمریکا و دولت عراق مخالفتهای رسانهای را آغاز کرده. یادآور شویم که بازتاب حضور نظامی آمریکا در عراق، شکاف در سیاست تهران است. حاکمیت جمکران اینک دو پاره شده، یک قسمت به جانب سیاست «روسیه ـ آمریکا» منحرف شده است، و قسمت دیگر به طرف سیاست «آمریکا ـ انگلستان»!
در رأس جناح «روسیه ـ آمریکا» در ایران، که بر پایة افزایش قیمت نفت در سطح بینالمللی به قدرت رسیده، دولت احمدینژاد تکیه زده! و طرف صحبت این «دولت» در حاکمیت عراق نیز جناح مالکی است که روسیه آنرا از کشور سوریه «استخراج» کرده! جناح دیگری از عمال حزبالله میتوان یافت که مقتدیصدر، جعفری و دیگر اوباش شیعیمسلکاند، و اینان در جناح «آمریکا ـ انگلستان» با سرداران سازندگی و علیلاریجانی تشکیل یک «آبشخور» دادهاند. «پیروزی» نابهنگام علیلاریجانی در واقع نشان دهندة موضعگیریهای «برندة» همین جناح در ایران بود. و در اینروزها شاهدیم که اگر مالکی راهی تهران شده تا از «همکاریهای» احمدینژاد با قرارداد امنیتی «عراق ـ آمریکا» اطمینان حاصل کند، جناح دیگر، متشکل از 200 اوباش، به «رهبری» سردار سازندگی به مدت 10 روز جهت «مذاکره» به عربستان سعودی «مشرف» شده!
طی چند روز گذشته، «یارگیریها» در حاکمیت جمکران نیز به صراحت مشخص شد. در شرایطی که «فارسنیوز» را به دلیل انتشار مطالبی در مخالفت با طرح امنیتی «عراق ـ آمریکا»، تحت عنوان «دروغپردازی» و افترا به تعطیل میکشانند، علی لاریجانی به دفعات، در مقام حامی «آزادی» خبرگزاریها، از این اعمال ابراز تأسف میکند! این گوشهچشمهای سیاسی نشان میدهد که بحران ناشی از حاکمیت اشغالگران در عراق با چه سهولتی به کشورهای همسایه صادر میشود، و در این رابطه میباید عنوان کنیم که همسایة اصلی عراق در میانة این بحران به هیچ عنوان ایران نیست. همسایة اصلی عراق کشور بحرانزدة ترکیه است، که به نوبة خود دستخوش توفان سیاسی و بنیادینی شده که میرود تا ارکان این حاکمیت را به لرزه در آورد. با در نظر گرفتن تمامی این معضلات میباید این سئوال را مطرح کرد که، در چنین شرایطی تا کجا میتوان به موفقیت طرح «اشغال» عراق امیدوار بود؟
ولی در همین راستا، و با در نظر گرفتن همین مسائل میباید امکان شکست و یا پیروزی «اشغال» نظامی عراق را مورد بررسی قرار داد. با این وجود جهت به دست دادن یک تحلیل کامل از پیروزی و یا شکست «اشغال» عراق، میباید تا پایان انتخابات آمریکا و تغییر دولت در واشنگتن، یعنی زمانیکه این بحرانها صراحت و موضوعیت بیشتری خواهند یافت تأمل کنیم. و تا رسیدن به این «مرحله» از تحلیل، میباید این اصل را قبول داشته باشیم که گزینة گسترش جنگ به داخل مرزهای ایران، طرحی که شاخهای از حاکمیت آمریکا به آن دلبستگیهای زیادی نشان میداد، خوشبختانه به طور کلی از میان رفته است.
...