خبرگزاری فارس، یکی از شبکههای
خبرسازی حکومت اسلامی، جهت توجیه کشمکش کاخ سفید و کنگرة آمریکا، با تکیه بر «مقالة یک اندیشکده» ـ به قلم جورج فریدمن ـ سعی دارد چنین القاء کند که درگیری محافل سیاسی
پیرامون «طب ملی» به ایجاد بحران آمریکا منجر شده. جالب اینجاست که اینبار خبرگزاری کذا، برخلاف عادت معمول، یهودستیزی و لاتبازیهای رایج حکومت اسلامی را
فراموش کرده، و جهت ماستمالی بحرانهای
بینالمللی رسماً از «اندیشکدة استراتفور تگزاس»، یکی از نزدیکترین تینکتنکهای وابسته به آنچه جمکرانیان
«صهیونیسم بینالملل» میخوانند «مقاله» منتشر میکند! البته بحران و درگیری محافل در قلب حاکمیت
ایالات متحد به صراحت نمایان است ولی مقالة پیش پا افتادة فریدمن را بررسی نمیکنیم. در
وبلاگ امروز سعی خواهیم داشت گوشههائی از این بحران را که به ایران و مسائل
کشورمان مربوط میشود بشکافیم. پس نخست بپردازیم
به پدیدة تعطیلی دولت آمریکا!
بساط «تعطیلی دولت» در آمریکا در عمل دنبالة همان بحرانی است که پیشتر تحت
عنوان «مخالفت» اتحادیة اروپا و بانکهای تجاری عمدة آمریکا با افزایش کلان بودجههای
دولتی مطرح شده بود و در قبرس، یونان و
حتی ایتالیا فروپاشانیهای تماشائی نیز به همراه آورد. شاهد بودیم که از چند ماه پیش جنجال رسانهای پیرامون
موضعگیری بانکهای عمدة تجاری ـ این بانکها
در عمل مراکز اصلی پولشوئی و قاچاق و فروش اسلحه،
مواد مخدر و برده به شمار میروند ـ
در مخالفت با افزایش استقراض دولتی در اروپا و بعدها در آمریکای شمالی تبدیل
به موضوعات «کلیدی» در اقتصاد جهانی شده! موضعگیریای که اصولاً بیاساس است و صرفاً
بازتابی است از منافع نوین اقتصادی بانکهای عمده در فضای استراتژیکی که در پی
حضور فعال روسیه، هند و چین در اقتصاد
جهانی به وجود آمده.
در نتیجه، بررسی این بحران از موضع
ساختاری در اقتصاد غرب کار را به درازا خواهد کشاند و جهت بررسی مسائل ایران هم الزامی
نیست، و چه بهتر که از آن فاکتور
بگیریم. ولی، زمانیکه به درگیری محافل مختلف ینگهدنیا
پیرامون موضعگیریهای نوین اقتصادی، پروندة علنی کردن روابط با ایران را نیز «سنجاق»
کنیم، نه تنها مسئله به ما ایرانیان مربوط میشود که بحران
کنگرة ایالات متحد و کاخسفید تبدیل خواهد شد به بحرانی از پایه و اساس
ایرانی! بله، میتوان گفت که یک موضوع «دعوا» بین کنگره و کاخ
سفید به علنی کردن و یا پنهان داشتن روابط با حکومت اسلامی مربوط میشود، مطلبی که در اینجا، در حد امکان سعی در شکافتن ابعاد و جزئیاتاش
خواهیم داشت.
همانطور که در وبلاگهای پیشین هم به کرات نوشتهایم، حکومت اسلامی در غائلة 22 بهمن 57 نمیتوانست بدون
همیاری و همکاری با ارتش شاهنشاهی،
ساواک، شهربانی و شبکههای گستردة
استعماری، یکشبه و بدون هیچ سازماندهی
«سیاسی ـ ساختاری» حاکمیت را در کشور به دست گیرد. از اینرو «رخداد» 22 بهمن 57 در تاریخ ایران
به عنوان یک کودتا به ثبت خواهد رسید. کودتائی
از همان انواعی که اخیراً به طور مثال در مصر،
لیبی و تونس نیز شاهداش بودهایم.
غرض از عنوان مطلب فوق این است که در چنین رخدادی، به دلیل وابستگی ساختاری حکومت اسلامی به ارتش
آمریکائی شاهنشاهی، و شبکههای پلیسی و
امنیتیای که از دوران میرپنج ابزار سیاستگزاریهای غرب در ایران بودهاند، روابط حکومت ملائی با ایالات متحد یک رخداد عادی
میباید تلقی شود. این روابط در بالاترین حد ممکن از آغاز کار وجود
داشته، ولی به دلائل بیشمار «سیاسی ـ استراتژیک» علنی شدنشان نه به نفع ملایان
بود، و نه در مسیر منافع کاخسفید.
امروز، با فراهم آوردن زمینة «برقراری
روابط با آمریکا»، دولت روحانی در عمل حیات «فرزند شوم» کودتای 22
بهمن 57 را در محراب منافع ملایان قربانی میکند. چرا
که، فشار سیاستهای بزرگ منطقهای، برای آمریکائیها و همپالکیهای اروپائیشان
این الزام را به وجود آورده که روابط دیرینهشان با ملایان علنی شود؛ در خفا نگاهداشتن این روابط دیگر امکانپذیر
نیست. به همین جهت در داخل و خارج ایران
شاهد موضعگیریهای تماشائی و گاه مضحک هستیم.
خارج از گیسکشی در هیئتحاکمة ایالات متحد تحت عنوان «مقاومت کنگره» در
برابر استقراض، در اروپای غربی نیز دولتهای
وابسته به آمریکا ـ آلمان، فرانسه،
هلند، و ... ـ یکی پس از دیگری پای در بحران سیاسی گذاردهاند.
به طور مثال، دولت آلمان، پس از انتخابات اخیر، و از
دست دادن حامیان فاشیستاش در مجلس نمایندگان، اینک
جهت تشکیل دولت به دنبال ائتلاف با سوسیالدمکراتهاست! و یا اینکه در فرانسه آیندة سیاسی احزاب عملاً
در ابهام قرار دارد و در اینکشور نیز همچون انگلستان به احتمال زیاد شاهد به قدرت
رسیدن یک دولت ائتلافی «مسخره» از نوع آلمان و ایتالیا خواهیم بود. خلاصه بگوئیم، بازنگری
در روابط «کلان ـ استراتژیک» فعلی دیگر یک تابو به شمار نمیآید، تحلیلگران با اطمینان از آن سخن میگویند. مسئله این است که این «بازنگری» تا کجا و تا چه
حد خواهد توانست منافع تکتک بازیگران صحنه را بازتاب دهد؛ چه محافلی زیان میبینند و کدامیک منتفع میشوند!
به طور مثال، در ادامة بحران «بازنگری»
در روابط دوران جنگسرد است که شاهد برکناری دو افسر ارشد نیروی هوائی ایالات متحد
از پستهای استراتژیک میشویم. طی چند
روز، ژنرالها «مایکل کری» و «تیم جاردینا»، از پستهای فوق حساس در سرفرماندهی مراکز موشکهای
قارهپیما با کلاهکهای هستهای، به بهانههای «واهی»، اگر نگوئیم خندهدار کنار گذارده میشوند. این مسائل در تاریخچة نیروهای نظامی ایالات
متحد بیسابقه است؛ و بهانههای مسخرهای
که جهت برکناری اینان از چنین مسئولیتهائی عنوان شده ـ قمار،
رفتار نامناسب، عدم اطمینان، و ... ـ
فقط و فقط به این گمانه دامن میزند که یک تصفیة «سیاسی ـ نظامی» در جریان است.
چنین افسران بلندپایهای با سالها و سالها
سابقة مسئولیتهای سنگین اطلاعاتی، نظامی
و دسترسی به اطلاعات طبقهبندی شده،
مسلماً یکشبه تغییر «ماهیت» و «رفتار» ندادهاند. آنچه در این میان «تغییر» کرده سیاست حاکم بر
ارتش ایالات متحد است. تغییری که به
احتمال زیاد به مذاق خیلیها ناخوشایند میآید. میبینیم که بر خلاف آنچه «اندیشکدة» کذا مورد
تأئید قرار داده، درگیری
محافل در ایالات متحد ریشهای به مراتب عمیقتر از اختلاف نظر پیرامون «طب ملی» دارد.
جالب اینکه، در اوج «بازنگری» ایالات
متحد در سیاستهای عمده و استراتژیکاش شاهد چرخش محافل اروپائی به سوی کرملین نیز
هستیم. به طور مثال، تشکیلات نوبل که در تمامی تحلیلها، ساختاری نزدیک به دربار انگلستان معرفی میشود،
با چرخشی بیسابقه از آغوش ملکه فرار کرده
به دامان ولادیمیر پوتین پناه برده. و اینچنین
است که نوبل صلح امسال به «سازمان مبارزه
با سلاحهای شیمیائی» تعلق گرفت، سازمانیکه مهمترین پایهگزار آن دولت روسیه است.
در
واقع اهداء این جایزه در شرایط فعلی اگر نوعی دهنکجی محفل نوبل به پدران
بنیانگزارش در لندن و پاریس به شمار نیاید، شاید ناخشنودی
محفل نوبل را از موضعگیریهای لندن و پاریس در سوریه بازتاب میدهد، و یا شاید انعکاسی باشد از عدم رضایت از «نتایج»
جنگ سوریه! در هر حال خطحائلی بین محفل نوبل و سیاستهای
سنتی انگلستان کشیده شده، حال باید دید
دنبالة این خط به کجاها میرسد.
از سوی دیگر، پروندة مذاکرات اسرائیل
و فلسطین هنوز روی میز آب خنک میخورد،
و جنگطلبی لندن و پاریس در سوریه
که هدفاش به تأخیر انداختن مذاکرات
بود، نهایت امر با شکست روبرو شد. اینبار شاید این مذکرات آغاز شود، و نهایتاً به نتیجه هم برسد؛ مسئلهای که خیلیها را در ایالات متحد و
انگلستان، خصوصاً در جمکران نگران
کرده.
با نیمنگاهی به مسائل ایران مطلب امروز را ادامه میدهیم، چرا که، به عادت دیرینه، بحرانهای
جهانی به صورتی کاملاً متفاوت خود را در ایران به نمایش میگذارد. اینبار نیز،
همچون دیگر میعادها که بحرانهای سیاسی در صحنة بینالمللی بروز کرده بود، حکومت اسلامی جهت هماهنگی با این تحولات پای در
پروسة «انبساط» و «انقباض» ویژة خود گذارده.
این ساختار استعماری، با به
کارگیری پروسة کذا سعی دارد تا زمینة مساعدی جهت به ارزش گذاردن فلسفة وجودی خود
تأمین کند. و به این منظور، اینبار نمایش تکراری بازی با احساسات «اصلاحطلبانه»
خلقالناس توسط دولت انبساطی «منتخب» به صحنه آمده. و برخلاف رخدادهای سیاسی در ابعاد جهانی برای دریافت
دقایق نمایش جمکران به تیزهوشی و کیاست فوقالعاده هم نیازی نیست. روند کار اینان تکراری و روشن است؛ دولت
«انبساطی» به دست خود مسئله و مشکلی «خلق» میکند، و بعد پیرامون آن و جهت حل مشکل «پیش ساخته»
غائله و هیاهو به راه میاندازد. از این
مفر جامعه به تنش کشیده خواهد شد. سپس
دولت «انبساطی» با نشان دادن محدودیتهای کارورزانه و ساختاریاش سعی خواهد کرد تا
خلقالله را از هر گونه «انبساط» دلسرد و وازده نماید، و به این ترتیب با کشاندن خلقالناس به سوی پذیرش
«انقباض»، زمینة عادی جلوه دادن حضور یک
دولت «انقباضی» را فراهم آورد.
به طور مثال، نگاهی به «حجاب اسلامی» میاندازیم. میدانیم که «حجاب» را موضعگیریهای مسخرة
حکومت اسلامی برای جامعة ایران تبدیل به یک «مسئله» کرده. در صورتیکه حتی در دیگر کشورهای جهان که به
مراتب از ایران «اسلامگراتر» هستند، از
قماش پاکستان، افغانستان و حتی شیخنشینها
«حجاب» به هیچ عنوان مسئله نبوده و نیست! به این ترتیب دولت «انبساطی» با توسل به این
ترفند دستساز، چنین وانمود میکند که
قصد «حل مسئلة حجاب» را دارد! و برای «حل» فرضی آن چند گروه از لاتولوتهای
طرفدار و مخالف که جملگی نانخورهای همین تشکیلاتاند به دور هم جمع میکند، و در سطح جامعه «درگیری» و تنش به راه میاندازد.
جامعه نیز از تنش و تشنج منزجر است، و مردمان از این درگیریها ناخرسند خواهند بود،
ولی
بیعملی دولت در تحقق اهداف «فرضی» نهایت امر «جمعیت» را به صورت طبیعی به سوی
کسانی متمایل خواهد کرد که قول میدهند اصلاً این «مشکل» را مطرح نکنند! بله، به همین ترتیب بود که خاتمی شیاد جایاش را به
احمدینژاد کلاش داد، و به احتمال زیاد روحانی میخواهد با بازی کردن
همین کارتها جایاش را به یکی دیگر از همین کلاشها واگذار نماید.
البته مسئلة حجاب در این میانه فقط یک «نمونه» بود. دولت
جمکران در مورد سانسور مطبوعات، حریمخصوصی،
تشکلهای حزبی، آزادی بیان،
اتحادیههای کارگری، و غیره همین
نقش را ایفا کرده و به این روند سرکوب دامن میزند. قابل
ذکر است که در این میانه فهرست سرفصلهای بحرانسازی را پایانی نیست.
از هم اینک «سوژههای» مناسب توسط عمله و اکرة حکومت اسلامی یک به یک «انتخاب»
شده، و همانطور که میدانیم در رأس این
سوژهها مسئلة «تماس تلفنی» اوباما و روحانی قرار گرفته. «تماسی» که صدها صفحه روزینامه و سایت و
وبلاگ را به خود اختصاص داد، بدون اینکه
اصولاً از اهمیت و ارزشی برخوردار باشد. یکی آن را «نمادین» ارزیابی میکند، دیگری «خیانتکارانه!» یکی به آن ارزش «تاریخی» میدهد و دیگری آن را
«سازشکارانه» میخواند. در صورتیکه ارتباط تلفنی دو رئیسجمهور از پیشپاافتادهترین
مسائلی است که میتواند پیش آید. خلاصه
بگوئیم، این تماس تلفنی و دقایق و جزئیاتاش نیز حکایت
همان چند تار مو و «مسئلة حجاب» آخوندهاست.
بساطی که اینک با جنجال پیرامون «شیردال» تقلبی یادآورد نبرد حسین است با
معاویه؛ اینبار بر سر آثار تاریخی ایران.
میبینیم که هنوز عرق روحانی خشک نشده،
در نماز جمعة تهران، احمد خاتمی برای «مرگ بر آمریکا» تعیین تکلیف میکند،
و
علیرغم بهبه کردنهای ظاهری از «نقش» تاریخیای که مقام معظم به اصطلاح ایفا
کردهاند، صریحاً به علی خامنهای نیز میتازد:
«مرگ بر آمریکا رمز مقاومت ملت ایران است/ رسانههای حامی دولت خفقان رسانهای
ایجاد نکنند[...] امام در آخرین پیامی که
برای حجاج دادند 46 بار از آمریکا به نفرت یاد کردند و مبنا هم روشن است.»
منبع: فارسنیوز، نوزده مهرماه 1392
ولی نمیباید در تحلیل دچار اشتباه شد،
چرا که علیرغم تفاوتها، برخورد
احمد خاتمی با مسئلة روابط با آمریکا،
همان برخورد باهنر و لاریجانی است با دولت روحانی. به عبارت دیگر، تلاشی است از جانب حاکمیت برای مستقر نمودن
مواضع «ضد دولت» در سطح جامعه، به
صورتیکه روحانی امکان یابد تا در موقع مناسب با چرخشی ماهرانه پشت نارضایتیهای
عمومیای که از بلاتکلیفیها و بیسیاستیهای دولت خود وی به وجود خواهد آمد، پنهان شده،
زمینه را برای به قدرت رساندن یک دولت «انقباضی» فراهم کند. با این
وجود، صورتبندیای که هیئت حاکمة حکومت اسلامی پای در
آن گذارده برخلاف دوران خاتمی چندان سهل و
آسان هم نیست و به همین دلیل نیز مقام معظم شخصاً در این مراسم گیسکشی حضور به هم
رساندهاند. این است دلیل حملة روزنامة «جمهوری اسلامی» به جواد
لاریجانی:
«[...] آقای
لاریجانی، پنجشنبه شب در همایش
"رابطه با آمریکا" در تالار ابنسینای مشهد مقدس گفته است: "تماس
تلفنی اوباما و روحانی کار درستی نبود ... مذاکره و برقراری رابطه (تلفنی) اوباما
و روحانی نقشهای بود که توسط رژیم صهیونیستی به راه انداخته شد و اسرائیل با این
اقدام میخواست نشان دهد که رئیسجمهور ما در داخل کشور مورد حمایت نیست و سخنان
او در سازمان ملل کاملاً شخصی بوده است." [...] واقعیتها کاملاً نشان میدهند
افرادی از قبیل شما بازنشسته فکری هستید[...]»
منبع: روزنامة جمهوری اسلامی، 12 اکتبر 2013
میدانیم که لاریجانیها از غلامان شناخته شدة دربار انگلستان هستند، و از «پدر» این افتخار را به ارث بردهاند. و باز هم میدانیم که صاحبامتیاز روزنامة
جمهوری اسلامی کسی نیست جز علی خامنهای، یا همان مقام معظم حکومت اسلامی! در نتیجه،
«جنگ» بین قبیلة لاریجانی و بیترهبری که هر دو به خدمتگزاری دربار
انگلستان مفتخرند، به صراحت نشاندهندة
ابعاد این «گشایش جبهه» است. این مجموعه
عملیات به احتمال زیاد طی روزهای آینده پیرامون موضوعاتی از همان دست که بالاتر
عنوان کردیم ـ حجاب، روزنامهها،
آزادی بیان، سانسور و ... ـ شدت خواهد گرفت، و این جنگ زرگری میان نوکران اجنبی وسیلهای
خواهد شد جهت به تعویق انداختن مطالبات ملت ایران.
ولی علیرغم حضور شخص مقام معظم در دعواهای جناحی، به استنباط ما تکرار نکبت دوران ملاممد خاتمی
دیگر برای حکومت اسلامی امکانپذیر نیست.
بیرون کشیدن یار غار علی خامنهای، میرحسین موسوی از «حصر» ـ بخوانید از خانة همسایة بیت رهبری ـ نیز مشکلی از مجموع مشکلات اینان حل نخواهد
کرد. میرحسین موسوی که قرار بود به قتل
برسد چرا که جسدش برای پیشبرد امیال حکومت بیشتر مثمرثمر میشد، امروز مجبور است در سطح جامعه حاضر شود، و با توجه به بیانیههای ابلهانهای که صادر
کرده، به سادگی میتوان حدس زد پیرامون مسائل سیاسی و
اجتماعی و فرهنگی کشور از زبان الکن ایشان چه «خزعبلاتی» تحت عنوان پیروی از اهداف
«انقلاب امام خمینی» خواهیم شنید. شاید
بهتر بود در حصر فرضی، همین علی خامنهای
زبان میرحسین را میبرید؛ این فرد اگر دهان باز کند، یک «کمدی موزیکال کربلائی
ـ هولیوودی» خواهد بود. بله، آن زمان که فضاهای اجتماعی فاشیسم فرومیپاشد، سره از ناسره خیلی زود تشخیص داده خواهد شد. از سوی دیگر،
دولت روحانی نیز با «سکوت» به اصطلاح سیاستمدارانه پیرامون مطالبات ملت
ایران نخواهد توانست این مطالبات را وسیلهای جهت ایجاد بحران درونساختاری
نماید. موجسواری در شرایط فعلی اصولاً کار
مشکلی است، خصوصاً که این موج را امثال
علی خامنهای، موسوی و لاریجانی به راه
اندازند.
جامعة ایران اینک در برابر یک دو راهی قرار گرفته؛ و در کمال تأسف ملت ایران در تعیین مسیر آتی
آنقدرها اختیار ندارد. علیرغم تمامی افقهای
مساعد که جهت ایجاد تغییرات واقعی میبینیم، استراتژیهای «انبساطی» و «انقباضی» دولت
روحانی، اگر با تحقق یک یا چند رخداد در
سیاست جهانی توأم شود، خواهد توانست به
اهداف خود دست یابد. نخست اینکه،
اگر کنگرة آمریکا بتواند در مورد
گسترش روابط سیاسی با تهران از کاخسفید باجگیری کند، سریعاً خواهیم دید که نرمش قهرمانانه به «غرش
پیامبرانه» تبدیل شده، عربدة «نبرد با
آمریکا» بار دیگر از بیترهبری به آسمان خواهد رفت! در مرحلة بعد مذاکرات منطقهای پیرامون بحران
خاورمیانه قرار گرفته. بحرانی که در کمال تعجب این روزها از آن سخنی
به میان نمیآید و ... و نهایت امر مسئلة چرخش مسکو را نیز نمیباید فراموش
کرد. اگر کرملین در چارچوب نیازها و منافعاش
پیرامون سیاستگزاریها در ایران عقبنشینی کند باز هم فلسفة وجودی دولت «انقباضی»
تأمین خواهد شد.
در چنین شرایطی روحانی، به دست خود
اصولگرایان و تندروها را پیش میکشد، و
مانند خاتمی زمینة مناسب برای واگذاری دولت به افرادی همچون احمدینژاد را فراهم خواهد
آورد. خامنهای نیز به سرعت تغییر موضع داده، از سکوت
بیرون میآید، و شروع به هیاهو پیرامون
«نبرد با آمریکا» میکند. آمریکا نیز
خوشحال و شادمان پشت پرده، دلارهائی را که از راه چپاول ملت ایران ـ نفت مجانی،
تحریم اقتصادی، بردهفروشی و ...
ـ به جیب زده دسته خواهد کرد.
ولی این تصویر تیره و تار، پاسخگوی این پرسش نخواهد شد که چرا آمریکا مجبور
به تغییر موضع در مورد روابط «علنی ـ پنهان» خود با اسلامگرائی شیعیمسلک در ایران
شده. به استنباط ما و برخلاف ادعای اصلاحطلبان
و «سبزها»، برنامة تغییر موضع هیچ ارتباطی با کلینتن نداشته
و ندارد. این عقبنشینی فقط و فقط به دلیل شکست آمریکا در
پروژة سوری پنتاگون پیش آمده، در نتیجه،
تبعاتی نوین و غیرقابل پیشبینی به
دنبال خواهد آورد. تبعاتی که مشکل میتواند
در صورتبندیهای گذشته جای گیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر