همانطور که انتظار میرفت، با آغاز فروپاشی حاکمیت نئوکانها، چرخشهای جدید هیئت حاکمهای که طی چند ماه آینده «سرنوشت» ایالات متحد را در دست خواهد گرفت، ثمرات سیاسی و استراتژیک خود را یک به یک علنی میکند. در درجة نخست میباید از سقوط بیسابقة قیمت نفت خام سخن به میان آورد. قیمت نفت خام، به طور متوسط طی هفتة گذشته 20 درصد سقوط کرده! برای آندسته از خوانندگان که آشنائی زیادی با ارقام و آمار ندارند میباید عنوان کنیم که «سقوط قیمت نفت» طی هفتة گذشته، به تنهائی برابر با قیمت دو بشکه نفت طی دوران جنگ ایران و عراق است! نفت خام که از 147 دلار آمریکا در بشکه به 122 دلار رسیده، سقوطی معادل 25 دلار در بشکه را نشان میدهد؛ بهای نفت ایران در دورة جنگ «پربرکت» با عراق، بشکهای 9 دلار، آنهم به صورت «پایاپای» بوده! مسلماً دستهائی را که در پس چنین تغییرات استراتژیک گستردهای قرار دارند، میباید در پایتختهای بزرگ جستجو کرد. در مقیاس تجارت نفتی جهان تفاوت 25 دلار برای هر بشکه در روز بالغ بر صدها میلیارد دلار میشود، و این چرخش عمدی در زمینة امور مالی، تبعاتی سیاسی به همراه خواهد آورد، جناحهائی را به سوی قدرتمداری رهنمون میشود، و جناحهائی دیگر را راهی پرتگاه افلاس و ناتوانی خواهد کرد.
تغییراتی که انتخابات آینده در ایالات متحد به همراه خواهد آورد، از هم اکنون در سطوح مختلف جهانی، خصوصاً در منطقة خلیجفارس به سرعت جای خود را باز میکند. برخورد «منطقی» حاکمیت روسیه با پدیدهای به نام «قیمت نفت» از آن جمله است. در برابر اظهارات رئیس جمهور پوپولیست و فاشیست ونزوئلا، هوگو چاوز، مدودف، رئیس جمهور روسیه خواهان ارائة قیمتی «عادلانه» برای نفت شد. این برخورد بیشتر از آنچه نشانهای از «عدالت» مدودف در ارتباط با مسئلة انرژی در سطح جهانی باشد، نشان داد که حمایت بیقید و شرط نئوکانهای کاخسفید از افزایش سرسامآور قیمت نفت دیگر به روزهای پایانی خود نزدیک میشود. از این پس روسیه میباید نفت و گاز طبیعی خود را در شرایطی به بازارهای جهانی ارسال کند که از حمایت کاخسفید برخوردار نیست. سقوط بیسابقة قیمت نفت و برخورد «منطقی» مدودف با این مسئله که به صراحت تنها منبع درآمد ارز برای کشور روسیه به شمار میآید، نشان داد که جهانیان باید برای روزهای «منطقیتری» آماده شوند.
ولی این برخوردهای «منطقی» در دیگر کشورها نیز به صراحت چشمانداز سیاسی را تسخیر کرده. همانطور که دیدیم دولت آمریکا در تلاشی نافرجام قصد آن داشت که از طریق یک کودتای نظامی، یکبار دیگر برای اسلامگرایان و اوباش حزبالله ترکیه، و در چارچوبی متفاوت، جواز فعالیت و در نتیجه امکان تسخیر قلب ملت ترک را «صادر» کند! این کودتا، هم میتوانست یک دوره سرکوب و خفقان برای ترکیه به ارمغان آورد، و هم پس از علنی شدن محدودیتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دولت کودتا، تصویری «دلپذیر» از «شهدای» احزاب اسلامگرا در برابر چشم تودههای از همه جا بیخبر ترسیم کند. ولی دیدیم که پس از دیدار وزیر امورخارجة روسیه از ترکیه، روزنامهای «رسمی» در اقدامی بیسابقه نام و مشخصات کودتاچیان را انتشار داد! این «ناکامی» که مستقیماً زیر نظر روسیه بر آمریکائیها تحمیل شد، در نخستین گام چندین ژنرال و افسر نانخور سازمان ناتو را به جرم تلاش جهت سرنگونی دولت، راهی دادگاه و زندان و بازداشتگاه کرد. در گام بعدی در کشور ترکیه، قوة قضائیه که یکی از وابستهترین محافل به ارتش ناتو به شمار میرود سعی کرد که با غیرقانونی اعلام کردن حزب «خردرچمن»، عدالت و توسعه، روند «شهیدسازی» برای اعضای این حزب را آغاز کند، تا اگر کودتا ناکام مانده، حداقل تصویر «شهید» و «مظلوم» از اینان در افکار عمومی ساخته و پرداخته شود!
در همین راستا، اتحادیة اروپا که پیوسته نقش چرخ پنجم گاری شکستة سیاست ایالات متحد را با افتخار فراوان ایفا میکند، با سر و صدای زیاد به استقبال همین محکومیت قضائی رفته بود! این اتحادیه اعلام کرد که محکومیت حزب رجب اردوغان میتواند جهت ورود ترکیه به اتحادیه ایجاد مانع کند! چرا که در صورت این «محکومیت»، سرنوشت حزب «خردرچمن» یا یکی از «نوهها و نتیجههای» آن میتوانست مستقیماً به «پیشفرضی» علنی جهت ورود به اتحادیة اروپا تبدیل شود! ولی از آنجا که مدودف «منطقی» و «انسانی» شده، کاخسفید هم بهتر دید که دست از سیاستهای «غیرمنطقی» بشوید. تئاتر تکیه بر «فرمان» قوة قضائیه که از «ممنوعیت» فرضی احزاب اسلامگرا استفادة تبلیغاتی میکرد عملاً به بنبست برخورد. این تئاتر روحوضی که مستقیماً زیر نظر سازمان سیا در ترکیه اداره میشود، طی سالیان دراز توانسته بود با استفاده از «شهیدپروری» و «مظلومنمائی» مشتی اوباش، متولیان مساجد، قاریان قرآن، فوتبالیست و ... را به جمعی «سیاستمدار» تبدیل کرده، آنان را به جامعة ترکیه تحمیل کند! در عمل، ممنوعیت 20 حزب و تشکل اسلامگرا طی چندین سال از طرف قوة قضائیه «نعمتی» بود که اسلامگرائی را تبدیل به مهمترین چماق ایالات متحد در ترکیه کرد! البته بسیاری از اروپائیان و محافل آمریکائی چون همیشه در خواب خوش بودند. این «فکربکر» که اگر کودتا امکانپذیر نشد، میباید با استفاده از قوة قضائیه وسیلهای جهت «تطهیر» اوباش حزبالله فراهم آورد، هنوز بر پلکهایشان سنگینی میکرد که خبر رسید:
«دادگاه قانون اساسی ترکیه تصمیم گرفته است که حزب حاکم عدالت و توسعه را منحل نکند. ولی قضات[...] محدودیتهای مالی علیه این حزب قائل شدهاند.»
منبع: «بیبیسی»، مورخ 9 مردادماه سالجاری
بارها در وبلاگهای مختلف به روند کار سازمان سیا در کشورهای مسلماننشین اشاره کردهایم، یکی از مهمترین آنها روند تبدیل اوباش به شهید و قهرمان است. روندی که در کمال تأسف در کشورمان دهههاست عملاً حاکم شده! در واقع، اوباشی که به دلیل سرکوبهای سازمان یافته، یکشبه تبدیل به «مظلوم» و «قهرمانهای» آزادیخواه میشوند اگر در شرایط آزاد فعال باشند، جز جیببری و شیادی آیندهای نخواهند داشت. یادمان نرود که آمریکائیها اگر در ترکیه به این صراحت برگهای برندهشان را از دست میدهند، این روند را سالها پیش در ایران، طی نمایشات مضحک «اصلاحطلبی» به روی پرده برده بودند. و همینجا بارها عنوان کردهایم که دیگر آمریکا نمیتواند به صورت آزادانه بر پروندههای سیاسی اوباش و عوامل خود، صرفاً با تکیه بر بحرانسازی، کودتا، آشوب، و یا حتی «انقلابهای ساختگی» خط بطلان بکشد. آمریکا در پی شرایط سیاسی ایجاد شده به دلیل فروپاشی دیوارههای امنیتی جنگسرد، مجبور است که تبعات عملیات سیاسی، فرهنگی و استراتژیک ساختارهای دستساز خود را در درازمدت «متحمل» شود. و این شاید یکی از مهمترین دادههای استراتژیک پس از فروپاشی جنگ سرد به شمار میرود.
آیندة حزب عدالت و توسعه، در ساختار سیاسی کشور ترکیه، تفاوت زیادی با آیندة سید اردکانی، احمدینژاد، لاریجانی و دیگر عمال حکومت اسلامی نخواهد داشت؛ اینان همگی در یک بحران واحد دست و پای خواهند زد: از یک سو در برابر افکار متخاصم عمومی قرار میگیرند، افکار گروههائی که به غلط به امامزادة اینان جهت «معجز» دخیل بسته بودند، و از طرف دیگر به دلیل محظورات اربابانشان قادر نیستند «مسئولیتهای» سیاسی را در ساختارهای وابسته و فاسد اداری، امنیتی و انتظامی به صور مختلف لوث کنند. اینان شاید برای نخستین بار طی زندگانی نکبتبارشان مجبور شوند متحمل پیامد اعمال خود باشند.
امروز شاهد بودیم که علیخامنهای، رهبر حکومت آخوندها بار دیگر در سخنرانی خود بر موضعی که نظام رسانههای جهانی آنرا «آشتیناپذیر» معرفی کرده، تأکید میکند! نخست میباید گفت که از نظر سیاسی، مفاهیم این «سخنپرانیها» ارتباط زیادی با معنای لغوی آنها ندارد. اینکه «موضع آشتیناپذیر» حکومت اسلامی اصولاً در عمل چیست، و به چه کار میآید، جای بحث فراوان خواهد داشت. به هر تقدیر امروز در تهران شاهد دو حرکت متفاوت در بطن مسائل سیاسی هستیم؛ از یک سو دولت احمدینژاد تمامی سعی خود را به کار میبرد که مواضع دوستانة دولت را به رخ آمریکائیها بکشد، و خلاصة مطلب خودشیرینی کند! و از طرف دیگر، هر از گاهی، علی خامنهای را لنگلنگان پشت میکروفون میآورند تا مواضع «آشتیناپذیر» دولت را یادآور شود! از این دوگانگی میتوان چنین نتیجه گرفت که طرفهای صحبت دولت احمدینژاد و علیخامنهای دو جناح متفاوتاند. اگر احمدینژاد سعی در به اثبات رساندن مراتب نوکری خود دارد، خامنهای با تکیه بر همان ارباب اولی، که گویا دل در گرو احمدینژاد گذاشته، سعی دارد به سرطویلة قدرتهای دیگر جفتک اندازی کند.
در این میان، «بیبیسی» دست در دست رادیوهای فردا و صدایآمریکا، علاقة فراوانی به سازشناپذیریهای علی خامنهای نشان میدهد، و در هر فرصت بر این امر تأکید میکند! به عبارت دیگر، تلاش تمامی این خبرگزاریها «تفهیم» این مطلب به خوانندگان و شنوندگان است که «علی گدا» کوتاه نخواهد آمد! و اینکه این فرد حرف آخر را میزند! میدانیم که اگر این حکومت اصولاً حرفی برای گفتن داشت جز «غلطکردیم» و ما را ببخشید، بگذارید برویم سر روضهخوانیهایمان چیزی دیگری از دهانش بیرون نمیآمد. ولی همانطور که در بالا گفتیم، اگر «ببخشید» و «غلط کردیم» در ترکیه به کار نیامده، در تهران هم به طبعاولی به درد نخواهد خورد. با این وجود «بیبیسی» امروز از قول علیخامنهای مینویسد:
«[...] ملت ايران به دنبال استفاده از انرژی هستهای برای تأمين برق است، اما میگويند چون اينكار، به شما توانائی میدهد ما نخواهيم گذاشت.»
بله، در شرایطی که مردم و خصوصاً جوانان ایران با شکم گرسنه، بیخانمان، بیکار، و بیآینده، بر سر بزرگترین منابع نفتی و گازی جهان به ولگردی و فروش مواد مخدر و یا دیدار اجباری از زندانها مشغولاند، حکومتی که خود را نمایندة یک «انقلاب مردمی» معرفی میکند، خاموشیهای برق در پایتخت را هم به گردن همانهائی میاندازد که جلوی «غنیسازیهای» فرضی حکومت «خردرچمن» را گرفتهاند! رهبر آخوندها میفرمایند، «تولید برق به شما توانائی میدهد!» ما هم میدانستیم که تولید برق میتواند در شرایط ویژهای به دولتهای ویژهای توانائیهائی بدهد، ولی اینکه برق تولید شده میباید وسیلهای جهت «سیاستبازی» و لاتبازی مشتی اوباش باشد، و تهدید نظامی و مستمر یک قدرت خارجی را برای ملت ایران به ارمغان بیاورد، دیگر از آن حرفهاست. در ثانی مگر فناوری تولید برق فقط هستهای است؟ کدام احمقی توصیه کرده که کشوری با صدها میلیارد مترمکعب گازطبیعی، برای تولید برق مصرفی مردم حتماً میباید رآکتورهای برق هستهای داشته باشد؟ حال میباید برای تولید برقی که به هزار وسیلة مختلف امکانپذیر است 70 میلیون ایرانی تبدیل به گوشت دم توپ جهت پیشبرد سیاستهای یک قدرت استعماری شوند؟
البته این سئوالی است که مسلماً علیخامنهای ترجیح میدهد بیپاسخ بماند، راستش را بخواهید این «آدمنمائی» که من میبینیم اصلاً نمیداند «برق» چیست! ولی همانطور که در بالا گفتیم، این «برق» نیز به سرنوشت «اسلامگرائی» اردوغان دچار خواهد شد. تبعات این اسلامگرائی، و تمایل بیمارگونه به «برقهستهای» از پروندة این جناحها نمیتواند پاک شود. خلاصه میگوئیم، آمریکا نمیتواند اینان را به هیچ عنوان و با توسل به هیچ ترفندی از تلهای که در آن گرفتار آمدهاند «نجات» دهد! و روزی خواهد رسید که سئوال بالا را همین علی خامنهای بالاجبار پاسخ خواهد گفت. آنروز زیاد هم دور نیست.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر