صحنة شعبدة «دمکراسی نظامی» آمریکا در عراق در حال فروپاشی است. از ماهها پیش روشن بود که ارتش آمریکا از عراق «عقب» خواهد نشست، بدون پیش شرط و بدون هر گونه پیروزی سیاسی. حملة اسرائیل به لبنان و بینتیجه ماندن این حملات، علیرغم فجایعی که نیروی هوائی اینکشور، تحت نظارت کامل پنتاگون علیه غیر نظامیان لبنان صورت داد، نشانگر سوختن مهرههای بازی سیاست منطقهای در زمین آمریکا بود، چنین مهرههائی دیگر نمیتوانند به هیچ عنوان «برندة» مناسبات سیاسی منطقه باشند. اسرائیل و آمریکا از این بازی «خونین» و «ضد بشری» نه تنها بازنده پای بیرون گذاشتند، که عملاً تمامی دیوارههای سیاسی حامی ایندو کشور در منطقه، تحت تأثیر این شکست «سیاسی ـ نظامی» اینک در حال فروپاشی است. نخستین و علنیترین ارتش حامی حملات نظامی آمریکا در عراق، ارتش انگلستان، از ماهها پیش در جستجوی راهحلی برای بیرون خزیدن از باتلاق عراق است. تونی بلر، نخست وزیری که پس از شکست «تساهال» دولت لبنان از «پذیرش» وی خودداری کرد، دیگر نمیتواند نقش «نخستوزیر» کشور بریتانیای کبیر را در منطقهای بازی کند که طی یکصدسال اخیر، شماره 10 داوینیگاستریت، حاکمان آنرا به نام و مشخصات «تعیین» میکرده است!
خلاصه بگوئیم، دوران جدیدی در منطقه آغاز شده. در هفتة پیش بارها و بارها بنگاههای سخنپراکنی بریتانیای «کبیر»، با «بهانههائی» گاه بچگانه، صریحاً سخن از خروج ارتش انگلستان از عراق به میان آوردهاند. «انتشار» و «بازانتشار» آنچه بیبیسی شمار کشتهشدگان عراقی طی اشغال ارتشهای «دمکراسی پرور» در اینکشور معرفی کرده، و اعلام ارقامی نجومی که این قربانیان را بیش از 600 هزار تن نشان میدهد، مسلماً برای «زینت» صفحات نخست این بنگاه خبرپراکنی به چاپ نرسیده؛ این اخبار برای ایجاد «وحشت» در میان مردم انگلستان، و آمادگی افکار عمومی جهت خروج آنی از جبهة جنگ عراق بر خطوط اینترنت، رادیو و تلویزیون قرار میگیرد. در همین راستا شاهدیم که «اعتراضات مردمی» در بطن رسانههای انگلیسی زبان از سرزمین ماورای بحاری آنگلوساکسونها نیز به گوش میرسد. روزینامة «نیویورک تایمز» که، بر اساس موضعگیریهای اخیر خود اینک تبدیل به «سخنگوی» حزب دمکرات آمریکا شده، از ماهها پیش جهت کسب وجهة سیاسی برای محفل دمکراتها به شدت بر علیة مقررات «ویژهای» که نئوکانها، تحت عنوان مبارزه با تروریسم، بر تجمعهای سیاسی و انتشار اخبار در مطبوعات اعمال میکنند، به مبارزه پرداخته و این اعمال را عملاً «غیرقانونی» معرفی میکند.
این موضعگیریهای «نمایشی» که صرفاً جهت نشان دادن موجودیت «جبهة ثانویة» سیاسی در کشور آمریکا «اعلام» میشوند، با برخوردهای اخیر «کلینتون» و «جان کری»، دو عضو با نفوذ حزب دمکرات، که ریشة بحران خاورمیانه از منظر آمریکا، یعنی اسلامگرائی را مورد «تعبیر و تفسیری» نوین قرار دادند، کامل شد! موضعگیریهای جدید ایندو «سیاستمدار»، تا آنجا پیش رفت که برخی از روزنامهها و رسانههای نزدیک به «نئوکانها» به آنان لقب «مدافعان» بنلادن دادهاند! چنین حملاتی در سطح رسانهها به حزب دمکرات، نشانگر این واقعیت است که «بیرون خزیدن از بحران عراق»، برخلاف آنچه پیشتر برخی سیاستمداران «محاسبه» کرده بودند، خالی از «خطرات» عظیم سیاسی نخواهد بود.
روزی که ارتش آمریکا با تکیه بر «بهانههای» مردمفریب خاک عراق را مورد حمله قرار داد، بسیاری از متخصصین راهبردهای نظامی در ینگهدنیا بر این باور بودند که «اگر این جنگ از نظر اقتصادی گرانقیمتتر از آنچه میباید از آب در آید، ارتش را از عراق بیرون خواهند آورد!» در رأس این صاحبنظران میباید از شخصیت شناختهشدة روشنفکری آمریکا، نوام چامسکی یاد کرد، که در یکی از مصاحبههای خود، درست پس از حمله به عراق، شکست ویتنام را یادآور شد. ولی در شرایطی که، جو حاکم بر رسانههای سرمایهداری غربی سعی دارد، «بدترین» گزینة ممکن در جنگ عراق را همان «تجربة» ویتنام معرفی کند، باید به صراحت گفت که در شرایط فعلی، به نقطهای رسیدهایم که «تجربة» ویتنام شاید ایدهآلترین راه خروج ایالات متحد از بحران عراق باشد. در واقع، شخصیتهائی چون نوام چامسکی، با مطرح کردن «تجربة» عراق به این باور دامن زدند که آمریکا نه تنها در شرایط حاکمیت بلامنازع خود بر منابع مالی، اقتصادی و نظامی جهان غرب در دهة 1970 قرار گرفته، که اینکشور قادر خواهد بود یک شکست نظامی، در ابعادی اینچنین وسیع را صرفاً از راه «همفکری» با چند کشور قدرتمند منطقه به سکوت برگزار کند!
با صراحت بگوئیم، این چشمانداز «سرابگونه» است! نه آمریکا در شرایط ایدهآل خود در سالهای 1970 قرار گرفته، و نه منطقهای حائل تحت حمایت اتحاد شوروی، به این کشور امکان خواهد داد که بر شکست بزرگ خود در عراق سرپوش گذاشته، با بیرون خزیدن از منطقة جنگ، به کشورهای مجاور، آنچنان که در تجربة ویتنام صورت گرفت، نفوذ کند. همانطور که بارها در همین وبلاگ آوردهام، «پشت جبهة» جنگ عراق، چون تجربة ویتنام کشورهای تایلند، سنگاپور، فیلیپین و ... نیستند، این جنگ عملاً فاقد «پشتجبهه» شده؛ آمریکا پس از خروج از عراق، حتی تا مرزها جغرافیائی خود نیز میتواند عقب نشیند، بدون آنکه از «امنیتی» برخوردار شود. این واقعیت بیش از هر کس دیگر بر رقبای تجاری و نظامی آمریکا ـ چین، روسیه و هند ـ روشن و علنی است.
در چنین شرایطی، قبل از آنکه پروندة عقبنشینی کامل ارتش آمریکا در سطح جهانی روی میز صاحبنظران قرار گیرد، بازندة واقعی این جنگ همان کشور بریتانیای کبیر خواهد بود؛ بیدلیل نیست که شاهد موضعگیریهای خصمانة رسانههای این کشور بر علیة سیاست جنگطلبانهای هستیم که در نخستین گامها، دولت بریتانیا از مدافعان اصلی آن بوده. دولت بریتانیا از این جنگ فقط «شکست» نصیباش خواهد شد، نه تنها در جنگ عراق بازندة اصلی خواهد بود، جبهة افغانستان را نیز به سرعت از دست خواهد داد؛ نشانههای زیادی در دست است که گزینة «طالبان» بار دیگر به عنوان «دولت اتحاد ملی» روی میزهای طراحی پنتاگون قرار گرفته. در چنین چشماندازی است که ارتش بریتانیا در جنوب افغانستان میباید بزودی در جنگی بر علیة «متحدان» نظامی خود نیز شرکت کند!
ولی ایالات متحد گویا از تجربة ویتنام، که اینک «تجربة شیرینی» مینماید، حاضر نیست دست بشوید. ایندولت باور کرده که تجربة ویتنام قابل «تکرار» است. تجربهای که با تکیه بر حمایت دولت «کارگری» اتحاد شوروی در آنزمان، به آمریکا فرصت داد یک شکست را به «صلحی مسلح» در آسیای جنوب شرقی، بر ضد تمامی ملتهای کوچک این منطقه تبدیل کند. از اینروست که ایالات متحد را در کمال تعجب در حال گذراندن ماهعسلی شیرین در آغوش «میراثخواران» انقلاب بولشویکی مییابیم! مانورهای مشترک نیروهای نظامی آمریکا و روسیه در منطقه، که پس از مخالفتهای شدید از جانب محافل مختلف نهایتاً به اجرا در آمد، شاید بهترین نماد همین همکاریها باشد! لازم به تذکر نیست که در این مانورها جائی برای انگلستان در نظر گرفته نشد، و همزمان یکی از اعضای پارلمان اینکشور رسماً از دادن بمب اتم به دولت ایران «حمایت» به عمل آورد! و بیدلیل نیست که شاخة عرب زبان بیبیسی، الجزیره، که پس از حمله به عراق وظیفة کوبیدن نعلوارونة «اسلامی» را بر عهده گرفته، درست پس از این مانورها، در سرمقالههایش عملاً تهدید میکند که «بوش باید برود، قبل از آنکه دنیا به آتش کشیده شود!»
ولی نه روسیه، و نه ایالات متحد، صرفاً با عقب راندن انگلستان نمیتوانند شرایطی بر منطقه حاکم کنند که از نظر تاریخی غیرممکن شده. در واقع سازش ایندو قدرت نمیتواند عقربههای تاریخ را در منطقه به «عقب» برگرداند. این تلاشها روسیه را هر چه بیشتر در منطقه منزوی و وابسته به غرب خواهد کرد، و ایالات متحد را از نیز نظر سیاسی در مسیری بسیار مضحک قرار داده، مسیری که همه روزه، از «همکاری با طالبان» تا «اعلان جنگ بر علیة ایران» در حال نوسان است! بیبیسی در همین راستا مینویسد: «سناتور جان وارنر و سناتور چاک هگل، روز گذشته خواستار تغيير استراتژی آمريکا در عراق شدند!» نظر این سناتورها، که از نزدیکترین مقامات سیاسی آمریکا به صنایع نظامی هستند، مسلماً باید قابل بررسی تلقی شود. این شرایط نه میتواند ادامه یابد، و نه روسیه قادر است با کمک به دولتی که دیگر دوران «آقائیاش» سپری شده، منابع مالی امپراتوریهای غربی را در منطقه سر سفرة سرهنگهای کرملین بیاورد! شاید وقت آن رسیده که ملتهای منطقه نشان دهند، تصمیمگیرندگان واقعی چه کسانیهستند! تا آنزمان، هر چند که شاهد جابجائی «بازیگران» در این صحنه باشیم، شرایط «برزخ» فعلی دست نخورده باقی خواهد ماند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر