در شرایطی که مناطق بلوچنشین ایران درگیر یکی از بیثمرترین عملیات سرکوب طی سالهای اخیر شده، و به احتمال زیاد عملکرد دولت فعلی فقط به گسستن هر چه بیشتر ارتباطات میان اقوام ایرانی ساکن این مناطق منجر خواهد شد، شاهدیم که محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری که میرود تا دومین دورة دولت خود را در عمل آغاز کند، به شدت از طرف مخالفان در بطن حکومت مورد حمله قرار گرفته. اینکه احمدینژاد امروز نقش کیسهشن مخالفان «خودی» را برعهده میگیرد، هم مسئلة جالبی است، و هم در صحنة سیاست حکومت اسلامی از جمله تازهترین نقشآفرینیها میباید تلقی شود. تا به حال «انتخابات» ریاست جمهوری در این حکومت خارج از هر گونه بحث و گفتگو برگزار میشد. به عبارت دیگر حتی «محافل» حاکم نیز سعی میکردند تا حد امکان از متهم کردن افراد و در واقع «همکاران» خود در بطن این حکومت خودداری کرده، فضائی کاملاً ساختگی در برابر دیدگان خلقالله به نمایش بگذارند؛ فضائی که «فرضاً» بازتابی بود از «اتحاد تمامی امت»! ولی میدانیم که این نوع «وحدتها» فقط در نظامهای فاشیست و آدمکش ظهور میکند. در جهان سیاست «اجماع» وجود خارجی ندارد، و ارتباطات فقط در چارچوب ائتلافهای گذرا و مقطعی سازماندهی میشود.
با این وجود مسئلهای که پیشتر نیز در همین وبلاگ به آن اشاره کرده بودیم، هنوز بر فضای سیاستبازیهای داخلی به شدت سنگینی میکند. همانطور که میدانیم کشور ایران فاقد حزب سیاسی در معنای واقعی کلمه است، و در هیچیک از برنامههای انتخاباتی که از جانب به اصطلاح «نامزدها» ارائه شده، احدی به این امر توجه نمیکند. البته میرحسین موسوی زیر سبیلی چند مطلب در نخستین سخنپرانیهایش در حواشی حزب و وجود احزاب به میان آورد، ولی این سخنان کفایت نخواهد کرد. از نظر تاریخی روزی که حاج روحالله به این نتیجة بسیار «زیرکانه» رسید که اصولاً تحزب «غیراسلامی» است، و باعث تشتت آراء میان مسلمین میشود! همان حزب لکنتی «جمهوری اسلامی» که پس از کودتای 22 بهمن توسط صحنهگردانان حکومت «افتتاح» شده بود برای «پیروی از دستورات حضرت امام» درها را بست و رفت پی کارش! امروز فضای سیاست کشور با فعالیتهای مشتی محفلباز اشباع شده، و حملات «شدید» بر علیه احمدینژاد از جانب «اصلاحطلبان» نمیتواند کمبود یک برنامة تحزب سیاسی در کشور را جبران نماید.
از طرف دیگر، آنان که امروز مجبور شدهاند در برابر روزینامههای داخلی، شبکة اینترنت و افکار عمومی ایرانیان چند کلمهای از «شاهکارهای» دوستان و همسفرهایهای قدیمشان «بگویند»، هر چند این حملات هنوز آنطور که باید و شاید «هدفمند» نشده، در عمل دست خود را رو میکنند. به طور مثال ادعای وزیر نفت دوران خاتمی در مورد «دروغگوئیهای» احمدینژاد پیرامون فعالیتهای سازندة ایشان طی دوران ریاست جمهوری در این وزارتخانه را میباید عکسالعملی در برابر افشاگری احمدینژاد در مورد یکی از معاونان وزارت نفت تلقی کرد که بر اساس گفتههای رئیس جمهور جمکران طی 15 سال گذشته قراردادهای نفتی را به یکی از آقازادههای «رژیم» اختصاص داده بود!
البته بعضی خواهند گفت، این نوع بهرهبرداری غیرقانونی از موقعیت سیاسی در تمامی کشورهای جهان رایج است، و دلیلی ندارد که برای این مسائل کسی مرتباً گریبان بدرد! بله، این نظر کاملاً درست است، ولی ما در جهان دو نوع حکومت داریم: «ارزشی و الهی»، «سکولار و منطقی»! مشکلات و مسائلی از قبیل آنچه در بالا آوردیم در حکومتهای «سکولار و منطقی» اگر پیش آید مسئلهای نیست. مسببین مجازات میشوند، و این مجازات شاهدی خواهد بود بر این اصل کلی که «سوءاستفادة مالی» اگر وجود دارد، نمیتواند بنیادین شود. ولی در حکومتهای «ارزشی و الهی»، «کثافتکاریهای» دولتی اگر هم وجود دارد، از انظار عمومی پنهان نگاه داشته میشود. چرا که این نوع حکومتها همچون نمونة «جمهوری جمکرانی» فرستادگان خداوند هستند! و قرار شده تا ظهور آنحضرت بمانند، و مسلمین را در این دنیا «راهنمائی» کنند. خلاصه بگوئیم، «ولی فقیه» قرار نیست دزدی کند! هر چند که بیش از دزدی کرده؛ حتی آدم هم کشته.
حال آنان که اسبلنگشان را از دیرباز زین کردهاند تا در این به اصطلاح انتخابات شرکت کنند، میباید هنگام انداختن رأی کذا در صندوق شکستههای حکومت اسلامی برای این دو سئوال حداقل در ذهن خود جوابی آماده داشته باشند: چرا رأی میدهیم؟ و به چه کسی رأی خواهیم داد؟
در کمال تأسف تنها مسئلهای که مبلغین «حضور گستردة تودههای مردم» در پای صندوقهای رأی در نظر نمیآورند، همین دو سئوال است. پس این دو سئوال را با هم مرور خواهیم کرد، نخست اینکه چرا رأی میدهیم؟ این «رأی» یک تکه کاغذ نیست؛ بازتابی است از برداشتی عمومی از حکومت و رژیم حاکم بر کشور. رأی دهنده میباید خود را در بطن این حکومت در مقام یک شهروند «احساس» کند، خود را ببیند و از این احساس دریافتی کاملاً انسانی داشته باشد. تا پیش از فروپاشیهائی که نهایت امر کار حکومت اسلامی را به «مردمسالاری» رنگورورفتهای انداخت که این روز و روزگار شاهدیم، کم نبودند کسانی که به مناسبت انتخابات به افرادی «رأی» میدادند. اینکار را یا برای رفع تکلیف میکردند، و یا به این دلیل که نظام حاکم را در همان چارچوب «ارزشی و الهی»، ابدی میپنداشتند و به خیال خود سعی میکردند در این «ابدیت ارزشها» به نوبة خود نقشآفرینیهائی کرده باشند!
امروز رفع تکلیف و رأی دادن در چارچوب «فرمالیته» به طور کلی، فقط محدود به کادرهای نظامی و امنیتی خواهد شد، همانها که به قولی «به فرموده رأی میدهند!» بقیة مردم نمیباید در این چارچوب در رأیگیری شرکت کنند. در نتیجه این شق را به طور کلی به کنار میگذاریم. از طرف دیگر، به دلیل افشاگریهای عدیدهای که گوشة کوچکی از آن در بالا آورده شد، رأی دهنده دیگر نمیتواند خود را در یک نظام «ارزشی، الهی» ببینید و در دریاچهای از «ابدیت ارزشی» مشغول پشتکووارو باشد. در نتیجه، میباید قبول کرد که رأی دادن در شرایط فعلی فقط یک عمل کاملاً «سکولار» میتواند باشد؛ کسانیکه همچون مهدی کروبی، کرباسچی، احمد خاتمی و ... «رأی» دادن را یک فریضة دینی و عملی در بطن «الهیت» تفسیر میکنند، فقط احمقاند. رأی فقط «انسانی» است، «رأی الهی» وجود ندارد! چرا که آنچه «رأیالهی» میخوانند یک تکلیف است، حال آنکه رأی، «حقانتخاب» آزاد انسان است. در هیچ یک از ادیان از «آراء مردم» در مفاهیم دمکراتیک معاصر سخنی به میان نیامده. اگر محمد هنگام «دعوت» به اسلام به آراء مردم مراجعه کرده بود، شبهجزیرة عربستان تا هم امروز بتپرست باقی مانده بود. در نتیجه نمیباید فریب «ترهاتبافی» آخوندکهائی را بخوریم که «رأی» یک شهروند را به قرآن و شریعت و فقه وصله میکنند. دین بنیادی است متکی بر «تعبد» و هیچ ارتباطی با «اراده و خواست» انسان آزاد، خصوصاً در مفهوم معاصر ندارد. این نوع وصله و پینه از «شاهکارهای» استعمار در کشور ایران به شمار میرود.
ولی آنها که در چارچوب «آرمانها» به «رفقا» میگویند، «بیائید دم صندوق!» بهتر است نخست یک بازبینی پایهای در این به اصطلاح «آرمانها» بفرمایند، تا معلوم شود که هیچ «آرمانی» نمیتواند از یک ملت بخواهد در یک روند «گستردة فراگیر و فلسفی» به پای صندوقها بروند و به کسانی رأی بدهند که از آنان نفرت دارند. زمانیکه میگوئیم حزب توده متعلق به موزة قرون وسطی است، دلیل دارد. این حزب دقیقاً همان استدلالی را مورد استفاده قرار میدهد که در بالا از حکومت «ارزشی، الهی» ارائه دادیم، و موجودیتاش را نیز علناً رد کردیم. خلاصه میگوئیم، برای این حضرات استالین هنوز نمرده! قرار است بیاید و بهشت برین را در یک کشور «جماهیری» برقرار کند. و همانطور که عشاق «امامزمان» به میلههای چاه جمکران دخیل بستهاند، اینان نیز در عالم خیال از «خشتک استالین» آویزاناند.
ولی در همینجا عنوان کنیم که این نوع «احزاب» اصولاً شهروند را نیز به رسمیت نمیشناسند؛ در یک رأیگیری «شهروند» نمیباید به کسانی رأی دهد که مورد تأئیدش نیستند. این نوع برخورد با مسائل سیاسی کشور یک تعرض مستقیم بر علیه شکلگیری پدیدهای است که ما آنرا «مسئولیتپذیری» اجتماعی میخوانیم و معتقدیم که خارج از این برخورد نمیتوان جامعهای مسئول و قانونی داشت.
اما چرا نمیباید رأی داد؟ ما رأی نمیدهیم چرا که در میان این نامزدها هیچیک را شایستة مقام ریاست جمهوری کشور ایران نمیبینیم! ما حاضر نیستیم به افرادی رأی بدهیم که حتی به عکسشان در روزنامهها نیز با نفرت نگاه میکنیم. اگر کسی چنین عملی انجام میدهد، یا در توهمات «سیاسی عقیدتی» گیر کرده، و یا اصولاً نمیداند که رأیگیری برای چیست! همانطور که گفتیم «حزب شریفه» فکر میکند که «رأیگیری» برای آن است که نهایتاً یک حکومت استالینیست نیز بر ایران حاکم شود! چنین برخوردی خندهدار است. ولی عمومیت این تفکر در قشر مشخصی از چپگرایان به صراحت نشان میدهد که بعضیها از رأیگیری برداشت دیگری در ذهن دارند، و دقیقاً برای همین است که امروز از همفکران خود میخواهند به کسانی رأی دهند که در یک نظام «سکولار و دمکراتیک» هرگز در مناصب سیاسی جایگاهی نخواهند داشت.
شاید برای آنان که هنوز تصمیم خود را نگرفتهاند، این مطلب را میباید به صراحت عنوان کرد که حکومت اسلامی یک «رژیم سیاسی» نیست! یک فاشیسم است. و در مردود شمردن فاشیسم نمیباید تردید کرد. کسانیکه همچون محمد خاتمی امروز نقش آتشبیار «انتخابات مردمی» بر عهده گرفتهاند، همین چند سال پیش در مسند حکومت بودند و دیدیم که چگونه در برابر مسئولیتهای حقوقی و حقیقی خود عقبنشینی کردند. این نوع برخورد با مسئله فقط به این دلیل است که اینان عمیقاً «بنبستهای» ایدئولوژیک این فاشیسم را «قبول» دارند. برای اینان «حکم حکومتی» که اصلاً معلوم نیست چه صیغهای است، «معنا و مفهوم» سیاسی پیدا کرده. حال بعضیها از مردم ایران میخواهند به کسانی از این قماش رأی بدهند، چرا که باید جلوی احمدینژاد را گرفت؟ مگر اینان با احمدینژاد چه تفاوتی دارند؟
پس در جواب اینکه به چه کسانی رأی میدهیم، میباید مشخص کرد، آنها که خاتمی را بر احمدینژاد ترجیح میدهند، بجای دعوت از «مردم»، بهتر است دیگر «ترجیحات» خود را نیز در بطن همین رژیم فاشیست مشخص کنند. تا معلوم شود که اصولاً با پدیدة «شهروند» موافقت اصولی دارند یا خیر! چرا که برای یک «شهروند» در مفهوم واقعی کلمه، یک رژیم فاشیست نمیتواند از «احترام» و عزت برخوردار باشد، چون این نوع حکومت در نخستین گام، موجودیت، حقوق و نهایت امر مسئولیت «شهروند» را به زیر سئوال خواهد برد. خلاصة کلام بین «شهروند» و «فاشیسم» نمیتوان پیوند و ارتباطی پیدا کرد. اگر امثال سروش با «پوچبافی» چنین ارتباطاتی را از نظر «فلسفی» پیدا کردهاند، پر واضح است که پوچپردازی میکنند. حال اگر این رژیم یک فاشیسم است، و همانطور که علوم سیاسی به ما میگوید، «فاشیسم فاقد پوشش ایدئولوژیک و عقیدتی منسجم خواهد بود»، میباید طرفداران شرکت در این نمایشات دلائل واقعی و اساسی خود را بهتر و صریحتر در برابر آراء عمومی مطرح کنند. در غیراینصورت ما ملت حق خواهیم داشت که مواضع طرفداران شرکت در انتخابات را در عمل تأئید مواضع «فاشیسم» حاکم بر ایران ببینیم.
همانطور که پیشتر نیز گفتیم، اصل کلی در یک حکومت مردمسالار میباید سکولاریسم باشد. آنان که این اصل را قبول ندارند، بهتر است نگاهی به شهر زاهدان بیاندازند. امروز میبینیم که چگونه در مناطق سنینشین برخورد «غیرسکولار» حکومت و تحمیل شیعیمسلکی بحران به همراه آورده. حکومت ایران علیرغم تمامی ترهاتی که به هم میبافد سنیها را شهروند درجة دوم به شمار میآورد. حرفهائی که از دهان اوباش حکومت مسلسلوار بیرون میریزد و در آنها سخن از «همبستگی» به میان میآید فقط برای پر کردن ستون روزینامههای دولتی است. در همین چارچوب ما معتقدیم که طرفداران شرکت در این «انتخابات» توجیه احمقانهای تحویل مردم میدهند.
به طور مثال آنان که مرتباً سخن از «همبستگی» سنی و شیعه به میان میآورند، بهتر است بجای این خزعبلات، فهرستی از سنیمسلکانی که در ردههای بالای حکومت اسلامی، بازار، ادارات، مراکز علمی، مراکز نظامی و ... حضور دارند تحویل روزنامهها بدهند! میدانیم که چنین فهرستی وجود خارجی ندارد. و این نمونة کوچک نشان میدهد که خارج از سکولاریسم، فرد در جامعه در ارتباط با محافل و بنیادهائی قرار خواهد گرفت که نهایت امر هم به «خواست عمومی» احترام نمیگذارند، و هم در روند قانونگزاری عواملی را دخیل خواهند نمود که بازتابی از نیازهای اجتماعی نیست. بازتابی است از نیازهای محفلی!
در پایان به صراحت میگوئیم که دعوت به «مسئولیت پذیری» شهروندان یکی از مهمترین نقشهائی است که احزاب و گروههای سیاسی میباید در یک جامعة «مردمسالار» ایفا کنند. ما از گروهها و تشکیلاتی که حتی «مواضع» سیاسی خود را اینچنین از افکار عمومی پنهان کردهاند، و در جواب به خواستهای ملت ایران نوعی «استالینیسم خیالپردازانه» و مزورانه را تحت عنوان «مبارزه با احمدینژاد» به میدان کشیدهاند، به صراحت میگوئیم که در یک جامعة مردمسالار نمیتوانند حضور واقعی داشته باشند؛ شاید مواضع امروزی اینان به خودی خود نشان دهندة همین اصل کلی نیز شده. چرا که در صورت کشیده شدن جامعه به مسیر نوعی مردمسالاری، موجودیت این «تشکیلات» به نقطة پایانی خود خواهد رسید، و به همین دلیل است که اینان تحت عنوان حمایت از «دمکراسی» در عمل چوب لای چرخ تلاشهای دمکراتیک ملت ایران میگذارند. امروز تنها تلاش واقعی جهت دمکراسی در ایران تحریم انتخاباتی است که برای ملت ایران هیچ نتیجه و ثمری در آن پیشبینی نشده.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر