پس از سالها بازی موشوگربه که به عنوان «مذاکرات هستهای»، جمکرانیها را تحت نظارت سازمان سیا با قدرتهای
بزرگ جهانی بر سر میز مذاکره مینشاند، سرانجام
در توافقنامة صبحدم سوم آذرماه 1392، آمریکا
چماق حکومت اسلامی را به دست خود شکست، و
بر سناریوی احمقپسند 34 سالة ولایت فقیه در مرزهای روسیه نقطة پایان گذارد. البته دریافت دقایق و واقعیات استراتژیک، تجاری و مالی این «توافقنامه» به سادگی و با
سهولت امکانپذیر نخواهد شد. چرا که این
«توافق» هر چه باشد، امتدادی خواهد بود
بر گسترش روابط ایالات متحد با روسیه در خلیجفارس، عراق،
ترکیه و خصوصاً در سراسر مرز کشورهای سابقاً شورائی. از همین رو،
از آغاز این خیمهشببازی گفتیم که
اصولاً شرکت جمکرانیها در این جلسات، و
یا نظرات دولت مفلوک اسرائیل پیرامون این مذاکرات، بیشتر
«دکوراسیون» و پروپاگاند است تا نیازی استراتژیک.
با این وجود، توافقنامة ژنو چند
نتیجة مثبت برای ملت ایران به همراه خواهد آورد.
نخست اینکه، رابطة ایالات متحد با محافل حاکم در حکومت
اسلامی را که از آغاز کودتای 22 بهمن 57 بسیار نزدیک، همسو و «برادرانه» بوده، علنی میکند. و به این ترتیب، ملایان
یکی از مهمترین اهرمهای پوپولیسم مذهبیشان
ـ «نبرد فرضی» اسلام شیعی با
ایالات متحد ـ را که به عنوان کاتالیزور
در معادلات هیجانی خیابانی مورد استفاده قرار میدادند از دست خواهند داد. به این
ترتیب لاتهای حزبالله، جندالله، انصارالله،
و دیگر «کوفتاللههای» نانخور عموسام که در پی این «توافقنامه» بیسرپرست
میشوند، دیگر نخواهند توانست جو اجتماعی
کشور را با استفاده از این «نبرد موهوم» مسموم کرده، به سرکوب ملت ایران، زنستیزی،
چپاول اموال ملی، و بیاعتنائی به
مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر، ابعاد
ایدئولوژیک «یانکیپسند» نیز بدهند.
مسلماً در درون مرزها بازتاب اجتماعی،
سیاسی و تشکیلاتی چنین عقبنشینیای بسیار وسیع و گسترده خواهد بود، و مشکل میتوان در مقطع فعلی ابعاد آن را مشخص
نمود. چرا که،
امروز ایالات متحد میباید با
مسئولیتهای «ادعائی» خود در سطح جهانی،
هر چند این ادعاها واقعی نبوده و بیشتر به مصرف پروپاگاندهای سیاسی کاخسفید
میخورد، سیاستهای خود را در ایران هماهنگ نماید. مقولاتی
از قبیل بیاعتنائی حکومت اسلامی به اعلامیه جهانی حقوق بشر، تحدید آزادی بیان، سرکوب زنان،
تحدید فعالیتهای سیاسی،
حزبی، اتحادیههای کارگری و ... که
جملگی از آغاز غائلة حکومت اسلامی تحت حمایت زیرجلکی آمریکا، به
عنوان «خط امام و انقلاب» بر ملت ایران تحمیل شده، مسئولیتاش از دوش لاتهای حکومت اسلامی برداشته
میشود، و بر شانة ایالات متحد میافتد.
در فردای پذیرش حکومت اسلامی از جانب ایالات متحد در میان دولتهای «قابل
معاشرت» میباید دید کاخسفید با چه ترفندهائی خواهد توانست در یکی از حساسترین
بازیهای دیپلماتیک تاریخاش، هم حیثیت واشنگتن را در برابر ملتی که بیش از سه
دهه توسط اوباش اسلامگرا سرکوبشان کرده تثبیت نماید، و هم گزینة حکومت اسلامی را که اینک تبدیل به
«سرجهازی» کاخسفید شده از گزند تحولات اجتماعی،
سیاسی و استراتژیک آینده مصون دارد.
تقابلی که مدیریت آن در شرایط فعلی،
خصوصاً به دلیل حضور قدرتمند روسیه در ارتباطات منطقهای، به استنباط ما آنقدرها ساده و آسان نخواهد
بود.
آمریکا پس از آنکه بالاجبار حضور قدرتمند کرملین را در منطقه پذیرفت، خصوصاً پس از حملة نظامی به عراق، تمامی تلاش خود را به خرج داد تا از فروافتادن
در معادلة «مسئولیتپذیری» در ایران بگریزد.
و برای این فرار بزرگ هر آنچه در چنته داشت بیرون ریخت: هیاهوی ملاممد اصلاحطلب، دو دوره
دولت روحوضی احمدینژاد و «استبداد» مقام معظم،
جنبشسبز، و ... و هدف اصلی این هیاهوها روشن بود، جایگزینی یک حکومت هوچی فرسوده با یک هوچی تازه
نفس. سلطنتطلب یا اسلامی و یا سوسیالیستنما،
هیچ تفاوتی نمیکرد. برای آمریکا آنچه امروز در رابطه با ایران پیش
آمده، از دهها سال جنگ فرسایشی از قبیل افغانستان و عراق بدتر است. تلاش
عمده واشنگتن بر این استوار شده بود که دستنشاندگان جمکرانیاش به این نقطه
نرسند. به نقطهای که مسئولیت رفتار و
کردار حکومت اسلامی در مرزهای روسیه را کاخسفید به جان بخرد، ولی دیدیم
که آمریکا مجبور شد تن به اینکار بدهد.
ما به نوبة خود این موفقیت بزرگ را به ملت ایران تبریک میگوئیم. و هر چند ناکارآمدی ساختارهای حکومت در ایران
این پیروزی را در قالب دخالت قدرتهای بزرگ منطقهای نصیب ایرانیان کرده، امیدواریم که این گام مهم و سرنوشتساز آغازی شود
بر پایان دور باطلی که دخالتهای ضدانسانی امپراتوری انگلستان و یانکیها از
کودتای میرپنج تا به امروز در کشورمان به راه انداخته.
در واقع، کاخسفید از هم اینک میباید
دو مطلب را بپذیرد. نخست اینکه، اعمال
وحشیانة حکومت ولایتفقیه، همزمان مسئولیتهائی
متوجة آمریکا خواهد کرد. دیگر آنکه، با قرار دادن مشتی لات و چاقوکش در
مقام شخصیتهای «مستقل»، نخواهد توانست مسئولیت دولتسازی سازمان سیا را
پنهان دارد. ولی این نقشپذیری به تحولاتی جان خواهد داد که
به هیچ عنوان به ایران محدود نشده و نخواهد شد.
همانطور که شاهد بودیم، علاوه بر فروپاشی سیاست غرب در ایران، عقبنشینی
کاخسفید در سوریه همزمان به چند لایه از تحولات عمدة دیگر نیز شکل داده. مهمترین قربانیای که شکستن شمشیر جنگسازی
یانکیها در سوریه به تاریخ جهان ارزانی داشت،
اسلامگرائی ترکیه بود. در
سایة این شکست، موضع دولت «نظامی ـ
اسلامی» آنکارا که با همیاری ارتش ناتو نگرش اسلامی خزنده و مهلک و ضدانسانی را
در سطح جامعة ترک به حرکت درآورده، هر
روز متزلزلتر میشود. عقبنشینی آنکارا
نخست با رها کردن پروژة تخریب «پارک گزی» به منصة ظهور رسید؛ سپس در قالب دعوت رسمی از رهبر کردهای عراق، و موضعگیریهای
ظاهراً «پیشرو» پیرامون مسائل قومی دنبال شد.
تا جائی که اردوغان، رئیس دولت ترکیه، علیرغم عضویت رسمی کشور متبوعش در سازمان
آتلانتیک شمالی، در سفر اخیر به مسکو، خواهان
پیوستن ترکیه به پیمان شانگهای میشود! باید قبول کرد که این تحرکات جداً «فکاهی»
است. روسیه به هیچ عنوان یک تشکیلات
جاسوسی سازمانهای اطلاعاتی غرب را که در هیبت «دولت آنکارا» خود را به نمایش
گذارده، به پیمان شانگهای راه نخواهد
داد. و اگر پیوستن ترکیه به سازمان
شانگهای عملی شود، می باید نتیجه بگیریم
که ترکیه از اردوگاه غرب بیرون افتاده:
«نخستوزیر ترکیه، رجب اردوغان، در دیدار از روسیه، روز جمعه در سنپترزبورگ اعلام داشت، ترکیه خواهان پیوستن به سازمان همکاریهای
شانگهای است.»
منبع: ریانووستی، 22/11/2013
البته ترکیه و سریلانکا، در حال
حاضر به عنوان «اعضای همکار جهت گفتگو» در این پیمان نظامی حضور دارند. ولی این حضور بیشتر جهت انتقال مستقیم و
بلاواسطة نظرات «نظامی ـ امنیتی» مسکو به ولینعمتهای ماورایبحاری اینان
است، نه حضوری فعالانه و استراتژیک. طبیعی است که اگر ترکیه علاقمندی بیشتری جهت
حضور استراتژیک از خود نشان دهد، «قضیه»
متفاوت خواهد بود.
از سوی دیگر، بحرانی که طی چند روز گذشته، پیرامون عضویت اوکراین در اتحادیة اروپا به
وجود آمده، به صراحت نشان میدهد که در
جبهة اروپای شرقی نیز فروپاشی نصیب آنگلوساکسونها شده. ایجاد واحد پولی مشترک اروپا و عضوگیریهای
عجولانة اتحادیة اروپا در مناطق شرقی این قاره،
هدف مشخصی را دنبال میکرد. فروپاشی اتحاد شوروی برای انگلستان که در عمل
«پدرخواندة» اتحادیة اروپا تلقی میشود نویدی بود بس دلانگیز. آنگلوساکسونها با تبلیغات مزورانه به ملتهای
محروم اروپای شرقی که از نیم قرن استالینیسم آدمخوار پای بیرون میگذاردند، چنین وانمود کردند که صرف پیوستن به اتحادیة
اروپا از کشور متبوعشان یکشبه انگلستان و فرانسه و آلمان فدرال خواهد ساخت! این
توهم شیرین بسیاری را فریفت و کم نبودند سیاستمدارانی که خصوصاً در مناطق مرکزی از
قبیل جمهوری چک و لهستان اسب الحاق به اتحادیة اروپا را آناً زین کرده ملتها را
به سوی «بهشت» رهنمون شدند.
ولی اهداف واقعی انگلستان از این عضوگیریهای عجولانه تأمین زندگی مرفه و رشد
و آموزش و رفاه برای ملتهای محروم نبود؛
قضیه به این محدود میشد که چگونه میتوان در برابر رشد قدرت خرید روبل
روسیه، و مغناطیسم بازار اینکشور در جذب
نیروی کار ماهر اروپای شرقی سنگاندازی کرد.
بیدلیل نبود که هیاهوی تبلیغاتی «بهبه و چهچه» پیرامون پیوستن «ملتها» به
اتحادیة اروپا با شروع جنگ خاندان بوش با «تروریسم» در کشورهای مسلماننشین تقارن
یافت.
در واقع آنگلوساکسونها در دو جبهة «نبرد با تروریسم و پیوستن به اتحادیه
اروپا» یک هدف مشخص را دنبال میکردند:
تضعیف قدرت عمل روسیه. به عبارت
دیگر، تخریب پایگاههائی در اولویت اینان
قرار گرفته بود، که در اروپای شرقی و خاورمیانه میتوانست به
عنوان سکوی پرش سرمایهداری روس مورد استفاده قرار گیرد. این سیاست روسستیز در مناطق نفتخیز که مشکلات
عدیدهای برای قیمتگزاریهای نفت میتوانست برای یانکیها به وجود آورد، با عربدة «مبارزه با تروریسم» به اجرا در آمد.
تروریسمی که رشد، گسترش و سازماندهی آن تحت نظارت غرب صورت میپذیرد. در اروپا
همین سیاست با آوای فریبندة «پیوستن به اتحادیة اروپا» توام شده بود. ولی پیش
از توافقهای ژنو، چرخش دولت اوکراین دست
اتحادیة اروپا را در پوست گردو گذاشت:
«[...] دولت
اوکراین تصمیم گرفته، روند تدارکات برای
امضای تفاهمنامه عضویت اینکشور در اتحادیه اروپا را متوقف کند. مقامات
کییف تصمیم خود را از جمله با ضرورت توسعه روابط اقتصادی با روسیه و اتحادیه
کشورهای مستقل مشترکالمنافع توضیح دادند.»
منبع: ریانووستی، 1392 / 09 / 02
از خبر فوق نمیباید تعجب کرد. چرا که همزمانی فروپاشی سیاستهای استعماری
انگلستان و متحدان گاوچراناش در ایران،
با به گل نشستن کشتی انگلیس در اروپای شرقی بسیار منطقی است. در عمل،
بحران اوکراین لایة اروپای شرقی «بحران هستهای» ایران است. و از آنجا که عقبنشینی در الحاق ملتهای
اروپای شرقی به اتحادیة اروپا شتاب گرفته،
و کار به انصراف برخی کشورهای اروپای شرقی از شرکت در برنامة یوروویژن کشیده، میتوان حدس زد که لایههای سیاسی گستردهای در
داخل ایران نیز دچار فروپاشی خواهد شد، و
چه بسا که گروههای بسیاری از دایرة قدرت کنار گذاشته شوند:
«[...] بلغارستان
به خاطر مشکلات مالی در مسابقة آواز یوروویژن ـ 2014 در دانمارک شرکت نخواهد کرد
[...] پیشتر صربستان، جمهوری چک، اسلواکی، قبرس و کرواسی نیز اعلام کرده بودند که [در این
مسابقات شرکت نخواهند کرد]»
ریانووستی، 1392
/ 09 / 02
البته عدم شرکت چند کشور در یک مسابقة هنری را نمیتوان به حساب فروپاشی
استراتژیک نوشت، ولی اگر این استراتژی از
آغاز این نوع «همگرائیها» را در سیاستهای خود کلیدی ارزیابی کرده، اینک که این «همگرائی» دچار تزلزل شده جای
تردید در فروپاشی باقی نمیگذارد. از سوی
دیگر، آنانکه با سیاستهای جهانی آشنائیهائی
دارند بخوبی میدانند که «مخارج» در مسیر سیاستهای کلیدی هیچگاه عاملی بازدارنده
به شمار نیامده. چه بسا که کشورهای
ثروتمندتر در صورت وجود چشماندازهای مساعد در این همگرائیها به «کمک» کمدرآمدترها
بیایند. اگر اینک چنین «خیرات و مبراتی»
صورت نمیگیرد، به این دلیل است که اصل
قضیه بر باد رفته!
از سوی دیگر، همزمان با فروپاشی سیاست
آنگلوساکسونها در ایران و اروپای شرقی،
شاهد حضور وسیعتر روسیه در بازارهای تسلیحاتی خاورمیانه هستیم. و جالب اینکه،
شیخنشینهای خلیج فارس که معمولاً آتشبیاران صنایع نظامی غرب هستند، اینبار برای صنایع روسیه از خود دستودلبازی نشان
میدهند:
«منابع
خبری مصر از قرارداد نظامی دو میلیارد دلاری قاهره ـ مسکو خبر میدهند[...]الجزیره
نیز اعلام کرد، عربستانسعودی قصد تأمین
مالی این قرارداد نظامی را دارد. براساس این
گزارش امارات نیز در اجرایی شدن این قرارداد به مصریها کمک مالی خواهد کرد.»
منبع:کیهان، 25 آبان 1392
اگر از اهمیت تجاری، مالی و استراتژیک
فروش تسلیحات آگاه باشیم، این را نیز میباید
نشانهای از عقبنشینی «لندن ـ واشنگتن» در جبهههای جهانیشان تلقی کنیم. تزریق دلارهای نفتی انگلستان در صنایع نظامی
مسکو برای خیلیها از زهر هم تلختر خواهد شد. به ویژه زمانیکه صنایع نظامی فرانسه از کنار
گذاشتن سفیران «عربیسازی» ـ وظیفة اصلی
اینان فروش تسلیحات فرانسه به شیخنشینها بوده ـ
ابراز نگرانی میکند، تکلیف دیگران روشن است.
با این وجود، با توجه به اعلام مواضع جان کری، وزیر امور خارجة ایالات متحد پیرامون «اهداف
واقعی» انقلابهای مصر و تونس و قرار دادن اسلامگرائی در حاشیة این «اهداف»، به استنباط ما تشریح تصویر آتی استراتژیهای
منطقهای، نیازمند توضیحات مفصلتری نیست.
همانطور که گفتیم، پروندة بسیاری از تبهکاریهای غرب در ایران
بسته شده، و امیدواریم که از این فرصت
مناسب ملت ایران، روشنگران، سیاستمداران و صاحبنظران آنچنانکه شایسته است
بهره گیرند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر