چند روزی است که قوة قضائیة کشور سوئد
فردی به نام حمید نوری را دستگیر کرده. نامبرده متهم است که با نام مستعار «حمید عباسی»
به عنوان دادیار قوة قضائیة حکومت اسلامی در کشتار زندانیان در تابستان 67 نقشآفرینی نموده. مسلماً در این وبلاگ نمیتوان در مورد تأئید و
یا تکذیب چنین دادخواست پراهمیتی اظهار نظر کرد.
این مسئلهای است که میباید پس از تحقیقات و ارائة شواهد و مدارک محکمهپسند، به یک ساختار قضائی صلاحیتدار، مطرح شود.
با این وجود، آنچه رخ داده به چند
دلیل جای بحث و گفتگوی فراوان دارد. و در مطلب امروز سعی خواهیم داشت این موضوع را
تا حد امکان بشکافیم.
نخست میباید اذعان داشت که شیوة عمل
قوة قضائیه سوئد بسیار بحثانگیز است. به
عبارت سادهتر، دادستانی کشورمذکور، قائمبهذات، و بدون برخورداری از هر گونه مشروعیت حقوقی
بینالمللی، بدون دخالت پلیس بینالملل، با تکیه بر ادعای چند تن، تبعة یک کشور دیگر را در فرودگاهی دستگیر و به
اتهام ارتکاب جرمی اینچنین سنگین بازداشت کرده.
این عملیات آنقدرها که بعضیها میپندارند روندی حقوقی نیست. سادهتر بگوئیم، دادستانی سوئد اصولاً حق چنین عملی را
ندارد، و مسلم بدانیم، این را خودشان بهتر از ما میدانند.
در ثانی، اگر فرد مورد نظر واقعاً چنین سابقة هولناکی
در شبکة سرکوب و خفقان حکومت اسلامی داشته،
افرادی همچون آقایان مصداقی و موسوی که در خارج از کشور پناهندة سیاسی به
شمار میروند، چگونه توانستهاند مطلع
شوند که این موجود امنیتی که مسلماً صدها دشمن ریزودرشت نیز به دنبالاش هستند،
در چه تاریخی و از چه طریقی پای به کشور سوئد خواهد گذارد؟ حضرات چگونه با استفاده از چنین اطلاعات
«دقیقی»، امکانات لازم را فراهم آوردند تا
پلیس سوئد ایشان را در دم، و در فرودگاه
بازداشت کند؟ مگر چنین «شخصیت» امنیتی و
خطرناکی زمانی که به مسافرت میرود برای این آقایان اس.ام.اس میزند؟ در نتیجه،
بجای هیاهو و بهبهوچهچه پیرامون این عملیات حیرتانگیز، چه بهتر
که مصداقی و موسوی و دیگر دستاندرکاران مشخص کنند، به عنوان پناهندة ایرانی، چگونه به چنین اطلاعات «دقیقی» دست یافتهاند؟
از این گذشته، قوة
قضائیه، چه در سوئد و چه در دیگر کشورهای
«متمدن» میباید در چارچوب قوانین حقوقی افراد را پس از تشکیل پرونده بازداشت کند، نه قبل از آن! از سوی دیگر، بازداشت موقت افراد جهت تکمیل پرونده، به هیچ عنوان نمیتواند یکماه تمام ادامه
یابد. نتیجتاً ادعای دادستانی سوئد مبنی
بر بازداشت اینفرد به مدت یکماه جهت تکمیل پرونده، عملی است فراحقوقی و غیرقانونی. سادهتر بگوئیم، عملی است صرفاً محفلی و سیاسی، که عاملان آن قصد دارند با چرندبافی «حقوقینما»
از آن حرکتی قانونی بسازند! از این نیز بگذریم که شاکیان اینفرد به خود
اجازه دادهاند از دادستانی تقاضا کنند که جهت تکمیل پرونده، متهم ـ
البته اتهام اینفرد هنوز از سوی همان دادستانی مشخص نشده ـ مدت یکسال در حبس بماند!
به علاوه، اگر آنطور که میگویند، متهم جهت ملاقات با اقواماش به سوئد مسافرت
کرده. باید پرسید، این «اقوام» کیستند؟ اگر اقوام درجة یک و آشنایان نزدیک حمید نوری در
سوئد اقامت دارند، مسلماً از فعالیتهای
وی در زندانها به نحوی از انحاء مطلعاند.
پس اگر دادستانی به خود اجازه داده فردی را به دلیل ادعای چند تن به زندان
بیاندازد، به چه دلیل همین دادستانی به
خود اجازه نداده، از اقوام و آشنایان
نزدیک متهم بازجوئی به عمل آورد؟ مدارک
موجود در محل اقامت اینان، عکسهای
خانوادگی، نامهها، ایمیلها،
مکالمات تلفنی، مراسلات پستی، و ... همه و همه میتواند در تشکیل پرونده نقش
بسیار مهمی ایفا کند. معلوم نیست به چه
دلیل، دادستانی «قهرمان» سوئد از ایفای
نقش خود سر باز زده!
نهایتاً، به چه
دلیل حکومت اسلامی ایران به بازداشت خودسرانة یک تبعة ایران اعتراض نکرده؟ البته هنوز به صراحت معلوم نیست که فرد بازداشت
شده در واقع چه موقعیت و مقامی در حکومت اسلامی دارد، ولی این حق قانونی دولت روحانی است که به عمل
فراقانونی دادستانی سوئد اعتراض کند. ولی
همانطور که شاهدیم ملایان ترجیح دادهاند،
ملت ایران را سر سفرة بحرانسازی و سه برابر کردن قیمت بنزین فرستاده و آشوب
و هیاهو به راه اندازند! از مجموعة این
تضادها میتوان نتیجه گرفت که بساط بنزین و عملیات قهرمانانة دادستانی سوئد اجزاء
یک سیاست کلیاند.
بررسی جزئیات «بازداشت» این فرد را در
همینجا به پایان میبریم، چرا که به
استنباط ما، مسائلی به مراتب پیچیدهتر از آنچه شبکة خبرسازی
سازمان سیا در بوق انداخته مطرح است. از یک سو،
حاکمیت سوئد به عنوان یکی از وابستهترین
ساختارهای سازمان آتلانتیک شمالی، از منظر تاریخی در حد محفل «شیخوشاه» است؛ هر دو بازماندگان روابط گنگ و پنهان لندن با نازیسم
به شمار میروند. در واقع پس از پایان جنگ دوم جهانی، رژیمهای ایران و سوئد تنها بازماندگان وابسته
به لندن بودند که همزمان در خیمة نازیسم نیز فعالیت داشتند، و توانستند از تصفیههای سیاسی پساجنگ دوم جان
سالم به در برند. در نتیجه، رژیم سوئد در وضعیتی نیست که عرعر استقلال سر
داده، ادعای برخورد صرفاً «حقوقی» با مسائل جهانی
داشته باشد. این همان رژیمی است که برای
حفظ سیطرهاش، پس از پایان جنگ در سال
1949، در عمل نیمی از خاک سوئد را تحت
عنوان «سلطنت نروژ» به آتلانتیسم هدیه کرد، تا لندن و واشنگتن در این منطقه پادگان نظامی بر
پا کنند.
در نتیجه، بازداشت حمید نوری ـ حتی اگر مجرم نیز باشد ـ در عمل بیش از آنچه حکومت اسلامی را به زیر
سئوال برد، موقعیت دادستانی سوئد، و خصوصاً افرادی را به زیر سئوال برده که در
این میان دست به صحنهپردازی زدهاند.
حکومت ملایان، چه در ایران و چه در
سطح جهانی، آبروئی ندارد که گروهی بخواهند
به خیال خود با این عملیات آن را به «خطر» بیاندازند. احقاق حقوق پایمال شدة ملت ایران نیز، نه در
سوئد، نروژ و انگلستان که در ایران میباید
صورت پذیرد. و اگر خواستار حکومتی در شأن
یک ملت متمدن هستیم، میباید در درون
مرزهایمان شرایطی به وجود آوریم که دولت ـ
ایندولت هر که هست و هر چه هست ـ
به خود اجازه ندهد دست به عملیات فراقانونی و ضدانسانی بر علیه ملت
بزند. مشکلات ملت ایران در آستانة هزارة
سوم به دادستانی سوئد و نروژ مربوط نمیشود،
به خود ما مربوط است.
برای آنها که عشق دادستانی سوئد به دلشان
اوفتاده در همینجا بگوئیم، همین چند روز
پیش، یکی از مهمترین چپاولگران بیتالمال
را که به آلمان فرار کرده بود، دستگیر و به ایران برگرداندهاند. این نشان میدهد که سیاست غرب در قبال حکومت
اسلامی و خصوصاً در مورد عُمال فراری متحول
شده! اینکه این تحولات چیست و تا کجا
ادامه دارد، نه در بحث ما میگنجد، و نه در حال حاضر مشخص است. ولی در همینجا میپرسیم، چرا دانیالزاده را برمیگردانند، در شرایطی که خاوریها، و بسیاری دیگر از چپاولگران وابسته به حکومت
اسلامی در کنف حمایت دولتهای غربی قرار گرفتهاند. اینان تحت عنوان «خانوادههای محترم»، دانشجویان، محققان، و ... و
خصوصاً سیاستمداران «ناراضی» که تا همین چند روز پیش قربان صدقه خمینی و خامنهای
میرفتند، در اروپا، کانادا و آمریکا گلگشت
میزنند،؛ با پولهای دزدی و حمایت
سفارتخانه ملک و املاک میخرند؛ ادعا پشت
ادعا دارند؛ به ریش ملت ایران هم میخندند؟
این یک بام و دو هوا چه معنائی دارد؟
آنها که در واقعیت آمریکا و اروپا
زندگی کردهاند، بخوبی میدانند که پلیس به
مراتب بیش از پاسدارهای اسلامی و ساواکیهای آریامهری «زاغسیای» مردم را چوب میزند. اگر بعضیها را میگیرند و با بعضیها کاری
ندارند، دلائلی در میان است. و جهت گشودن بحث پیرامون همین «دلائل» است که
مطلب امروز نگاشته شده.
خلاصه کنیم. جامعة ایران دیگر از آن مرحله گذشته که در آن
مشتی عوامل داخلی و خارجی یک رژیم دستنشانده،
با هیاهو و غوغا دست به صحنهپردازی زده، و آنزمان که اربابان چشمآبیشان اراده میکنند
«قهرمان» صحنة مبارزات شوند؛ نظریهپردازی کنند و برای خود شخصیت سیاسی و
حقوقی کسب کرده، با استفاده از شبکههای
دولت دستنشانده در ایران، همساز با اربابان
خارجی آش «برخوردهای انسانی، انقلابی و
... و خصوصاً ایرانی» برای ما ملت سر بار بگذارند. مقصود این است که دیگر غائلهای همسنگ با
«انقلاب اسلامی» اوباش نمیتوان برای ایران تنظیم کرد. برای آنها که میخواهند این مردک لات و حزباللهی
را، چه جنایتکار و چه غیر، تبدیل به آبنبات چوبی سیاسی کرده، ملت را به لیسیدن گیس و ریشاش بیاندازند خبر
بدی داریم؛ دورة این لاتبازیها سپری شده.
بنیصدرهای جدید، خمینیهای جدید، منتظریهای جدید و ... جملگی از صحنة سیاست
کشور بیرون اوفتادهاند. شما هم دست در
دست همان شبکههای درونی و بیرونی و دوستان سوئدیتان چه بهتر که برای گذران زندگی
راه شرافتمندانهای بیابید؛ کارخانة آبنبات
چوبی سازیتان را تعطیل کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر