طی چند روز گذشته مسائل داخلی ایران و ارتباطات حکومت اسلامی در سطوح منطقهای دچار تغییرات گستردهای شد. پس بهتر است نگاهی سریع به ابعاد مختلف این «تغییرات» بیاندازیم. در درجة نخست حضور وزیر امورخارجة حکومت اسلامی در کنفرانس بینالمللی صلح در کابل، آنهم در کنار نمایندگان 70 کشور جهان و دبیرکل سازمان ملل مسئلة قابل توجهی است. به احتمال زیاد آنچه «تغییرات» نام گذاردیم، میباید در ارتباط مستقیم با پیشدرآمدها و پیامدهای همین «کنفرانس» مورد بررسی قرار گیرد. ولی شاهدیم که «بحرانسازیها» علیرغم مواضع مشخص و بیتردید قدرتهای بزرگ جهانی همچنان در اطراف مسائل مختلف منطقهای ادامه مییابد، و این خود نشانی است از آنکه محافلی بسیار قدرتمند در سطوح جهانی با آنچه در کابل مطرح شده «موافقت» اصولی ندارند.
در گام اول قصة «فکاهی» شهرام امیری را بررسی میکنیم که در رسانههای جمکران و یا خارج مطرح شده. در این «بازی» در دیگ گشادتر از آن است که احدی بتواند ارتباطات امیری در داخل و خارج ایران، و یا اطلاعات فرضی وی را از برنامههای «هستهای» و «مسائل سری سازمان سیا» باور کند. شهرام امیری به احتمال زیاد یک عنصر پیشپاافتاده و وابسته به وزارت اطلاعات حکومت اسلامی است که در چارچوب ارتباطات گسترده و دیرینة این حکومت با یانکیها به بهانة مسافرت به عربستان پای در یک برنامة تبلیغاتی گذاشت، که شاید خود وی نیز از چند و چون آن اطلاع درستی نداشته.
به هر تقدیر از آنجا که بحرانسازی پیرامون برنامة «فرضی» هستهای حکومت جمکران یکی از خطوط تبلیغاتی سازمان سیا جهت فضاسازیهای مطلوب در سطح جهانی در رابطه با مسائل منطقة خلیجفارس شده، حضور امیری در ایالات متحد را مسلماً میباید در چارچوب داغتر کردن تنور «خطرات هستهای» جمکران در تبلیغات سازمان سیا تحلیل کرد؛ مطلب دیگری متصور نیست.
با این وجود در تحلیل آنچه پیش آمد، یعنی «فرار» فرضی اینحضرت از دست نیروهای امنیتی سازمان سیا، و پناه بردنشان به نمایندگی دیپلماتیک پاکستان در ایالات متحد و سپس پیدا شدن سروکلة محترمشان در فرودگاه تهران، مسئله به هیچ عنوان «ساده» نیست. خلاصة کلام در چارچوب این طرح سیاسی که به احتمال زیاد «لو» رفته، نه بعضیها توانستند برنامههایشان را به مورد اجرا بگذارند، و نه اینکه خود را از شر یک «عنصر مزاحم» به شیوههای مرضیة سازمانهای اطلاعاتی «خلاص» کنند. این مسئله یک رسوائی همه جانبه برای خانم هیلاری کلینتن به ارمغان آورد و یک افتضاح جدید برای حکومت «ضدآمریکائی» اسلامی در تهران! آخرالامر روزنامة بریتانیائی ساندی تایمز، مورخ 25 ژوئیة 2010 سرآسیمه دستها را بالا زده و مینویسد:
«به ظن سازمان سیا دانشمند اتمی ایران که به تهران بازگشت یک جاسوس دوجانبه است!»
باید اذعان داشت که این جملة «جادوئی» بیش از آنچه سازمان سیا را تبرئه کند، و یا شخص شهرام امیری را متهم به عملی نابخردانه نماید، فقط این امر را مورد تأئید قرار میدهد که حداقل به صورت رسمی و از منظر سازمان سیا، شهرام امیری جاسوس این سازمان بوده! چنین اظهارات خام و شتابزده که از این روزنامه و آن رسانه در مورد شهرام امیری مخابره میشود، فقط این گمانه را تقویت میکند که سازمانهای اطلاعاتی غرب به هیچ عنوان انتظار نداشتند دستهایشان اینچنین در پوست گردو بیفتد. و تا آنجا که «همزمانی» کشف «شهرام امیری» و شبکة جاسوسی روسیه در آمریکا به ما میگوید، این «جاسوس دوجانبه» و فرداعلا میباید هدیهای از سوی مخالفان سیاست هیلاری کلینتن در داخل و خارج مرزها تلقی شود. باشد که خانم کلینتن در پرتو انوار جانبخش «کشف» این جاسوسدوجانبة سازمان سیا، هنگام شرکت در «کنفرانس صلح کابل» دندان مصنوعیهای براق و جدیدشان را در قالب لبخندهائی شیرینتر از عسل آنطور که باید و شاید در برابر دیافراگم دوربین عکاسان به نمایش بگذراند. تصاویر نشست صلح در کابل به راستی شهادت داد که خانم کلینتن طی این «کنفرانس» بسیار شیرین و دوستداشتنی بودهاند!
یکی از پیامدهای «مخفیانة» کنفرانس کابل و عشوههای نمکین و لبخندهای «شکرشکن» خانم کلینتن، گیر افتادن گروه گلبدین حکمتیار در چنبرة طالبان بود! البته میدانیم که امروز واژة طالبان آنقدرها که بعضیها فکر میکنند از منظر سیاسی و نظامی روشن نیست. سالهاست که در تبلیغات جهانی سخن از «طالبان» به میان میآید، ولی امروز مشکل میتوان گفت اصولاً این طالبان چه کسانیاند، و چه خطفکر سیاسی و استراتژیکی را خصوصاً در ارتباط با قدرتهای بزرگ دنبال میکنند. در نتیجه، آنهنگام که در افغانستان بعضیها بخواهند خود را از شر یک گروه «نظامی ـ سیاسی» خلاص کنند، چه کسی بهتر از همین طالبان! بله، طالبان به مزاحمان حمله میکنند و پدرشان را هم در میآورند!
ولی اگر این طالبان میتوانند مجهولالهویه باقی بمانند، جریانات وابسته به حکمتیار از روز هم روشنتر و شفافترند. این جریانات که برخی اعضای شناخته شدة القاعده هنوز در آنها حضور فعال دارند، خود را «حزب اسلامی» میخوانند و از همکاران نزدیک حکومتهای اسلامی جمکران و سعودیها به شمار میروند، هر چند همچون دیگر ساختارهای حامی القاعده نهایت امر تحت امر آمریکائیها طرحها را عملیاتی میکنند. طی جنگهای داخلی افغانستان، حکمتیار همزمان از تمامی گروهها هم حمایت کرد و هم با آنان جنگید! به طور مثال، از طالبان حمایت میکرد و بر علیه شاه مسعود میجنگید، و سرانجام نیز پس از سقوط افغانستان در چنبرة طالبان به ایران گریخت و تحت حمایت حکومت اسلامی با طالبان «مبارزه» مینمود! با این وجود کشتار غیرنظامیان در کابل و دیگر شهرها همیشه به موشکباران نیروهای وابسته به حکمتیار نسبت داده شده! خلاصة کلام «مشکل» ایشان ارتباط زیادی با مسائل افغانستان ندارد، هر که بیاید و برود، حکمتیار کار خودش را میکند و به عنوان عامل جنگافروزی بساط کشتار به راه خواهد انداخت. حکمتیار در عمل، آغازگر اصلی برنامة اسلامیزه کردن جنبش ضدشوروی در افغانستان بود و طی سالیان دراز مهمترین رابط بین گروههای اسلامی منطقه، سعودیها و اربابان آمریکائیشان به شمار میرفت. البته در این راه متحدان اصلی منطقهای او، یعنی سازمان «آی. اس. آی» پاکستان و جمکرانیها نیز از هیچ کمک و همراهیای دریغ نکردهاند. اینکه پس از لبخندهای شیرین کلینتن در کابل، ریش همین حکمتیار را بعضیها در افغانستان بگیرند مسلماً تا آنجا که به برقراری صلح در منطقه مربوط میشود خبر خوبی است.
ولی دو رخداد عمده پس از کنفرانس کابل، حداقل در ارتباط با ایران، مربوط به از سرگیری مذاکرات گروه «برزیل ـ ایران ـ ترکیه» یا همان «بات»، و تهدیدهای مکرر احمدینژاد بر علیه آمریکا میشود. نخست مسئلة «بات» را بررسی کنیم. همانطور که دیدیم، پس از اعلام مواضع روسیه و چین در مورد تأئید تحریم اقتصادی علیه ملت ایران، نقشپذیری سیاسیای که ظاهراً قرار بود ترکیه و برزیل در مورد «مذاکرات هستهای» بر عهده گیرند تا حدودی در پردة ابهام فروافتاد. حتی وزیر امورخارجة برزیل این ابهام را تا به آنجا پیش راند که ادعا کرد، «دیگر برزیل حاضر نیست در اینمورد دخالت کند!» با این وجود، پس از مذاکرات صلح کابل شاهدیم که نه تنها برزیل و ترکیه «پیشقدم» شدهاند که وزرای امور خارجة این کشورها در استانبول رسماً از حکومت اسلامی میخواهند که با «جامعة جهانی» همگامی و همراهی از خود نشان دهد:
«سلسو آموريم، وزير امورخارجة برزيل [...] با اشاره به اينكه طرحى براى مذاكرات فنى آماده است اظهار داشت: ما همواره ايران را تشويق كردهايم تا موضعى انعطافپذير داشته و در گفتوگوها حضور پيدا كند.»
رادیوفردا، 25 ژوئیه، 2010
میبینیم که چند «لبخند شیرین»، آنهم با دندان مصنوعی چه معجزاتی به همراه میآورد! کشورهائی که رسماً از ادامة هر گونه مذاکره سرباز میزدند حتی «طرحهای فنی» نیز در دست دارند و از همه میخواهند که به میز مذاکره بازگردند! این «انعطاف» که بیشتر به دلیل عقبنشینی محفل کلینتنها صورت گرفته، به احتمال زیاد بازتابی است از چندین عامل سیاسی که در میان آنها میتوان به خلعسلاح تبلیغاتی آمریکا در پی رسوائی پروژة «شهرام امیری» و حملاتی اشاره نمود که حکمتیار را در افغانستان زمینگیر کرده.
در اینکه نتیجة عملی این به اصطلاح «مذاکرات هستهای» چه باشد، جای بحث و گفتگو بسیار باقی است. چرا که به استنباط ما این «مذاکرات» هیچ ارتباطی با اورانیوم و یا «حق و حقوق هستهای» جمکرانیها ندارد؛ بلکه به ارتباطات استراتژیک میان قدرتهای بزرگ منطقهای و اعضای ناتو در خاورمیانه و آسیای مرکزی مربوط میشود. ولی از آنجا که این «دمکلفتها» برای سروسامان دادن به اوضاع و احوالشان معمولاً بر سر ملتهای ضعیفتر «هوار» شده و میشوند، اینبار نیز قرعه به نام ملت ایران افتاده، و حکومت اسلامی که در این معرکه به حساب خود سوراخ دعای مناسبی پیدا کرده به هیچ عنوان حاضر نیست دست از این استراتژی ضدایرانی بشوید.
قرار دادن ملت ایران در برابر لولة توپ استعمار در شرایطی گام به گام از طرف تهران دنبال میشود که قدرتهای بزرگ در صورت توافقات فیمابین از موشکباران صدها هزار غیرنظامی در شهرها و روستاهای ایران هیچ ابائی نخواهند داشت. در عمل، چرخش روسیه در مورد تحریمهای اقتصادی بر علیه ایران به صراحت نشان داد که تکیه بر استراتژیهای مسکو نیز آنقدرها عمل بخردانهای نمیتواند باشد.
پیشتر گفته بودیم که در چارچوب استراتژیک متعارف، مسکو نمیباید از حملات نظامی سازمان ناتو در مرزهایش «حمایت» کند. این یک اصل استراتژیک است و نمیتوان در شرایط عادی آن را به زیر سئوال برد، ولی در وضعیتی که روسیه مرتباً خود را متحد غرب و اروپای غربی جا میزند، و همزمان توسط ایالات متحد، در زمینة برخی فناوریهای پیشرفته به «تحریم فنی» دچار شده و «بررسی» تقاضای عضویتاش در سازمان تجارت جهانی مرتباً به «تعویق» میافتد، مشکل میتوان از «شرایط متعارف» سخن به میان آورد. سیاست عاقلانه برای شرایط فعلی در ایران فقط میتواند در چارچوب دور کردن هر چه بیشتر مراکز تنش از مرزهای کشور شکل گیرد، نه قرار دادن کشور در «چشم طوفان» و پای گذاشتن در عمق بحرانهای منطقهای.
با این وجود پس از سرکوب گستردة شبکة عربستان سعودی در افغانستان، سرکوبی که به احتمال زیاد با آغاز حرکت «امنیتی ـ نظامی» هند به درون مرزهای افغانستان همزمان خواهد شد، شاهدیم که احمدینژاد نیز به نوبة خود پای به «میدان جنگ» گذاشته! به عبارت سادهتر، در شرایطی که آمریکا در افغانستان عقب نشسته؛ و چین از اهرمهای تاکتیکی خود در افغانستان و پاکستان که همان «جماعات اسلامی» باشند محروم میشود، و به دلیل مانورهای جنگی در مرزهایاش قادر به عکسالعمل در برابر هند نیست، رفیق گرمابه و گلستان برخی محافل آمریکائی یعنی همان احمدینژاد جنگی از نوع «یانکیپسند» در رسانهها به راه میاندازد! رئیس دولت جمکران در سخنرانی شب جمعة اخیر خود در تاریخ 23 ژوئیه 2010 میگوید:
«آنها (آمریکائیها) با برخی نیز در داخل هماهنگ کردهاند که فضای سنگینی را به قول خودشان علیه ما در دنیا ایجاد کنند و در اوج فشارها به یکی دو کشور خاورمیانه که دوست ما هستند با کمک صهیونیستها حمله نظامی کنند.»
رادیوفردا، 25 ژوئیه، 2010
اولاً باید پرسید پس از طی سه دهه سیاستگزاری حکومت اسلامی کدام «کشور دوست» برای ملت ایران بر کرة ارض باقی مانده که به قول رئیس به اصطلاح «جمهور» جمکران، صهیونیستها به آن حمله کنند؟ اگر مقصود احمدینژاد لبنان و سوریه است، در همینجا بگوئیم که تجربة جنگ 33 روزه به صراحت نشان داد که اسرائیل خطوط قرمز در مرزهای شرقی و شمالیاش را میباید بدون هیچگونه بازبینی «رعایت» کند. خلاصه بگوئیم در شرایط فعلی، اسرائیل جرأت حمله به لبنان را نخواهد داشت، مگر اینکه از موجودیت خود دست شسته باشد.
از طرف دیگر، آنچه امروز در منطقه دچار تحول شده به هیچ عنوان شرایط استراتژیک در مرزهای اسرائیل نیست. نمیتوان انتظار داشت که در این «شرایط»، که طی 5 سال گذشته به هیچ عنوان تغییری نکرده، تحولات به صورتی انجام گیرد که به یکباره زمینة جنگ فراهم آید! بله، آقای احمدینژاد آدرس عوضی میدهند! ولی ملت ایران دیگر فریب این صحنهسازیها را نخواهد خورد. هدف از ایراد چنین سخنرانیهائی افزایش تنش سیاسی در منطقه و به تعویق انداختن تحولات صلحطلبانه است. تظاهرات بر علیه اسرائیل در ترکیه شاهدی است بر این مدعا. امروز، 25 ژوئیة 2010، احمدینژاد در سخنرانی خود بار دیگر بر همین مسیر پای فشرده، میگوید:
«هر کشوری که با این سناریو [حمله به کشورهای دوست حکومت اسلامی] همکاری و همراهی کند ایران اقدام [اش] را دشمنانه تلقی کرده و جواب او را خواهد داد».
رادیوفردا، 25 ژوئیه 2010
«هر کشوری» در این جمله بسیار پرمعناست! آقای احمدینژاد گویا فراموش کردهاند که به دلیل بازی کردن آخوندها در زمین امپریالیسم آمریکا، و با وعدة جلوگیری از نفوذ اقتصادی روسیه و هند در منطقه، حکومت اسلامی موفق شده نزدیک به یک میلیون سرباز وابسته به سازمان ناتو، از پاکستانی گرفته تا آمریکائی و انگلیسی و ترک و افغان و عراقی را در مرزهای جنوبی، شرقی و غربی ایران مستقر کند. در چنین شرایطی وعدة «عکسالعمل» نظامی بر علیه «هر کشوری» که در این طرح به اصطلاح «شیطانی» نقشآفرینی کند، دیگر از آن وعدههاست که انصافاً «سر خرمناش میگویند!» روشنتر بگوئیم، مهرورزی شکر زیادی خورده! حکومت اسلامی جز از طریق تکیه بر سیاست نظامی ایالات متحد نمیتواند در چنین شرایطی دست به «عکسالعمل» نظامی بزند. اگر با این دادوفریادها از واشنگتن «کمک» میخواهد بهتر است فراموش کند. به ریاست جمهور «منتخب» توصیه میکنیم که پیش از طلب کمک و مساعدت از واشنگتن، کمی به عربدههای «یا اسلامای» حکمتیار در کوه وکمر مناطق قبایلی گوش بسپارد، یا به نالههای شبگیر شیخ عبدالله در حجاز بیاندیشد، و از همه مهمتر به لبخندهای شیرین هیلاری کلینتن در کابل و دندانهای «هستهای» ایشان بنگرد، باشد که فضیلتی کسب کرده و دیگر از خداوندگارش انتظارات بیجا نداشته باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر