همانطور که حدس زده میشد، پس از آغاز سروسامان نسبی در بحران سوریه، و نهایت امر فروپاشی سنگر اسلامگرائی واشنگتن
و اتحادیة اروپا در خاورمیانه، یانکیها
ناچار شدند در حمایت بیقید و شرط از حکومت اسلامی بازنگری کنند. دلیل
هم روشن است؛ این حکومت که ابزار اعمال فشار
بر مسکو، خصوصاً در مناطق مسلماننشین
روسیه و آسیای مرکزی بود، به دلیل شکست
واشنگتن در سوریه کارآئیاش را از دست داد.
به عبارت دیگر، مشکل میتوان هم در
سوریه از شکلگیری یک حکومت مسئول و غیراسلامگرا حمایت کرد، و هم
در تهران لاتهائی را مورد حمایت «آشکار ـ پنهان» قرار داد که مهمترین مشخصهشان
بیمسئولیتی و اوباشگری و دینفروشی است.
در همین راستا شاهد بازگشائی «دفتر بازرگانی» مشترک ایران و آمریکا در
واشنگتن؛ آغاز مذاکرات جهت از میان برداشتن تحریمها؛ آزاد کردن سپردههای ارزی حکومت اسلامی، و .... و به احتمال زیاد توافقاتی به مراتب مهمتر
در خفا هستیم. ولی اعلام رسانهای این عملیات در واقع «نمایشی» است که واشنگتن به آن متوسل شده، باشد که هم ملایان را دشمنان «سرسخت» آمریکا
بنمایاند، و هم به مشتی خوشباور و هالو
بباوراند که واشنگتن با حکومت ملا و لات بر ملت ایران «مخالفت» داشته!
ولی این قماش «نمایشات» اگر درد ملا را درمان کند، مشکل اصلی واشنگتن را حل نخواهد کرد. در درجة نخست، عقبنشینی
گاوچرانها از مواضع «سیاسی ـ استراتژیک» در خاورمیانه صرفاً به کشور ایران و
ساختارهای حکومت اسلامی محدود نخواهد ماند. در ثانی،
کنشها و واکنشهای فراوان به این
عقبنشینی، بازنگری گستردهای در بسیاری
از مواضع سنتی ایالات متحد در منطقه را الزامی خواهد کرد. به
نحوی که ارائة یک فهرست از این بازنگریها به دلیل گسترهشان عملاً غیرممکن
است. به عبارت دیگر از پاکستان و
افغانستان گرفته تا شمال آفریقا، و از جده
تا بیروت و جمهوریآذربایجان و ترکیه، ساختارهای سنتی که حامیان اصلی سیاستهای «یانکی
ـ انگلیسی» به شمار میرفتند متزلزل و لرزان شدهاند. و بازنگری و تجدیدنظر در این مجموعه سالهای سال
به طول خواهد انجامید. سالهائی که طی آن، منافع استراتژیک ایالات متحد اگر نگوئیم
مخدوش، حداقل «نامطمئن» باقی خواهد
ماند.
آنزمان که پس از جنایات 11 سپتامبر، مشاوران جورج والکر بوش، رئیسجمهور
جنگدوست ایالات متحد شعار «نبرد با تروریسم» را در لپ وی شکستند، و بعد در تمامی بلندگوها به دفعات تکرار شد که
«نبرد» کذا قرار است سالها و سالها به طول انجامد، برای امتناع از همین «بازنگری» در بنیادهای سنتی
در مناطق مسلماننشین بود. البته آنچه دیروز مد نظر آمریکا بود، در افغانستان،
عراق، لیبی و ... به منصةظهور رسید: اشغال نظامی،
چپاول، قتلعام غیرنظامیان و نهایت امر تبدیل مهمترین
گاهوارههای تمدن بشری به ویرانه! این همان بود که جرج والکر بوش «نبرد با تروریسم»
میخواند. ولی جامی که امروز در برابر باراک اوباما گذاشته
شده، و به ناچار هم او و هم دیوید کامرون میباید تا
آخرین جرعهاش را بنوشند، هماهنگ نمودن منافع واشنگتن و لندن با حاکمیتهای
مسئول و پاسخگوست! خلاصه، میان
ماه «بوش» با ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.
به همین دلیل نیز کنگرة رسوا و جنگطلب ایالات متحد «قهر» کرده و به مصوبههای
دولت رأی نمیدهد! همان «کنگرهای» که بارها و بارها برای جنگهای استعماری
جورج والکر بوش صدها میلیارد دلار اعتبار نظامی را طی چند ثانیه به تصویب میرساند، امروز هزینة چندتا قرص آسپیرین و آنتیبیوتیک
و مخارج زایمان صغراخانم و کبرابَگم را «مخارج سرسامآور» ارزیابی میکند و مثل
دیو افسانهها تنوره میکشد! ولی اگر این
«کنگره» به دلیل لگدی که در سطح بینالمللی نوشجان کرده، قدرت پیشگیری از این رخداد مهم، یعنی «طب ملی» را ندارد، نارضایتی خود را در ظاهر امر به دلیل مخالفت با
بالا رفتن سقف بدهیهای دولت به نمایش گذاشته!
سقفی که در هر حال افزایش خواهد یافت،
و هر که رئیسجمهور باشد، راه
دیگری در پیش نخواهد داشت.
آنچه امروز در جریان اوفتاده، برای حاکمیت ایالات متحد از زهر هلاهل هم تلختر
است. برای این حاکمیت انسانستیز که خصوصاً پس از
پایان جنگ دوم جهانی، در سراسر جهان خود را به «متحد طبیعی» باندهای
آدمکش، کودتاچی، لاتولوت، و
سرکوبگران بینالمللی و آخوند و ملا و کشیش و کودکباره و مافیائی و ... تبدیل
کرده بود، تغییر راه و روش آنقدرها هم که بعضیها میپندارند
سهل و آسان نیست. کم نیستند خوشخیالهائی که «رَد» مخارج سرسامآور
سازمانهای آدمخوار پنتاگون و ناتو را در «اقتصاد» رسمی ایالات متحد جستجو میکنند؛
زهی خیال باطل!
این سرمایههای هنگفت که هزینة جنگهای «رسمی» و «غیررسمی» از آنها تأمین
میشود، در اقتصاد رسمی وجود خارجی ندارد. اینها
همان دلارهائی است که توسط ملا، شیخ، صدامحسین، لات، کودتاچی و فاحشهخانهدار و بردهفروش به جیب یانکی
سرازیر میشود تا هزینة «جنگ» بر علیه انسان و انسانیت را تأمین کند. بانکهای «آفشور» که معلوم نیست دست کدام
دولتاند، و مخارج و محدودیتهایشان را
کدام دستگاه جهانی تعیین میکند به همین منظور تأسیس شدهاند. کدام کارگر،
معلم و کارمند و دستفروش، حتی
دکتر و مهندس را میشناسید که در بانکهای «جزیرة کایمان» حساب سری داشته
باشد؟
خلاصه کنگرة ایالاتمتحد در سطح جهانی لگدی نوش جان کرده، که سعی دارد در رسانهها تلافیاش را سر «طبملی»
باراک اوباما در آورد. نهایت امر این لگد جانانه دست سیاستگزاران یانکی
را از سرمایههای «آزاد و بیصاحبی» که وسیلة آدمکشی و دولتسازی و ملتسازی در
جهان کرده بودند کوتاه کرده. و این «بدبختی» را کنگره کجا ببرد که درمانی ندارد! و این
افلاس حاکمیت آمریکاست که به «تغییر» موضع در برابر حکومت جمکران منجر شده.
پس نگاهی داشته باشیم به تغییرات مواضع ایالات متحد در برابر حکومت اسلامی. در ظاهر امر،
حکومت ملایان و ایالات متحد به دلائل «نامعلوم» در طرفهالعینی دست از
ستیزه با یکدیگر برداشتهاند! البته این «ظاهر» قضیه است، واشنگتن
هم ترجیح داد که «معجزة الهی» کذا توسط یک ملای ساواکی اجرائی شود، و قرعه به نام حسن فریدون اصابت کرد. ولی اگر اصل قضیه، یعنی «تغییر» در سیاستهای کلیدی ایالات متحد
در منطقه از روی اجبار صورت گرفته، و
واشنگتن به دلیل افلاس تن به این گزینة «هولناک» داده، در پس قضیة حسن فریدون ایالات متحد برای خود
چند گزینة آبدار و اشتهاآور نگاه داشته بود.
گزینههائی که هر کدام میتوانست قسمتی از منافع از دست شدة عموسام را
سروسامان دهد. نخستین گزینة اشتهاآور، تبدیل حسن فریدون به شیخی از انواع شیخهای
خلیج «همیشه فارس» بود. و همانطور که
نخستین «مصاحبههای» وی با شبکههای تلویزیونی «مشرکان» نشان میداد، در یک اتاق درندشت، یک ضعیغة «محجبه» را به عنوان خبرنگار در کنار
شیخ حسن فریدون نشاندند تا نشان دهند که ایشان چه «شخصیت» بزرگی هستند و چه حرفهای «گنده، گندهای» میزنند! ضعیفة کذا هم به عنوان دکوراسیون آمریکائی، زمینة
اسلامی این مصاحبه را هر چه بیشتر داغ و داغتر میکرد، تا آنجا که شیخ حسن در انظار گاوچرانان و لاتولوتهای
دول غربی تبدیل میشد به نوعی ملکفیصل!
بله، اگر منافع چنین دگردیسی «فرخندهای»
را به دلار حساب کنیم، الگوی کذا برای
یانکیها خیلی آبدار میشود. ولی یک
اشکال پیش آمد و آن این بود که اگر تفاوت چندانی میان حسن فریدون و شیخک سعودی نمیتوان
دید، چرا که هر دو مرغکانی پر شکستهاند
که در دستهای عموسام دانه میچینند، ملت
ایران را در هزارة سوم، نمیتوان
همانجائی نشاند که بادیهنشینهای صحرای عربستان در فردای جنگ دوم جهانی نشسته بودند. و خلاصه اینبار نیز عموسام «دعا» را توی سوراخ
اشتباهی فرو کرده بود. این مطلب را به
این دلیل در اینجا آوردیم که همزمان با اوجگیری «روحانیستائی» در جراید
غرب، تحرکاتی جهت عربستانی کردن کشور
ایران نیز آغاز شده بود که به دلیل عکسالعمل شدید سیاستهای منطقهای، به سرعت از نفس افتاد. سکوت و غیبت تقریباً دائم ملاحسن روحانی از
صحنة هیاهوهای تبلیغاتی و رسانهای، به
صراحت نشان میدهد که دم ایشان و سیاستی را که تبدیل ایران به عربستان هدف اصلیاش
بوده، بریدهاند!
در عمل، هنوز بازتاب همین سیاست شکستخورده
را در «بحران» مضحکی که پیرامون عدمشرکت عربستان سعودی در شورای امنیت سازمان ملل
متحد به راه افتاده میبینیم. مسئله از
این قرار است که لندن و واشنگتن بر سر حضور عربستان سعودی در شورای امنیت دو شاخه
شدهاند. آمریکا، به دلیل نزدیک شدن به مواضع روسیه، که نتیجة منطقی قبول شکست در سوریه است، میخواهد عربستان را به یک حکومت مسئولتر
تبدیل کند، ولی جناحی در هیئت حاکمة
ایالات متحد، دست در دست لندن برای تبدیل
عربستان به یک الگوی سیاسی برای کل منطقه پافشاری میکند. و اگر این جناح سیاستاش را پیش براند قادر
خواهد بود یک گرداب از گنداب اسلامگرائی تأمین کند که نهایت امر سکوی پرشی خواهد شد
برای تمامی سیاستهای متحجرانة منطقهای.
در حالیکه، اگر شاخة دیگر پیروز
شود وضع عربستان سعودی و دیگر «گندابههای» اسلامگرائی وخیم خواهد شد. اینجاست که سیاست فعال روسیه، چین و هند را در عمل، و نه در تئوری «مشاهده» میکنیم. اینجاست که به صراحت میبینیم، چگونه بنیاد سیاستهای سنتی غرب توسط این قدرتها
به چالش کشیده شده.
ولی ایجاد گرداب گنداب، نخستین لایه از «گزینههای» آبدار عموسام
بود. گزینههای دیگری نیز وجود دارد. از
آنجمله است تبدیل حسن فریدون به نوعی مصدقالسلطنة مغضوب، و کودتا بر علیه «دولت منتخب» ایشان؛ یا تبدیل گروهی از «وزرای» حسن فریدون به
«آریامهرهای» آمریکادوست و نهایتاً کودتاچی؛
یا به راه انداختن آشوبهای اسلامستیز تحت عنوان «آزادیخواهی»، و به میدان آوردن اوباش نوین و «مدرن»؛ و ... و این فهرست سر دراز دارد. به هر تقدیر،
روند مسائل طی چند روز گذشته نشان داد،
تا آنجا که به سرنوشت حسن فریدون و
دولت «منتخب» وی مربوط میشود، قضیه از
منظر سیاستهای منطقهای که در حال حاضر دست بالا را دارند روشن است. پیازداغ و قرمة عموسام فقط روی همین آش لجن میتواند
ریخته شود، و «منوی» روز تغییر نخواهد کرد.
دولت «منتخب»، علیرغم تمامی تلاشهای
محافل حکومت اسلامی مجبور خواهد بود تا روابط ملایان را با ارباب آمریکائیشان در
چارچوبی مسئولانه تنظیم کند؛ راه دیگری در برابر نخواهد داشت. و در این مسیر جائی برای اوباشگریهای مرسوم
دورة ملاممد خاتمی، سخنرانیهای مضحک
احمدینژاد پیرامون «مسائل بینالمللی»،
و یا هیجانات احمقانة جنبش سبز و فحاشی در خیابانها پیشبینی نشده. خلاصه، یانکیها اینبار مجبورند دست به عصا حرکت کنند، و در پاسخ به بحرانسازیهائی که سیاستهای بزرگ
منطقهای را هدف گرفته، از قبیل عروتیزهای
اخیر دولت ترکیه و یا حشرکشیهای ابنسعود،
مسلماً توصیهای جز «فعلاً درش را
بگذارید» ارائه نخواهد شد. واکنش اخیر
دبیرکل سازمان ملل به هیاهوی رسانهای پیرامون عدمشرکت عربستان سعودی در شورای
امنیت شاهدی است بر این مدعا.
با این وجود، به یاد داشته باشیم که
ملتها در مقطع فعلی حرفی برای گفتن خواهند داشت.
چرا که اینک، با توجه به مسئولیتپذیرتر
کردن تدریجی ساختار دولت در ایران ـ سیاستی
که بالاجبار عموسام در آن پای گذاشته ـ
ابعاد تغییرات سیاست داخلی میتواند تا حدود زیادی تحت تأثیر الهامات، مطالبات،
درخواستهای «کلان ـ اجتماعی» و یا فرهنگی و تاریخی ملت ایران قرار
گیرد. در این مقطع است که میتوان نهایت
امر از تأثیر ملت و افکارعمومی بر روند مسائل ایران سخن به میان آورد، و نقش روشنفکران هر چه بیشتر کلیدی میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر