پس از صدور بیانیة تهران که با همکاری «ترکیه و برزیل» بر بحران هستهای دستساز ایالات متحد در کشورمان نقطة پایان گذاشت، شاهد موضعگیریهای تند و «قانونمند نما» از طرف محفل کلینتنها و حامیان اروپائیشان بودیم. طی هفتة گذشته به صراحت دیدیم که این محافل چگونه با پناه گرفتن در پس «مقاولهنامههای» بینالمللی در واقع قوانین جهانی را به زیر پای میگذارند و اگر کرملین قادر نمیبود که از غیرهستهای شدن کشورمان در عرصة جهانی حمایت صورت دهد، این محافل ظاهراً «قانونمدار»، تا پای تحمیل جنگ بر ایرانیان ایستاده بودند. البته این موج «بحرانساز» که بازتابی است از مجموعه نیازهای استراتژیک غرب در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی مسلماً به این سادگیها از پای نخواهد افتاد. شاهدیم که هنوز هم همین محافل به صور مختلف در پی داغ نگاهداشتن تنور بحران هستهای هستند و از طرق مختلف در امور داخلی ایران آشکارا دخالت میکنند.
از سوی دیگر، طی روزهای اخیر، موضعگیری عجولانة «امنیتی ـ استراتژیک» دولت احمدینژاد را در ارتباط با کرملین شاهد بودیم. همانطور که در مطلب «مسکو و سوتهدلان» توضیح دادیم برداشت دولت تهران از رخدادهای اخیر به صراحت مغالطهآمیز است، و نمیتوان در آن نکتة قابل اتکائی از منظر استراتژیک پیدا کرد. دولت فعلی ایران برای آنکه بتواند در کنار قدرتهای بزرگ منطقهای قرار گرفته، اهرمهای سیاست غرب را توسط حکومت اسلامی جابجا کند، نخست نیازمند فاصله گرفتن از الزامات استراتژیک غرب است! نیازی که مستلزم بازنگری اساسی و پایهای در بسیاری از سرفصلهای سیاست داخلی و خارجی خواهد بود، و این عمل به این سادگیها امکانپذیر نیست.
در گام اول میباید این اصل را در نظر گرفت که دولت فعلی در مسکو از جابجائیها و تحولات تند و خونین و فراگیر در مرزهایاش نمیتواند حمایت کند. صورتبندی سادهتر از آن است که مینماید؛ دولت روسیه اگر از آرامش در مرزهای خود برخوردار نباشد، قادر به تحمیل تنش به طرف مقابل نیست. روسیه در صورت پذیرش بحران در مرزهایاش از مهمترین اهرم تحمیل سیاست، که همان ایجاد تنش در مرزهای طرف مقابل باشد محروم خواهد ماند! در عمل یکی از مهمترین پیروزیهای استراتژیک انگلستان و سپس ایالات متحد وامدار همین سیاست بوده. اینان به دلیل انزوای جغرافیائی و طبیعی، به نحوی از انحاء بر علیه بحران و تنش در مرزهایشان واکسینه شده بودند! اگر تنشزائی در مرزها را یکی از مهمترین دادهها در روند تحمیل استراتژی به «رقبا» به شمار آوریم، هم دلیل نشت غیرقابل ترمیم نفتخام در خلیج مکزیک را بهتر درک میکنیم، و هم به صراحت میبینیم که چرا روسیه سعی دارد از ایجاد تنش در مرزهایش پیشگیری کند.
زمانیکه دیوارة آهنین پیرامون بلشویسم که به ادعای محافل غرب میبایست وسیلهای جهت حمایت از «سوسیالیسم علمی» تلقی میشد، از هم فروپاشید «دیوارة امنیتی مرزهای» کشور روسیه به طور کلی پای در دگرگونی گذاشت. در همین راستاست که دیگر کرملین نمیتواند همچون گذشته در مورد آنچه در ایران اتفاق میافتد به ساختوپاخت با محافل غربی بسنده کرده، چشم بر تحولات ببندد. پیشتر توضیح داده بودیم که تحولات برقآسا در مرزهای یک ابرقدرت جهانی همچون اتحاد شوروی سابق نمیتوانست بدون صلاحدید و «چراغ سبز» مسکو توسط ایالات متحد راهبری شود. خارج از کودتای میرپنج که به دلیل ضعف فزایندة روسیه توسط عمال انگلستان در ایران عملی شد، پس از پایان جنگ دوم طی بحرانهای سیاسی و اجتماعی، خصوصاً بحرانسازی مصدق، کودتای 28 مرداد، انقلاب سفید و کودتاهائی که از 22 بهمن به صور مختلف در کشور صورت گرفت، نظر مساعد مسکو پیش از هر اقدامی از جانب واشنگتن تحصیل میشد. البته امروز هضم این مسئله برای «همیاران» اتحاد شوروی سابق، همانها که چشم امیدشان به «پولیتبورو» دوخته شده بود بسیار ثقیل خواهد بود، هر چند به استنباط ما تاریخ این تحولات را نیز آنطور که باید و شاید به ثبت خواهد رساند.
در همین راستاست که پس از فروپاشی اتحاد شوروی شاهد «بیاعتنائی» ظاهری مسکو به بحرانسازیهای «انتخابات» جمکران میشویم. آقای موسوی به صراحت میدانستند که پای در چه میدانی گذاشتهاند؛ خود ایشان طی دوران هشتسالة نخستوزیری این دستگاه سرکوبگر را در قلب وزارتکشور جایگیر کرده بودند و در دوران صدارت دوبار حضرت خامنهای را با بیش از 90 درصد آراء از صندوقهای همین «نظام» بیرون کشیده بودند. در نتیجه، منطقی بود که هیاهوی میرحسین موسوی از منظر مسکو فقط یک صحنهآرائی باشد و تلاشی تلقی شود از طرف محافل استعماری جهت رنگوروغن زدن به مهرههای پوسیده و فرسوده در صحنة سیاست کشور ایران. اهداف غرب کاملاً روشن بود؛ حال که فروپاشانی و کودتا و غوغاسالاری به صورت گذشته امکانپذیر نیست، چه بهتر که فعالیت سیاسی در جامعه را نیز به غوغاسالاریهائی از نوع دیگر آلوده کنیم و اجازه ندهیم که سیر تحولات سیاسی تغییری در اعمال سیاستهای استعماری ایجاد کند. آنچه موسوی و کروبی انجام دادند، به عبارت سادهتر میباید «تاجگزاری» عوامل استعمار در مسیر سیاست آیندة کشور عنوان شود. ولی اینکه این «تاجگزاری» میمون تا کجا برای استعمار و محافل وابسته به آن «نان و آب» به همراه آورد، مطلبی است که فقط سیر تحولات آینده میتواند آنرا مشخص کند.
پس از هیاهوسالاریهای «انتخاباتی» که در واقع ارتباطی هم با «انتخابات» نداشت و هنوز هم ندارد، شاهدیم که دولت احمدینژاد حتی وسیعتر از دورة نخست، «بالاجبار» پای در سیاستهای تنشزائی گذاشته. مسکو نیز دست در دست برخی محافل آمریکائی سعی در به انزوا کشاندن آندسته از محافل در غرب دارد که بهرهبرداری از تنشهای ظاهراً «هستهای» در ایران، و حمایتهای نمایشی از دولت اسرائیل در منطقه را هدفهائی استراتژیک تلقی میکنند. ماهها پیش، در همین وبلاگ گفتیم که اگر «اصلاحاتی» در این حکومت بتواند در واقع عملی شود فقط به دست باند احمدینژاد خواهد بود.
دلیل نیز روشن است. حاکمیت سیاسی در جمکران در دست همین گروه به اصطلاح «افراطیون» وابسته به نظامیها و سپاه پاسداران قرار دارد، دیگر محافل حتی اگر رنگ و روغن «امامدوستی» نیز به خود زده باشند، در همان ادبیات آخوندی در حکم زن صیغهایاند! کسی برای حرف اینان تره خرد نخواهد کرد. محافل نظامی، امنیتی و باند چماقکشهای دولتی، یعنی همان میراثداران محافل «جاویدشاه» و جاویدانهای اعلیحضرت هستند که در این رژیم نیز میباید «اصلاحات» کذا را به پیش رانند! زوزة شوم «اصلاحات» که از حلقوم امثال خاتمی، موسوی و کروبی به گوش میرسد، فقط به معنای استغاثه از گروههای سرکوب است. اینان تقاضا دارند گروههای سرکوب پای پیش گذاشته، به رژیم اسلامی امکان دهند تا به بهانة حفظ «تقدسها» از هر گونه اصلاحات و تغییرات در کشور پیشگیری کند. برنامة آقای موسوی و کروبی نیز جز این نبوده. اصولاً چگونه طرفداران موج سبز وانمود میکنند که امثال خاتمی، پس از تجربة 8 سالة دولت «اصلاحات» میتوانند هوادار تغییرات دمکراتیک در سطح جامعه باشند، و یا از چنین پتانسیلی برخوردار شوند؟
در راستای همین به اصطلاح «اصلاحات» در جامعة ایران است که میباید تغییرات در منطقه را نیز دنبال کرد. محافلی در غرب به هیچ عنوان از آنچه امروز در ایران میگذرد راضی نیستند؛ جالب اینکه تا پیش از تغییرات پایهای در استراتژیهای منطقهای، یعنی پیش از آنکه سیاست مسکو به صورتی قدرتمندانه به معادلات منطقهای بازگردد، این محافل از جمله بهرهمندان اصلی از کودتای 22 بهمن و فروپاشی رژیم سلطنتی در ایران بودهاند. در همین چارچوب به تحولاتی که طی هفتة گذشته پیش آمده نگاهی میاندازیم. مسلماً در رأس این تحولات میباید از سفر اردوغان به برزیل نام برد.
قرار گرفتن رجب اردوغان، در مقام رئیس دولت ترکیه و یکی از مهمترین مهرههای سازمان آتلانتیک شمالی در خاورمیانه و اروپای شرقی در کنار «بیانیة تهران» به صراحت نشان داد که حداقل شاخهای از حامیان این بیانیه را میباید در واشنگتن جستجو کرد، هر چند منافع اصلی آن مسلماً نصیب مسکو خواهد شد. ولی به صراحت دیدیم که چگونه هیلاری کلینتن از زبان محفل جنگطلب در حزب دمکرات با این بیانیه از سر ناسازگاری در آمد و به دلیل حمایت از بیانیة تهران اردوغان و رئیس دولت برزیل را که هر دو دستنشاندة پنتاگوناند رسماً سرزنش کرد. با این وجود، هیچکدام از ایندو در برابر حملات کلینتن عقب ننشستند و از مواضع اتخاذ شده حمایت نیز به عمل آوردند! واکنش غرب به این شرایط نامطلوب تهاجم نظامی به «ناوآزادی» بود.
بحرانی که بر محور ارسال یک کشتی حامل کمکهای «انساندوستانه» به بنادر غزه توسط برخی «او. ان. جیها» بر پا شد، پاسخ همین محافل بازنده به «بیانیة تهران» و سخنان اخیر باراک اوباماست که در آن «امنیت اسرائیل» توسط کاخ سفید تضمین شده بود! عکسالعمل بازندگان کاملاً قابل درک است. اگر ایالات متحد امنیت اسرائیل را تضمین کند، زمینة بحرانسازی بر محور سلاحهای هستهای «فرضی» اسرائیل از میان خواهد رفت. میدانیم که اسرائیل سلاح هستهای ندارد؛ این محافل بینالمللیاند که تحت عنوان مسلح بودن اسرائیل به سلاح هستهای تهدیدی علیه کشورهای منطقه و سیاستهای «رقیب» اعمال میکنند. به زبان سادهتر، اینان هر گاه در معادلات منطقهای به بنبست برخورد کنند، جهت باجگیری، آناً علم تهدید هستهای اسرائیل را به هوا میبرند.
با «تضمین امنیتی» اوباما به اسرائیل، استفادة تبلیغاتی از «قدرت هستهای» این کشور دیگر از میان رفته. به همین دلیل است که کشتی «انساندوستانة» کذا توسط محافل مختلف در ترکیه «بارگیری» میشود، و سایت «رادیوفردا»، مورخ 10 خردادماه 1389 چنین مینویسد:
« ترکیه که جمعیت خیریه اسلامی آن [...] سهم مهمی را در تدارک کاروان دریائی کمکرسانی به غزه داشت، خشمگینانهترین واکنش را به این موضوع نشان داده است.»
بله، کاملاً روشن است که دست چه محافلی در کار آمده! اینک رجب اردوغان میباید هزینة حمایت از سیاست «مدودف ـ اوباما» در به انزوا کشاندن محافل جنگطلب در منطقه را در کوچه و خیابانهای آنکارا بپردازد. البته روابط دولت ترکیه با اسرائیل روابطی استراتژیک تلقی میشود؛ ارتش و نیروهای انتظامی و نظامی هر دو کشور از وابستگان به پیمان آتلانتیک شمالی هستند و تحت نظارت پنتاگون فعالیت میکنند. در نتیجه «درگیری» ترکیه با سیاست اسرائیل نمیتواند به صورتی «نابجا» تحلیل شود. ترکیه از یک سو مجبور است که «هوای» لاتالله و حزبالله شهری را داشته باشد، و از سوی دیگر میباید روابط خود را با مسکو و واشنگتن به نحوی سروسامان دهد که ادارة امور کشور از دستش خارج نشود. رادیو فردا مینویسد:
«از نخستین ساعات بامداد دوشنبه تظاهرات گستردة مردمی با شعارهای مرگ بر اسرائیل در استانبول در جریان است. تظاهرات مردمی به آنکارا نیز کشیده شده و در برابر سفارت اسرائیل در آنکارا ادامه دارد.»
گروههائی که کشتی کذا را در ترکیه به راه انداختند، و جناحهائی که در بنادر اسرائیل ترتیبی دادند تا به این کشتی «حمله» شود، همانها هستند که تظاهرات به قول «رادیوفردا» مردمی را در آنکارا، استانبول، بیروت و دیگر شهرهای منطقه به راه انداختهاند. در این میانه برای محافل مذکور دو هدف اصلی مطرح است. نخست ایجاد تزلزل در محور «مسکو ـ ترکیه ـ واشنگتن» خواهد بود. در صورتیکه اینان به اهدافشان برسند، پیامد این «تزلزل» روشن است: عقب نشینی ترکیه و برزیل و ادامة «بحران هستهای» در ایران! در گام بعدی این محافل سعی خواهند داشت سیاست خاورمیانهای کاخ سفید را نیز بیاعتبار کنند، و نشان دهند که اسرائیل در شرایط جغرافیائی خطرناکی قرار گرفته و به شدت «منزوی» است، در نتیجه میباید سیاست «تسلیح تبلیغاتی تلآویو» به سلاح هستهای همچنان ادامه یابد.
به طور مثال میدانیم که در تبلیغات مخالفنمایان حکومت اسلامی، سایت «فارس نیوز» یکی از طرفداران دولت احمدینژاد معرفی میشود! این در حالی است که ما بارها عنوان کردهایم، «طرفداران» دولت احمدینژاد را نمیباید در ساختارهای شناخته شدة حکومت اسلامی و یا مجموعههای متشکل دنبال کرد. این دولت فاقد «طرفدار» به معنای معمول کلمه است، و در عمل کارگزاری مستقیم سیاست خارجی را بر عهده دارد. در حال حاضر توضیح بیشتری در اینمورد نمیدهیم چرا که سخن به درازا خواهد کشید، ولی پس از هیاهوئی که شبکة مخالف «بیانیة تهران» در سطح منطقهای به راه انداخت، نخستین خبرگزاریای که ریختن روغن بر روی آتش را آغاز کرد، همین سایت «فارسنیوز» بود! جالب این است که تندترین بیانیه در محکومیت حمله به این کاروان «انساندوستانه» از جانب مجلس فرمایشی جمکران صادر شده. نمایندگان این به اصطلاح مجلس که از نمایندگی فقط شکمچرانی و چرت زدن روی صندلیهای گرم و نرم را شناختهاند، به یکباره تب «انقلاباسلامیشان» شعلهور شده فریاد برآوردهاند:
«جنايت جديد رژيم صهيونيستي اعلان جنگ با [به] همه جهان است!»
فارسنیوز، 10 خردادماه 1389
البته با در نظر گرفتن مطالبی که بالاتر توضیح دادیم، پرواضح است که در پس این «انقلابینمائیها» چه اهدافی نشسته. نمایندگان این به اصطلاح «مجلس»، به همراه رئیسشان، علی لاریجانی همانها هستند که طی سه دهه در بدنة شبکة جاسوسی اجنبی و سرکوب ملت ایران جا خوش کرده و جز قاچاقچیپروری، آدمکشی و سرکوب ملت هیچ عملی صورت ندادهاند. حال باید دید این شبکه که در جریان «مبارزات اسلامی» خود دست در دست لاتالله و حزبالله همه روزه دهها ایرانی را به قتل رساند و خم به ابرو نیاورد، چه شده که تا این حد از کشته شدن «فرضی» و تبلیغاتی چند تن اتباع خارجی در سواحل غزه اینچنین خوناش به جوش آمده؟ از قدیم گفتهاند: چراغی که به منزل رواست، به مسجد حرام است.
با این وجود، به استنباط ما بحرانسازیهای اخیر از موضع ضعف صورت گرفته، و نمیباید برایشان ارزش کاربردی در سطوح دیپلماتیک و سیاسی قائل شد. این صحنه یک هیاهوی تبلیغاتی است که به سرعت توسط محافل اصلی هضم شده صحنة سیاست منطقهای را ترک خواهد گفت. این صحنهآرائیها در عمل نوعی «سنجش» زمینة بحرانسازی است که از طرف حزب تازه به قدرت رسیدة «محافظهکار» انگلستان صورت پذیرفته. ولی در این میان نقشآفرینی برخی محافل داخلی و خارجی به صراحت نشان داد که طرفداران ایجاد «تزلزل» در مواضع «بیانیة تهران» در تمامی کشورها خود را جهت مخالفت با این «مسیر منطقهای» آماده کردهاند. و این مطلبی است که در آینده مورد بررسی قرار میدهیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر