در پی سفر ولادیمیر پوتین به ایران جهت شرکت در نشست سران کشورهای
تولیدکنندة گاز، شیوة برخورد پوتین با
دولت روحانی، راه به حدس و گمانهای
فراوان گشود. درکنار این سفر، سخنرانی پوتین در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک
و عملیات تروریستی 13 نوامبر در پاریس، رابطة
حکومت ایران در صحنة سیاست منطقهای را در سه زمینة متفاوت متحول کرد. در
وبلاگ امروز سعی خواهیم داشت تا این «زمینهها» و بازیگران اصلی آن را تا حد امکان
شناسائی کرده، وضعیت حکومت اسلامی جمکران در برابر دادههای
استراتژیک منطقهای را هر چه بیشتر روشن کنیم.
در این میانه، دو زمینة قابل تحول
در درون حکومت اسلامی وجود دارد که از قضای روزگار هر دو به سیاستهای غرب تعلق
دارد، و سومین زمینة تحول نیز از آن حاکمیت
روسیه است. پس بپردازیم به بررسی این «سه زمینه!»
نخستین «زمینة تحول»،
غربگراست و اجرای آن به دولت روحانی واگذار شده. همانطور
که پیشتر هم به کرات گفته بودیم، دولت روحانی نوزاد ناقصالخلقهای است که حکومت
اسلامی جهت برونرفت از بحران دوران احمدینژاد،
آن را با هزار شامورتی از رحم «اسلام سیاسی» بیرون کشیده. ایندولت وظیفه داشت تا بر زیادهخواهیهای
دوران جرجوالکر بوش، که طی آن جنگ با
ایران در افکار عمومی تبدیل به گزینهای «مقبول» شده بود، نقطة پایان بگذارد. در عمل،
طی نخستینسالهای حکومت والکر بوش بود که ایالاتمتحد دریافت قادر نیست
سیاست جنگآورانة خود را از عراق به ایران صادر کند. در نتیجه،
سیاستی که آمریکا از طریق بیرون کشیدن دولت احمدینژاد و باند پاسدارهای
بیترهبری قصد اعمالاش را داشت، عین شاخگاو در جیب واشنگتن گیر کرده بود. وظیفة باند روحانی بیرون کشیدن این شاخ از جیب عموسام
بود، به شیوهای که زبانمان لال عموجان «سام» آسیبی
نبینند و خدای ناکرده «نفله» نشوند!
طی همین جلسات «شاخدرمانی» بود که تحت فشار شدید روسیه، یانکیها مجبور شدند همراه با عقبنشینی نظامی، استراتژی اتمی کردن ملایان جمکران را نیز از
روی میزهای طراحی حذف کنند. و خوشبختانه
ملایان اتمی همانجائی رفتند که حملة «رهائیبخش» ارتش یانکیها به سرزمین ایران
رفته بود: زبالهدان تاریخ! ولی از آنجا که یانکیها ول کن قضیه نیستند و
اگر از در بیرون اوفتند از پنجره سر به در میآورند، واشنگتن تلاش کرد تا با استفاده از فرصت پیش
آمده، علیرغم عقبنشینیهای استراتژیک
تماشائی، به قولی چند امتیاز سیاسی هم بگیرد! اینجا بود که انتشار عکسهای مکشمرگمای حاج
ممجواد ظریف در کنار جان کری، در رسانههای
آتلانتیسم مثل ایدز شیوع یافت و ممجواد که تا چندی پیش در هفت آسمان یک ستاره هم
نداشت تبدیل شد به «طرف» صحبت آتلانتیسم در منطقة خاورمیانه!
بله، طی نخستین ماههای
دولت روحانی، علیرغم عشق وافر ریاستجمهور
و باند وی به چاهک آتلانتیسم، فشار روسیه
آمریکا را در زمینة جنگآوریهای منطقهای به عقبنشینی واداشت. در زمینة تهدیدات اتمی بر علیه مسکو نیز شکستی
مفتضحانه نصیب واشنگتن شد، ولی چه باک!
حال که برنامههای طراحی شده در «تینکتنکهای» پنتاگون به آب گوزیده
بود، واشنگتن سناریوی جدیدی برای حکومت اسلامی تنظیم فرمود؛ تبدیل حکومت اسلامی ملایان به پل پیروزی از نوع
محمدرضا شاهی! و این موضوع را در وبلاگهای
ـ سگدوانی سیاسی، مثیزمونیشا
و ... ـ تا حد امکان تحلیل کردهایم.
در همین رابطه است که «زمینة دوم» تحول سیاسی حکومت اسلامی
که باز هم متعلق به سیاستهای آتلانتیست است سر از کاسه به در میآورد. بله، درست حدس زدید؛ این
زمینة تحول با عربدههای مستانة علی خامنهای و باندهای وابسته به بیترهبری بر
علیه «مذاکره با غرب» آغاز شد. هر چند جهت توضیح این
«زمینه»، نیازمند بازکردن پرانتزی برای بررسی
شرایط استراتژیک جهانی خواهیم بود.
همانطور که میدانیم،
در دوران جدید، به دلیل فروپاشی
راهبندهای ایدئولوژیک، برخلاف دوران
«جنگسرد»، نزدیک شدن غرب به یک حکومت به هیچ عنوان به
معنای دور شدن مسکو از آن حکومت نیست؛
کاملاً بر عکس! آنچه برای غرب وحشتآفرین
شده همین مسئله است که به صورت طبیعی هر گونه همکاری مستمر غرب با یک دولت در جهان
سوم، نهایت امر این امکان را فراهم خواهد آورد که
روسیه، چین و هند نیز به این دولت «نزدیک»
شوند. و دقیقاً به دلیل همین «مشکل»
اساسی است که در مناطق نفتخیز، به دلائل
اقتصادی و استراتژیک شاهد آشوب «بهارعرب» بودیم.
غرب تلاش داشت تا شرایطی در
کشورهای نفتخیز و شمال آفریقا به وجود آورد که سدی باشد در برابر همکاری اقتصادی اینان
با اعضای بریکس. تلاشی که به نوبة خود به
صراحت با شکست روبرو شده.
در چارچوب همین تلاشها،
اینبار در حکومت اسلامی ملایان بود که،
«رهبر» با سر دادن عربدههای ضدآمریکائی وظیفه داشت چند پیام مشخص به فضای
سیاست منطقهای و جهانی بفرستد.
البته، این پیامها علیرغم ظاهر «ضدامپریالیستیشان»
صددرصد آتلانتیست و در مسیر نیازهای سیاست غرب تنظیم میشد. خلاصه، «مخالفتهای» مقام معظم جمکران افرادی را هدف
قرار داده بود که گویا در دولت روحانی قصد «مذاکرات گسترده» با غرب دارند. مخالفتهائی که در بوق و کرنا میافتاد تا روسیه
بداند و آگاه باشد که باند روحانی «تنها» نیست؛ ارباب دارد و ارباباش حاضر نخواهد بود در ایران
دست روسیه را به ضرر منافع غرب باز بگذارد.
به زبان سادهتر،
عربدة خامنهای از این رو فضای سیاست داخلی و خارجی را پر کرده بود که در
صورت هر گونه تلاش از سوی مسکو جهت نزدیک شدن به باند روحانی و امضاء قراردادهای
تجاری، اقتصادی و صنعتی و غیره، واشنگتن با استفاده از «مقام معظم» قادر خواهد
بود با یک فتوی تمامی تلاشهای مسکو را نقش بر آب کند. بله، ایران از منظر یانکیها حیاط خلوت ایالاتمتحد
به شمار میرود؛ شکارگاهی است اختصاصی که
اگر احدی در آن جز یانکی دست به شکار بزند خوناش را مقام معظم حلال خواهند
کرد! شاهد بودیم که، این عربدهجوئیهای ملائی همزمان با نزدیک شدن
دولت روحانی به آتلانتیستها همچنان ادامه داشت؛ ولی تو گوئی احدی در حکومت اسلامی حاضر نبود به
«سخنان مهم و سرنوشتساز» مقام معظم توجهی نشان دهد. واقعیت جز این بود؛ دولت
روحانی در مسیری که آمریکا به دلیل فشار روسیه در آن فروافتاده بود تلاش داشت
مشکلات واشنگتن را حل کند، مقام معظم هم در این میانه به مسکو پیام میفرستادند
که نزدیک نشود. باشد که مشکلات آمریکا در منطقه حل شود، و مشکلات مسکو همچنان پابرجا بماند!
این خیمهشببازی و گربهرقصانیها که در اروپا و آمریکا و
سازمان ملل «درباغسبز» دولت را به نمایش میگذارد و در تهران و شهرستانها «شمشیر
به خوننشستة» علی خامنهای را به صحنه آورده بود، همچنان ادامه پیدا کرد تا رسیدیم به میعاد
عملیات تروریستی پاریس! عملیاتی که در
قلب شهر پاریس جان دهها تن را گرفت، و نهایت
امر تبدیل شد به نقطة عطفی در روابط دولت روحانی با پایتختهای غرب. و در
این معیاد، آن سیاست جهانیای که از طریق
ممجواد بساط «درباغسبز» روحانی، و توسط مقام معظم «عدمسازشکاری» با غرب را «علم»
کرده بود، مجبور به عقبنشینی شد. از قضای روزگار شاهد بودیم که هر دو ـ هم ممجواد و هم علی خامنهای ـ همزمان خفقان گرفتند! ولی از آنجا که تحلیل رخدادهای پاریس موضوع اصلی
این وبلاگ نیست، از بررسی آن چشمپوشی کرده، میپردازیم به تحلیل شرایطی که پس از حوادث
پاریس در منطقه با آن روبرو شدهایم.
موضعگیری مستقیم و غیرقابل انعطاف روسیه در برابر
اسلامگرائیهای غرب در منطقه، که در
سخنرانی ولادیمیر پوتین در قالب «دکترین نظامی» مسکو، از تریبون سازمان ملل عنوان شد جای بحث باقی
نگذاشته. مسکو حاضر نیست تن به حضور
«اسلامسیاسی» در سیاستهای منطقة خاورمیانه بدهد، و هر چند این موضع ظاهراً فقط در رابطه با بساط
«داعش» عنوان شده، جای هیچگونه تردیدی
نیست که مخالفت مسکو با داعش فقط قسمت نمایان کوهیخ است. تا آنجا که به مسکو مربوط میشود، دیگر بازیکنان «نمایشنامة» اسلامسیاسی نیز میباید
شمشیرشان را از هماینک غلاف کنند. و در
عمل، واکنش ابلهانة نیروی هوائی ترکیه ـ سرنگونی جنگندة روسی و قتل یکی از خلبانان آن ـ به صراحت نشان داد که چوب مسکو برای چه محافل، چه تشکلها و چه دولتهائی بلند شده.
در همین چارچوب است که میباید نهایت امر به تحلیل دیدار
«غیرمنتظرة» ولادیمیر پوتین از بیت رهبری بپردازیم. دیدار پوتین از خامنهای، حتی پیش از تماس با اعضای دولت روحانی، که از منظر «پروتکل» طرفهای صحبت وی به شمار
میروند، به صراحت نشان داد که مسکو کار روحانی را «تمام
شده» میداند؛ دلیلی نمیبیند بیش از این
به ریشة درخت خشکیده آب بریزد. از سوی
دیگر، در این دیدار، تأکید پوتین بر اینکه «ما از پشت به متحدانمان
خنجر نمیزنیم»، در واقع دولت روحانی و
تلاشها و همراهیهای ممجواد با جان کری را هدف قرار داده بود. به
استنباط ما هدف پوتین از این دیدار روشنتر از آن است که جای بحث باقی
بگذارد؛ و میبینیم همان گروهها که
پیوسته تلاش داشتهاند پوتین را «متحد» حکومت اسلامی جا بزنند، اینک جملگی خفقان گرفتهاند. و جز چند وبلاگنویس که با مسائل استراتژیک بیگانهاند، تحلیلی در توجیه «همزیستیهای مسالمتآمیز»
پوتین و خامنهای نمیبینیم! این سئوال
مطرح میشود که چرا؟! به چه دلیل دیگر
«بعضیها» سعی ندارند، در عرصة استراتژیک
خامنهای و پوتین را انگشتان یکدست ببینند؟!
پاسخ روشن است؛ طی سفر
پوتین به تهران، دولت روحانی در عرصة
استراتژیک منزوی شد، در نتیجه خامنهای که
آن روی سکة روحانی است اهمیتاش را از دست داد.
در عمل، پوتین با پرتاب
بساط روحانی و ممجواد به زبالهدان آتلانتیسم،
همزمان علی خامنهای را نیز خلعسلاح کرد.
و همانطور که بارها گفته بودیم ـ
در اینجا فقط تکرار میکنیم ـ
اصلاحطلبی و اصولگرائی دو روی یک سکة واحد، یا بهتر بگوئیم دو بازوی یک سیاستاند. یکی میبُرد، برای آنکه دیگری بتواند بدوزد. اگر
یکی از بازوان قطع شود، آن دیگری ابتر خواهد
شد. و آنها که طی سالیان دراز تلاش کردهاند با
«آسمون ریسمون» این دکان «دوزندگی» متعفن را در انظار ملت ایران «معطر» بنمایانند،
فقط به منافع محفلیشان فکر میکنند.
در همین راستاست که زمینة سوم تحول استراتژیک را میباید
بررسی کنیم. در این «زمینه» است که
سیاست مسکو جهت به عقب راندن آتلانتیسم در منطقه به حرکت در آمده. حکومت اسلامی ملایان، همانطور که دیدیم اینک «اخته» شده، و تلاشهائی از قماش عملیات محفل مسعودیها و
چاپ عکسهای خاتمی در روزینامة اطلاعات، و ... آنقدر مضحک است که قادر به میدانداری نخواهد
شد! در آینة تحولات منطقهای ملایان دیگر
قادر نیستند با ایجاد قطبهای کاذب در درون ساختار دولت کودتائیشان ـ عملی که از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57
به آن مبادرت ورزیدهاند ـ دست به صحنهآرائیهای «قاطعانه» زده، گاه
دمکراتیک شوند، و گاه مستبد! در نتیجه، همچون موضوع «انرژی هستهای»، اینان مجبور خواهند بود در موارد مشخص دیگری از
قبیل رابطه با ترکیه، امارات، قطر و بحرین نیز موضعگیری روشن داشته باشند! از سوی
دیگر، در سرزمینهای عراق، سوریه، پاکستان و افغانستان، یعنی مناطقی که سپاه پاسداران تحت عنوان
«مبارزه با تروریسم» در مقام همکار و همدست ارتش سازمان ناتو و سازمانهای
اطلاعاتی غرب فعالیت میکند نیز موضعگیری جمکرانیها میباید «روشنتر» از اینها
شود! چرا که پوتین با اظهاراتاش در
سازمان ملل، و طی دیدارش با خامنهای
عملاً بر توافق «مسکو ـ واشنگتن» در مورد مبارزة مشترک با تروریسم نقطة پایان
گذارده، و اگر مواضع جمکرانیها روشن نباشد، این
امکان وجود دارد که کرملین مواضع جمکران را «خنجری از پشت» تلقی کند! بله، پوتین
برخلاف ادعای بعضیها که تلاش میکردند وی را همدست خامنهای جا بزنند، در این دیدار مشخص کرده که پاسخ «خنجر از پشت»
را خواهد داد. و همین موضعگیری مختصر کافی بود تا چرت علی
خامنهای، ممجواد و حسن فوتبال برای
همیشه پاره شود.
اینک باید دید چگونه روابط کودتاچیان اسلامگرای 22 بهمن 57
میتواند با منبع الهاماتشان یعنی ارتش سازمان ناتو در ترکیه «روشن» شود؟ چگونه خواهند توانست همچنان به پایگاههای
امنیتی، نظامی و سیاسی آنگلوساکسونها
تکیه کنند، و همزمان عملیات منطقهایشان
را به صورتی تنظیم نمایند که مسکو آن را «خنجر از پشت» تعبیر نکند؟ چگونه جمکران که تا خرخره وابسته به غرب است
خواهد توانست هم از شبکة بانکی مستقر در امارات،
قطر و کویت «تغذیه» کند، و هم به
«مبارزه» با آنچه خمینی و دارودستهاش «شیخهای خلیج» میخواندند ادامه دهد؟ چگونه خواهد توانست هم کردهای ایران را سرکوب
کند و هم به شیوة محمدرضا پهلوی، لوژیستیک
و اسلحه به کردهای عراق، ترکیه و سوریه ارسال کند؟ خلاصه
بگوئیم، دنبالهروی از سیاستهائی که از
دیرباز پدیدة موهوم و بیمعنائی به نام محفل «شیخوشاه» را بر ایران حاکم نگاه
داشته، هر لحظه بیشازپیش برای دولت و
رهبر و لاتولوتهای سپاه و دیگر بازیگران درونمرزی و برونمرزیشان مشکل و مشکلتر
میشود. حلقة محاصره بر گرد جمکرانیها تنگترشده، و با جنجال
پیرامون مصاحبة روزنامة لبنانی با محمد خاتمی و چاپ عکس وی در روزینامة مسعودیها، نمیتوان این محاصره را شکست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر