خبر خروج گستردة سپاه قدس از دوکشور سوریه و لبنان چند روزی
است که توسط خبرگزاریها به صور مختلف مخابره میشود. و همزمانی
خروج گردانهای نظامی جمکران از ایندو کشور، با قتل «سمیر
قنطار»، از مهمترین عوامل وابسته به حکومت اسلامی در
جنبش «حزبالله لبنان» به این گمانه دامن میزند که دیدار ولادیمیر پوتین با علی
خامنهای آنی نبوده که رسانهها وانمود میکنند.
در واقع، با در نظر گرفتن تبعات این دیدار، مواضع اتخاذ شده توسط کرملین، نه
نشانة نزدیکی مواضع روسیه به حکومت جمکران است و نه میتواند به عنوان وزنهای جهت
گسترش نفوذ حکومت ولایتفقیه در منطقه تلقی گردد. به
عبارت سادهتر، به نظر میرسد ولادیمیر پوتین
رسماً به علی خامنهای پیرامون نقش گردانهای مسلح حکومت اسلامی در سوریه و لبنان
هشدار داده. هشداری که به استنباط ما در
زمان مقتضی گروههای مسلح جمکران در عراق را نیز شامل خواهد شد. در وبلاگ امروز بررسی نقش جمکران در سوریه و
لبنان الزامی میشود و در راستای این بررسی، نگاهی
شتابزده خواهیم داشت به شکلگیری استراتژیهای ضدایرانی آمریکا طی سالهای گذشته، و نهایت امر میپردازیم به تنها گزینة موجود واشنگتن
در ایران. پس نخست بپردازیم به شکلگیری حکومت
اسلام سیاسی و نقشی که این حکومت طی چند دهة اخیر در عراق، سوریه و لبنان ایفا کرده.
از نخستین روزهای به قدرت رسیدن باند کودتای 22 بهمن 57 در
تهران، روشن بود که محفل کودتا را جهت داغتر
کردن تنور استراتژیهای منطقهای غرب به قدرت رساندهاند. و اینکه،
در استراتژیای که توسط سازمان سیا برای حکومت اسلامی تنظیم شده، شعارهای مسخره از قماش «نبرد با آمریکا؛ مرگ بر اسرائیل؛ و ...» به
همان اندازه کاربرد پیدا کرده که تبلیغات شبکههای خبرسازی غرب پیرامون «انقلاب
شکوهمند اسلامی!» بله، کم نبودند و نیستند بادمجان دورقابچینان غرب
که تحت عنوان مفسر و تحلیلگر و روشنفکر و غیره هر دم دمب این «انقلاب» را به صور
مختلف در پشقاب انداخته و میاندازند. و
در مملکتی که واپسماندگی تفکر اجتماعی یک واقعیت غیرقابل انکار به شمار میرود، مشتی «شخصیت» فرضاً علمی با مهر دانشگاههای
جرج واشنگتن و سوربن و کمبریج و ... همان ترهاتی را که در خلای حوزههای علمیه بر
زبان شیخ پشمالدینها جاری میشد، به
زبانهای زندة فرنگی به خورد «دانشپژوهان» داده و میدهند! اینچنین
است که احدی «حقانیت» این به اصطلاح «انقلاب» را به زیر سئوال نمیبرد، چرا که،
عوام را آخوند به زنجیر دین و صحرای کربلا گرفتار آورده؛ قلادة
«خواص» کمسواد و مدرکپرست را هم «پروفسورهای» فرنگی محکم به دست گرفتهاند.
در عمل، بر اساس این
سناریوی هولناک سیاسی که به روی صحنه آوردند، شبکة
خبرسازی غرب پیشفرضهای یک قشر مذهبزده، قرونوسطائی
و خشکفکر را با «عظمت» فرضی یک انقلاب که در واقع کودتائی بیش نبود، تلفیق میکرد و از آن عارضهای بیرون میکشید که
به قول خودش فرهنگ «شیعة اسلامی» نام داشت! ولی این
عارضه هر چه بود، به هیچ عنوان نمیتوان
بر آن نام «فرهنگ» نهاد. چرا که ویژگیهای پایهای و اساسی فرهنگ را
ندارد؛ فاقد قابلیت گسترش، تعمق و تطبیق است، و صرفاً بر مجموعهای پیشداوریهای قشری، و شماری آداب و رسوم قرونوسطائی تکیه کرده. این ضدفرهنگ،
نه ایرانی است و نه اسلامی؛ چرا
که، نمونههای همسان آن را در تمامی کشورهای واپسماندة
جهان از شرق تا غرب میتوان یافت. و نهایت امر،
این «عارضه» با کنونیت جامعة بشری هماهنگی نشان نمیدهد، چرا که، فاقد
بعد انسانمحوری است. خلاصه بگوئیم، این
عارضه مستقیم از لابراتوار سازمان سیا بیرون کشیده شده بود، و هدفی جز هبوط و سقوط ملت ایران در آن متصور
نبوده و نیست.
مشتی ارباب مفتخور دین،
این «عارضة» شوم را دو دستی چسبیدند و با چند «اللهاکبر» پشتبامی و چند
«مرگ بر این و آن» خیابانی برای خلقالله از آن «ایدئولوژی» ساختند! اسماش را هم گذاشتند ایدئولوژی دینی! پر واضح است که اینهمه داستان و حکایت برای پر
کردن جیب لاتالله و به قدرت رساندن روحالله نبوده؛ قضیه
بیش از اینها ریشه داشت. پیروزی ملا و
بچهملا بر ارتش سرخ در افغانستان؛ شعار جنگ، جنگ تا پیروزی در جبهة عراق و به خاک
و خون کشیدن میلیونها انسان؛ قتلعام مخالفان
«عارضة شیعیمسلکی» در داخل کشور و صاف کردن جاده جهت استراتژیهای گستردة عموسام
در منطقه؛ چپاول منابع انسانی کشور در قالب تولید انبوه «پناهنده»؛
چپاول
منابع طبیعی ایران از طریق گسترش شبکة اقتصاد زیرزمینی، با شعار مخالفت با صادرات نفت خام و ... و
نمونهها فراوانتر از اینهاست.
ولی آیا تا حال این سئوال مطرح شده که، چرا حکومت
اسلامی جمکران در همة زمینههائی که به رفاه و سعادت عمومی، ارتقاء سطح زندگی، افزایش تولیدات و صادرات، کنترل مرزهای کشور، مبارزه با قاچاقچیان و ... مربوط میشود به
سختی شکست میخورد؛ ولی آنهنگام که به
صادرات اوباش و تفنگچی به کشورهای مختلف و فضولی در امور دیگر کشورها و شرکت فعال
در کشتوکشتار ملتهای منطقه همگام با قدرتهای استعماری میرسیم، همین حکومت جمکران که قادر نیست یک قرص آسپیرین
تولید کند، «طرف» صحبت جهانیان میشود؟! این سئوالی است که زمانیکه پای به بررسی
تحولات کشور میگذاریم منطقاً میباید مطرح کنیم. روی سخن با آنهاست که همچون حزب توده، کارگزاران و لاتولوتهای سپاه و بسیج و جبههملی
و نهضت عاظادی و ... این روزها برای گربهرقصانیهای
«انتخاباتی» پشمشان خیلی برق اوفتاده.
در همین راستاست که میباید به بررسی نقش جمکرانیها در
بحرانهای سوریه و عراق بپردازیم. این
واقعیت که دولتها نمیتوانند در برابر درگیریهای نظامی در منطقهشان بیاعتنا باشند
و میباید نهایت امر اتخاذ مواضع کنند غیر قابل تردید است. ولی اینکه هر گاه در منطقة خاورمیانه و آسیای
مرکزی بحرانی نظامی به راه میافتد،
حکومت جمکران مواضعی بینهایت گنگ،
مشکوک و مبهم اتخاذ میکند، نشان
اقتدار نیست. این موضعگیری مبهم نشان میدهد که حکومت
اسلامی دنبالهرو است؛ آتشبیاری میکند؛ و نهایت
امر فاقد یک استراتژی منطقهای است. و
نبود استراتژی منطقهای نشانة اقتدار نیست؛ کاملاً
بر عکس! از وابستگی به قدرتهای فرامرزی
حکایت دارد. بهترین نمونة وابستگی حکومت
اسلامی به استعمار غرب را در عراق میبینیم.
پس از به قدرت رسیدن محفل نئوکانها و جرج والکر بوش در
ایالاتمتحد، نقش حکومت ولایتفقیه در عراق روشن بود. حمایت از سیاستهای اتحادیة اروپا در راستای
فراهم آوردن زمینة مناسب جهت تجزیة عراق به سه منطقة کرد و شیعه و سنی. در همین راستا شاهد حمایت تهران از شیعیان
جنوب و دولت قبیلهای بارزانی در کردستان عراق هستیم. و همین دولت به اصطلاح «خودمختار» بارزانی است
که بعدها به دلیل شکست سیاستهای تجزیهطلبانة غرب دستهایاش از آستین دادوستد با
سازمانهای اسلامگرا در سوریه بیرون میآید.
خلاصه، کاشف به عمل میآید که
دولت کذا در دزدی نفت و فروش آن به قاچاقچیان غربی، و نهایت امر تأمین بودجة عملیات مزدوران
اروپائی در سوریه نقشی کلیدی ایفا کرده.
در مورد شیعیان عراق نیز نقش دولت ولایتفقیه روشن بود؛ حمایت از الهامات تمامیتخواهانة شیعیان اینکشور
تحت عنوان حمایت از نظرات «اکثریت قومی و مذهبی!» اینهمه با علم کردن مشتی ملای شیعه در مناطق
جنوبی و مرکزی عراق! به همین دلیل نیز هنوز شاهدیم که قسمت عمدة
ذخیرة ارزی کشور، در میعادهای «زیارتی
شیعیان» به اعزام مزدوران رنگارنگ رژیم به مناطق مختلف عراق اختصاص داده میشود. به شیوهای
که طی مراسم عزاداری اخیر، دولت حسن روحانی با افتخار تمام ادعا میکند که
دو میلیون زائر به عراق «اعزام» کردهایم! گروهی
با اتوبوس و حتی کامیون به عراق رفتهاند،
جماعت پولدارتر و پارتیدار را نیز با هواپیما فرستادهاند:
«دبیر انجمن شرکتهای هواپیمائی با اعلام اینکه روزانه حدود
۸ هزار زائر با حمل و نقل هوائی به عراق اعزام میشوند، پیشبینی کرد: در ایام اربعین امسال، ۱۴۰ هزار زائر با حمل و نقل هوائی جابهجا شوند.»
منبع: بولتننیوز، مورخ
8 آذرماه سالجاری.
آنان که با ابعاد لوژیستیک جابجائی 140 هزار مسافر با
هواپیما آشنائی دارند میدانند که چه مبالغ نجومیای برای این جابجائیها هزینه
شده است. البته سیاستگزاریهائی که حکومت ولایت فقیه در
عراق عهدهدار شده، همچون نمونههایاش
در ایران، تحت عنوان احترام به فرائض دینی
شیعیان اعمال میشود! حکومت جمکران هرگز
نخواهد گفت که، این عملیات برای به ارزش
گذاردن سیاستهای قومگرائی و تجزیهطلبی عموسام در عراق به اجرا در میآید. و مسلم است که اگر این فریضهها آب به آسیاب
برخی سیاستها نریزد قابلیت اجرائی خود را نیز از دست خواهد داد. به طور مثال، در آغاز بحران سوریه نیز تهران حضور اوباش
مسلح خود را در اینکشور تحت عنوان حمایت از «زائران» و حفاظت از اماکن مقدس شیعیان
مطرح میکرد. حال با توجه به کاهش شمار نظامیان جمکرانی در
سوریه این سئوال مطرح میشود که حمایت از زائران بر عهدة چه کسانی خواهد بود؟ و اینکه
اماکن مقدس و عزیزتر از جان علی خامنهای را چه گروههائی از حملات داعشیهای جنایتکار و خرابکار حفاظت خواهند
کرد؟
نمونههای «زیارتی» عملیات نظامی حکومت ولایتفقیه به صراحت
نشان میدهد که چگونه یک حکومت وابسته به غرب،
مذهب و تعلقات مذهبی را در عراق و سوریه به اهرمی جهت گسترش سیاست استعماری
آتلانتیستها تبدیل کرده. به عبارت دیگر،
حکومت جمکران دقیقاً همان مسیری را در اینکشورها طی کرده که چهار دهه است
در ایران دنبال میکند. در ایران تمرکز یک
حاکمیت فاشیست مورد نظر بود، و در عراق و
سوریه پیشبرد اهداف آتلانتیسم از طریق تجزیهطلبی امکانپذیر میشد. در نتیجه ولایتفقیه در ایران تمرکزگرا
شد، و در عراق و سوریه به حمایت از تجزیة
اینکشورها «همت گماشت!» اروپای غربی مزدور مسلمان و مسیحی به شمال سوریه
اعزام میکرد ـ مسلمانان طرفدار داعش
بودند، و مسیحیان نیز گویا «داوطلبانی»
بودند جهت مبارزه با داعش؛ آمریکائیها کردهای سوریه، عراق و ترکیه را مسلح مینمودند تا بساط
«کردستان بزرگ» به راه اندازند؛ جمکرانیها
هم آب به آسیاب شیعهبازی میریختند تا بالاخره پروژة عموسام هر چه هست از آب و گل
درآید. و این بود واقعیت امر در
سوریه، خارج از تمامی پروپاگاندهای موهوم
و گمراهکنندة شبکه خررنگکن آتلانتیست!
ولی حال اگر مسکو قلم پای ولایتفقیه را در سوریه خرد کرده، و قاسم سلیمانی و هنگهای وابسته به سپاه قدس،
«زنده یا مرده»، باید گورشان را از سوریه گم کنند، و بزودی از عراق نیز اخراج خواهند شد، تکلیف ولایتفقیه در مسائل منطقهای چه خواهد
بود؟ این سئوالی است که مطرح کردناش
مسلماً چند گره به ابروی رهبر جمکرانیها خواهد انداخت. واقعیت
را بخواهید باید گفت که آمریکا تا آنجا که به نقشپذیریهای آخوند شیعیمسلک در
چارچوب نیازهای استراتژیک واشنگتن مربوط میشود به آخر خط رسیده. امروز حکومت جمکران دقیقاً در همان بنبستی که
حکومت میرپنج در آستانة جنگ دوم، و حکومت آریامهر در هنگامة بحران نظامی افغانستان
با آن روبرو بودند فروافتاده.
آمریکا مشکل میتواند با حفظ مواضع گذشتهاش، برای حکومت ملایان نیز نوعی نقشآفرینی در
خیمة جنگافروزانة خود محفوظ نگاه دارد. بیرون کشیدن مهرههای بحرانساز رژیم از قماش رفسنجانی، خاتمی، حسن خمینی و دیگر پادوهای غرب تحت عنوان
«انتخابات» نمیتواند برای آمریکا آبی گرم کند.
چرا که این موجودات فقط هنگام انعکاس دادن به عربدههای اصولگرایان و بیترهبری
میتوانستند برای خود کسب «آبرو» کنند. از سوی دیگر،
تغییر رژیم در ایران به شیوهای که رضامیرپنج و آریامهر را یکشبه کلهپا
کردند دیگر میسر نیست. در نتیجه، به قول
فرانسویها، آمریکا میخواهد «از کهنه، نو
بسازد!» و از امثال رفسنجانی، خاتمی و دیگر اراذلی که دستهایشان به خون
هزاران ایرانی آلوده است، رهبران خردمند و
صلحطلب و خصوصاً «آزادیخواه» خلق کند.
ولی برای آمریکا خبر بدی آوردهایم، عربدههای
اصولگرائی بزودی به پایان خود میرسد، و
این واقعیت علنی خواهد شد که تغییر شخص خامنهای در رأس این «هرم پشک» نخواهد
توانست، هم ساختار ضدانسانی رژیم اسلامی
را در ایران دستنخورده نگاه دارد، و هم
زمینة مناسب جهت خدمتگزاری فقهای شیعه در آستان واشنگتن را فراهم آورد.
آمریکائیها اگر دست روی دست بگذارند به همان نتایجی در
ایران خواهند رسید که در سوریه، ترکیه و
عراق رسیدهاند. با تصویب قوانین
ضدایرانی در کنگره و هیاهوی مسخرة سیاسی هم نمیتوانند به حمایت از عروسکهای کوکی و عمامهبرسرشان ادامه
دهند؛ واشنگتن چه بخواهد و چه نخواهد تغییر سیاست در
ایران غیرقابل اجتناب است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر