بحران هستهای که سالها مهمترین تغذیه کنندة تبلیغات سیاسی حکومت اسلامی بود، امروز از سر کشور و ملت دست کشیده! برخی ناظران معتقد بودند که با پایان یافتن این «بحران» ساختگی، که نهایت امر برای دولت احمدینژاد امکان به روی صحنه آوردن تئاتر «ضدآمریکائی» را فراهم آورده بود، مسائل در کل منطقه رو به آرامش خواهد گذاشت. در کمال تأسف شاهدیم که اگر این برخورد بسیار منطقی مینماید، این گزینه آنقدرها هم در دستورکار حاکمیت آمریکا قرار نگرفته. چرا که «بحران» هستهای امکاناتی برای واشنگتن در منطقه فراهم آورده بود، و حال که آمریکا این کارت برنده را از دست داده، به دلیل آنکه حاضر نیست هیچگونه تغییری در مواضع اساسیاش ایجاد کند، سعی دارد به هر ترتیب همان مواضع را حفظ کرده و گسترش دهد؛ اینبار با تکیه بر اهرمهائی غیر از «بحران هستهای». در چند روز گذشته شاهد تحرکاتی سیاسی در داخل کشور هستیم؛ توقیف روزنامة «شبهدولتی» شرق و چاپ نامة «فوق محرمانة» محسن رضائی به روحالله خمینی یا «دولت وقت» در مورد سلاحهای هستهای و یا لیزری، شاید سر فصلی باشد در چارچوب این سیاستگذاریهای جدید. ولی نمیباید چنین مواضعی را به صورت «مجرد» بررسی کرد؛ بحران «نظامی ـ سیاسی» که امروز بر محور گرجستان، آذربایجان و ترکیه در حال شکلگیری است، به نوبة خود بازتاب مستقیم فروپاشی راهکارهای «هستهای» آمریکا در کشور ایران است. بررسی پدیدههای «داخلی» و «منطقهای» از نظر سیاسی میتواند جالب توجه باشد، چرا که همزمان نشانگر سیاست مصرانة واشنگتن در حفظ «سیطرة آمریکا» بر خاورمیانه است، و همچنین نمایانگر ضعف راهبردی ایندولت در کشاندن سیر حوادث به مسیر دلخواه!
«بحران هستهای» ایران با موضعگیریهای مستقیم روسیه، چین و هند در مخالفت با گسترش جبهة جنگ عراق و ورود احتمالی نظامیان غرب به خاک ایران، به نقطة پایان خود رسید. امروز شاهدیم که حتی «تندروترین» عناصر حکومت اسلامی هم، که طی سالهای اخیر از صدقة «مبارزه با آمریکا»، به نان و نوائی رسیدهاند، در کلام، لعن و نفرین های نرمتری نثار «شیطان بزرگ» میکنند. در واقع، حملة غرب به ایران در شرایطی که دولت احمدینژاد با اظهارات تحریککنندهای از قبیل «محو کشور اسرائیل از نقشة جهانی»، «دروغ بودن کشتار یهودیان در جنگ دوم»، «بازگشت به ارزشهای اولیة انقلاب»، و ... زمینة مساعدی در سطح جهانی ایجاد کرده بود، فقط در گرو توافق با روسیه بود؛ این توافق حاصل نشد. و سناریوی «مرگ بر آمریکای احمدینژاد» نیمه تمام ماند. ولی درست در بطن این بحران، ارتش اسرائیل با حمایت استراتژیک و لوژیستیک پنتاگون به کشور لبنان حملهور شد. و این عمل نشان داد که هضم تصویر «نیمه تمام» سناریوی جنگ در ایران برای آمریکا غیرقابل تصور بوده؛ سالها در پنتاگون روی این طرح کار شده بود و شرکتهای صنعتی و اسلحهسازی در آمریکا و اروپای غربی برای آن «کیسهها» دوخته بودند. ولی شاهدیم که اینبار نیز در عکسالعمل به موضعگیریهای آمریکا، اجماع وسیعی از محافل تصمیمگیرندة «غیرغربی» پنتاگون را منزوی کرد؛ انزوا تا به آنجا کشیده شد که دولت لبنان پس از حملة ناموفق اسرائیل به خاک اینکشور، حتی از پذیرفتن نخست وزیر بریتانیا، آقای تونی بلر نیز سر باز زد! و کاندی رایس، وزیر امور خارجة آمریکا، در سفر خود به لبنان با فحش و فضاحت و آنچنان تظاهرات عظیمی روبرو شد که شاید در تاریخ بیسابقه بوده.
مواضع و مسائل جهانی در همان روزها در حال شکلگیری بود؛ آمریکا اگر از طریق ارتش اسرائیل به لبنان حملهور شد، مقصود نهائیاش به دست آوردن یک پیروزی نظامی و سرکوب مخالفان گسترش جنگ به مرزهای ایران بود. ولی این عملیات نه تنها ارتش اسرائیل را به نابودی کشاند، که آمریکا و انگلستان را نیز در منطقه گامی به انزوای مطلق نزدیکتر کرد؛ این امر بار دیگر به اثبات رسید که «قدرتمداریهای» دولت اسرائیل، طی جنگ سرد نیز، فقط از طریق توافق نزدیک «شورویـآمریکا» صورت گرفته بود؛ دههها مخالفتهای نمایشی کرملین با سیاستهای «نژادی» و «ضدبشری» تلآویو فقط مصارف دیپلماتیک داشت، چرا که اگر یک طرف «رضایت ندهد»، همچون مورد اخیر، ترکتازیهای اسرائیل در منطقه امکانپذیر نخواهد بود. ولی اگر در چارچوب چشمانداز فعلی، آمریکا نه در ایران نیرو پیاده کند، و نه این امکان را داشته باشد که محور «اسرائیل ـ ترکیه» را با اشغال لبنان مورد حمایت قرار دهد، آیندهاش در کشورهای عراق و افغانستان تیره خواهد شد.
شاید در جواب به همین سئوال است که بحرانی سیاسی میان «سپاهپاسداران» و محافل وابسته به «سردار سازندگی» در کشور ایران آغاز شده. آمریکائیها، همانطور که نمونة کودتای اخیر در تایلند نشان داد، آنزمان که از مدیریت بحرانها در بطن دولتهای دستنشاندهاشان باز میمانند، گزینة رویکرد به کودتای نظامی را کاملاً «قابل قبول» مییابند. در ایران شاید حاکمیت دستنشاندة غرب در چنین شرایطی دست و پا میزند. نزدیک شدن حاکمیت اسلامی به محافل غربی ـ به عنوان نتیجة نهائی فروپاشی بحران هستهای ـ از نظر راهبردی به معنای نزدیک شدن محافل حکومت اسلامی به مسکو خواهد بود! به زبان دیگر و بر اساس الفبای علوم سیاسی، نمیتوان همزمان به یک قدرت تعیین کننده نزدیک شد و از دیگری فاصله گرفت. این «نزدیکیها» در بطن روابط سیاسی، همیشه همزمان صورت خواهد پذیرفت. با فروپاشی دیوارههای امنیتی جنگ سرد، ایران موضع راهبردی و تاریخی خود را به عنوان همسایة بزرگ و قدرتمند روسیه بار دیگر به دست آورده، مرزهای شمالی ایران دیگر بیابان برهوت استالینیسم نیست؛ کشور روسیه است! و به عبارت دیگر، اگر دولت آمریکا به خود اجازه دهد که با حمایت مشتی «پاسدار» در بطن حاکمیت ایران قصد جابجائی مهرههای تصمیمگیرنده را داشته باشد، در شرایط فعلی روسیه نیز به خود حق خواهد داد از جناحهای مخالف حمایت کرده و آنان را سپر بلای منافع خود کند؛ عملی که با حمایت از سردار سازندگی در «افشاگریهای» اخیر عملاً صورت پذیرفته، افشاگریهائی که میتواند حتی بدون اطلاع شخص رفسنجانی، صرفاً تحت نام وی صورت پذیرفته باشد؛ افشاگریهای اخیر به راحتی میتواند دادههای سیاسی در «طرحهای» نظامی و سیاسی یانکیها را درهم ریخته و ایجاد آشفتگی سیاسی کند.
اینک که بحران خاورمیانه، ایران و افغانستان هنوز تمام و کمال روی میز طراحان پنتاگون، به صورتی دست نخورده باقی مانده، تحولات اخیر در منطقة قفقاز و درگیریهای «مشارف ـ کرزائی» نیز میتواند تصویر را کاملتر کند. در روزهای اخیر حتی رئیس جمهور فرانسه، دولتی که در بحرانهای اخیر منطقه سعی کرده موضعی نزدیک به روسیه اتخاذ کند، به ارمنستان پای میگذارد! نباید فراموش کرد که ارمنستان، به دلایلی بسیار پیچیده تبدیل به یکی از مراکز مهم سیاستهای ضدآمریکائی در منطقة قفقاز شده، سیاستهائی که مستقیماً زیر نظر کرملین اداره میشود. و اظهارات ژاکشیراک طی این دیدار از ارمنستان، از طرف بسیاری از صاحب نظران، «ضد آذربایجان» و «ضد ترکیه» تحلیل شد. فرانسه اینک با نزدیک شدن به محور روسیه قصد آن دارد که بر شکلگیری محور «آذربایجان ـ گرجستان ـ ترکیه» سیاست مطلوب خود را اعمال کند. چرا که دنبالة این محور، یعنی محور «لبنان ـ اسرائیل»، اینک پس از قبول رسمی خروج نیروهای نظامی اسرائیل از جنوب لبنان، و عدم خلعسلاح حزبالله، عملاً از نظارت پنتاگون خارج شده است!
ولی همزمان دولت روسیه شدیداً گرجستان را مورد حملات لفظی قرار میدهد؛ پوتین حتی ابراز داشته که در صورت نزدیک شدن گرجستان به سازمان آتلانتیک شمالی، مرزهای اینکشور را ارتش روسیه «اشغال» خواهد کرد! به عبارت دیگر، دامنة جنگ اینک به مراحل تعیین کنندهای نزدیک میشود. مراحلی که میباید تکلیف بسیاری از محافل «استعماری» در داخل و خارج از مرزهای ایران را از نظر تاریخی روشن کند.
ولی در تحلیل شرایط ایران، یک واقعیت را نمیباید هیچگاه از نظر دور داشت: روسیه به دلیل حضور میلیونها شهروند مسلمان در درون مرزهایش، نمیتواند از سیاستهای بنیادگرائی اسلامی، حتی اگر منافع اقتصادی و مالی گذرائی ایجاد کنند، حمایت به عمل آورد. این شاید تنها کارت برندهای باشد که ملت ایران در شرایط پیچیدة سیاسی امروز در دست دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر