«انتخابات» حکومت اسلامی جهت تعیین نام ریاست قوة مجریه، اینبار با وسواس و دقت فراوان و با رعایت حداکثر
الزامات «امنیتی» و پیشبینیهای «لازم» برگزار شد. قصد آن بود که در این میعاد از اوجگیری هر
گونه مخالفت علنی با حکومت ولایتفقیه پیشگیری شود، و نهایت امر هستة مرکزی استبداد، یا همان محفل کودتای 22 بهمن 57، به راحتی بتواند یکبار دیگر از سرکوب ملت
ایران به نفع خود و اربابان فرامرزیاش بهرهبرداری کند. در این میعاد،
«هستة» کذا با برخورداری از پشتیبانی جانانة «مخالفنمایان» حکومت
اسلامی، توانست یکبار دیگر خر لنگ خود را
از پل حوادث کشور و منطقه به سلامت بگذراند.
با این وجود، این «انتخابات» تحولاتی
در فضای سیاسی و اجتماعی ایجاد کرده که بررسیشان حائز اهمیت است. در این
فرصت تلاش میکنیم چند وچون این تحولات را تا حد امکان بکاوئیم.
نخست به برندگان این «نمایشات» نگاهی بیاندازیم. در
کوتاهمدت، برندة اصلی، همانطور که بالاتر نیز گفتیم «هستة مرکزی
استبداد» است. همان هستهای که در مطالب این وبلاگ بارها و
بارها تحت عنوان «محفل کودتای 22 بهمن» و یا «محفل شیخ و شاه» از آن یاد کردهایم. در عمل، این محفل ملغمهای است از شبکة سنتی انگلستان و
خردهریزهای باقیمانده از کودتای 28 مرداد آمریکائیها. اینان
هستند که شبکة «شیخ و شاه» را در ایران در قدرت نگاه داشتهاند، و هدف اصلیشان ایجاد راه بند در برابر تحولات
اجتماعی یا بهتر بگوئیم، پیشگیری از تحقق
هر گونه آزادی اجتماعی، فرهنگی، هنری،
فردی، ادبی و خصوصاً
«تشکیلاتی»، از قبیل شکلگیری اتحادیههای
کارگری، تشکلهای صنفی و نهادهای حزبی و
عقیدتی است. این محفل هر چند یادگار
کودتای میرپنج است، نهایت امر امروز در هیئت «بیترهبری» ظاهر شده و
کمر به خدمت استعمار بسته.
درکوتاه مدت، این محفل برندة اصلی است.
چرا که،
از طریق این «انتخابات» موفق شده با بهرهگیری از تجربیات انگلستان در قارة
سیاه، دو رقیب درونگروهی استبداد سنتی را
به طور کلی از میان بردارد. اگر بریتانیا در دهة 1970 در قارة سیاه با فعال
کردن افراد و گروههای متفرقه به نام «مارکسیست» قادر شده بود در برابر مارکسیستهائی
که مورد حمایت اتحاد شوروی وقت بودند سدی نفوذناپذیر ایجاد کند، در ایران قوام جریان استبداد با جا زدن یک
«غیراصلاحطلب» بجای اصلاحطلب صورت گرفته! در عمل،
حسن روحانی ـ شبکههای خبرسازی مرتباً از او تحت عنوان «اصلاحطلب» نام میبرند
ـ نه اصلاحطلب بوده و نه چنین تمایلی در
زندگی سیاسی «بیبار» و بیاهمیت او میتوان بازشناخت. اگر اصلاحطلبان در حکومت اسلامی «چپزنهای»
راستگرایاند، حسن روحانی فقط یک اصلاحطلب
«قلابی» است؛ او حتی «چپزنی» و «آزادیخواهی» کلامی هم نمیکند.
خلاصه بگوئیم، شبکة خبرسازی جهانی، از طریق فروریختن بهمنی از تحلیلهای «آبکی» و
تکراری بر سر جهانیان، «اصلاحطلبان» را پیروز این انتخابات، و «اصولگرایان»، خصوصاً
«باند» وابسته به احمدینژاد را «بازندگان» آن اعلام داشته! جالب
اینجاست که نه اصلاحطلبان در این انتخابات حضور داشتند و نه احمدینژاد توانسته
بود نامزد مورد نظر خود را به میدان بفرستد! به
عبارت دیگر «خبرسازان»، بدون نیاز به
حضور ایندو جریان در «انتخابات» آنها را برنده و بازنده اعلام کردهاند!
ولی برندة واقعی و درازمدت این نمایش مسخره تحریمکنندگان آن هستند. چرا که اینان با تحریم «نمایش انتخابات»، خواسته
یا ناخواسته، پای در پروسة حذف نیروهای
سنتی استبداد و نفوذیهای شیخوشاه گذاردند. جالبتر
از همه اینکه، برخی از همین «تحریمکنندگان»
همچون دارودستة «آریامهریستها» و فاشیستهای «ایرانپرست» خود از جمله اعضای فعال
محفل «استبداد سنتی» و «شیخوشاه» به شمار میروند! اینان
با تحریم این «انتخابات» در عمل مجبور شدهاند گلیم را از زیرپای خودشان بکشند! و بدون آنکه بخواهند با راست «افراطی ـ مذهبی»
که اینک سردمدار «محفل» اینان در داخل کشور شده در تضاد بیافتند؛ نفوذ
طیف میانه، در عمل پلهای ارتباطی میان
ایندو جریان «شیخیوشاهی» را بکلی قطع کرده.
در همین مسیر، شاهالله که حامیان
ایدئولوژیک خود را در میان ملایان هر چه بیشتر از دست میدهد، طی ماههای آینده مجبور خواهد شد که به سوی
مخالفان لائیک و دمکراتها «اسبابکشی» کند.
حال بپردازیم به بازندگان این حوادث.
بازندگان اصلی این نمایشات همان اصلاحطلبان،
گروههای مخالفنما و شبکههائیاند که تا همین چند روز پیش بین هاشمی و
خاتمی و خامنهای «استخاره» میکردند. اصلاحطلبان و مخالفنمایان که طی پیکنیک
«مفرح» 8 سال گذشته تمامی مشکلات کشور را نتیجة «تقلب در آراء» جا زده بودند، و ادعا داشتند که اگر اصلاحطلبان آمده بودند
«چنین و چنان» شده بود، اینک مجبورند هم
حسن روحانی را به عنوان «اصلاحطلب» روی سر بگذارند، و هم مسئولیت عملکرد فردی را بپذیرند که نه
اصلاحطلب است و نه به الهامات و مطالبات اینان وقعی خواهد گذارد!
در نتیجه، طی چند هفتة آینده شکاف در
میان اصلاحطلبان به شدت افزایش خواهد یافت؛
اینان نیز یا میباید به طیف «هستة استبداد» نزدیک شده ارتباطات «نیمه مخفیشان»
با عناصر و ایادی استبداد سنتی را آشکارتر کنند،
و یا دست از دینفروشی و دینجوئی
شسته به خیمة لائیکها و دمکراتها پناه بیاورند.
هر چند در این مقطع آغاز این بحث «شتابزه» و بیمورد بنماید، میباید در همینجا اشاره داشت که مهمترین مرحله
در زندگی جریان دمکراتیک و لائیک معاصر در حال شکلگیری است. چرا که این جریان به دلیل شکافی که «انتخابات»
ایدهآل بیترهبری در قلب محفل «شیخوشاه» به وجود آورده، نهایت
امر به مرکز ثقل فضای سیاست کشور تبدیل خواهد شد. و این مطلب اگر دمکراتها خود را برایاش
آماده نکنند، برای جنبش دمکراتیک ایجاد دردسر خواهد کرد. همانطور که بالاتر نیز گفتیم، گروه وسیعی از لائیکهای آینده، اعضای
«نوین» خواهند بود، کسانیکه از روی
اجبار، واخوردگی، ناامیدی و حتی اکراه
پای به جریان لائیک میگذارند. و در همین
راستا تلاش خواهند داشت که این جریان را از درون تهی کرده و با «دینخوئی»، «ناسیونالیسم افراطی»، زنستیزی نمایشی، و ... کمیابیش به جریاناتی نزدیک کنند که
معمولاً اهداف و تمایلات اصلیشان را منعکس میکرد. بیرون
راندن این «مفاهیم» و «برخوردها» از درون جریان لائیک و دمکراتیک وظیفهای است
بسیار خطیر که امیدواریم در روزهای آینده در مورد آن سخن بگوئیم.
در این «انتخابات»، پیروزی
«اتفاقی»، هر چند سرنوشتساز جنبش لائیک و دمکراتها را به
همة ایرانیان تبریک میگوئیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر