روزی که محمدعلیشاه مجلس شورای ملی را به توپ بست و طرفدارانش بازگشت سلطنت استبدادی را در شاهنشینها جشن گرفتند، فکر نمیکردند که شیشة عمر دیو «استبداد صغیر» چه زود خواهد شکست. ولی «تاریخ» رأی خود را پیشتر صادر کرده بود، دیری نپائید که مردمانی بر «استبداد صغیر» نقطة پایان گذاشتند که شاید هیچیک «برنهادههای» آزادی و حکومت مردم بر مردم را نیز نمیشناختند. این تجربة تاریخی به صراحت نشان داد، آنزمان که حاکمیتها در برابر تودهها و خواستهای مردمی میایستند، راهی جز زبالهدان تاریخ نخواهند داشت. امروز ما ایرانیان بار دیگر در برابر همان آزمون نشستهایم؛ تاریخ کشور آبستن حوادث است، و پیام همیشه جاودان آن بار دیگر طنینافکن شده: دیوهای «استبداد صغیر» دیری نخواهند پائید!
زمانی که شرایط نوین سیاسی بر جهان حاکم شد، حکومت اسلامی در دوم خردادماه بالاجبار فردی به نام محمدخاتمی را تحت عنوان منتخب و «مردمسالار» از صندوقهای «انتخابات» حکومتی بیرون کشید. ولی هیچیک از اوباش این حاکمیت فکر نمیکرد که کار این نظام تا به این اندازه از پای بست خراب باشد. نباید فراموش کرد که «کوردلی» و «نزدیکبینی» سیاسی نخستین معضلات نظامهای استبدادیاند. همانطور که چوبدارهای دربار قاجار باور کرده بودند که، هر چه پیش آید حاکمیت از آن «قبلة عالم» است، اراذل حکومت اسلامی نیز بر این باوراند که این حاکمیت برخاسته از یک انقلاب مردمی است، و هر چه کند حاکمیت «حق» اوست! اگر قاجار فکر میکرد با گذاشتن یک امضاء بر قانون مشروطیت، شر ملت را از سر حکومت کم خواهد کرد، آخوندهای «جمهور جماران» هم بر این باور بودند که با چند صحنه «گربهرقصانی»، مسئلة مطالبات مردم از سر باز خواهد شد! این «کوتهبینیها» همزادان استبداداند: مردم را به هیچ گرفتن، سیاست را به رذالت تبدیل کردن، مردم فریبی را «موضعگیری» سیاسی تعبیر کردن، همة اینها پایههای نظام استبدادیاند.
ولی آنگاه که فریاد خشم مردم، مستبد را سراسیمه از خواب خرگوشی بیدار کند، نخستین عکسالعمل او همان است که تاریخ معاصر به ما یادآوری کرده: تلاش در تحکیم پایههای استبداد! چرا که این کوردلان باور دارند که، «استبداد» و سرکوب خواستهای ملی، «تدبیر» و مملکتداری است! این خودفروختگان چنین میاندیشند که با سرکوب میتوان مسائل یک کشور را حل کرد، و میتوان با توسل به سرنیزه مواضع از دست رفته را باز یافت! اینان در فکر سیاستگذاری و ادارة امور مملکت نیستند، این جماعت خودفروخته خود را در جبهة جنگ میبیند، جنگ با «مردم»!
دربار قاجار آنزمان که به صراحت دریافت، صرف امضاء قانون مشروطه مسئلة جنبش ملیون را حل نخواهد کرد، و حاکمیت میباید گامی به سوی مردم بردارد، عقبنشینی کرد: تحکیم استبداد تنها «راهحل» شد. و 80 سال بعد، در آغاز دولت خاتمی، زمانی که حاکمیت دریافت با «گربهرقصانیهای» ملایان قم و کاشان نمیتوان به سرکوب مردم همچون «گذشتههای شیرین» ادامه داد، زمانی که حاکمیت دریافت، نوشداروی خاتمی نمیتواند مطالبات واقعی ملت را تا ابد به بیراهه کشاند، به «راه حل» سنتی خود بازگشت؛ حاکم کردن «استبداد»! در آغاز مضحکة «سردار فرهیختگی»، شاهد بودیم که علی خامنهای، فردی که امروز دوست و دشمن او را «تندروئی» طرفدار سرکوبها میداند، پای به دانشگاه تهران گذاشت تا با دانشجویان در مورد مسائل کشوری «سخن» گوید! چند هفته فرصت لازم بود تا این موجود سخیف و نادان درک کند که حضور یک سیاستمدار در کنار مردم، قرار گرفتن یک «مسئول» سیاسی در ارتباط مستقیم با جوانان یک کشور، خواندن خطبة نمازهای نمایشی جمعه در چمن این دانشگاه نیست؛ چند هفته فرصت لازم بود تا امثال خامنهایها از خواب بیدار شوند، و ببینند که در آغوش استعمار، با توسل به حمایت محافل سرکوب و دستگاه ساواک، کارشان از کجا تا به کجا رسیده! خواب خرگوشی دیری نخواهد پائید، و آشفتگی پس از آن بسیار عمیق است.
در فردای سقوط «استبداد صغیر»، ملت ایران دستخوش تندبادهائی شد که مشروطه را به چپاول استعمار برد. حاکمیتی «فاشیستی» که تا به آن دوره سابقه نداشت، به «همت» استعمار انگلستان مشروطة ایران را نابود کرد، و آرمانهای میهنپرستان را به تاراج خاندانهای خلقالساعه داد، کسانی که بیش از نیمقرن خاک اینکشور و تاریخ ما را به استبداد «مدرن» آلودند. ولی امروز نیز استعمار در همان سنگر نشسته، و اگر حرکت مهرههای آنان را دنبال کنیم، جز آنچه در گذشته پیش آمد چیزی در طرحهای امروزیشان نخواهیم یافت: استعمار در پی استقرار مجدد منافع خود، مهرههائی نوین میجوید. جبهة رسوای «اصلاحطلبی»، در واقع همان «رضامیرپنج» 80 سال پیش است که با شعارهای توخالی «مردمسالاری»، با تکیه بر کشاندن عوامل و مهرههای سرکوب از دالانهای حکومت به «محافلی» که مردمی معرفی میشود، قصد «مبارزه» با دربار فاسد قاجار را داشت! رژیم ملایان با اعزام عوامل ریز و درشت خود به غرب، به دانشگاه هاروارد، امآیتی، با فیلسوف و صاحبنظر نمایاندن آنان، با نویسنده و محقق خواندن آنان، و ... سعی در تکمیل تصویری سیاسی در جامعة ایران دارد، تصویری که تنها هدف آن فریبی است نوین!
اینبار نیز سیاستهای چپاولگر غربی در پی ساخت و پرداخت همان تابلوی قدیمی خود هستند: حاکمیت بر حق! تو گوئی این مردم و ملت، قادر به شناخت نیک از بد نیست، قادر به ارج گذاردن آرامش و صلح نیست؛ در آئینة استعمار، ما ایرانیان همگی «ورشکسته به تقصیریم!»
امروز خبرگزاریها از بسته شدن سایت خبری «ادوارنیوز» سخن به میان آوردهاند. این سایت خبری نیز در کنار شرق، نامه، و دهها سایت، روزنامه و مجلة حکومتی دیگر بسته شد؛ خلاصه بگوئیم، حاکمیت به جان عمال خود افتاده. کسی نمیگوید که «ادوارنیوز» سخنگوی «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» است! و کسی نمیپرسد که طی پاکسازی دانشگاه در سالهای نخستین غائلة 22 بهمن، این «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه»، چه همکاریها با عوامل سرکوب داشته؟ اصل «قهرمانسازی»، در همگامی با «فریب مردم»، امروز از طرف رژیمی که فردائی برای خود نمیبیند، تنها مفر شده. اینان میپندارند که با حمله بر «عمال» خود چون نوری، مهاجرانی، خوئینیها، خاتمی و دهها نانخور حوزه و بازار، همکاران ساواک آخوندی را از زیر ضربة فشار افکار عمومی خارج خواهند کرد. میپندارند که از این مهرههای سوختة استعمار راه چارهای برای خروج حاکمیت از بحران خواهند ساخت. زهی خیال باطل! راه خروج از این بحران برای استعمار باقی نمانده؛ استعمار به دست خود راههای خروجی را سالها پیش، آنزمان که ساواک و حزبالله را به جان مردم این سرزمین انداخت، از میان برد. اینبار تنها راه خروج از آن ملت ایران است، به عبارت دیگر، استعمار و نوکراناش بیرون!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر