پس از سخنرانی حسن روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک، این پرسش در بسیاری مقالات مطرح میشود که
روحانی چه گفت، و چه مواضعی را به ارزش
گذارد؟ ولی در پاسخ به این سئوال نمیباید
دل به تحلیلهای رایج سپرد، چرا که این
تحلیلها بیشتر بازتابی است از نیازهای قدرتهای بزرگ. به
استنباط ما، حضور روحانی و سخنرانی وی بیش
از آنچه تعیینکننده و سرنوشتساز باشد، نمادین و نمایشی بود. در واقع،
عقبنشینیهای ایالات متحد در منطقه، خصوصاً
در سوریه، مصر و لبنان، برای حکومت اسلامی و اسلامگرایان ترکیه جز
بازنگری در روابط سیاسیشان با واشنگتن راه دیگری باقی نگذارده بود، و اینهمه جهت هماهنگی ایندو حکومت وابسته به
غرب با سیاستهای نوین کاخسفید در خاورمیانه.
ترکیه، عضو رسمی سازمان ناتو، در
راستای سیاستهای نوین، بالاجبار موضع «سکوت» پیرامون بحران سوریه را اتخاذ
کرد، و حکومت اسلامی که عقبنشینیهای
آمریکا تیغة «تزهای» صدرانقلابیاش را به شدت کُند کرده بود، پس از
تأکید بر عدم دخالت در سوریه و فلسطین،
پای در معرکة «برقراری ارتباطات» با شیطان بزرگ گذارد. و این
است دلیل حضور «تبلیغاتی» روحانی در نیویورک!
ولی برای گشودن مسیر بحث امروز، نیازمند بررسی دو نوع تحلیل تودهای و رسمی، پیرامون تغییر موضع حکومت اسلامی میشویم، «تحلیلهائی» که همسو و در ظاهر متفاوت است. به طور
کلی «تودهایها»، بررسی این تحولات را
بر محور «بهبه و چهچه» و «خواست مردم» رقم زدهاند. شاخهای از «حزب» که سایت «راهتوده» را اداره
میکند رسماً مدعی شده که حضور «مردم» و انتخابات به چنین دستاوردهای «مهمی» جان
داده، و جا دارد با حمایت از «جنبش مردم» و بهرهگیری
از مقاطعی همچون «انتخابات»، هر چه بیشتر
«گوشت تن» حاکمیت را جدا کنیم:
«[...] هنر هر حزب و سازمان و هر فرد سیاسی و حتی روشنفکر غیر فعال سیاسی، نه انکار آن چیزی است که مردم بدست آورده و به
دندان نگرفتن گوشتی است که از تن حاکمیت کندهاند، بلکه تلاش در جهت تثبیت آن و برداشتن گام بعدی
برای تعمیق دستآوردهاست. یعنی همان کاری که در ابتدای پیروزی انقلاب اگر سیاستی
همگانی در جنبش چپ و ملی ایران بود، ای
بسا سرنوشت جمهوری اسلامی آن نمیشد که امروز هست [...]»
منبع: راه توده 426، 4 مهرماه 1392.
بله «اگر» روشنفکران و مخالفان فاشیسم هم مانند حزب توده پشت سر «رهبر کبیر»
صف میکشیدند و در لجنزار فاشیسم ورجه ورجه میکردند، خیلی
اوضاع بهتر از اینها میشد؛ هیچکس نمیتوانست
خود را از مرداب متعفن «تودهای ـ مردمی» جدا بداند! آنانکه با موضعگیریهای حزب توده طی هشت دهة
اخیر آشنائیهائی دارند مسلماً از آنچه در نقل قول فوق آمده تعجب زیادی نخواهند
کرد. این حزب بر خلاف تمامی ادعاهائی که
پیرامون جانبداری از «خلق» و «تودهها» صورت میدهد، نهایت امر در عمل همیشه خلق را در آینة حاکمیتها
دیده و میبیند. و برای اثبات این نگرش، بالاجبار ارائة یک نقل قول دیگر از مطلب راهتوده
لازم میآید:
«[...] هر تغییری در حاکمیت و سیاستها، ناشی از
فشار جنبش مردم و رشد و تکامل تضادهای اجتماعی است، نه میل و خواست حکومتها[...]»
همان منبع!
پرواضح است که «کلیگوئیهائی» از این دست که مستقیماً از دفتریادداشت لنین و
استالین بیرون کشیده شده، بیشتر جنبة شعار دارد تا واقعیت. البته مارکسیسم
پدیدهای به نام رشد «تضادها» را عامل فروپاشی نظامها و رشد نظامهای نوین معرفی
کرده، و ما هم مشروعیت چنین برخوردی را
تا حد زیادی قبول میکنیم. ولی بررسی
روند حرکت در یک فاشیسم دستنشانده در هزارة سوم، آنهم بر فراز چاههای نفت و در همسایگی یک
ابرقدرت که سابقاً شورائی بود و امروز در جستجوی هویتی نوین، نمیتواند با کلیگوئیهای فلسفی پیرامون روند
تغییرات اجتماعی، آنهم با نگرش ماتریالیستی
و تاریخی مورد تحلیل قرار گیرد. به عبارت دیگر،
شرایطی که در ایران به وجود آمده،
به هیچ عنوان ارتباطی با پیشفرضهای تئوریک مارکسیسم ندارد. این شرایط صرفاً بازتاب نیازهای غرب به چپاول
نفت ارزان، تعمیم سیطرة «لندن ـ واشنگتن»
بر محدودهای جغرافیائی که خطر نفوذ شوروی دیروز و روسیة امروز در آن احساس میشود،
و نهایت امر سرکوب همان تحولات اجتماعیای
است که گویا با «انتخابات» حکومت اسلامی «بروز» کرده، و به زعم حزب توده گوشتی شده در دهان «تودهها!»
خلاصه بگوئیم، در «انتخاباتی» که
اخیراً ملایان جمکران به راه انداختند،
شخص رئیسجمهور آنقدرها اهمیت نداشت.
حکومت اسلامی نیک میدانست که تغییر موضع غیرقابل اجتناب است. در نتیجه،
تلاش کرد با به راه انداختن خیمهشببازی
«انتخابات»، در عمل تغییرات غیر قابل اجتناب در مواضعاش را «خواست ملت مسلمان»
جا بزند! و با تکیه بر تبلیغات گسترده پیرامون حضور
میلیونی لاتولوتها در انتخابات، فضای تبلیغاتی مورد نظر را «ساخت و پرداخت» نماید.
فرقی نمیکرد که چه کسی از صندوق بیرون بیاید؛ برنامه مشخص بود. آمریکا ترجیح میداد که یک آخوند در رأس تغییرات
قرار گیرد، و روسیه نیز به دلائلی که
توضیح آن در این مقطع کار را به درازا خواهد کشاند، به این «گزینه» نظر لطف نشان داد. خلاصه بگوئیم، مشکل
میتوان قبول کرد که سیاست قدرتهای بزرگ جهانی در منطقه به دلیل حضور حسن روحانی
در رأس دولت جمکران «تغییر» پایهای کرده باشد!
به صراحت بگوئیم، برخی
اظهارات مشعشعانه از قماش اینکه «اگر بجای روحانی، سعید جلیلی از صندوقها بیرون آمده بود، در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک به آمریکا
اعلان جنگ میداد» در واقع از شارلاتانبازی «سنتی» مردمفروشان سرچشمه میگیرد.
در اینجا قصد بررسی بنیان نگرش عوامگرایانة «حزب توده» به رخدادهای کشور را نداریم، این را وظیفة مورخان میدانیم. ولی به
طور خلاصه بگوئیم، تودهایها همیشه سرنا را
از سر گشادش زدهاند. به عبارت بهتر، این حزب،
با مترادف نمایاندن تحولات «کلان ـ استراتژیک» و «خواست تودهها»، همواره هندوانه را به موقع زیر بغل «مردم» از
همهجابیخبر گذاشته. و امروز
هم فروپاشی سیطرة یکصدوپنجاه سالة استعماری «انگلستان ـ فرانسه» در جنوب شرقی
مدیترانه، و عقبنشینی تاریخی و مفتضحانة کاخسفید از
خاورمیانه را حزب توده به حساب ریاست جمهوری حسن روحانی نوشته! باید
قبول کرد که این نوع تاریخسازی بسیار «ویژه» است؛ و الزاماً با تعالیم مارکس و انگلس هم هماهنگی
نشان نمیدهد.
پس تحلیلهای عوامپسند حزب توده را رها میکنیم و در ادامة بحث امروز در
مورد نمایش «فریدون در نیویورک» بدهبستانهای «محافل» را در حکومت اسلامی بررسی
میکنیم. این «تبادلات» با حذف هاشمی رفسنجانی از مباحث
سیاسی و تبلیغاتی ـ به دلیل موضعگیری
مفتضحانهاش در بارة سلاحهای شیمیائی دمشق ـ به اینجا رسید که سپاه پاسداران و
شبکة لاتپروری امامان جمعه، که پیوسته
آمادة «نبرد با آمریکا» بودند، بیدرنگ
ذوالفقارشان را غلاف کرده، «سخنرانی» حسن
روحانی را مورد حمایت قرار دادند:
«حمایت فرماندهان ارشد سپاه پاسداران و امامان جمعه از سخنان حسن روحانی!»
منبع: بیبیسی، 27 شهریورماه 1392
این موضعگیری به صراحت نشان میدهد که مخالفت با سیاست نوین حکومت اسلامی که
به احتمالی از جانب کاخسفید حمایت میشود،
برای احدی امکانپذیر نیست. به
عبارت دیگر این روزها شاهد نوعی کودتای «ساختاری ـ دولتی» هستیم. و اگر در سپاه و یا در میان خیل ائمة جمعه
فردی به خود اجازه دهد که مخالفت با سیاستهای اعلام شده را علنی کند، به احتمال زیاد حذف فیزیکی میشود. ولی روی
دیگر این نوع سیاستگزاریهای زور زورکی و کودتائی را هم میباید در نظر آورد. چرا که اگر در این میانه مخالفت با «پدیدة حسن
فریدون» در درون حاکمیت تبدیل به نوع سکوی پرش برای بعضی سیاستهای «غیرخودی» شود،
دست عموسام خالی میماند. و برای اجتناب از همین «دستخالی» است که پیرامون
مکالمات «فرضی» تلفنی حسن فریدون و باراک اوباما «بحرانسازی» به راه انداختهاند!
قضیه از این قرار است که گویا روحانی و اوباما با هم تماس تلفنی برقرار کردهاند!
البته این یکی از پیشپاافتادهترین
ارتباطاتی است که میتوانست برقرار شود، و به احتمال فراوان از این نوع مراودات، همه روزه در دهها نمونه، بین
«مقامات» چاه جمکران و لشولوشهای عموسام برقرار شده و میشود. مسئله
اینجاست که به چه دلیل امروز، هم آمریکا و هم حکومت اسلامی نیاز دارند که این ارتباط
تلفنی «علنی» هم باشد؟
مشکل میتوان گفت که کدام منبع خبری برای نخستین بار این «خبر» سرنوشتساز را
منتشر کرده. ولی هر دو طرف درگیر، بدون تکذیب تماس تلفنی، طوری وانمود میکنند که گویا علاقهای به
اینکار نداشتهاند، و فقط به دلیل تقاضای
طرف مقابل دست به اینعمل «ناشایست» زدهاند!
در آمریکا راستگرایان و افراطیون در طیف جمهوریخواه عملاً دست به استنطاق
رئیسجمهور زدهاند، و در ایران که آزادی
بیان در چارچوب اسلام به طور کلی از پایه و اساس ویران شده، لاتهائی از قماش نمایندگان مجلس و حسین
شریعتمداری در مورد این «مسئلة» بسیار مهم اظهارنظرهای داغ و آتشین به راه انداختهاند:
«[...] شریعتمداری
تأکید کرد: البته اینکه دولتمردان محترم
اصرار دارند اوباما را درخواست کنندة مکالمه بنامند نشان میدهد خود آقایان به زشتی
و پلشتی این اقدام اعتراف دارند.»
منبع: فارس، 28 سپتامبر 2013
همانطور که میبینیم، آمریکا برای
آنکه جهت حضور مخالفان غیرآمریکائی سیاست «فعلی»، تریبونی
در حکومت اسلامی باز نشود، دست برخی از
همین حضرات را گرفته و جناح به اصطلاح مخالف را خودش در این میانه «جاسازی» کرده. و این
جناح نیز متشکل از همانهاست که برای حضور میلیونی و مردمی در انتخابات «گریبان»
میدریدند. اینکه نفت ایران را آمریکا به ثمنبخس چپاول
کند، و ارز حاصله از آن را نیز به دست
حکومت قدرقدرت اسلامی ندهد؛ اینکه تمامی
نیازهای کشور اعم از دارو، محصولات
خانگی، و حتی مواد غذائی پایه از گوشت
قرمز گرفته تا شیر و کره و ... از آمریکا و متحداناش به چندین برابر قیمت خریداری
شود، برای امثال حسین شریعتمداری هیچ «زشتی و پلشتی»
ندارد؛ مهم این است که رابطة مخرب 34
سالة حکومت اسلامی جمکرانیها با اربابشان در خفا بماند و احدی از بدهبستانهای
اینان با خبر نشود!
ولی آقای شریعتمداری و همپالکیهایشان باید بدانند که، اگر در
گذشته سیاستهای غرب اجازه میداد گروههائی در داخل ایران، با
تکیه بر آنچه «ارزشهای انقلاب اسلامی» معرفی میکردند، روابط زیرجلکی
و «ویژة» آمریکا با ملایان را «رفع و رجوع»کنند، این ممه امروز مشکل به دست میآید، چرا که لولو «عوض» شده. و به
راه انداختن بساط اسلامگرائی در ایران، فراتر از آنچه امروز برقرار شده کاری است بسیار
مشکل، اگر نگوئیم غیرممکن! روند منطقی عقبنشینی آمریکائیها از تحولات
سوریه نشان میدهد که فضای اسلامگرائی فعلی هر روز بیش از پیش، نه
تنها در منطقه که در ایران نیز تضعیف خواهد شد.
ولی آمریکا دست از اسلام نمیشوید:
«تجمع
موافقان و مخالفان روحانی در مهرآباد؛ تنش و پرتاب کفش!»
منبع: رادیوفردا، مورخ 28 سپتامبر
2013
به استنباط ما یانکیها میدانند که از «سکوسازیهای» اسلامی که اخیراً در
داخل و خارج مرزهای ایران به راه انداختهاند دیگر آبی گرم نمیشود. خصوصاً پس از آنکه در همان مجمع عمومی سازمان
ملل، وزیر امور خارجة روسیه پیرامون مسائل
سوریه، رسماً اعلام داشت که، «جهادگران قصد فروپاشانی دولتهای لائیک را در
منطقه دارند!» و به این ترتیب، حمایت مسکو از ساختار دولتهای لائیک، و مخالفت علنی دولت متبوعاش را با حکومتهای
«دینی» ابراز داشت.
حال این سئوال مطرح میشود که، اگر تماس تلفنی کذا را آمریکائیها تبدیل به
«خبر» کردهاند، پس حتماً «سکوسازیهای»
واشنگتن برای مخالفان «تماستلفنی»، از منظر بعضیها در آمریکا مشکلات روزهای آتی را
حل خواهد کرد. پس باید ببینیم این مشکلات
دقیقاً چیست؟ چرا که، بر اساس آنچه در برابر داریم، آمریکا دیگر نمیتواند دست به حکومتسازیهای
اسلامی در منطقه بزند، تکلیف جهادگران و اسلامگران و ... دیگر لاتولوتها
از هم امروز روشن شده، پس نبرد با
«مکالمة تلفنی» به چه دلیل توسط شبکة لاتولوتهای عموسام در ایران به راه میافتد؟ به استنباط ما آمریکا با به راه انداختن این
غائله قصد باجگیری از برخی سیاستهای منطقهای را دارد. و به همین دلیل، پاسخ به پرسشی که مطرح کردیم، فقط در ادامة «داستان» روحانی امکانپذیر خواهد
بود.
اگر روسیه همچون دورة خاتمی و احمدینژاد در برابر آمریکا جاخالی ندهد، به احتمال زیاد سیاست فعلی در درون هیئت حاکمه
جمکران قربانیانی خواهد گرفت و گروههائی به صور مختلف کنار گذاشته خواهند شد. در صورتیکه اگر سیاست «جاخالی» مسکو همچنان
ادامه یابد، و روسیه باز هم در چارچوب
منافعاش در برابر تغییرات آتی در ایران دست به مانورهای مختلف بزند، سکوی پرش آمریکائی که توسط لاتولوتهای
«مخالف تماس تلفنی» ساخته و پرداخته شده، تریبونی خواهد بود برای سیاستگزاریهای جدید
عموسام.
ولی به استنباط ما عقبنشینی آمریکا از سوریه خط بطلان بر اعتبار ایندسته
سیاستها کشیده و روسیه نیز علیرغم تمایل
«سنتی» به اعمال سیاستهای «زیرجلکی»، حال که در سوریه مجبور به اتخاذ موضع رسمی شده، ناچار
به تکرار همین سیاست در ایران خواهد بود.
چرا که برخلاف آمریکا که امکان عقبنشینی
دارد، به نظر نمیرسد مسکو از این امکان
برخوردار باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر