پس از گذشت بیش از سه دهه از غَرَس نهال توهم «نبرد با آمریکا» که با چیرهدستی
اوباش و حواریون روحالله خمینی در فضای مجازی سیاست ملائی در سرزمینمان نشانده
شد، عقبنشینی واشنگتن از استراتژیهای
منطقهای، حکومت اسلامی را به خانهتکانی
در «پیشفرض» اصلی سیاست داخلیاش واداشته. بله، برخلاف
آنچه در بوقهای حکومت اسلامی از نخستین روزها دمیدند، «نبرد با آمریکا» بیشتر شعار و توهم بود، و این
شعار جهت پیشبرد سیاست داخلی به کار گرفته میشد. در عرصة
واقعیت، دولت ملائی کارگزار بیچونوچرای عموسام بود، و شعار «نبرد با آمریکا» پوششی شد برای دستبوسی
هر چه بیشتر از عموسام و رقصیدن به «رِنگهای» کاخسفید. اینک این عربدة عوامپسند، در مصاف با سیاستهای بزرگ منطقهای رنگ میبازد،
و برخلاف دوران محمد خاتمی، حکومت وابسته جمکران دیگر نخواهد توانست با تکیه
بر اوباش و اراذل که در ساختارهای پلیس و سپاه و امامان جمعه فعال شدهاند، به «سکوسازیهای» نوین برای عموسام مشغول شود. و این
است دلیل انتشار اظهارات مشعشعانة آقای حسن روحانی، رئیس دولت «منتخب» بیترهبری در سایت رادیوفردا:
«روحانی: تماس تلفنی قدم کوچکی بود، قدمهای بلندتر برمیداریم.»
ما هم امیدواریم قدمهای بلندتری برداشته شود، چرا که
آنچه طی سفر ایشان در نیویورک صورت گرفته هیچ معنا و مفهومی ندارد. تماس
تلفنی فرضی با اوباما برای ملت ایران آب و نان نخواهد شد. میباید دید برقراری ارتباطات تجاری، اقتصادی،
بانکی و ... با سرمایهداری آمریکا،
که الزاماً به جغرافیای آمریکای شمالی هم محدود نمیشود، برای ملت ایران، اقتصاد
کشور، شبکة بانکی، رفاهعمومی،
و ... چه فواید و نتایجی به همراه خواهد آورد. این است هدف اصلی از ایجاد روابط سیاسی با یک
کشور قدرتمند جهان. ولی در کمال تأسف
آنچه در ایران میگذرد با اهدافی که در بالا مطرح کردیم، بیگانه مینماید.
تاکنون در روند سنتی سیاستگزاری ملائی، حد فاصل
بین «نبرد با آمریکا» و «تعامل با آمریکا» را هیاهو، عربده،
زوزه و روضه پر میکرد و دلائل نیز روشن است. همانطور که بارها نوشتهایم، رابطة علنی میان دولت آمریکا و لاتهای
جمکران، به زیان هر دوی اینان تمام میشود. آمریکا در صورت برقراری ارتباط عادی دیپلماتیک
با جمکران، مجبور خواهد شد به دلیل سیاستهای
ضدبشری ملایان مواضع بینالمللیاش را در برابر «رقبا» مورد تجدیدنظر اساسی قرار
دهد؛ چه بسا که کار به عقبنشینی از خطوط
«اسلام راستین» حضرت امام خمینی بکشد و پتة کاخسفید در حمایت از اسلامگرائی در
ایران بر آب اوفتد. و از سوی دیگر، جمکرانیها نیز در صورت برقراری روابط عادی با
واشنگتن، جهت سرکوب ملت ایران دیگر بهانة
اصلی، یعنی همان «جنگ شعاری با آمریکا»
را از دست میدهند. روشن تر بگوئیم، حکومت
ملایان با حضور در مجامع بینالمللی،
اهرم اساسی پیشبرد سیاستهای ضدبشریاش، یعنی سرکوب مستقیم ملت ایران را
که با سوءاستفاده از احساسات مذهبی قشرهای تحریکشده سازمان یافته از دست خواهد داد. به همین دلیل نیز از روزهای نخست، جغد جماران،
«رابطه با آمریکا» را حرام شرعی اعلام کرد، و هم آمریکا
از این «ابتکار عمل» راضی بود و هم ملاها.
در نتیجه، از آغاز کار، سیاستگزاری در حکومت ملائی، یا بر پایة ادعای موهوم «نبرد با آمریکا» سازمان
مییافت، و یا بر اساس «سازش با آمریکا!» به عبارت دیگر، از همان روزی که شیخمهدی بازرگان، نخستوزیر
جنایتکار حکومت موقت طی ملاقات با برژینسکی،
مشاور امنیتی جیمی کارتر، رئیس
جمهور وقت آمریکا زمینة لازم جهت هیاهوی ملایان را در داخل فراهم آورد، دو شاخة «نبرد» و «سازش» با آمریکا در هیئت
حاکمة ملائی تشکیل شد. طی 20 سال نخست، شاخة
«نبرد» به تناوب در دست حزبالله، خطامام، سرداران جنگ تحمیلی، و باند اکبرقاتل سازندگی قرار گرفت و شاخة
«سازش» هم نصیب جبهة ملی و نهضت «عاظادی» شد. دیگر
گروههای سیاسی نیز همانطور که شاهد بودیم مشمول حذف فیزیکی بودند.
ولی در عمل، نه «سازشی» در میان بود و
نه «نبردی!» اینها لایههای پروپاگاند
سیاسیای بود که در قفای آن سرمایهداری غرب و در رأس آن آمریکا، ملت ایران را به صور مختلف چپاول میکردند. اهداء نفت رایگان به ارباب ـ آقای موسوی مفتخرند که در دوران جنگ تحمیلی نفت
را بشکهای 9 دلار میفروختند ـ کالاهای
اساسیای که هر روز گران و گرانتر میشد،
حذف خدمات بانکی، بیمه و گارانتیهای
صنعتی برای محصولات گرانقیمت از قبیل خودرو،
ماشینآلات کشاورزی و غیره، نهایت امر زمینة مناسب جهت نابودی پتانسیلهای
تولیدی کشور را فراهم آورد. و این فقط خلاصهای است از دفتر خیانت حکومت
ملایان. فهرست این خیانتها به اقتصاد
کشور و رفاه عمومی به مراتب طویلتر از آن است که بتوان آن را در کتابی گنجاند.
نتیجه این خیانتها برای ملایان،
حفظ اهرمهای حاکمیت دستنشانده و سرکوب مخالفان بود. برای این جانوران وحشی که با تکیه بر اوهام و
خرافه «ایدئولوژی» سر هم کردهاند، چه
چیز بهتر از حقانیت و مسولیت در آستان «خداوند!»
آندسته از خلقالله که «خر خداوند» بودند، خود،
زندگی، خانواده و سر و همسر را فدای
این سیاست کردند، «خرسواران خدواند» هم از قماش علی خامنهای، یکشبه
از ناکجاآباد بر مرجعیت «تقلبی» جهان تشییع تکیه زدند! همه
راضی بودند، جز ملت ایران!
این رابطة «خردرچمن» تا پایان دولت خاتمی ادامه یافت، هر که
را خواستند به نام «سازشکار» حذف کردند، و هر خری را که خواستند تحت عنوان «مبارز» به
ارزش گذاردند. ولی سقوط سیاستهای آمریکا در منطقه، و اجبار جهت نابودی «رسانهای» طالبان، حمله به
افغانستان و ... نهایت امر کار را به
احمدینژاد کشاند. وظیفة اصلی احمدینژاد فراهم آوردن زمینة مناسب جهت
تنشزائی در منطقه، و در کوتاه مدت برقراری روابط «جنگطلبانه» نمایشی
با آمریکا بود. هدف این بود که آمریکائیها مجبور نشوند، همچون مورد طالبان افغانستان و دولت اسلامگرای
پاکستان، در قبال عملکرد ملایان جمکران هم مواضع بینالمللی
اتخاذ کنند. به همین دلیل نیز نخستین موضعگیری
منطقهای احمدینژاد با شعار مسخره و ابلهانة «پاک کردن اسرائیل از روی نقشه»
آغاز شد!
ولی موضعگیری دولتی که با وقاحت و بیشخصیتی، «نهادینه کردن اصل نوکری» را به عنوان شعار
برگزیده بود، حکایت آن مرد نابینا در
حمام است که گوز بغلدستی در خزینه را بجای قلیان گرفته بود و قصد داشت پُکی بزند!
ارتش آمریکا که تحت عنوان «ارتش اسرائیل» هر از
گاهی در منطقه دست به «هنرنمائی» میزد، در جنگ 33 روزه آنچنان پوزهاش به خون نشست که
دیگر سر برنیاورد. و پس از این شکست مفتضحانه است که شاهد آغاز
فصل نوینی از سیاستهای منطقهای میشویم.
جهت اجتناب از اطالة کلام به بررسی سیاستهای نوین منطقهای عموسام نمیپردازیم،
ولی این مطلب را ناگفته رها نمیکنیم که حضور
حسن فریدون در رأس قوة مجریة حکومت اسلامی،
در کنار فهرستی از «شعارهای غیرحلال»،
فقط و فقط بازتابی است از همین سیاستهای نوین منطقهای. و دیدیم که حاکمیت بحرانپرست اسلامی چگونه بساط
چند گروه داخلی که هنگام مراجعت روحانی از نیویورک بساط «شیطانی» نمایاندن
ارتباط با آمریکا را به راه انداخته بودند،
برچید.
البته برای آمریکا، انگلستان و ملایان
«دیوار حاشا» بلند است! اینان یکی پس از دیگری، خصوصاً در مقالات بسیار تحلیلی و «آکادمیک»
کشکی، نرمشهای حکومت اسلامی را به مسائل
اقتصادی داخلی و مشکلات روزافزون «مردم» و ... مرتبط میکنند؛ و به
هیچ عنوان سخنی از چرخش استراتژیک غرب در منطقه به دلیل ضعف ساختاری به میان نمیآید. ولی به قولی با بچه که حرف نمیزنند؛ از کی
تا به حال وضعیت نابسامان مالی، زندگی
روزمرة ناخوشایند، فلج اقتصادی و بانکی و
... برای دولتهای غرب و پادوهای داخلیشان مسئلة ناگواری تحلیل شده، که امروز اینچنین دلنگران ایرانیان باشند؟ حکومت
اسلامی همان دستگاه ضدبشریای نیست که در زندانهایاش بیش از 7 هزار انسان را
بدون محاکمه اعدام کرد؟ و این همان دستگاه
تبلیغاتی غرب نیست که پس از گذشت بیش از دو دهه از این جنایت علیه بشریت، بجای همصدائی با ملت ایران و معدود سازمانهای
مدافع حقوقبشر، مسببین این اعدامها از قماش موسوی، خاتمی،
خامنهای، رضائی و شرکاء را هر از
گاه به عنوان «دولتمرد» روی آنتنهایاش به آسمان میبرد؟ در واقع
نه حکومت اسلامی نگران «وضعیت معیشتی» ملت ایران است، و نه
ارباباناش. نگرانی
حضرات از جای دیگری است؛ از ضربة پتکی است که تغییر سیاست منطقهای بر سر
اینان فرود آورده و چنان گیج و غافلگیرشدهاند که راه آغل گم کردهاند.
برای دریافت ابعاد غافلگیری جمکرانیان نگاهی خواهیم داشت به مصاحبة «ظریف»، وزیر امورخارجة حکومت اسلامی، که در سایت ایسنا، مورخ 14 مهرماه 1392 انتشار یافته. جالب اینکه،
تمامی آنچه در سطور بالا آوردهایم، از
وابستگی به سیاستهای غرب گرفته تا تلاش
جهت تطهیر آمریکا و ... به صراحت در همین
مصاحبه قابل رویت است.
آقای ظریف از نقش تاریخی حکومت اسلامی در آشوبسازیهای منطقهای، خصوصاً
نمایشات یهودستیزی که پیرامون اسرائیل به راه میاندازند هیچ نمیگویند. از شعارهای «دولتی» موهن بر علیه روسای دیگر دولتهای
منطقه، از قبیل حسین اردنی، صدام تکریتی،
فرعون مصر، شیخکهای خلیجفارس و غیره
نیز سخنی به میان نمیآورند. و در شرایطی
که هر هفته عربدة لشلوشهای نماز جمعه را در رادیوها علم میکنند، «مرگ بر آمریکا» را تنشزائی حکومت اسلامی
تحلیل نمیفرمایند. بله، جالب است!
ایشان از همه چیز سخن میگویند، جز نقش تنشزای دولت جمکران در منطقه، و بعد هم از ارباب در آمریکا میخواهند که
«اعتمادسازی» کند! درخواست «اعتماد سازی»
به دلیل عقبنشینی بیسروصدای یانکیها مطرح شده.
پس نخست بپردازیم به عقبنشینی
عموسام در «سکوت» که «ظریف»را به بلبلزبانی انداخته:
«طرح
قبلی که از سوی 1+5 به ایران داده شده بود، به تاریخ پیوست و آنها باید با یک دیدگاه جدید
وارد گفتوگو شوند.»
همچنانکه میبینیم به دلیل تضعیف ارباب، پیزی افندیهای جمکران با ظرافت تمام، رستم صولت شدهاند! اظهارات
ظریف را به چه صورت میتوان منطقی و متقن تحلیل کرد؟ چگونه،
و به چه دلیل 6 کشور از
قدرتمندترین کشورهای جهان، که بر پایة
ادعاهای حکومت مفلس و ورشکستة جمکران قصد مذاکره دارند، اینک پس
از سالها و سالها تلاش، میباید «طرحشان» را به قول آقای ظریف به تاریخ
حواله کنند؟ حکومت اسلامی در جایگاهی نیست که طرح 6 کشور مهم
جهان را یکجا «رد» کند، پس تردید در صحت و اعتبار «طرح» کذا از کجا ریشه
گرفته، که آقای ظریف در بارة آن هیچ نمیگویند؟
اینجاست همان تغییر استراتژیهای غرب که دولت
نوکرصفت جمکران در هر موقعیت آن را «لاپوشانی» میکند. به استنباط ما،
این 6 کشور از ریش و نعلین مقام
معظم نترسیدهاند، از آنهائی که با
اتوبوس به نمازهای جمعه هم میآورید هراسی ندارند، پس چه شده که چنین تغییری پیش آمده؟ تا کی
میخواهید در برابر ملت ایران، پشت ترهات و تبلیغات و دروغ خود را پنهان کنید؟ اعضای
شورای امنیت که برای «بازی» و تفریح
مذاکره نمیکنند:
«بازیگران
باید این توهم را کنار بگذارند که میتوانند چیزی را به مردم ایران تحمیل کنند.»
این موضعگیری نیز همچون دیگر موارد «تبلیغات» تکراری و نخنماست. خدمت
آقای ظریف بگوئیم، تحمیل یک حکومت فاشیست
و بیاعتبار طی بیش از سه دهه بر ملت ایران، آنهم در
آستانة هزارة سوم، آنقدرها نشانة «موفقیت»
ایرانیان نیست، ولی شما هم این ملت را
اینقدرها «دستکم» نگیرید. آنکه متوهم شده
«بازیگران» نیستند، حکومت اسلامی است که میپندارد
خواهد توانست همچون گذشتهها با راندن مرکب «گاه مجنون و گاه منطقی»، هم برای جنونهای دینی و شیعی خلقالناس راهساز
شود، و هم در تبلیغاتاش سوسیالیسم و
حقوق انسانها را در نهجالبلاغه بجوید. این «تاریخ» است که در بارة آنچه شما و همپالکیهایتان
بر ملت ایران تحمیل کردهاید، قضاوت خواهد
کرد. و مطمئن باشید این یکی را دیگر نمیتوانید
با تمهیدات «زیرمیزی» از سر بگذرانید:
«مذاکره
کردن حتماً دشوارتر از اعلام موضع کردن است.»
در اینجا شاید بهتر باشد جملة جادوئی و «فلسفی» جناب وزیر را کمی بزک کنیم، باشد
که معنا و مفهوم هم بیابد. اگر میفرمودید، «مذاکره
کردن» به مراتب از «شعار دادن در خیابان» مشکلتر است، ما هم قبول میکردیم. حکومت اسلامی در شرایطی نبوده که در سیاست بینالمللی
«اعلام موضع» کند. این حکومت از همان بهمنماه
1357، کار را به لاتبازی در خیابانها کشانده، و تحت حمایت یانکیها، ایرانیان را به نفع سیاستهای جاری سرکوب
کرده. برخلاف اظهارات جناب وزیر، به آنچه انجام شده «اعلام موضع» نمیگویند. چندین دهه است که اوباش جمکران دلشان را به
«شعار دادن» خوش کردهاند، بد نیست اینک که وزیر امور خارجه جمکران قصد
مذاکره دارد، بجای «تدریس فلسفة
کودکستانی»، دلیل تغییر سیاست منطقهای و روی آوردن به
«مذاکره» را به صراحت ذکر فرمایند تا دیگران هم آگاه شوند:
«این
آمادگی را داریم که زمینه را برای آنها فراهم کنیم تا اعتماد مردم ایران را به خود
جلب کنند.»
ما هم میپرسیم چرا و به چه دلیل حکومت اسلامی پس از اینهمه «مبارزه» و
پروپاگاند «پیروزی» در منبر و مسجد، اینک
در این مقطع زمانی مشخص، میخواهد برای دولتهائی که به زعم وزیر محترم امورخارجه «قابل
اعتماد» هم نیستند، «زمینه» فراهم کند تا
اینان اعتماد «مردم» را به خود جلب کنند؟
نهایت امر، این سئوال مطرح میشود
که چه پیش آمده که به ناگاه «وهم خطر ایران» از میان رفته:
«مهمترین
دستاوردی که از سفر رئیسجمهور به سازمان ملل متحد میتوان نام برد، فروپاشی وهمی بود که سالها درباره خطر ایران ایجاد
شده بود.»
نخست بگوئیم، آنکه برای حکومت ایران
«وهم» ساخته بود، همین آمریکائیها و
متحدانشان بودند. بیرودربایستی
بگوئیم، حکومتی که برای نان و آب دستش پیش
بیگانه دراز است در احدی «وهم و خطر» ایجاد نمیکند. در ثانی،
چه کسانی در دامن زدن به چنین وهمی
نقش داشتند؟ مگر خمینی نبود که مرتب
فریاد میزد «آمریکا شیطان بزرگ است؟» مگر شما نیستید که هنوز در نمازجمعههایتان عربدة
مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل سر میدهید؟
این توضیح لازم است که به چه دلیل هیاهوی اوباش
و لاتهای خیابانی را تبدیل به ابزار سیاستگزاری در ایران کردهاید؟ مسئله،
بر خلاف آنچه ظریف ادعا میکند، به
هیچ عنوان مربوط به «اعتمادسازی» میان آمریکا و «مردم» ایران نیست. مسئله اینجاست که ملت ایران از ادامة این
فاشیسم سرکوبگر و کوردل به تنگ آمده و این حکومت را نمیخواهد. در چنین شرایطی است که دولتمردان و دوستداران
این «آبقنات» سعی دارند با آویختن به خشتک عموسام برای این حکومت منفور در منطقه
«فلسفة وجودی» تأمین کنند. روزی بود که
مخالفتهای نمایشی امثال احمدینژاد با آمریکا آب به آسیاب واشنگتن میریخت، حال یابوی مریضاحوال احمدینژاد را به طویله
برده، رنگ زدهاند و میخواهند آن را به ضرب
نظرسنجی در ینگه دنیا، به عنوان اسب اصیل مراکشی به ملت ایران بفروشند:
«در پایان
سفر آقای روحانی 75 درصد مردم آمریکا در نظرسنجیهایی که در خود آمریکا برگزار شد، راه حل مشکلات با ایران را مذاکره اعلام کردند
در صورتی که دو ـ سه ماه قبل بر اساس همین نظرسنجی 49 درصد مردم آمریکا، تنها راه برخورد با ایران را گزینه نظامی اعلام
کرده بودند.»
احسنت به این استدلال! وقتی یک ملا
فرماندة مبارزات ضدامپریالیستی میشود،
بقیة قضیه نیز روشن است. حال پس از
سه دهه شعار «مبارزه» با امپریالیسم، وزیر
امور خارجة حکومت اسلامی، ابزار جنگ و جنگسازی
در نظام امپریالیست آمریکا را که طی یکصدسال گذشته، تمامی منابع جهانی را همچون نهنگ بلعیده، به
خواست «مردم» آمریکا، و آمارها مربوط میکند! وقتی میگوئیم اینان اصلاً نمیدانند در مورد
چه مسائلی سخن میگویند، به هیچ عنوان گزافه
نیست. آقای ظریف حتی از تاریخچة جنگطلبیها
در ایالات متحد نیز بیاطلاع است. او نمیداند
که جنگ اول جهانی را هیئت حاکمة ایالات متحد به زور سرنیزه و ضربوشتم گروههای چماقکش
به مردم آمریکا تحمیل کرد؛ او نمیداند
که نیکسون برای پایان دادن به جنگ دمکراتها در ویتنام رأی آورد، و
زمانیکه موفق شد جنگ را پایان دهد، «مردم» او را از کاخسفید با افتضاح «اخراج»
کردند؛ او نمیداند که ابزار جنگ در ایالات متحد اگر
امروز به «فسوفس» افتاده دلائل دیگری دارد،
و از منظر سیاست جهانی میباید این دلائل مطرح شود. اگر هم
ایشان میدانند، برخلاف ادعاهای پوچ و بیارزشی
که در این مصاحبة پیشپاافتاده ارائه شده،
از آن سخن نمیگویند. ظریف
به عنوان موضعگیری «انقلابی» همان تبلیغات مضحک یانکیها را، به
ویژه در مورد کودتای 28 مرداد 1332، تحویل مخاطب میدهد، بعد هم ابهاماتی همچون اعتقاد و ایمان را علم میکند:
«ما
جرأت میکنیم پشت میکروفون روشن حرفهایمان را میزنیم، چرا که
به حرفمان اعتقاد داریم.»
تا آنجا که ما دیدهایم، «حرفهای»
ایشان اصولاً سر و ته درستی ندارد، ولی میتوان حدس زد که این «حرفها» میباید
مطالبات محافلی را انعکاس دهد. محافلی که
از آنها سخن به میان نمیآید. طی سه دهة گذشته، سخنپرانی جمکرانیها به دو لایه پروپاگاند
محدود شده. آن زمان که قرار است دولت، همچون
دوران احمدینژاد نقش «قاطرمجنون» را بازی کند،
شاهد عربدههای «ارزشی» و شعارهای پوچ لاتولوتها در کوچه و بازار هستیم.
و زمانیکه «مقامات» عالیة جمکرانی با اهن
و تلپ و یک من ادعا، همچون «اسب یمنی» از راه میرسند، اظهاراتشان از بازتولید «تبلیغات» رسانههای
غرب فراتر نمیرود! خلاصه در این مقطع، هر چه در روزنامههای غرب به چاپ رسیده، و هر آنچه در کتابهای تبلیغاتی و پروپاگاندهای
علنی و پنهان وابسته به سازمان سیا و «ام. آی. 6»، به عنوان تاریخ و تاریخچه و غیره نوشته شده، آناً به
مصرف نشخوار «مقامات» عالیه جمکران میرسد.
به این ترتیب همچون نمونة بالا
تبلیغات و آمار منتشره از سوی روزنامههای غرب را آقای ظریف، به عنوان «واقعیتهای» جامعة آمریکا زیر دماغ
ما میگذارند، و در این پروسة «خداپسندانه» پروپاگاند غرب
تبدیل میشود به «دلائل» بسیار منطقی که مواضع جمکرانیها را توجیه خواهد کرد. البته، از حق نگذریم،
«خدا» هم در این میانه نقش مهمی
ایفا میکند:
«اگر
کارمان را به خدا تفویض کنیم، ما را در پیشبرد
کارها هدایت میکند.»
بله، کارتان را به خدا تفویض کنید، شاید
همان خدا از واشنگتن دستتان را بگیرد! ولی
آقای ظریف فراموش کردهاند که مصاحبه یک وزیر مسئول با رسانه رسمی کشور، آنهم در باب مسائلی که گویا خیلی «مهم و
سرنوشتساز» است، با «گپ» بعد از آش نذری در خانة خالهخانم تفاوتهائی
دارد. نمیتوان دوگانگی، ضدونقیضگوئی، ترهاتپردازی
و نهایت امر «تفویض کار به خدا» را برخورد سیاسی، دیپلماتیک و سازنده تلقی کرد. و ما هم از امثال ظریف چنین انتظاری نداشتیم و
نداریم، اگر اینها «آدم» بودند، با تأئیدات امثال حسن فریدون «وزیر» نمیشدند.
ولی در برابر چنین افراد خودفروخته و بیبتهای که دنیا را به قول مولوی از
ک...ن خر مینگرند، ما ملت هنوز حرفهایمان
را تمام و کمال نگفتهایم. مطمئن باشید که ما ملت هم جرأت داریم حرفهایمان
را بزنیم، بدون اینکه مثل شما با کودتا و پنهان شدن در
سایة ارتش شاه و ساواک و شهربانی میرپنج مبارزات ضدامپریالیستی به راه بیاندازیم. برخلاف
شما، با لبخند یک وزیر یانکی، که هنوز نیامده دستش به خون هزاران زن و کودک
در افغانستان، عراق و سوریه آغشته شده، قند در دل ما آب نمیشود. عوضی گرفتی جانم! مسئله ما اصلاً «نبرد با
آمریکا» نیست؛ زندگی بهتر،
سعادت و آرامش و آزادی ملت ایران در چارچوب مفاد اعلامیه حقوق بشر است. و مسئلة
شما هم بیش از آنچه به «نبرد» مربوط شود،
نوکری برای آمریکاست. دیروز با
عربدة «مرگ بر آمریکا» برای ارباب نان به تنور میچسباندید، و امروز با «نرمش قهرمانانه!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر