همزمان با 65امین سالروز تصویب اعلامیة جهانی حقوق بشر، بسیاری از سیاستمداران و شخصیتهای جهانی در
مراسم یادبود نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی شرکت کردند. در این جمع،
«دوستان» آفریقای سیاه در آمریکای لاتین، روسای جمهور ایالات متحد و جمعی دیگر که امکان بررسی
ارتباطاتشان با رژیم آپارتاید و تاریخچة ننگین بردهداری در اینجا امکانپذیر
نیست، به نلسون ماندلا ادای احترام کردند!
رسانههای تصویری غرب نیز در همان فضای
هوچیگریای که چند سال پیش «فوتبال» را در آفریقای جنوبی به ناندانی تبدیل کرده
بودند، افکارعمومی را به رگبار پروپاگاند
و تبلیغات خررنگکن گرفتند. تبلیغاتی که
هدف اصلیاش محو کردن یک پرسش اساسی است. و آن اینکه رژیم انسانستیز آپارتاید طی دههها
موجودیت نفرتانگیزش از کدام منابع مالی،
نظامی، اقتصادی و لوژیستیک بهرهمند
میشد، یا بهتر بگوئیم کدامین پایتختها
آب به آسیاب این دستگاه متحجر میریختند.
ولی تاریخ، حداقل آن «علم تاریخ» که لاپوشانی
در کارش نمیآید، بر نقش چشمگیر آمریکا، انگلستان،
آلمان، هلند، فرانسه و خصوصاً دستگاه دولتی اسرائیل در
حمایت از آپارتاید، و تمدید موجودیت این
رژیم نفرتانگیز تصریح خواهد داشت. در
عمل، «نمایشی» که امروز از یانکی
گاوچران تا جمبول نژادپرست و آلمانی فاشیست را به روی صحنه برده، جز زدودن نقش هماینان در تداوم آپارتاید هدف
دیگری ندارد. اگر حمایت
دیرینة غرب از آپارتاید، تحت عنوان پاسداری
از دماغة «امید نیک» در قاموس توجیهات مالی و اقتصادی و ... این سیاست را «توجیه» میکند، نمی تواند این واقعیت را پنهان دارد که
موجودیت سرمایهداری آنگلوساکسون با حفظ آپارتاید گره خورده بود. و همین برای دریافت ماهیت نظام سرمایهداری غرب
کفایت خواهد کرد.
این واقعیت را انسانیت معاصر هیچگاه فراموش نخواهد کرد. هر چند، سالها پیش از فروپاشی رژیم نژادپرست آفریقای
جنوبی، یک «نمایندة» رنگینپوست مجلس
نمایندگان ایالات متحد در مصاحبهای فریاد زد:
من باید هر سال در مجلس بودجة کمکهای بلاعوض ایالات متحد به رژیم آپارتاید
را امضاء کنم! من باید در عمل به کسانی
حمایت مالی بدهم که مرا از نژاد پست به شمار میآورند!
بله، این نوع «مصاحبهها» هم در غرب
وجود داشت، هر چند کمتر در موردشان
سخن گفته شد. به هر تقدیر، در این
میعاد آرزومندیم که، هجوم تبلیغاتی شبکههای
خبرسازی جهانی به جسد ماندلا، اگر هدفی
جز تأمین آلافوعلوف بیشتر برای حکومتهای وحشی غرب دنبال نمیکند، حداقل پایانی باشد بر این نوع «نژادپرستی»
ساختاری و دولتی، اگر نگوئیم رسمی و
سازماندهیشده! حال آفریقای جنوبی و آپارتاید را رها میکنیم و میپردازیم به مسائل
داخلی ایران در آینة توافقنامة جهانی 24 نوامبر.
بررسی شرایط فعلی ایران از این جهت اهمیت دارد، که ظاهراً حکومت اسلامی در محاسباتاش پیرامون
«نرمش قهرمانانة» مقام معظم دچار اشتباهات غیرقابل اغماض شده. البته این اشتباهات دلائل متفاوتی میتواند
داشته باشد. ولی شاید مهمترین دلیل در
این میانه، این خیال خام در قلب حکومت اسلامی بوده، که «حرکت» به سوی غرب نه تنها همیشه
«امکانپذیر» خواهد بود، که غرب میتواند
همچون دوران گذشته ـ میرپنج،
آریامهر، خمینی و ... ـ پناهگاهی به شمار آید جهت شکل دادن و رقم زدن
به «رژیم جایگزین» در ایران!
خلاصه این خیال خام که، رژیم برآمده
از «گهوارههای» یانکیجماعت و جمبولها،
هر چند در حذف «مخالفان غربدوست» خود دست به وحشیگریهای آغامحمدخانی هم
بزند، نهایتاً امتدادی است بر حاکمیت
دیرپای محفل «شیخوشاه!» در همینجا بگوئیم، این یک تصور باطل است. «نرمش قهرمانانة» مقام معظم به هیچ عنوان چنین
دستاوردی نه برای پایتختهای غرب به ارمغان خواهد آورد، و نه محافل وابسته به «شیخوشاه» را در داخل
خرسند خواهد کرد. نرمش علی خامنهای نه
برآمده از نیازهای ساختاری و درونی دستگاه رهبری ایالات متحد و انگلستان، که صرفاً نتیجة عقبنشینی ایالات متحد از
منطقه، و یتیم شدن حکومت اسلامی در برابر
قدرتهای منطقهای است. و از قضای روزگار
همین قدرتهای منطقهای هستند که امروز افسار آخوندیسم پریشانحال را در دست گرفتهاند.
ولی رزمایشهای ایذائی در داخل و خارج هنوز به پایان نرسیده، رزمایشهائی که بیشتر هدف اصلیشان ریختن آب
به آسیاب روابط «کهن ـ استعماری» است. در
این مقطع 3 نمونه از رزمایشهای متفاوت داخلی و خارجی را به سیاق مثال ارائه میکنیم،
مسلماً خوانندگان ارجمند خود نمونههای دیگر را خواهند یافت.
در گام نخست رزمایش ایذائی برون مرزی را بررسی میکنیم که درک آن سادهتر از
دیگر انواع است. بله، درست حدس زدید، تلاشهای برخی سناتورهای آمریکائی و متحدان
اروپائی آنهاست جهت تداوم و گسترش تحریمهای اقتصادی بر علیه ملت ایران. این
هیاهوی تبلیغاتی که باهدف به بنبست کشاندن تلاشهای کاخسفید جهت تغییر مسیر
سیاستهای منطقهای آمریکا سازمان یافته بیش از آنچه خطرناک و سرنوشتساز بنماید، خندهدار و مضحک شده. واقعیت
این است که، حتی اگر دولت اوباما نیز در
قفای این هیاهو با چراغ خاموش «مقاصدی» را دنبال کند، این تلاشها راه بجائی نخواهد برد؛ آمریکا در شرایطی که قرار گرفته، نه میتواند از قدرتهای بزرگ منطقهای
باجگیری نماید، و نه قادر است با به راه
انداختن غائلة اسلامگرائی اینان را همچون دوران «بهارعرب» تهدید کند. خلاصه بگوئیم،
عموسام در این صحنه از پیش باخته.
البته اینکه در یک دمکراسی برخی محافل بخواهند سیاستی جایگزین برای روال امور
جاری بیابند، کاملاً «مشروع» است، ولی
این «عمل مشروع» نمیتواند فینفسه دادههای صحنة استراتژیک را هم منقلب کند. حاکمیت
آمریکا چه بخواهد و چه نخواهد پای در مسیری غیر قابل بازگشت گذاشته. شرایط فعلی به صورتی رقم خورده که حتی محافظهکارترین
محافل ایالات متحد در صورت دستیابی به قدرت نیازمند برخورداری از گفتمانی
استراتژیک با چین، روسیه و هند خواهند
بود. و این شرایط نمیتواند از طریق
اعمال همان سیاستهائی تأمین شود که پیشتر با حمایت بیقید و شرط کاخسفید از
اسلامگرایان راه هر گونه گفتمان استراتژیک را مسدود کرده بود. در عمل،
نمایندگان آمریکائی و متحدان اروپائیشان به
دلیل وحشت از روند مسائل به چنین «شیرینیخوریهائی» روی آوردهاند. خلاصه بگوئیم، شعلة
لرزان شمع وجود برخی «محافل» در تندباد روابط نوین منطقهای به لرزه اوفتاده، و آب در
لانة مورچه انداخته:
«در حالی که دو سناتور آمریکائی تهیه متن لایحه تحریمهای تازه علیه ایران را
آغاز کردهاند [...] وزیر خارجه ایران هشدار داده است که وضع تحریمهای جدید ٬ در حکم مرگ
توافق ژنو است.»
منبع:رادیوفردا، 10 دسامبر 2013
میبینیم که اینجا نیز سیاست مخالف مسیر توافقنامه رنگولعاب متفاوتی از خود
نشان میدهد. چرا که،
دومین رزمایش ایذائی را که امتدادی
است بر تلاش نمایندگان مجلس ایالات متحد،
میباید در ساخت و پرداخت داخلی و خارجی
این محافل از «نقش» محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجة دولت حسن فریدون جستجو کرد! طی چند
هفتة گذشته، حملات،
حمایتها، انتقادها،
و ... و خلاصه تمرکز بر محمدجواد ظریف، از این فرد یک هدف «متحرک» سیاسی ساخته. محافل
مالی و تجاری داخلی، ساخت و پاختهای
سیاسی را به حساب وی مینویسند؛ تندروها
«سازش» ضد خط امام را به او نسبت میدهند؛ طرفداران خوشخیال روابط دوستانة «انقلاب اسلامی
با آمریکا» با مزمزه کردن نام ظریف آب از لبولوچهشان سرازیر میشود. ولی
واقعیت چیز دیگری است.
ظریف، وزیر امور خارجة دولت اسلامی
فاقد شخصیتی والا و فرهوهش است، و همه میدانیم که در زمینة سیاست خارجی و نظامی
نیز ایشان تصمیمگیرنده نیستند. چرا راه دور برویم، حتی علی خامنهای هم تصمیمگیرنده نیست؛ این تصمیمات از طریق مطالبات استراتژیک آمریکا
به اینان «ابلاغ» میشود! پس چرا در این میانه، «بزرگنمائی»
ظریف در دستورکار اوفتاده تا جائی که برخی حتی میخواستند وی را به عنوان نمایندة
«انقلاب اسلامی» به مراسم یادبود ماندلا در آفریقای جنوبی ارسال کنند؟
برای پاسخ به این پرسش بررسی موضعگیریهای اخیر علی خامنهای در مورد آنچه وی
«مسائل فرهنگی» میخواند کفایت خواهد کرد.
اگر حکومت اسلامی پاسخگوی نیازهای فرامرزی ایالات متحد است، در قلب مسائل داخلیاش حاکمیتی است محفلی که بر
پایة نگرشی قشری سازمان یافته. این «قشر»
که آخوند در عمل گلسرسبد آن به شمار میآید از برخی محافل بازاری، گروههای اوباش شهری، و همکاران و همداستانانی از طبقات «شمالشهری»، پس مانده از دوران آریامهر، تشکیل شده.
همین گروهها هستند که در قالبهائی از قبیل «دولت انقلاب»، «مردم»،
نیروهای انتظامی، و خصوصاً
«مخالفان شمالشهری آخوندیسم» ظاهر شده،
ملت ایران را یا همچون آخوند از خدا میترسانند، یا همچون بازاریها از بیکاری و بیپولی به
هراس میاندازند، و گاه در لباس نظامی و
پلیس بازگشت «آریامهر» را در اذهان ملت ایران زنده میکنند. اینهمه در شرایطی که اینان همگی در یک سنگر
استعماری نشستهاند. هدف اینان ارعاب ملت
است.
زمانیکه به دلیل فشار سهمگین روسیه و هند،
چین نیز ناچار شد آمریکا را در خاورمیانه رها کند، سناریوی «توافقنامه» روی میز قرار گرفت. همان
روزها در وبلاگی که به این مطلب اختصاص دادیم گفته بودیم که، در پیشبینیهای استراتژیک ایالات متحد، حکومت اسلامی میباید نقش نوعی «عربستان شیعی»
را بر عهده گیرد. و دقیقاً در راستای همین
طرح بود که هیاهو پیرامون «ظریف» به راه افتاد.
هیاهوی تبلیغاتی پیرامون فردی که در پروپاگاندها «تحصیلکردة» غرب معرفی میشد؛ فاصلة زیادی با غربیها نداشت؛ غربیها حرف او را «خوب» میفهمیدند؛ و ... وخلاصة کلام، ظریف مجسمهای بود که به صراحت در طراحیهای
منطقهای غرب میتوانست بجای «عدنان کشوقی» و «زکی یمانی» بنشیند. و به همین دلیل نیز هدف تهاجمات مثبت و منفی
«تبلیغاتی» قرار گرفت. ظریف پای به میانة
میدان گذارد تا احدی در مورد او و عملکردش و به ویژه نقش ظاهراً مهم او در «سیاست»
بیتفاوت نباشد. غرب از این سیاست دو هدف
را دنبال کرد: تبدیل ایران به عربستان
شیعی از طریق باد انداختن در بادبادک ظریف،
و یا بازگرداندن ایران به گفتمان وحشیانة علی خامنهای از طریق میدان دادن
به جفنگیات این دیوانة قدرت.
پس از امضاء «توافقنامه» مراکز تصمیمگیری در غرب در هر دو مسیر فوق گام
برداشتند، هم ظریف را گنده کردند؛ هم به علی خامنهای تریبون دادند. ولی همانطور که در مورد آیندة ایران در دوران
«پساتوافق» بارها و بارها نوشتهایم، این
طرحها هیچکدام نتیجهای نخواهد داشت.
فروپاشاندن اعتبارات منطقهای در برنامة بودجة اخیر، و همزمان افزایش چشمگیر هزینههای نظامی در
دولت روحانی، دولتی که به اصطلاح قرار
بوده جهت «منافع ملی»، شکوفائی اقتصادی، و ...
قدرت را در دست گیرد، به صراحت
نشان میدهد که اهداف واقعی در پس این نمایشنامة مضحک چیست. اگر به برنامههای «فوقالعادة» دولت ـ سانسور اینترنت و کتاب، تحدید مطبوعات و ادامة اعدامها ـ «تهدیدات» پیوستة سنای آمریکا، و عربدههای
اخیر علی خامنهای پیرامون آنچه وی «فرهنگ» نام نهاده اضافه کنیم تصویر روشنتر میشود:
«حضرت
آیتالله خامنهای هدایت و نظارت در مسائل فرهنگی را همچون مراقبت باغبان از گلهای
زیبا دانستند و گفتند: کندن علفهای هرز
در یک بوستان به معنای رشد گلها و استفاده طبیعی آنها از آب و نور و هواست.»
منبع: فارسنیوز،
19 آذر 1392
این نوع گفتمان قرونوسطائی که از کتب پوسیدة اسکولاستیکهای کلیسای کاتولیک
به عاریت گرفته شده، تا کجا و تا کی میباید
«راهنمای» ایرانیان در هزارة سوم میلادی باشد؟
این گفتمان که با حذف «دیگری» آغاز میشود، و در سرکوب و نابودی «دیگری» به «اهداف فرضیاش»
دست مییابد همان گفتمان گوبلز نیست؟ علی
خامنهای و دستگاه حکومت ملائی که در فساد اداری، مالی، گسترش فقر،
سرکوب و خودفروختگی دست و پا میزند،
اینک «باغبان» هم شده و برای 80
میلیون ایرانی گلهای «بد» و «خوب» هم «تعیین»
میکند. میدان دادن به چنین جانور وحشی و
دریدهای فقط از دستگاهی برمیآید که با هدایت سرمایههای داخلی و خارجی، پاشنه
آهنینهای نیویورک و واشنگتن را بر هست و نیست ایرانی حاکم کرده.
اینان بر این استنباط غلط تکیه کردهاند که یا ایران را عربستان میکنیم، و یا نقش ژاندارم آمریکائی منطقه را به علی
خامنهای و دولت بیت رهبری میدهیم؛ یا
اینکه اگر شد، الگوی شیعی عربستان را
به ژاندارمی منطقه مفتخر میکنیم؛ اشتهایشان
صاف است! ولی همانطور که گفتیم، و باز هم میگوئیم، «توافقنامة 24 نوامبر» برای تبدیل ایران به
عربستان، ارائة تصویر زکییمانی از ظریف، و یا
برای اینکه علی خامنهای دوباره اسب «فرهنگ» برای ملت ایران زین کند به امضا
نرسیده! این «توافقنامه» نشان عقبنشینی ایالات متحد از
منطقه است. و این عقبنشینی تبعاتی دارد
که در نه در این خلاصه میگنجد و نه خواهد توانست بازگوی اشتهای لندن و واشنگتن
باشد. این نکتة ساده را نه دولت روحانی درک کرده و نه
علی خامنهای حاضر است قبول کند. ولی چه بگوئیم که در این مورد ویژه کسی از اینان
استفتاء نخواهد کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر