طی روزهای گذشته، چه در درونمرزها و چه در فضای برونمرزی، مسائلی به وقوع پیوست که تا حد زیادی پرده از پروژههای آیندة منطقهای برداشت. البته به جرأت میباید گفت که این پروژهها موضوع بررسیها و تجدیدنظرهای پیوسته خواهد شد، و در هر گام میتوان انتظار تغییرات غیرقابل پیشبینی در مسیر تحولاتشان را داشت. با این وجود، امروز یک امر مسلم شده: رژیم اسلامی پس از احمدینژاد پای در بحران فزایندهای میگذارد که جانشینان احتمالی وی شاید نتوانند در چارچوب آنچه «حکومت اسلامی» معرفی میشود برای این «دکان» دوام و بقائی تأمین کنند. خلاصة کلام «دوام» این تئاتر روحوضی و کودتائی و رسوا که از 22 بهمن 57 با تکیه بر سرنیزة ارتش شاهنشاهی و دسیسههای ساواک آریامهری در چارچوب توافقات «شوروی ـ آمریکا» به روی صحنه برده شد، به صراحت به زیر سئوال رفته.
از آنجا که بررسی تمامی ابعاد مسائلی که در سطوح مختلف به ایران مربوط خواهد شد، از حوصلة این مقال خارج است، امروز به بررسی هیاهوی اوباش حکومت در اطراف محل سکونت شیخ مهدی کروبی اکتفا خواهیم کرد. البته «نیروهای مردمی» که چنین بلوائی به راه انداختند پیشتر نیز شناخته شده بودند؛ بارها و بارها در مطالب همین وبلاگها عنوان کردهایم و امروز هم تکرار میکنیم، آنها که تحت عنوان «مردم» از نخستین روزهای کودتای ننگین 22 بهمن 57 در خیابانهای شهر به گربهرقصانی و لاتبازی و تحریکات و جوسازیهای مختلف مشغول بودهاند، از منظر ساختاری و تشکیلاتی همانهایاند که امروز در اطراف «لانة» شیخکروبی جیغوفریاد به راه میاندازند. در شهرهای بزرگ کسی «بیکار» نیست که برای حمایت از «فلانی»، و یا ابراز مخالفت با «بهمانی» کار و زندگیاش را بگذارد و در خیابانها عربده بکشد. این صحنهگردانیها از دیرباز توسط سازمانهای ضدایرانی و به دست کارگردانانی اداره شده که در کمال تأسف هنوز هم در پس پرده پنهان ماندهاند.
ولی هیاهوی لاتولوتهای «حکومتی» در اطراف لانة کروبی یک «خاصیت» ملی و میهنی نیز به خود گرفت: نهایت امر «بعضیها» سروصدایشان در آمد که، «کجا نشستهاید اینها اوباش حکومتی هستند!» حال که بالاخره پس از گذشت سه دهه، این «بعضیها» بنا بر مصالحی به استدلالات ما «غیرخودیها» رسیدهاند، ما هم به نوبة خود میگوئیم که لاتلوتهای دولتی از هر قماش و هر دسته و نظریه، خصوصاً از «هررنگ»، میباید در چارچوب قوانین کشور سرکوب شده، مسئولانشان و نه صرفاً عملههایشان، در برابر محاکم صالحه به جرم ایجاد بلوا در سطح شهرها به مجازات برسند. ولی مسلم بدانیم که همین «بعضیها» که امروز جیغویغشان از اعمال «خلاف قانون» به هوا رفته، اصلاً از این حرفها خوششان نخواهد آمد!
به طور مثال، آقای کروبی که خودشان سه دهه است نان لاتبازیهای همین اوباش را میخورند چگونه میخواهند با نظریة رسوائی و محاکمة اوباش شهری که در همینجا عنوان کردیم موافقت داشته باشند؟! نگرانی ایشان در این خلاصه میشود، که چرا این لاتولوتها در حوالی نارمک برای احمدینژاد مزاحمت ایجاد نمیکنند! خلاصه بگوئیم، گرفتاری این «بعضیها» برخلاف آنچه مصدع احوالات ما میشود، پایان دادن به صحنهگردانیهای شهری و گذاردن نقطة پایان بر تعیین حاکمیت در مملکت توسط اوباش وابسته به ساواک نیست؛ معترضین کذا اوباش را در خدمت خود میخواهند.
البته نویسندة «خوب» در این مقطع نگرشی هر چند تند و گذرا از نظریة تاریخی دولت و ساختار حاکمیت در قرن معاصر کشور نیز ارائه میدهد، ولی از آنجا که چنین عملی ما را بکلی از بحث امروز دور میکند، آن را به فرصت دیگری موکول میکنیم. خلاصة کلام، از آخوندهائی به نامهای بیات و دستغیب گرفته، تا مجمع «روحانیون مبارز» و شخص شیاد اردکان و «حسن و حسین و پنجتن» همه و همه، حمله به لانة شیخ کروبی را «محکوم» کردهاند! جالب اینجاست که بعضیها تلویحاً «حکومتی» بودن این حمله را نیز گوشزد میکنند. ولی در این میان دکان مهمتری که به نام «کمپین بینالمللی حقوقبشر در ایران» از آستین سازمان سیا بیرون آمده، و جدیداً برای پاسداری از حقوقبشر در ایران خیلی پستاناش را به تنور میچسباند، پای را از «معترضین» فراتر گذاشته، شخص علی خامنهای را مسئول خشونتها در کشور میداند:
«به دنبال سه روز حملة [...] دهها نیروی مسلح لباسشخصی به محل سکونت مهدی کروبی [...]، کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران اعلام کرد که [...] علی خامنهای [...] مسئولیت امنیت مهدی کروبی [...] و خانوادة وی را به عهده دارد.»
منبع: سایت کمپین بینالمللی حقوقبشر در ایران، 12 شهریورماه 1389
اینکه مسئولیت عملکرد یک «حاکمیت» استعماری و دستنشانده و کودتائی به فرد مفلوک و بدنامی به نام علی خامنهای منسوب شود، در عمل همان است که اوباش جمکران از دیرباز «دادن آدرس عوضی» میخوانند. این آقای خامنهای در فردای کودتای 22 بهمن 57 معلوم نیست از کدام سوراخ بیرون آمدند؛ با این وجود شاهد بودیم که از همان روزها عضویت «شورای انقلاب» را یدک کشیدند! باید پرسید، مشروعیت به اصطلاح «مردمی» این حضرت آقا، در آن روزها که فریاد «مردم! مردم!» در رسانههای طرفدار خمینی کودتاچی گوش فلک را کر میکرد از کجا آمده بود؟ در واقع، این مردک بیسروپا فقط یک عامل اجنبی است، و همچون صدام حسین دیگر به درد «بعضیها» نمیخورد؛ از اینرو میخواهند جانش را بگیرند! ولی همانطور که نمونة عراق، افغانستان و اینک «بعضی» دیگر مناطق نشان میدهد، کار «بیخ» پیدا کرده، چرا که ارباب چند تا شده!
بله، سایت «کمپین بینالمللی حقوقبشر در ایران» که تحت پوشش حمایت فرضی از حقوقبشر عملاً تبدیل به یکی از سایتهای «زنجیرهای» وابسته به بیبیسی و شبکة حکومت اسلامی به نام «گویانیوز» شده، اینبار تحت عنوان «حمایت از حقوقبشر» دقیقاً همان ترهاتی را نشخوار میکند که رادیوفردا، بیبیسی و شبکههای «ایرانینمای» اینترنت از دیرباز سر ما ملت را با آن خوردهاند: اسلام خوب؛ آیتالله نیکومنش؛ زندانی سیاسی بیگناه؛ قربانی بیگناه؛ رأی مردم و ... خلاصه همان مزخرفاتی که از دیرباز فضای اینترنت و رسانههای ایرانینما را پوشش داده.
پر واضح است که فهرست بالا از «واژگان و عبارات بیمعنا»، در قاموس این رسانههای اجنبیپرست هیچگاه نمیباید از منظر حقوقی، سیاسی و اجتماعی به «مفهوم» دست یابد. اشتباه نکنیم! تمام دادوفریاد این حضرات دقیقاً برای این است که جلوی «مفهوم یافتن» این واژگان در افکار عمومی ایرانیان گرفته شود. ایرانی نمیباید بداند که اسلام «دین» است، نه ایدئولوژی سیاسی؛ ایرانی نمیباید بداند که آیتالله، هر که باشد خارج از مزخرفات کتابدعا و مفاتیحالجنان و عمجز، و ... حرفی برای گفتن نخواهد داشت، چرا که در غیراینصورت دیگر آیتالله نیست؛ ایرانی نمیباید به این ادراک برسد که در جامعة انسانمحور بین «جرم حقوقی» و «گناه دینی» نمیباید ارتباطی برقرار گردد؛ و نهایت امر در قاموس این سایتهای نانخور اجنبی، ایرانی نمیباید هیچگاه به این صرافت بیفتد که بین رأیگیری از تودههای مردم، و آنچه «دمکراسی سیاسی» میخوانند میباید از زمین تا آسمان تفاوت قائل شود.
اگر این سایتها که همگی دست در دست حکومت اسلامی نانخورهای اجنبیاند، صرف تجمع مردم در برابر حوزههای رأیگیری را در ترادف با «دمکراسی سیاسی» قرار میدهند، مسلم بدانیم که غرض و مرضی در کار است. دمکراسی سیاسی الزاماتی دارد که در رأس آن حراست از حق موجودیت و آزادی بیان «مخالف» قرار میگیرد. خارج از این الزامات اصولاً نه انتخابات معنا دارد و نه دمکراسی و حزب و مجلس و قانون اساسی. ولی طی سه دهه که از کودتای «پیروزمند» 22 بهمن 57 میگذرد این «آدرسهای عوضی»، تبدیل به مهمترین پیامهای ضدایرانیای شده که توسط شبکة رادیوئی، اینترنتی و رسانهای غرب همه روزه به خورد ملت ایران داده میشود!
مطلب روشن است! در مملکتی که روزنامهها عملاً تبدیل به بولتنهای امنیتی شده، در کشوری که حزب وجود خارجی ندارد، در فضائی که حتی پوشش و خوراک ملت را نیز یک دولت دستنشانده تعیین میکند، در شرایطی که کتابها و نشریات را دهها بار اوباش و چاقوکشان بازار تحت عنوان مبارزه با فساد «سانسور» میکنند، در وضعیتی که ارتباطات اینترنت و تلفنهای همراه کشور عملاً متوقف مانده، سخن گفتن از «آراء عمومی» فقط یک فریب است. آراءعمومی برای این نوع حکومتها به معنای توجیه سیاستهای «پوپولیستی» و پنهان داشتن کودتاچیگری در پس صحنهگردانیها است. و دیدیم که این فریب استعماری، طی گربهرقصانیهای 22 خرداد سال گذشته آخرین ثمرهاش را با چه ظرافتی به سرکوب علنی ملت ایران تبدیل کرد. ولی همانطور که گفتیم، در شرایط فعلی بین اربابان حکومت اسلامی دعوا به راه افتاده، و هر کدام از سفرة ملت ایران سهمیة بیشتری میطلباند! در نتیجه، قربانیهای گربهرقصانی 22 خرداد هر کدام «قیمت» و بهائی متفاوت پیدا کردهاند!
دختر جوانی به نام «ندا»، که اصلاً معلوم نیست نام و نشان واقعیاش چیست، و طی چه تحولاتی احتمالاً به قتل رسیده، تبدیل شده به سمبل مبارزات زن ایرانی! فرد دیگری به نام میرحسین موسوی، مسئول قتلعام هزاران زندانی سیاسی طی 8 سال دوران صدارتاش، سمبلی است از «حقپرستی»! و از شما چه پنهان در همین «محشرخر» شیخ کروبی نیز سمبل «حسین کربلائی» شده! حسینی که به زن و بچهاش هم رحم نمیکنند و خیمة «مقدساش» را به آتش کشیدهاند! سازمانهای حقوقبشرفروش که طی سه دهة گذشته اصلاً فراموش کرده بودند که یک فاشیسم خونریز و ضدبشری با حمایت شرکتهای نفتی غرب بر ملت ایران حاکم شده، امروز از اینهمه ظلم و ستم جگرشان آتش گرفته و فریادشان به آسمان برخاسته که، «یا مهدی! یا کروبی!»
ولی جالب اینجاست که دولت اوباش «فرهیختة» احمدینژاد نیز از عبای پوسیدة این شیخ مأبون دست برنمیدارند. یکی از گروههای اوباش مسلح حکومت اسلامی به نام «سپاه محمد رسولالله»، که در چارچوب قوانین این شبهحکومت مسئولیت انتظامات امنیتی در منطقة مادرشهر تهران را بر عهده دارد، با صدور اطلاعیهای شدیداً به بسیجی و یا پاسدار بودن اوباشی که لانة کروبی را «سنگسار» کرده بودند اعتراض کرده و میگوید:
«تجمع مقابل منزل كروبى ساختة عناصر خودسر بود!»
رادیوفردا، یکشنبه، 14 شهریورماه 1389
واقعاً باید به این «سپاه» شجاع و از خودگذشته تبریک گفت! سردمداران این گروه اوباش که خود را «سردار» میخوانند، به احتمال زیاد عقلشان باید پارهسنگ ببرد! اینان بر این توهماند که با رد مسئولیت در قبال معضلات امنیتی تهران، «مسئولیتهایشان» را هم به طبع اولی به انجام رساندهاند! خلاصة کلام، این افراد علیرغم هارتوپورتهای غلطانداز، بجای قبول مسئولیت در مقام یک ارگان رسمی امنیتی، با پنهان شدن پشت واژگان بیمسئولیتی و بیغیرتی، و به کارگیری پیوستة عبارت احمقانة «عناصر خودسر» به مخاطب حالی میکنند که، «اگر چیزی پیش آید ما که مسئول نیستیم!» باید پرسید، پس مسئول کیست؟! اگر در مرکز شهر تهران سه روز بلوا به راه میافتد، و شما مسئول نیستید، و به طبعاولی مسئول را هم نمیشناسید، پس این دستگاه احمقپرور اصلاً کارش چیست؟ بیجا میکنید که با اسلحة گرم در سطح شهر این ور و آن ور میروید. مگر شهر تهران خانة عمهجانتان است که هر غلطی دلتان خواست میکنید؟ کسی که مسئول نیست اسلحه را زمین میگذارد، میرود بغل دست ننة نامحترماش قلیان دود میکند، نه اینکه با سوءاستفاده از امکانات انتظامی و نظامی کشور، یونیفورم سپاه پاسداران را تبدیل به آلت کلاشی از کسبه و بازار کند! فکر میکنم از این روشنتر نمیتوان از «خدمات» واقعی این به اصطلاح «سپاه» پرده برداشت.
تمامی واحدهای سپاه پاسداران از روز نخست تکیهگاه کودتای غرب بر علیه ملت ایران بوده، نوعی سپاه اسلامی و مشابه گاردهای جاویدان پهلویها است. این تشکل تمامی تلاشاش باوراندن این دروغ شاخدار است که، یک حکومت دستنشانده تمامی مسائل مملکت را تحت نظارت و کنترل کامل دارد! باید گفت زپلشک! هم به بازماندگان آن گارد جاویدان میگوئیم، زیادی در خزینه «قلیان» دود کرده بودید، و هم به فرماندهان این سپاه میگوئیم، «نشاشیده شب دراز است!» در عمل، نه تنها چنین کنترلی هرگز در کار نبوده و نیست، که اصولاً فرماندهی این به اصطلاح سپاه از درک مسائل عادی تبلیغاتی و «رسانهای» هم عاجز است! این فرماندهی همچون مگسی که در شیشه افتاده باشد «وز وزکنان» خود را به آب و آتش میزند باشد که «دست الهی» راه خروجی برایاش بگشاید! اگر این فرماندهی عقل در کلهاش بود آیا تحت عنوان «پاسخ»، چنین مزخرفاتی در اطلاعیهاش منعکس میکرد؟ مسلماً خیر! اینان از درک و فهم و عقل و شعور بیبهرهاند؛ و در مزدوری استاد! بیشعوری و نوکرصفتی شرط لازم و کافی برای سربازگیری جهت این نوع واحدهای استعماری است.
در این مقطع است که برخورد ملت ایران با ارگانهای امنیتی و انتظامی میباید به صورت کلی متحول شود. ملت ایران بالاجبار میباید روزی دریابد که ارگانهای امنیتی و انتظامی الزاماً در برابر قوانین کشور پاسخگو هستند، چه بهتر که این روز هر چه زودتر از راه برسد. در غیراینصورت مملکت، همانطور که تا به حال شاهد بودهایم، از پایه و اساس ویران خواهد شد. اینکه هر کس به خود اجازه دهد به عنوان پاسدار، مأمور پلیس، و یا پادوی وزارت اطلاعات با اسلحه به جان همسایه بیافتد، برای احدی آرامش و امنیت و سعادت به همراه نخواهد آورد، حتی برای همان پاسدارها.
خلاصه بگوئیم، مزخرفاتی که سپاه محمدرسولالله در اطلاعیهاش سر هم کرده، به خودی خود نشان دهندة استیصال و دستپاچگی این دستگاه استعماری است. اینان حتی به خود روا نمیدارند که به آبروی ظاهری این «سپاه» لطمه وارد نشود. این سئوال مطرح میشود که، اگر این حضرات برای خودشان حیثیت قائل نیستند، چگونه میخواهند از حیثیت شهرنشینان حمایت به عمل آورند؟
از طرف دیگر، آنها که ادعا میکنند این حکومت شترگاوپلنگ «حکومت قانون» است، و یا قابلیت دارد که به یک حکومت قانونی تبدیل شود، باید بدانند که اطلاعیة اخیر سپاه محمدرسولالله خود یک مدرک جرم محکمه پسند به شمار میرود. مدرکی که قاضی میتواند با تکیه بر آن به دلیل بیمسئولیتی و کوتاهی در انجام وظیفه، فرماندهان واحدهای مختلف این سپاه را به دادگاه صحرائی بفرستد. آنان که در این حکومت استعماری ادعای پیروی از قوانین دارند، خصوصاً شیاد اردکان و میرحسین موسوی که خیلی «قانون، قانون» میکنند، بهتر است بدانند که اگر روزگاری اینگونه «ادعاها» در فضای هیاهوی شهری گم میشد و امکان گذشت از مرحلة آزمون نمییافت، امروز دیگر چنین نیست!
به طور مثال دجالی به نام روحالله خمینی در شرایطی دم از «مردم دوستی» میزد که همزمان تحت عنوان «آزادی و استقلال»، یک استبداد سیاه و متحجرانه را در چارچوب سیاستهای غرب بر ملت ایران تحمیل کرده بود. ولی آن روزهای خوش دیگر گذشته. فریاد «قانون، قانون» زدن دیگر برای احدی امتیاز نخواهد آورد؛ امروز اگر کسی در چارچوب این حکومت قانون را میخواهد بهتر است دست قانونشکن را هم رو کند؛ اگر هم نمیتواند از امتیازات کسب شده و لفتولیسهای معمولاش دست بشوید، چه بهتر که خفقان بگیرد و منتظر بماند، تا طغیان ملت ایران زیر و زبرش را به زبالهدان بیاندازد. این انتخابی است که امروز در برابر تمامی مقامات حکومت اسلامی قرار گرفته.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر