دونالد ترامپ آرام آرام به کابینة خود
شکل میدهد، و نتیجة عملیات اخیر ایشان تماشائی
شده. کار آمریکا به اینجا کشیده که یک
رئیسجمهور کاسبکار، ژنرالهای بازنشسته
را در مقام اعضای کابینهاش معرفی میکند!
خلاصه در قلب این کابینة نظامی هافهافو،
این پنتاگون است که به عنوان یک شبکة «امنیتی ـ نظامی» سرنوشت ایالاتمتحد
را در دست میگیرد. بله، همانطور که در وبلاگ «ترامپیسم» گفتیم ترامپ نمیتواند
نمایندة قشر مشخصی در آمریکا تلقی شود. وی
انعکاسی است گنگ و مبهم از شکستهای پیدرپی هیئتحاکمة آمریکا در زمینههای
استراتژیک، و خصوصاً اقتصادی که درپی شکست
محاسبات پساشوروی در برابر هیئتحاکمة ایالاتمتحد قرار گرفته. اینکه
این هیئتحاکمه به چه ترتیب قادر خواهد بود در برابر مجموعة این شکستها، چه در داخل و چه در خارج واکنش مناسب نشان
دهد، و از طریق یک سیاستگزاری منطقی پای
به «فضای نوینی» بگذارد که منافع جهانی واشنگتن را بازتاب دهد، مسلماً از حوصله این وبلاگ فراتر خواهد بود. به همین دلیل مطلب امروز را به بررسی شرایط
کنونی آمریکا محدود میکنیم. در این راستا
نخست نیمنگاهی به برخورد رسانهها با پدیدة ترامپ میاندازیم.
فصلنامة «فارین افرز»، مورخ 15
نوامبر 2016 پدیدة ترامپ را اینچنین توصیف میکند: «پیروزی ترامپ که سی سال خود را ساخت، در این
مرحله متوقف نخواهد ماند!» به صراحت
بگوئیم، آنچه «فارینافرز» پیروزی ترامپ
میخواند معنا و مفهوم صریحی ندارد. نخست
اینکه همین «فصلنامهها» به شدت از حضور ترامپ،
سخنان وی و ویژگی قشرهای حامی وی در انتخابات ابراز نگرانی میکردند. در ثانی،
چگونه «فارینافرز» در مقام فصلنامهای متعلق به طبقات به اصطلاح
«فرهیختة» ایالاتمتحد میتواند یک کاسبکار را با چنین مقالاتی به اوج ببرد؟ بله،
اینک که به دلائلی شاهین بخت «ریاستجمهوری» بر شانة ترامپ نشسته، فارینافرز
برای وی زیرساختهای سیساله هم «پیدا کرده» و سخن از ترامپیسم جهانی به میان میآورد. به
عبارت سادهتر، نقاره را روی دوش برنده گذارده، و زیر گوش عوامالناس میدمد.
ولی آنچه فارینافرز «ترامپیسم جهانی»
میخواند اصولاً چیست؟ به صراحت بگوئیم، «مارک بلیت»،
نویسندة مطلب خودش هم نمیداند که
این «ترامپیسم جهانی» چه صیغهای است. وی
در مطلبی که قلمی کرده، تمامی تلاش خود را
به این امر معطوف داشته تا برای ترامپیسم مطلوب محفلاش زمینهای 30 ساله نیز
«خلق» کند. و رادیوفردا، در آغاز مطلبی که پیرامون ترامپ منتشر کرده، به مقالة «بلیت» تکیه دارد:
«[...] برای درک پیروزی ترامپ باید به
صداهای برخاسته از کشورهای توسعه یافته [...] گوش فرا داد: "این خروش جهانی
علیه نخبگان تنها از انزجار، ضرر و زیان
ناشی نمیشود، از اقتصاد جهانی نیز مایه میگیرد.
عصر نئولیبرالیسم پایان یافته است و دورة
نوملیگرائی، تازه شروع شده است."»
منبع:
رادیوفردا: «سمت و
سوی احتمالی سیاست خاورمیانهای ترامپ»، 9
دسامبر 2016
این نوع «سخنوری» مسلماً جای زیادی
برای بحث و گفتگو باز نمیکند. همانطور که
گفتیم، «بلیت»، نویسندة فارینافرز تلاش دارد به حساب خود ریشههای
«مردمی» برای پدیدة ترامپ بیابد. ولی
کابینة نظامی ترامپ چگونه میتواند بازتابی باشد از این مطالبات «مردمی؟!» به این
ترتیب، تلاش فارینافرز را میتوان لاپوشانی
تفسیر کرد. یعنی پنهان داشتن عملکرد
نابخردانة هیئتحاکمة ایالاتمتحد که با رأیسازی و لاتبازی امکانات حزب جمهوریخواه، قدرتمندترین محفل سیاسی کشور را طی ماههای
متمادی در اختیار یک کاسبکار از همهجابیخبر گذارده. نویسنده نمیگوید، رئیسجمهور جدید که به میدان آمده قرار است سطل
زبالة بجای مانده از سیاستهای جنایتکارانة قبائل بوش و کلینتن و وابستگانشان
را بر دوش بکشد. خلاصه اگر نگرش نویسنده را بپذیریم، همزمان دو دروغ شاخدار را قبول کردهایم. نخست اینکه پیروزی ترامپ، نه سناریوی حاکمیت ایالاتمتحد، که بازتابی است غیرمنتظره از «خروش جهانی علیه
نخبگان!» دیگر آنکه، سیاستهای پیش از ترامپ نتیجة عملکرد «نخبگانی»
از قماش جرج والکر بوش و هیلاری کلینتن و باراک اوباما بوده! مسلماً
احدی نیز نمیباید بپرسد، چرا حزب جمهوریخواه
که ستونهای اصلیاش عموماً از همین به اصطلاح «نخبگان» تشکیل شده، صدها میلیون دلار خرج ترامپ میکند، و اعتبار جهانی خود را گرو میگذارد، تا بر
علیه خودش «خروش جهانی» به راه بیاندازد؟
بله، درست حدس زدید! اینبار
نیز همچون دوران لاتبازی هیتلر، موسولینی،
رضامیرپنج و خمینی، و ...
«کار، کار» مردم است! ولی معلوم نیست چرا این «مردم» هیچگاه در مسیر
منطقی حرکت نمیکند؟ این همان «مردم» نیستند که با هیاهو و شادی و
خندهودلبری رهسپار جنگ قبیلة بوش با عراق شدند؟
این همان «مردم» نیستند که برای پیروزی باراکاوباما در شیکاگو یک شب تمام
زیر سقف آسمان «میرقصیدند؟» این همان
«مردم» نیستند که برای فروپاشاندن دولت بعث سوریه به همراه تیغکش و آدمکش و لاتولوت، حلبیآبادهای
اروپا را به مقصد خاورمیانه ترک کردند؟
مگر این «مردم» آن مردم سابق نیستند؟
به اینجا که میرسیم بیاختیار به
یاد شریفامامی، استاد اعظم ماسونهای وطنی
میافتیم.
قضیه از اینقرار بود که آریامهر به
خیال اینکه «انقلاب اسلامی» توطئة ماسونهای انگلستان است، رئیس
ایرانینمای آنها، شریفامامی را نخستوزیر
کرد تا قضیه فیصله یابد. «مهندس» شریفامامی
که تا پیش از رسیدن به مقام «شامخ» ریاست مجلس سنای شاهنشاه، تکنیسین راهآهن بودند، هنگام تقاضای رأی اعتماد از مجلس رستاخیز عربده
زدند: «من اون شریفامامی 20 روز پیش نیستم!» و همین یک ادعا کافی بود که ایشان رأی اعتماد بگیرند! اکنون «
مارک بلیت»، قلمزن فارینافرز را میبینیم که با ردیف کردن
مبهمات، فریاد برمیآورد، «این خروش، از آن خروشهای 20 روز پیش نیست!» یعنی
به خروش جنگ با صدام حسین و طالبان و بهارعرب و ... کاری نداشته باشید، این خروش فرق میکند، و همین
کافی است که رادیوفردا به ایشان رأیاعتماد بدهد! ولی
منصفانه بگوئیم، وضعیت سیاستگزاری ترامپ
خرابتر از این حرفهاست.
آنچه مشاوران تبلیغاتی، تحت نظارت عالیة ارکان حزب جمهوریخواه، طی
برنامة انتخاباتی ترامپ، توی لپ عوامالناس
ترکاندند: کشیدن دیوار در مرز
مکزیک، پاره کردن توافقنامة هستهای، ممانعت
از ورود مسلمانان، توقف خروج سرمایهگزاری از آمریکا، و ... جملگی شعارهای فریبندهای است که فقط برای
خر کردن عوام بر زبان رانده شده. هر انسان
مطلع از بنیادهای اقتصادی آمریکا و استراتژیهای منطقهای میداند که برنامههای
تبلیغاتی ترامپ را فقط خالهزنکها سر میز
بازی «بینگوی» خانة سالمندان باور میکنند.
خلاصه کنیم، دونالد ترامپ «برنامه» ندارد! میخواهد
با تهدید و تمهید دست به سیاستگزاری بزند.
«برنامة» ترامپ حکایت «جمهوری اسلامی» روحالله خمینی شده، «چیزی»
که نه پیشتر وجود داشته، و نه آن را کسی
تجربه کرده بود؛ حتی خود خمینی مفلوک هم
نمیدانست چیست! ولی در عمل، «جمهوری» نیستدرجهان خمینی یک لگن خالی بود که
برحسب مصلحت وقت، با فضولات آتلانتیسم پر میشد. گالة
توخالی ترامپ هم قرار است با بدهبستانهای بیخدیواری پر شود؛ با
مردمفریبی و حقوحساب دادن به روسیه و چین و همزمان تهدید اینکشورها. به
همین دلیل است که محفل جمهوریخواهان که نمیخواهد بگوید ترامپ نمایندة واقعی و
جانبرکف اوست، سفیری به چین اعزام کرده که دوست نزدیک رئیسجمهور
چین از کار درمیآید، و همزمان ترامپ از
طریق تماس تلفنی با رهبر چین ملی، سروصدای
پکن را درمیآورد. و در همین چارچوب
است که روسستیزترین ژنرالهای پنتاگون سر از کابینة ترامپ درآوردهاند، و همزمان حتی پیش از مراسم تحلیف، ترامپ
میخواست به دیدار پوتین برود! عملی که با
مخالفت کرملین روبرو شد، چرا که میتوانست
شرایط ناخوشایندی برای روسیه به وجود آورد!
خلاصه بر خلاف آنچه مستر «بلیت» تبلیغ میکند، ترامپ نه ارتباطی با «خروش مردمی» دارد، و نه آنطور که آورام چامسکی ادعا کرده، غیرقابل
پیشبینی است:
«به قول نوام چامسکی، فیلسوف و زبانشناس آمریکائی، یکی از
خصلتهای قابل پیشبینی دونالد ترامپ، غیر
قابل پیشبینی بودن او است.»
همان منبع
این نوع وراجیهای روشنفکرنمایانه
بازتولید شعارهائی است که سازمان سیا در دهان جوجهروشنفکران جمکرانی انداخته
بود. حضرات هر جا کم میآوردند میگفتند:
«بینظمی هم نوعی نظم است!» آورام چامسکی
هم از همین آبقنات مینوشد. از این
گذشته، این همان آورام چامسکی فکسنی نیست
که به خشتک میرحسین موسوی دخیل بسته بود، و
حلواحلواکنان «لقمه» برمیداشت؟ در
غوغای انگلیسی جنبشسبز، این «فیلسوف» همهچیزدان
بجای برخورد انسانی با پدیدة استعماری «جنبش سبز» ـ چامسکی ادعای
برخورد انسانی با مسائل جهانی داشت ـ
فراموش کرده بود که، «جنبش سبز»
حرکتی است فاشیستی به سوی «اسلام سیاسی»،
و استراتژی تهاجمی و جنگافروزانه در منطقه! و دقیقاً به همین دلیل است که برخورد
«نئوفیلسوف» دکان «امآیتی» الهامبخش قلمزنان رادیوفردا شده. خدمت آورام چامسکی و پیروان اینسوی و آنسوی
آتلانتیک ایشان بگوئیم، قیاس به نفس کردهاید،
ما ابله نیستیم! برخلاف ادعای شما، دونالد ترامپ به مراتب بیش از دیگر نخالههائی
که با رأیسازی تاکنون به کاخسفید راهیافتهاند قابل پیشبینی است. ترامپ نه میتواند «دیوار» بکشد، نه
خواهد توانست توافقنامهای را که شبکة موشکهای هستهای فدراسیون روسیه ضامن
امضاء، اجرا و رعایت آن شده «پاره»
کند. خلاصه اگر در این میانه چیزی «پاره»
شود، آن «چیز» شلوار ترامپ و خشتک آخوند است!
ولی منصفانه بگوئیم، برنامههای ترامپ در خلیجفارس و خاورمیانه
صرفاً بازتابی است از درماندگی ایالاتمتحد در برابر سیاستهای برندة مسکو. در گام
نخست، ایالاتمتحد اعلام کرده که قصد ندارد سیاستهای
براندازانة باراک اوباما را دنبال کند، دلیل نیز روشن است! نمونة شکست اسلامگرایان در سوریه و شکست کلاناستراتژیک
ناتو در کودتای ترکیه به صراحت نشان داد که واشنگتن قادر نیست در تقابل با محور روسیه
و چین از براندازیهای «سنتی» و مطلوب حمایت نماید. و اینکه،
این براندازیهای «نصفهنیمه»
نهایت امر منجر به تقویت قوای سیاسی،
امنیتی و اطلاعاتی پکن و مسکو در این مناطق نیز میشود. در نتیجه،
برنامه «هوشمندانة» ترامپ در این
خلاصه شده که از طریق قرار دادن کشورهای منطقه،
خصوصاً عربستان، امارات و قطر در
برابر عمل انجام شده، از اینکشورها باجگیری کند! در
چارچوب این به اصطلاح «سیاست» هوشمندانه است که هم عربستان را به مصادرة اموالاش
در آمریکا تهدید میکند، و هم در تبلیغات
جهانی از اینکشور «تقاضا» میکند تا در کنار قطر و ترکیه به جنگ داعش برود! به عبارت دیگر با تهدید از ریاض میخواهد تا
دست از حمایت از داعش بر ندارد. خلاصة
کلام، حال که زمینة براندازی در ترکیه و
سوریه از دست رفته، وحشت بر کاخسفید
سایه انداخته؛ وحشت از اینکه تحولات سوریه و ترکیه، بر دکان آمریکائی شیخکهای خلیجفارس نیز تأثیرات
منفی بگذارد! تأثیری که مسلماً غیرقابل اجتناب است.
اما در شرایطی که آمریکا قصد دارد از
طریق تهدید، عربستان، قطر و امارات را به خط ترامپ بیاورد، و
روسیه و چین از طریق ارائة همکاریهای اقتصادی،
مالی و منطقهای سعی دارند به اینکشورها نزدیک و نزدیکتر شوند، فقط یک احمق میتواند بپذیرد که در این مورد
بخصوص، تهدید از تشویق مؤثرتر عمل میکند.
در پایان،
حداقل در خاورمیانه میباید اضافه کنیم که، آمریکا صحنه را در خلیجفارس باخته، مأموران و عملههای یانکی در این منطقه یکبهیک
به دامان روسیه فرومیریزند؛ و این
واقعیتی است که نمیتوان پنهان داشت. ولی در
مورد ایران مسئله به مراتب جالبتر شده.
عربدههای علی خامنهای بر علیه برجام
که تا چندی پیش صفحة نخست تمامی سایتهای داخلی و خارجی را پر کرده بود مدتی است فروکش
کرده. ولی فراموش نکنیم که اگر برجام به
امضاء رسید، فقط به دلیل فشار روسیه
بوده. در نتیجه، عربدهجوئی بر علیه برجام از حلقوم عوامل
آمریکا برمیخیزد؛ همانها که در فردای
کودتای «نافرجام» ترکیه سوراخ دعا را گم کرده و هولهولکی کارت احمدینژاد را
بیرون کشیده بودند تا برای بحرانسازی در منطقه او را به مقام «ریاست جمهوری»
برسانند! در این مرحله بود که زبان خامنهای
بند آمد. مقام معظم امید داشت که علیرغم
ناکامی ارتش ناتو در ترکیه برنامة بدهبستان با شرکتهای آمریکائی که در قلب آن
تأسیس شبکههای شنود و جاسوسی آمریکائیها در ایران نیز جاسازی شده بود، اجرائی شود. ولی تمدید تحریمهای سنا بر علیه ایران این رویا
را نیز برباد داد. خامنهای با هوش سرشار
و خداداد به این نتیجه رسیده بود که با برجام میتواند به آریامهر تبدیل شود، احمدینژاد هم نقش «امیرعباس هویدا» را برای او
ایفا میکند! ولی زمانیکه سنای آمریکا تحریمها بر علیه ایران
را به تصویب رساند، رویاهای آریامهری مقام معظم هم به آب گوزید؛ جیغشان به آسمان رفت، هر چند دادوفریادشان دیری نپائید.
ولی جالب اینکه، هیچکس نمیپرسد در قفای تمدید تحریمها چه
نیروئی نشسته! بله، کسی نمیپرسد آمریکا چرا تیر به پای خود شلیک
میکند؟ چه پیش آمده که آمریکا خود را
اینچنین از بازار ایران «به دست خود» بیرون میاندازد؟ این سئوالات مطرح نمیشود؛ پاسخ هم ندارد! چرا که پاسخاش در همان نکتة اساسیای نهفته
که بالاتر عنوان کردیم؛ ایالاتمتحد امکان
ندارد بتواند برنامة رژیم آریامهری را در ایران بازسازی کند. بالاجبار و برخلاف منافعاش این تحریمها را
تمدید میکند، و همزمان اوباش و نوکراناش از قبیل علی خامنهای
و ... را تشویق مینماید تا عربدة مفت بکشند و همچون دونکیشوت به آسیابهای بادی
حملهور شوند.
با این وجود، برنامة هوشمندانة ترامپ در اروپا از همه جالبتر
است. آمریکا و انگلستان به عادت همیشگی
زمانیکه پای در بحران میگذارند، در
اروپای مرکزی دست فاشیستها را گرفته به قدرت نزدیک میکنند. این برنامهای است که پس از جنگ اول جهانی به
صور مختلف، و خصوصاً پس از فروپاشی
اتحادشوروی بارها و بارها در اروپای شرقی و مرکزی و حتی غربی اجرائی شده. هدف اصلی آتلانتیسم از این خیمهشببازی اعمال
فشار بر روسیه است، چرا که از رشد شبکة
منافع روسیه در این مناطق وحشت روزافزونی دارد.
در همین چارچوب است که شبکة تبلیغاتی ترامپ و حزب جمهوریخواه آمریکا در هر
مقطع سعی دارد حضور همهجانبة «ملیگرایان» در سیاستهای نوین اروپا را به رخ اینوآن
بکشد و به زبانبیزبانی به روسیه «هشدار» دهد.
ولی این عملیات که در دوران بلبشوی پساجنگ اول کارآئی داشت امروز قادر نیست
به عاملی سرنوشتساز تبدیل شود.
نمونة اسپانیا در برابرمان قرار
گرفته. آتلانتیسم عملاً کاری کرده که
دمکراسی اسپانیا در بنبست قرارگیرد. در همین چارچوب اسپانیا ماههاست که به دلیل
نبود یک اکثریت پارلمانی فاقد دولت است. انتظار «منطقی» آتلانتیسم این بود که به دلیل
سبقة تاریخی، بلاتکلیفی در اسپانیا زمینهساز به قدرت رسیدن
فاشیستها ـ انواع نئوفرانکیستها ـ شود؛
دیدیم که چنین نشد. اسپانیا که به
دلیل اشراف کامل بر جبلالطارق و مدخل خروجی دریای مدیترانه یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین
مواضع استراتژیک در اقتصاد غرب را در اختیار دارد، همچنان یک دمکراسی پارلمانی باقی مانده و فاشیستها نیز سروکلهشان پیدا نشده. از سوی دیگر،
در اطریش نیز همین برنامه به مورد
اجرا درآمده بود. اینکشور که زادگاه هیتلر و یکی از مهمترین
گهوارههای «فاشیسم» اروپا به شمار میرود،
ماهها در تعلیق سیاسی قرار داشت به این امید که آتلانتیسم بتواند متحدان
نئوفاشیست خود را از صندوق انتخابات بیرون بکشد! ولی اینجا
نیز آتلانتیسم به آب گوزید؛ انتخابات اخیر در اطریش عملاً راه ورود فاشیستها
به کاخ ریاست جمهوری را سد کرد. با این وجود،
تلاشهای مذبوحانة آتلانتیسم جهت
به ارزش گذاردن فاشیستها، تحت عنوان
«ملیگرایان» هنوز به پایان نرسیده؛
واشنگتن و لندن امیدوارند این نخالهها را در اروپا به قدرت برسانند، هر چند شرایط نشان میدهد که آب در هاون میکوبند.
و دلیل واقعی عربدة بلندگوهای آتلانتیسم، از جمله «فارینافرز» برای «ملیگرایان» جهان چیزی نیست جز همین بنبست سیاسی و استراتژیک. ملیگرائی
در اروپا معنائی جز فاشیسم نداشته و ندارد،
و این نکته را امثال «بلیت»، نیک میدانند. اینان به عنوان سخنگویان فاشیسم، از طریق مقالهنویسی در رسانههای مدعی
روشنفکری برای تهدید روسیه، فاشیستها را به برنامههای «ترامپ» وصله میکنند. وصلهپینهای
که مسلماً با صلاحدید محافل حاکم بر آمریکا صورت میگیرد.
ولی خطر جدیای که آمریکا را امروز بیش
از پیش تهدید میکند، از روسیه و چین
نخواهد آمد؛ نوکران اسلامگرای واشنگتن از
قماش علی خامنهای، السیسی، شیخ عربستانی و یا اردوغان ترک هم به این خطر
دامن نخواهند زد. بحران در قلب آمریکا در
حال شکلگیری است. و همانطور که در
انگلستان شاهد بودیم همان به اصطلاح ملیگرایان میتوانند تحت عناوین مختلف پای به
میادین سیاسی و اجتماعی کشور گذارده،
شرایطی غیرقابل کنترل در جامعه به وجود آورند. آمریکا اینبار گز نکرده کارت «ملیگرائی» بیرون
کشیده، چرا که این کارت نه آلمان و
ایتالیا و فرانسه را همچون دوران جنگ دوم نابود میکند، و نه خواهد توانست درکشورهای جهان سوم که از قِبَل
حمایت واشنگتن از اوباش دهههاست در فاشیسم دست و پا میزنند، منافعی برای آمریکا به همراه آورد. ولی حضور گستردة نظامیان در کابینة ترامپ و
قلمفرسائیهای «نخبگان» نشان میدهد که، کارت
کذا در شرایط فعلی و به صورتی کاملاً قابل پیشبینی میتواند به خنجری تبدیل شود
که بر قلب ملت آمریکا فرود آید. شواهد
نشان میدهد که سناریوی حکومت پاشنهآهنیها به صورت جدی مد نظر هیئتحاکمه آمریکا
قرار گرفته. هر چند به دلیل افلاس یانکیها
شاهد تشکیل حکومت «پاشنه هافهافوها» هستیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر