بازتاب «افشاگریهای» ویکیلیکس تا آنجا که به مسائل سیاسی مربوط میشود گام به گام از پردة ابهام بیرون میافتد. این افشاگریها نخست به تأئید طرحهای ریاست جمهوری ایالات متحد برای افغانستان انجامید. طرحهائی که ماهها روی میز سناتورها «خاک میخورد»، و به ناگاه مورد تأئید سنای آمریکا قرار گرفت، بودجهای متجاوز از 30 میلیارد دلار جهت اعزام دهها هزار نظامی تازهنفس به کوهستانهای افغانستان تأمین خواهد کرد! همانطور که در وبلاگ «رابینهود مجازی» توضیح دادیم در مورد تقویت حضور نظامی در افغانستان و یا ترک زودهنگام این کشور ظاهراً میان طرفهای غربی عدم تفاهم وجود داشت و اظهارات ضد و نقیض وزارت دفاع آمریکا و انگلستان نشان میداد که تفاهم کلی در اینمورد تحصیل نشده بود؛ گویا افشاگریهای ویکیلیکس کار خودش را کرد و این توافق به قیمت فروپاشانی بخشی از «اعتبار» ارتشهای غربی به دست آمد، البته به نفع نقطهنظرهای جناح اوباما!
از طرف دیگر، با علنی شدن «تفوق» مقطعی جناح اوباما در سیاستهای منطقهای بر «رقبا»، شاهد تغییرات کلی در موضعگیری دولت جمکران نیز میشویم. احمدینژاد اینک به صورتی صریحتر مواضع جناح خود را در مورد مذاکره با ایالات متحد آشکار کرده، و رسماً از طریق برخی رسانهها که «نزدیک» به دولت معرفی میشوند از تمایل دیرپا و ابدمدت حکومت اسلامی جهت آغاز مذاکره با واشنگتن پرده بر میدارد! روزآنلاین، رسانة وابسته به جناح هاشمی رفسنجانی، روز چهارشنبه، 6 مرداد 1389، اظهارات احمدینژاد در «پرس تیوی» را اینچنین انتشار داده:
«من حتی اعلام کردم آمادهام با آقای بوش گفتوگو کنم. با اینکه به علت شخصیت ویژهاش کسی حاضر به مذاکره با وی نبود. سال گذشته گفتم حاضرم با آقای اوباما هم مذاکره کنم.»
ولی مسلماً آنچه باعث معلق ماندن هر گونه مذاکره شده بود بر خلاف اظهارات مهرورزی به هیچ عنوان «پافشاریهای» حکومت اسلامی بر مواضع ظاهراً استقلال طلبانهاش نمیباید تلقی گردد. زمانیکه حاکمیت ایالات متحد در ارتباط با جنبشهای «دینخو» که خود به راه انداخته به این نتیجهگیری صریح برسد که روابط «فیمابین» دیگر نمیتواند در پردة ابهام باقی بماند، بهترین راه جهت جلوگیری از فروپاشی این هرم «پشک» قبول همکاری و همصدائی بین واشنگتن و اسلامفروشان خواهد بود. در ادامه، سایت سردار اکبر سازندگی از قول احمدینژاد مینویسد:
«معتقدیم گفتو گو برای تفاهم، صلح و تعمیق دوستیها است»
این سخنان به صراحت نشان میدهد که انتظارات واقعی جناح احمدینژاد از «گفتگو» با آمریکا چیست: صلح و صفا و دوستی و ... در حالیکه انتظارات آمریکا از به قدرت رساندن اسلامگرایان در ایران از طریق کودتای 22 بهمن 57 به هیچ عنوان در این مسیر تحول نمییافت.
سیاست آمریکا از یکسو ابترکردن چپهای وابسته به مسکو بود، که تهدیدی برای منافع غرب در منطقه به شمار میآمدند، و از سوی دیگر، پنهان داشتن وابستگی دولتها و تشکیلات اسلامی به سیاستهای ایالات متحد، جهت پوشش دادن به درگیریهائی که واشنگتن در افغانستان پیشبینی کرده بود از طریق استفاده از پردة جادوئی «نبرد با آمریکا»، اینهمه با توسل به «جنگ زرگری». ولی گویا دم خروس از لای عبا واقعاً بیرون زده باشد!
به همین دلیل است که اینبار پس از اظهارات صریح احمدینژاد در مورد «مذاکره با آمریکا»، شاهد موضعگیریهای شداد و غلاظ برادران لاریجانی، علی خامنهای، حتی میرحسین موسوی «چپگرا» و دیگر چپنمایان و انقلابیون و ... نمیشویم. با این وجود نمیباید فراموش کرد که اگر موضعگیری احمدینژاد دقیقاً جوابی است مساعد به تغییر سیاستهای جهانی در مورد افغانستان، سکوت اوباشی از قماش لاریجانیها و علی خامنهای نیز فقط به دلیل «بیپدر» شدن برخی سیاستها پیش آمده. سیاستهائی که از دیرباز خواهان تبدیل جنگ در افغانستان به نبردی فرسایشی، درازمدت و نهایت امر اهرمی «اعتبارساز» برای جنبشهای دینخو و ساخته و پرداختة غرب بودند.
در توضیح این مسئله میباید دو مطلب را مورد توجه قرار داد. نخست اینکه جنگ افغانستان از نخستین دقایق یک جنگ «بیچهره» باقی ماند. به عبارت دیگر، نه خطوط اصلی جبههها مشخص شد، و نه طرفهای درگیر در این جبههها صریحاً شناسائی شدند. جنگی بود بین کشورهای به اصطلاح «متمدن» و آنچه «تروریسم» لقب داشت، بدون آنکه مرزهای واقعی این دو جبهه مشخص شده باشد. در نظام رسانهای هر چه خوب و نیکو و انسانی بود، به جبهة «متمدنها» منسوب میشد، بقیة مسائل نیز با «تروریستها» نسبت داشت. به همین دلیل برای نخستین بار پس از جنگ جهانی اول، نظام رسانهای در سطح بینالمللی جهت آرایش و بزک این جنگ استعماری و ضدانسانی، به ویژه در عراق عملاً امر اطلاعرسانی و خبررسانی از جبههها را «متوقف» کرد! هدف اصلی نیز آراستن این عملیات جنایتکارانه و تبدیل «جنگ» به یک فیلم مفرح «کابوئی» بود. جنگی که در آن نیکومنشان همیشه «یانکی» و طرفدار «یانکیها» باقی خواهند ماند! انتشار سندهای ظاهراً «محرمانه» توسط سایت ویکیلیکس این زنگ خطر را در گوش بعضیها به صدا در آورد که ممکن است مدارک «گویاتری» نیز از «قهرمانیهای» مغرب زمینیها در جبهههای افغانستان و عراق به رسانهها نفوذ کند. و گویا برای بسیاری از آدمخواران در سنای آمریکا همین زنگ خطر کفایت کرد.
و اما مطلب دوم این است که عقبنشینی، فرار و یا قبول شکست در جنگ افغانستان از طرف غرب در شرایط فعلی به هیچ عنوان گامی در مسیر آرامش منطقه نمیتواند به شمار آید؛ چنین رخدادی به سرعت تبدیل به مهمترین اهرم سیاسی جهت تأمین «وجاهت عقیدتی» برای گروههائی خواهد شد که با این «اشغال» گویا مخالفتهای نظامی و عملیاتی صورت داده بودند، البته در نظام رسانهای! جای بحث ندارد؛ این گروهها تماماً وابستگان به محافل غرباند، و همگی اسلامگرا، سرکوبگر، آشوبطلب و ظاهراً ضدامپریالیست به شمار میروند! با این وجود در یک اصل کلی همگی به توافقی اساسی رسیدهاند: ضدیت با مسکو!
میبینیم که احمدینژاد که امروز سخن از «دوستی و صداقت و پاکی و صفا» و غیره با دولت آدمکش آمریکا به میان میآورد ـ دولتی که حداقل طی 8 سال گذشته در کشورهای همسایة ایران صدها هزار غیرنظامی را فقط به دلیل حرص و طمع سیریناپذیر خود به چپاول و غارت به کام مرگ و نیستی فرو افکنده، مرتباً به اهداف مسکو نیز حملهور میشود. در همان مصاحبه با «پرس تیوی»، احمدینژاد میفرمایند:
«ما الان اطلاعات دقیقی داریم که امریکائیها یک سناریوئی نوشتهاند که جنگ تبلیغاتی سنگینی علیه ایران راه اندازند و این حرفهائی که رئیس جمهور روسیه زد، در واقع آگهی پخش آن نمایش است.»
البته ما نیز بارها و بارها مواضع دولت روسیه را در مورد ایران شدیداً محکوم کردهایم، و این سیاستها را در چارچوبی استراتژیک «ضدایرانی» خواندیم، ولی سنگری که احمدینژاد به عنوان یک اسلامگرا در آن نشسته و بر مواضع روسیه میتازد با سنگر یک دمکرات و طرفدار دمکراسی و انسانمحوری از زمین تا آسمان فاصله دارد. احمدینژاد به این دلیل به روسیه حمله میکند که مدودف حاضر نیست مسئولیت عملیات «نمایشی» یک حکومت اسلامگرا و دینخو را در مرزهای جنوبی فدراسیون روسیه در ساختار بینالمللی تقبل کرده، از این مفر دست آمریکا را در اعمال سیاستهای اسلامگرایانه هر چه بیشتر در منطقه باز بگذارد. این است دلیل «عصبانیت» احمدینژاد! و اینک که مسیر «دوستی و رفاقت» با مسکو بر دولت احمدینژاد بسته میشود، شاهدیم که واشنگتن مجبور است به هر ترتیب ممکن مسئولیت بساط «اسلامفروشی» خود را در منطقه بر عهده گیرد. به این ترتیب هم سلاح قتال «نبرد با آمریکا» از دست نوکراناش به زمین خواهد افتاد، و هم یانکیها مجبور خواهند شد تا گلوگاه در منجلاب بدهبستان با آخوند و خاخام و کشیش و پاسدار و قاری و ... و هر نوع «دین فروش» دیگر شناور شوند.
پیش از ادامة مطلب لازم است درمورد سوءتفاهمی که برای برخی از خوانندگان گرامی پیش آمده بود توضیحاتی بیاوریم. ما مواضع روسیه در قبال ایران و دیگر کشورهای آسیائی را در چارچوب یک استنباط تاریخی از مسیر شکلگیری قدرتهای حاکم بر کرملین مورد نقد و بررسی قرار میدهیم. و این تمایل را در ساختار حکومت فعلی روسیه که جهت همفکری و همراهی با قدرتهای استعماری غرب در هر گام «متحول» میشود محکوم میکنیم. ما با تکیه بر تجربیات تاریخی صریحاً میگوئیم که روسیه در صورت دنباله روی از این مسیر با فروپاشی داخلی روبرو خواهد شد. به عبارت دیگر، کرملین از آنچه بر علیه ملتها و در مسیر همکاریهای آتی با سیاستهای استعماری غرب در منطقه میکارد، خود نیز بهرهای نخواهد برد.
حال نگاهی خواهیم داشت به دیگر ابعاد «چرخش» سیاسی واشنگتن. پیشتر نیز گفته بودیم که اعزام چند دههزار نیروی مسلح با بودجهای متجاوز از 30 میلیارد دلار به یک منطقة جنگزده نمیتواند پیامدهائی ناچیز و قابل چشمپوشی داشته باشد. اگر اعزام این نیروها در عمل صورت پذیرد و همچون دیگر «پروژهها» در بحر تعلیق شناور نماند ، حضور این نیروهای تازه نفس در منطقه چند مسئلة کلی را به همراه خواهد آورد.
نخست اینکه آمریکا مجبور خواهد شد روابط خود را با «اسلامگرائی» شفاف و روشن کند. میدانیم که حمایت واشنگتن از اسلامگرائی تا حال «زیرجلکی» بوده. در زرادخانة غرب اسلامگرائی ابزاری بوده که از دیرباز «ضدبلشویک» تلقی میشد، ولی پس از فروپاشی اتحاد شوروی نیز همین ابزار تبدیل به سلاحی جهت مقابله با کلیسای ارتدوکس و فدراسیون روسیه شده است! در شرایط فعلی آمریکا مشکل میتواند در چارچوب منافع استراتژیک خود از این سلاح «خداداد» دست بشوید. با اعزام نیروهای تازه نفس به افغانستان، واشنگتن بالاجبار میباید موضعگیریهای نظامی خود را در ارتباط با اسلامگرائی مشخصتر نماید. ولی اگر این موضعگیریها در مسیر حمایت از فاشیسم اسلامی همچون نمونههای ایران، پاکستان و نهایت امر ترکیه متحول شود روسیه در چارچوب منافع خود به ناچار در برابر این سیاستها عکسالعمل نشان میدهد، و از آنجا که مسکو در منطقه اهرمی جهت فشار بر آمریکا ندارد، این فشارها را میباید در مناطق دیگر جهان دنبال کرد.
به همین دلیل است که دیوید کامرون، نخست وزیر دولت ائتلافی انگلستان، طی چند روز گذشته دیداری از هندوستان داشت. میدانیم که نطفههای اصلی «اسلامگرائی» در آسیای مرکزی و خاورمیانه تحت نفوذ انگلستان فعالاند. با حضور در هند، امید دیوید کامرون بر این پایه استوار شده که از طریق وعده و وعیدهای منطقهای، و احیاناً «هوار» کشیدن بر سر دولت پاکستان و یادآوری این «اصل» که مبارزه با تروریسم یک الزام سیاسی و جهانی است، بتواند هر چه بیشتر هندوستان را از معادلاتی که روسیه پای در آن خواهد گذاشت دور نگاه دارد. چرا که در معادلات منطقهای، در صورت پافشاری غرب بر حمایت از اسلامگرائی، هند میتواند با همصدائی در مسیر سیاستهای مسکو نقش بسیار تعیینکنندهای ایفا نماید.
با این وجود، به استنباط ما حضور پررنگتر نیرویهای نظامی ایالات متحد در افغانستان بازتابی سوای آنچه دولت ائتلاف در لندن به دنبال آن است خواهد داشت. آمریکا در این راستا، همانطور که ماهها پیش نوشته بودیم ناگزیر خواهد شد با دوستان واقعی خود یعنی ملایان و پاسداران و قاریان بر سر میز مذاکره بنشیند و تیغة سلاح «نبرد با آمریکا» هم اینک بر زمین افتاده. از این «سلاح» مرگبار امروز فقط دستهای شکسته باقی مانده که عمدتاً در چنگ میرحسین موسوی و جناح خاتمی قرار گرفته. هم ایناناند که به احتمال زیاد سعی خواهند داشت با شعار حمایت از «آراء عمومی»، «سیاستهای امام راحل»، و ... فوت کردن در آستین شعارهای دیرپای حکومت اسلامی، میدانداری برای تداوم «نبرد با آمریکا» را بر عهده گیرند. ولی امروز برای آیندة سیاسی اصلاحطلبان مشکل میتوان پروندهای «مثبت» و مساعد باز نمود. اگر آمریکا مجبور شود با آدمکهای اسلامگرای خود در ایران پای میز مذاکره بنشیند، این عمل را فقط به این شرط انجام خواهد داد که «طرفهای» مذاکره در قدرت باقی بمانند. به عبارت دیگر آمریکا حاضر نخواهد شد، هم مسئولیت عملیات اسلامی را در منطقه بر عهده گیرد، و هم چرخشهای سیاسیاش بازتابی باشد از منافع لندن! در چنین شرایطی است که جناح خاتمی و موسوی اصولاً فلسفة وجودیشان را از دست میدهند، و دلیل انتشار مدارک گستره و متفاوت از قبیل «نامة» استعفای موسوی، پروندة قتلعام سالهای 1360 و ... بر شبکة اینترنت نیز همین است.
طی ماههای آینده هم اسلامگرایان اصلاحطلب حکومت اسلامی و هم دولت احمدینژاد جهت حفظ موجودیت سیاسی خود مجبور خواهند شد که به هر ترتیب ممکن پای در مسیر ائتلاف با غیرمذهبیها بگذارند. و در کمال تعجب این «غیرمذهبیها» نمیتواند شامل چپنمایانی شود که هم اینک با حمایت از شعارهای «صدر انقلاب» در صحنة سیاست داخلی حاضر و مهیا نشستهاند، چرا که اینان نهایت امر دنبالهرو همان سیاستی به شمار میروند که پیشتر گفتیم «تیغهاش» افتاده. در نتیجه میباید در جناح اصلاحطلب و حتی در جناح دولتی منتظر «فورانهای» سیاسی و جایگزینیهای «نمایشی» باشیم. چرا که در صورت باقی ماندن امثال موسوی، خاتمی و ... در صحنة اصلاحطلبی، آمریکا ترجیح خواهد داد که در دنبالة بدهبستانهای احتمالی با دولت فعلی، وابستگان ظاهراً «غیرمذهبیتر» را در طیف احمدینژاد پیش بیاندازد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر