جنبش فراگیر ایرانیان در راه تحریم «انتخابات» تحمیلی و نمایشی حکومت اسلامی به تدریج نتایج ملموس و واقعی خود را در فضای سیاست کشور به منصة ظهور میرساند. با این وجود در همین مقطع میباید با تکیه بر چند اصل کلی از مسائلی ابهامزدائی کنیم. نخست اینکه جنبش جوان و جوانگرای لائیک ایران به صراحت میداند که در این انتخابات، آراء کسانیکه در برابر حوزهها «تجمع» خواهند کرد شمرده نخواهد شد. همانطور که پیشتر نیز گفتیم عقل سلیم اجازه نمیدهد برای رژیمی از قماش حکومت اسلامی چنان «عزت» و «اعتبار» و احترامی قائل شویم که نهایت امر اوباشالله را حامیان و حافظان آراء عمومی نیز معرفی نمائیم. در همین راستا گروههائی که تحت عنوان «مبارزه» با احمدینژاد از ملت ستمدیدة ایران استمداد میکنند که در این «انتخابات» شرکت کرده به «دیگران» رأی بدهند، یک اصل کلی را در استدلالات مزورانة خود از مردم پنهان میدارند. اینان نمیگویند که پیشفرض «حفاظت» از آراء مردم را در این برخورد از قبل به نفع حکومت جمکران «مصادره» کردهاند. اینان نمیگویند که بر اساس این استدلال خائنانه، ملت ایران میباید حکومتی را که هزاران تن از هموطنانمان قربانی «عظمتپرستیها» و بیگانه پرستیهایش شده، امروز «امین» و «امانتدار» ملت نیز تلقی کند!
مطلب دیگری نیز در همینجا میباید روشن شود: هر کس از صندوقهای این «رأیگیری» به نام ریاست جمهور پای بیرون گذارد، صرفنظر از نام، تمایلات و وابستگیهای آشکار و پنهاناش، فقط و فقط نمایندة حکومت اسلامی است و نمیتواند منتخب ملت ایران باشد. کسانیکه در کمال وقاحت تحریم انتخابات را به نفع احمدینژاد «تحلیل» میکنند، به این توهم دامن میزنند که میلیونها ایرانی در عمل به این موجود خودفروخته جهت احراز مقام ریاست جمهوری کشور «رأی» میدهند! این یک توطئه برای القاء چنین توهمی است. نه مردم ایران، که مردم در هیچ کشور دنیا به امثال احمدینژاد رأی نخواهند داد. این موجودات همچون هوگوچاوز، لولا، و ... نمایندگان و دستنشاندگان حاکمیت آمریکا هستند، نه منتخبین مردم.
امروز ما ایرانیان میباید خطفاصل میان «منتخبین ملت»، و «منتصبین حکومت اسلامی» را به صراحت و به روشنی ترسیم کنیم. این خط قرمز «فاصلهای» است ضروری که در روزهای آینده میتواند راهنمای حرکتهای آزادیخواهانة ملت ایران باشد. بیدلیل نیست که کارکنان سپاه و ساواک و دیگر اوباش و نانخورهای جمکران در یک فضای آکنده از فریب در چشماندازی «خررنگکن» تحت عنوان «نویسنده»، «تحلیلگر»، «مخالف»، و ... همگی بر یک اصل پافشاری میکنند: مخدوش کردن مرز مفاهیم و موضعگیریها!
حکومت اسلامی میداند که تنها راه حفظ بقاء این دستگاه در اعزام «خودیها» و جایگیر کردن اینان در بطن مقاومت ملت ایران است. مقاومتی که امروز دیگر فقط ابعاد نظامی و تشکیلاتی ندارد؛ هر روز گستردهتر میشود، ابعاد فرهنگی، نظری، فلسفی، تاریخی، ادبی و هنری به خود گرفته. آخوندیسم وابسته، در برابر چنین موج فرهنگسازی، دستمایهای جز توسل به تزویر و ریا نخواهد داشت. و این همان «ریائی» است که امروز بر صفحات سایتها، روزینامه، تراکتهای تبلیغاتی و ... همه روزه به خورد ملت ایران داده میشود. در راستای همین مخدوش کردن مرز مفاهیم و موضعگیریهاست که جنایتکارانی از قماش میرحسین موسوی پس از طی 20 سال سر از مخفیگاههائی به در آوردهاند که از وحشت ترور در پستوهای ساواک به آنان اختصاص داده شده بود.
اینان از قفس بیرون میآیند تا از زبان بلندگوهای استعمار، «برنامة دمکراتیک» برای ملت ایران ارائه کنند! ولی ما میدانیم که این فرد از طرف بسیاری محافل در حکومت اسلامی قرار بوده همچون صیاد شیرازی، لاجوردی و ... «پاکسازی» شود تا دانستههای هولناک جنایات حکومت اسلامی را طی 8 سال «دفاع مقدس» با خود به گور برد. حال چه پیش آمده که چنین فردی در تبلیغات برخی گروهها که خود را وابستگان به جریان «چپ» نیز معرفی میکنند، نامزد ایدهآل جهت رهبری جنبش «دمکراتیک» ایران معرفی میشود؟ زهی وقاحت و بیشرمی!
همانطور که گفتیم جنبش تحریم انتخابات میباید به پیش تازد؛ ملت ایران در برابر نظامی که با تکیه بر تمامی امکاناتش راه بر حضور فعال و سازندة مردم در انتخابات سیاسی میبندد، راه مقاومتی جز تحریم ندارد. امروز تحت عناوین مختلف رادیو و تلویزیون، روزنامههای داخلی، سایتهای اینترنتی، وبلاگها و حتی نشریات کلاسیک و غیرسیاسی نیز تحت سانسور و ممیزی شدید حکومت قرار گرفته! این چه نوع رأیگیری است که نه تنها حاکمیت نامزدها را مستقیماً تحت نظارت خود مشخص میکند که حتی رأیدهندگان نیز در آن حق اظهارنظر ندارند؟ به طور مثال اگر کسانی با افراد و گروههائی مخالفاند، و یا حتی اگر محافلی طرفدار یک نامزد انتخاباتیاند، چگونه میباید این همراهی و یا تضاد را به نمایش بگذارند، با خفقان و سکوت؟! ما میگوئیم عملکرد یک حکومت «امنیتی ـ پلیسی» با برگزاری «انتخابات» عمومی در تقابل قرار میگیرد.
البته همانطور که پیشتر هم گفتیم، حکومت اسلامی برای مخدوش کردن مرز مفاهیم سر هر گذر چند عمله را نشانده. در این مقطع نیز آناً توجیهات بچگانهای از دهان همین عملهها تحویل ملت داده خواهد شد. توجیهاتی از قماش: «همه چیز را نمیباید سیاه یا سفید خواست، دنیا خاکستری است!» و یا، «ایدهآلها را نمیباید در سیاست دخیل کرد!» راستش را بگوئیم، اگر از آغاز در دام چنین استدلالهائی بیافتیم، نهایت امر میباید دولت آدولف هیتلر و آیشمن و موسولینی را هم بپذیریم، چرا که بعضیها خواهند گفت «این دولتها از نوع خال، خال یشمی، نزدیک به راه، راه سیاه و سفیداند!»
ولی خارج از مزاح، حکومتی که قصد دارد جهت تعیین رئیس قوة مجریه به آراء عمومی مراجعه کند، میباید زمینة حضور و فعالیت مردم را نیز فراهم آورد. اگر حکومتی از اینکار عاجز است حق ندارد از مشروعیتی بهرهمند شود که نتیجة حضور گستردة مردم در انتخابات ریاست جمهوری است. و ما هم میگوئیم، «شترسواری دولا دولا نمیشود». یا مردم در این حکومت میتوانند حرف خود را بزنند، یا دولت بهتر است تکلیف خود را نیز با مردم روشن کرده دکان انتخاباتبازی و صحنهسازیهای «خررنگکن» را برای همیشه برچیند.
کسانیکه علیرغم تمامی مسائل فوق مرتباً در اظهارات، بیانیهها، مقالات و گزافهگوئیها «مردم» را به حضور پای صندوقها میخوانند، در عمل نانخورهای همین حکومتاند، کاری با مردم ندارند. اینان برای بوسیدن نعلین خونین روحانیت شیعیمسلک، ملت ایران را تبدیل به سیاهیلشکر آخوند و پاسدار و بسیجی کردهاند. ما اینان را از اینکار بر حذر میداریم، چرا که فضای سیاسی کشور در تحولی درازمدت و ممتد پای گذاشته. موضعگیری سیاسی طی این روزها دیگر نمیتواند همچون بسیاری موضعگیریهای گذشتة این افراد و گروهها از نظر تاریخی «زیرسبیلی» به در رود. بزودی خواهیم دید آنان که امروز مردم ایران را سیاهیلشکر یک حکومت سرکوبگر میخواهند، نه تنها حامیان «دمکراسیخواهی» معرفی نخواهند شد که نهایت امر در زمرة همکاران و حامیان فاشیسم اسلامی قرار خواهند گرفت.
از اینرو ما اطمینان داریم که تحریم این «انتخابات» از طرف ملت ایران با تحریمهائی که بر انتخابات دیگر حاکم شده بود تفاوتهائی بسیار اساسی دارد؛ هر چند محتوای مبارزات و مخالفتها آنقدر متفاوت ننماید. نخست همانطور که گفتیم امروز این تحریم هر روز فراگیرتر شده، به تدریج از نوعی بدنة نظری، سیاسی و کارورزانه برخوردار میشود. بدنهای که ورای مرزهای ایدئولوژیک و تشکیلاتی به صورت بنیادین ساختارهای ضددمکراتیک در ذهنیات جامعه و حتی گویش روزمره را از پایه و اساس متحول میکند. این «تحریم» برخلاف آنچه منادیان «شرکت در نمایشات حکومت اسلامی» فریاد میکنند، «قهر» کردن و یا «خانهنشینی» نیست. امروز با تغییرات فناورانهای که در زمینة ارتباطات به وجود آمده، علیرغم سانسور و سرکوب فراگیر حکومت اسلامی پیامهای «تحریم» بدون آنکه نیازمند همکاری «سختافزاری» حاکمیت باشد، از مسیرهای نرمافزاری در سطح جامعه با سرعت نور در حرکت است. این تجربهای است که پیشتر در تاریخ بشر وجود نداشته.
این «تحریم» آغازگر مرحلهای است در ساخت و نظریهپردازی یک نگرش دمکراتیک و سکولار. جامعة ایران، همچون تمامی جوامع سنتی، از یک اقلیت پرگو و پرمدعا و سرکوبگر و اکثریتی خاموش و سرکوب شده تشکیل میشود. برخلاف آنچه طرفداران شرکت در انتخابات مطرح میکنند، با فرستادن این اکثریت سرکوب شده و خاموش به پای صندوقهای رأی نمیتوان یک «تفکر دمکراتیک و سکولار» را در جامعه مورد تشویق قرار داد. این اکثریت میباید از صیقل نظری، فلسفی و سیاسی کافی بهرهمند شود؛ این اکثریت میباید بین دو نظریة «انسانمحوری» و «بنیادباوری» قادر به تمیز و شناخت باشد؛ این اکثریت خاموش میباید به ارزش «آراء» سیاسی خود وقوف یابد، نه اینکه این آراء را در سبد نخستین متکدی سرگذر به رایگان فروریزد. این اکثریت خاموش میباید به همان اقلیت پرگو و پررو نشان دهد که اگر طالب مشروعیت است میباید به دنبال الهامات و مطالبات این اکثریت بدود؛ فرستادن این اکثریت به دریوزگی بر درگاه اقلیت حاکم سیاستگذاری نیست، خودفروختگی است.
به کسانیکه با دعوت از شرکت عموم مردم در انتخابات، «تجربة شیرین» دوران سید محمد خاتمی را زیر دندان مزمزه میکنند در همینجا بگوئیم، از تحولات اجتماعی بسیار عقب افتادهاید! جامعة ایران هزاران سال نوری با تجربة محمد خاتمی و شعارهای وی فاصله گرفته. خاتمی اگر نیامد به این دلیل بود که اربابانش این «مهم» را دریافتند؛ او را برای اشغال موضع دیگری در آبنمک خواباندهاند، هر چند که امروز ما به عملی شدن این «نقش» نیز با شک و تردید بسیار مینگریم.
صحنة «انتخابات» جمکران، امروز صحنة «خاتمیها» و «احمدینژادها» نیست. این صحنهای است که در آن ملت ایران میباید آنچه را «نمیخواهد» به صراحت روشن کند. انتخاب بین «بد» و «بدتر» انتخاب نیست؛ جبر است و گام برداشتن در مسیر نفی آرمان آزادی. در همینجا بگوئیم، ما در برابر دو پرتقال قرار نداریم که «بهتر» را برگزینیم. ما در برابر یک پرسش تاریخی، ملی و میهنی قرار گرفتهایم. و میباید آنچه را که میخواهیم به صراحت روشن کنیم. ما حکومتی را که از طریق تحمیل مشتی اوباش، به «گردنکشی» در برابر ارادة عمومی برخاسته به زبالهدان خواهیم انداخت. و آنها که منادیان «همکاریهای» سازنده با اوباشاند، میباید پذیرای عواقب عملکرد خود باشند، حتی اگر همچون تجربیات گذشته در هر مقطع سعی در لاپوشانی و ردگمکردن داشته باشند. همانطور که گفتیم اینبار به دلیل گسترش ارتباطات مجازی «حافظة تاریخ» با گذشتهها به صورتی بسیار متفاوت عمل خواهد کرد.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر