امپراتوری استعماری «حکومت اسلامی» که پس از کودتای ننگین 22 بهمن 57، در بسیاری مناطق جهان، خصوصاً در لبنان، تحت نظارت سازمان سیا چشم به جهان گشوده بود، به دلیل عقبنشینیهای عموسام در خاورمیانه در
حال فروپاشی است. این است دلیل انفجارهای
امروز بیروت در برابر سفارتخانه حکومت اسلامی، یا بهتر بگوئیم مرکز گسترش تروریسم و آشوب. این
مجموعة استعماری به هزینة ملت ایران و با حمایت لوژیستیک سازمانهای اطلاعاتی غرب
در کشور لبنان بساط گرویدن اوباش و اراذل محلی به دین مبین و تغییر مذهب به راه
انداخته بود، و به این ترتیب زمینههای مناسب جهت درگیریهای
مذهبی، فرقهای و نژادی و خصوصاً جنگهای
صلیبی فراهم میآورد.
ضربة مهلکی که امروز سیاست «اسلام فروشی» حکومت اسلامی در لبنان متحمل شد، در شرایطی رخ داده که با عقبنشینیهای اخیر، آمریکائیها نیز دیگر امکان حمایت از سیاستهای
«دینپناهی» جمکرانیان را ندارند. به
همین دلیل، مسلماً تغییرات گستردهای را شاهد خواهیم بود؛ این
تغییرات به لبنان محدود نمیماند. در کوتاه
مدت به احتمال زیاد بازتابهای گستردهتری از این عقبنشینیها را در دیگر
مناطق، خصوصاً در عراق، کردستان و جزایر خلیجفارس به چشم میبینیم. وبلاگ امروز را به بررسی انفجارهای لبنان
اختصاص میدهیم.
در نخستین مرحلة تحلیل این عملیات تروریستی،
میباید از فروافتادن در تلهای که عموسام و دوستداران ایرانینما و
اسلامگرایاش، خصوصاً جناحهای جنگطلب
اسرائیل در مسیرمان تعبیه کردهاند اجتناب کنیم.
و تلة کذا چیزی نیست جز باوراندن این دروغ بزرگ که،
نشستن دولت روحانی بر سر میز «مذاکرات
هستهای»، موضع حکومت امام زمان را
متزلزل کرده و «آمریکای جهانخوار» نیز با این عملیات تروریستی میخواهد از حکومت
برحق آخوندها هر چه بیشتر «باجگیری» کند!
این تبلیغات استعماریای است که طی سه دهة اخیر در مقاطع مشابه از حلقوم عوامل
حکومت اسلامی تراوش کرده، و سر رشتة این تراوشات تبلیغاتی نیز در دست همان
کاخسفید بوده و هست.
در این تبلیغات، همانطور که رخداد
«اشغال ساختمان سفارت آمریکا» نشان داد، واشنگتن تبدیل میشود به «دشمن آخوند»، و آخوند
هم در جایگاه ناجی ملت ایران قرار خواهد گرفت! در نتیجه، ایرانیان مخالف توحش آخوند تبدیل میشوند به «متحدین
طبیعی آمریکا»، و ایرانیان هالو نیز جان
خود را برای دولت دستنشاندة آمریکا در ایران هزینه خواهند کرد؛ معادلهای «برد، برد» که توسط سازمان سیا طی
سه دهة اخیر با موفقیت کامل در کشورمان به مورد اجرا گذارده شده. ولی
باید گفت که برای به صحنه آوردن این سناریوی تکراری و نخنما خیلی دیر شده؛ فقط الاغ ملانصرالدین هنوز نفهمیده که «داستان»
از کجا آب میخورد.
در شرایط جدید، آمریکا بالاجبار حسن
فریدون را با مشتی قولوقرارهای آبکی از صندوقها بیرون کشیده، و او را
تحت عنوان «منتخب» ملت ایران در صحنة بینالمللی روی سرش میچرخاند، پس سیاستهائی در قفای این «انتخاب» در حال
تکوین است. در غیراینصورت سازمان سیا مسلماً ترجیح میداد
که یک روانپریش چاقوکش از قماش جلیلی، و
یا یک ابله «سهنبش» همچون رضائی را به ریاست «جمهوری» اسلامی بگمارد! بله، در
چارچوب استراتژیهائی که بر کاخسفید تحمیل شد، امثال
جلیلی، رضائی و یا ولایتی را نتوانستند
بیرون بکشند؛ به این دلیل که حتی در مصر و تونس، مناطق «بهارزده» هم که امثال اینان را آوردند
دولتشان مستعجل شد. آمریکا در این مناطق نیز عقبنشینی کرد، و پشت جبهه و خاکریز پناهگاهاش در صحنة
سیاست بینالملل هنوز مشخص نشده. شاید به همین دلیل بود که نخواست در ایران هم
شکست خود را علنی کند. در نتیجه، اینک
تلاش آمریکا در مسیر «پیروز نمایاندن» روحانی شکل خواهد گرفت. بنابراین واشنگتن با تمامی قوا سعی میکند عملیات
«حسن فریدون» را با پیروزی و «کامیابی» توأم نماید، باشد که
مفری شود جهت ادامة دیگر سیاستهایاش در منطقه.
از سوی دیگر، شاهد بودیم که سیاستهای
بزرگ منطقهای ـ روسیه، هند و چین ـ
به حضور حسن فریدون «منتخب» رضایت دادهاند، پس
اینان نیز در مرزهای روسیه سیاستهائی را دنبال میکنند، و بیاعتباری «منتخب» آمریکا آب به آسیابشان
نخواهد ریخت.
با توجه به اجماع بینالمللی، این
سئوال مطرح میشود که کدام گروهها، و چه
محافلی از انفجارهای بیروت میتوانند بهرهبرداری
کنند؟ واقعیتاش را بخواهیم از منظر سیاسی
این انفجارات نوعی عمل مذبوحانه است، و
به استنباط ما «بمبگزاران» را میباید در میان همانهائی جستجو کرد که طی سه دهة
اخیر در پایهریزی «امپراتوری استعماری حکومت اسلامی» بیشترین سرمایهگزاریها را
کردهاند. محافلی که در درون
ایران، و برونمرزها به این توهم احمقانه
دامن زدهاند که حکومت اسلامی آخوندها «مستقل» است؛ با اسرائیل میجنگد؛ طرفدار فلسطینیان است؛ با دولت لائیک حزب بعث «همکاری» دارد؛ با
اسلامگرایان جهادی «مخالف» است؛ به آراء
ملتهای «مسلمان» اهمیت میدهد و ... و هم اینان هستند که امروز به دلیل عقب ماندن
از تحولات جهانی و خصوصاً منطقهای چارة کارشان را در بمبگزاری میبینند.
با این وجود، نمیباید فراموش کرد که اگر این بمبگزاری فینفسه
واکنشی است مذبوحانه به شکست در استراتژیهای منطقهای، همزمان نمایهای خواهد بود از فروپاشی استراتژیهائی
که پس از توافقات نشست گوادالوپ، نهال سیاستهای اسلامگرای سازمان سیا را در
منطقة خاورمیانه «آبیاری» کرده. در حال
حاضر، عکسالعمل رسانهای حکومت اسلامی
به این انفجارات و «پروپاگاند» غرب پیرامون آن هنوز تکمیل نشده. ولی جمکرانیها تلاش دارند تا عکسالعملهای
خود را پیرامون این رخداد همسو و همسان کنند،
شاید حتی ترجیح میدهند این حادثه
را «زیر سبیلی» در کرده در مورد آن دست به تبلیغات و هیاهو نزنند. هر چند
برخی رسانههای آنگلوساکسون این انفجارها را به «القاعدة لبنان» وصله کردهاند، نمیباید فراموش کرد که آنچه رخ داده نوعی
«جنگ درونمحفلی» است. جنگی است بین دو جناح
غرب که نمایندگانشان در قلب حکومت اسلامی به جان یکدیگر افتادهاند. از یکسو محفل کیهان، بیترهبری،
باند جلیلی، خبرگزاری فارس و ... با
بهرهبرداری از حمایتهای بینالمللی خواهان بازگشت به گفتمان «نبرد با آمریکا»
هستند، و در این راه حاضرند دست به هر
کاری بزنند. از سوی دیگر، برخی
جناحها تلاش دارند از طریق همیاری با استراتژیهای «مقبول» بینالمللی به حیات
حکومت وحشت آخوند «تداوم» بخشند.
بیرودربایستی بگوئیم، پیروزی
هیچکدام از اینان پیروزی ملت ایران نخواهد بود.
امروز شاهد بازتاب جنگ اینان در لبنان هستیم، و به
صراحت میبینیم که این جناحها و حامیانشان در صحنة بینالمللی از اعمال وحشیانه
و آدمکشی و خونریزی رویگردان نیستند.
تنها راه پیروزی ملت ایران خارج شدن از معادلات وحشیانة بمبگزاران و
آدمکشان است، و اینکار جز با فروپاشاندن پایههای
حکومت استعماری و مجموعه روابط یکسویهای که بر سرکوب و چپاول و انسانستیزی و
استبداد «برحق» تکیه دارد، عملی نخواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر