۶/۲۸/۱۳۹۲

و مالش پیامبرانه!


 

مواضع مبهم دولت «منتخب» روحانی در قبال مسائل عاجل داخلی،  از نخستین روزهای به دست گرفتن اهرم‌های تصمیم‌گیری توسط وی به صراحت خود را نشان داده.   دولت روحانی از همان آغاز سعی کرد پشت دیوار آتشی که باند احمدی‌نژاد طی 8 سال در زمینه‌های بین‌المللی،   اقتصادی و خصوصاً «ساختارسازی‌های» جعلی دانشگاهی،  صنعتی و امنیتی به وجود آورده بود پنهان بماند،   به این امید که همچون «سوپرمن»،  تحت عنوان «مصاف» با این معضلات به نوعی «سوپرملا» تبدیل شود.  «سوپرملا»،‌  هم قصد پایان دادن به  تحریم‌های آمریکا را دارد،  هم می‌خواهد با اروپائیان تماس و روابط نزدیک داشته باشد،  و هم تلاش خواهد کرد تا «حداقل در کلام» برای ایران جایگاهی شایسته‌تر از آنچه تاکنون در حکومت اسلامی تجربه شده کسب کند،  و ...  و خلاصه بگوئیم،   «سوپرملا» را برای «احمدی‌نژادزدائی» آورده‌اند.  

 

ولی انتساب تمامی مصائب جامعة ایران به عملکرد 8 سالة دولت احمدی‌نژاد،  به شیوه‌ای که دولت روحانی و بسیاری از خارج‌نشینانِ هم‌سو با وی در بوق گذاشته‌اند،   هم فریب‌کاری است و هم به مراتب از آنچه بلندگوهای رسانه‌ای می‌نمایانند،  فراتر می‌رود.   این پروسة سیاسی،  همانطور که پیشتر نیز در دوران ملاممد خاتمی شاهد بودیم،‌   هدف اصلی‌اش توجیه و تطهیر حکومت ملایان خواهد شد.  به عبارت دیگر،   تمامی این هیاهو نهایت امر جهت خارج کردن حکومت ملائی و ابعاد نگران‌کنندة بن‌بست‌های اجتماعی،  اقتصادی و خصوصاً فرهنگی آن،  از حیطة بحث،  رایزنی و انتقاد سیاسی و نظریه‌پردازانه به راه افتاده.

 

در قاموس آن‌ها که حضور در سیاست ایران را «دست‌مالی» کردن فصلی و مقطعی هیئت حاکمة فعلی ارزیابی می‌کنند،   و در کمال تأسف لشکر قلم‌زنان و سخن‌پراکنان و لات‌ولوت‌های خارج‌نشین را تشکیل می‌دهند،  روحانی نوعی محمد خاتمی است،    به اضافة چندین و چند سال تجربة «گرانبهای» بیشتر!   در نتیجه،  تلاش اینان بر این متمرکز خواهد شد که هر چه بیشتر در مسیر سیلاب گنگ و موهومی که دولت روحانی با تذبذب و گاه با سکوت آزاردهنده‌اش در مورد مسائل کلیدی کشور به راه انداخته «شنا» کنند و به این ترتیب نشان دهند که بیش از بغل‌دستی‌ها،   «مسائل»‌ کشور را «درک» می‌کنند!   برای اینان بسیار متأسف‌ایم،  چرا که مسائل جامعة ایران،  یا حداقل آندسته از مسائل که پس از استقرار حکومت اسلامی بر روزمرة ایرانی سایه انداخته،   به هیچ عنوان با تکیه بر نگرش یک آخوند قابل بررسی و حل‌ وفصل نخواهد بود.   و تا زمانیکه آخوندیسم به عنوان حاکمیت بر مملکت ایران سایة‌ شوم و انسان‌ستیزش را حفظ کرده،‌   «درک» مسائل ایران از دیدگاه حکومت،     تأئید بی‌چون‌وچرای شرایطی خواهد بود که در عمل معضلات امروز را به وجود آورده‌. 

 

تذبذب روحانی در مورد مسائل اجتماعی را به طور مثال در موضع‌گیری‌های فصلی وی پیرامون معضلی که آخوندیسم وابسته در ایران تحت عنوان «مسئلة حجاب» به وجود آورده به صراحت ملاحظه می‌کنیم: 

 

«[روحانی] در جلسه هیئت دولت از نیروی انتظامی خواست در برخورد با موضوع حجاب و عفاف به اجرای قانون،  با رویکرد اخلاقی و با رعایت کرامت انسانی پایبند باشد و از هرگونه افراط و تفریط پرهیز کند.  وی در عین حال مقوله عفاف و حجاب را از هنجارهای مورد قبول اکثریت در جامعه اسلامی دانست و از مردم ایران خواست تا آن را محترم بشمارند[...]»

رادیوفردا،  28 شهریورماه 1392

 

باید پرسید،  معنای واقعی این جملات گنگ و نا‌مفهوم چیست؟   اگر قانونی در مملکت به تصویب رسانده‌اید،‌  این قانون می‌باید «اجرا» شود؛   اگر نیروهای انتظامی این قانون را وسیلة‌ اعمال نفوذهای شهری و محلی و لات‌بازی کرده‌اند،   متخلفین می‌باید بازداشت شده در اسرع وقت به دادگاه‌های نظامی ارجاع شوند؛   اگر این قانون احمقانه‌ است ـ  و ما چنین استنباطی داریم ـ   می‌باید به طور کلی از مضحکه‌ای که مجموعه‌ قوانین جزائی حکومت اسلامی خوانده می‌شود آن را حذف کنید،  و اینکار وظیفة دولت است.   البته در اینجا روی سخن با دولت مسئولیت‌پذیر است،  نه دولتی که پوچ‌بافی‌هائی از قماش آنچه از دهان روحانی بیرون می‌ریزد را اظهارنظر مسئولانة یک رئیس جمهور می‌شمارد.  حداقل احمدی‌نژاد با تمام معضلاتی که برای جامعه ایجاد کرد این شهامت و جسارت را داشت تا دهان باز کند و بگوید: 

 

«دولت [...] مطلقا و از بنیاد مخالف طرح مبارزه با بدحجابی است.»

همان منبع!

 

ولی نزد حسن روحانی از این جسارت‌ها و شهامت‌ها نخواهیم یافت.   آن‌ها که فرستادن یک ملا به کاخ ریاست‌جمهوری جمکران را پیروزی «مردم» می‌خوانند و سایت‌های عرعرصاحاب‌‌شان «مخالفان» و «تحریمی‌ها» را هنوز به باد انتقاد می‌گیرد،‌  بهتر است بفرمایند با یک ملای دست‌وپاچلفتی که از سایة‌ خودش هم می‌گریزد و جز تناقض‌گوئی هیچ تخصصی ندارد،‌  چگونه می‌توان وضعیت اجتماعی نابسامان کشور را به ساحل نجات رساند.

 

امروز،  دولت روحانی با شعارهای مبهم و خررنگ‌کنی از قماش آنچه بالاتر دیدیم،‌   و تحت عنوان برقراری روابط بین‌المللی،  گسترش دادوستد تجاری،   مبارزه با تحریم،  و ... سعی در  بهره‌برداری سیاسی از ندانم‌کاری‌های احمدی‌نژاد دارد.   ولی ایندولت و شخص روحانی تا ابد نمی‌توانند پشت سر این «خلاف‌کاری‌ها» پنهان بمانند.   چرا که،‌  خروج از بحران اقتصادی،‌   پای گذاردن به یک وضعیت مالی قابل‌قبول،  و خصوصاً کنار زدن بحران اجتماعی‌ای که حکومت اسلامی پس از کودتای 22 بهمن 57 بر ملت ایران تحمیل کرده،‌  همزمان هم نفی لات‌بازی‌های احمدی‌نژاد را ایجاب می‌کند و هم به زیر سئوال بردن جوهرة حکومت آخوندی را.   

 

به زبان ساده‌تر،  ملت ایران همچون دیگر ملل جهان،   اگر جهت خروج از بن‌بست‌های اقتصادی،  مالی و فرهنگی،‌  نیازمند گسترش روابط تجاری و حضور پررنگ‌ در مجامع صنعتی و مالی بین‌المللی است،   نمی‌تواند بدون تکیه بر سنگرهای مستحکم اجتماعی در داخل،   صرفاً با موضع‌گیری‌های بین‌المللی «رسانه‌ای» بر این‌ بن‌بست‌ها نقطة پایان بگذارد.   و به دلیل مقاومت قشر زالوصفت آخوند در مخالفت با مطالبات عمومی،‌   ملت در جبهة داخلی و در ماه‌های آتی بی‌تردید شاخ‌درشاخ آخوند خواهد انداخت.   شاخ‌درشاخ حیوانی که از دنیای معاصر و مطالبات واقعی انسان‌ها فرسنگ‌ها فاصله دارد،‌   و «جهان» او را نه واقعیات اجتماعی و نیازهای انسانی که مشتی کتاب‌دعای پوسیده و بی‌ارزش و قصه‌های مسخرة کربلا و نجف رقم زده.   بله،  دست در دست چنین حیواناتی مشکل می‌توان پای به جهان معاصر گذارد،  حتی اگر روابط اقتصادی و مالی با آمریکا و دیگر آدمخواران جهانی تأمین شود،‌  نتیجه بهتر از یک عربستان سعودی دوم نخواهد بود.   در نتیجه،   حذف آخوند از عرصة‌ سیاست،  فرهنگ،  تجارت و صناعت کشور یک ضرورت تاریخی است.   

 

به عبارت دیگر،   از هم امروز بن‌بست‌های نهائی روحانی و دولت وی کاملاً قابل رویت شده.  و آن‌ها که این بن‌بست‌ها را نمی‌بینند،‌  یا نمی‌خواهند ببینند،‌   یا چشم ندارند،  یا اسکناس‌های ‌«سبز» دلار افق دیدشان را مسدود کرده.   ولی در شرایط فعلی،‌  نگاشتن دنبالة داستان دولت روحانی کار مشکلی نیست،   از هم اکنون می‌توان آن را به قلم آورد.   

 

به احتمال فراوان،   دولت بزودی پای در بحران خواهد گذارد،   بحرانی که همچون دوران خاتمی،  خود به آن دامن می‌زند.   چرا که،   راه خروج دیگری جز بحران‌سازی در برابر این ساختار دست‌نشانده و استعماری وجود ندارد.   مسئلة آزادی‌بیان،   قانون مطبوعات،  تجدیدنظر در مجموعة مسخره‌ای که تحت عنوان «قانون اساسی» با تکیه بر شریعت و کتاب‌دعا نگاشته شده،   تجدید نظر در نقش زن در جامعه،   و تحقق آزادی‌های اجتماعی،  فرهنگی،  هنری و غیره،  و نهایت‌امر نگاهی نوین به مسائل کارگری،  سطح زندگی طبقات فرودست و خدمات اجتماعی،  بدون بازبینی در رژیم سیاسی کشور امکانپذیر نیست.  اینکه برخی می‌خواهند با «آخوند» به اهداف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی برسند نشان حماقت است و بس.   حتی ساختار حکومت استعماری در داخل نیز از دقایق و جزئیات این حماقت آگاهی دارد.   

 

و بی‌دلیل نیست که از هم‌اکنون مقام معظم چاه جمکران شمشیر شکسته‌اش را بر علیه روشنفکر از رو بسته!   ایشان در سخنرانی‌ خنده‌داری که تحویل جماعت «ذوب‌ شده» در ولایت داده‌اند،   نگرش «جالبی» از تاریخ معاصر ارائه می‌کنند!   خنده دار از این جهت که در سخن پراکنی‌های رهبر، ‌ رژیم پهلوی همزمان دشمن روشنفکر و ملا معرفی شده!   جالب است.  ولی در واقع،  به هیچ عنوان چنین نبوده.  روشنفکران،  خصوصاً آندسته که تمایلات «انسان‌محور» و علی‌الخصوص ضدالهی داشتند در منظر دولت 28 مردادی «دشمن» تلقی می‌شدند،   در شرایطی که آیت‌الله‌ها و دوستداران‌شان یا همداستانان کودتا بودند،‌  یا «خودی‌هائی» که می‌بایست «ارشاد» می‌شدند!  در ثانی،‌  همه می‌دانند که حداقل خمینی و کاشانی طرفدار دولت کودتا بودند،‌  پس چه شده که علی خامنه‌ای برای توجیه مواضع‌اش علناً به دروغ‌پردازی نشسته؟   شاید عکس‌های مکش مرگ‌مای آیت‌الله کاشانی در جشن باشگاه افسران در کنار سپهبد زاهدی به دست ایشان نرسیده باشد!    

 

بله،‌  برخلاف چرندیات مقام معظم،   در عمل،  همین تفاوت‌های کلی در برخوردهای رژیم 28 مردادی بود که جامعة‌ روشنفکری ایران را هر چه بیشتر فقیر،  سرکوب شده و منزوی کرد و باد در بادبان آخوندهائی انداخت که به دلیل «سعة صدر» ساواک و شهربانی هر روز پرروتر شدند،‌   و هر روز از ملت ایران طلبکارتر.  کار بجائی رسید که ارتش آمریکائی و شهربانی و ساواک آریامهری به این نتیجة خداپسندانه رسید که اگر قرار است از سپیده‌دم تا بوق سگ دم آخوند را توی پشقاب بگذارد، ‌  چه بهتر که به دستور آمریکا این آخوند «آریامهر» هم بشود،  که شد:  

 

«در قضيه‏ى 28 مرداد،  هيچ مبارزه‏ى حقيقى از جانب روشنفكران صورت نگرفت... شدّت عمل رژيم پهلوى [...] كارى كرد كه به‏كل كنار رفتند و هيچ مبارزه‏ى حقيقى از طرف مجموعه‏ى روشنفكر صورت نگرفت؛ [...] وظيفه‏ى روشنفکری ايجاب مى‏كرد كه به نفع مردم و به نفع آينده‏ى آن‌ها وارد ميدان شوند، شعر بگويند، بنويسند، حرف بزنند و مردم را روشن كنند»

از سخنان علی خامنه‌ای،  رجانیوز،  25 شهریورماه 1392       

 

اگر مبارزه‌ای از سوی روشنفکران صورت نگرفت،   همراهی با کودتا که از سوی ملایان خوب «صورت»‌ گرفت!   ولی وق‌وق‌های مقام معظم نه روی به تحلیل شرایط 28 مرداد دارد،   و نه مربوط به نقش روشنفکر در جامعه می‌شود.   بی‌رودربایستی بگوئیم،   علی خامنه‌ای از این فهم و شعورها ندارد.   قضیه در این خلاصه می‌شود که شبکة کودتای 22 بهمن 57 به رهبری دولت روحانی با همکاری باند خاتمی،   متشکل از دعائی،‌  و زن‌نمایان و  حقوق‌بگیرانی که اخیراً تحت عنوان «زندانی عقیدتی» از اوین آزاد کرده‌اند،   قصد ایجاد مغلطه و جنجال در فضای سیاسی کشور را دارد.   انتشار «اظهارات» مقام معظم از سوی رجانیوز بالن‌های آزمایشی است که ساواک هوا کرده تا ببیند چه نتایجی می‌تواند به نفع استراتژی شکست خوردة‌ آمریکا در منطقه به دست آورد.  

 

در نتیجه،  پر واضح است که پس از پایان کار «تحریم‌های» اقتصادی،   و برقراری آنچه اینان «روابط» اقتصادی با جهانیان می‌نامند،‌  و مقام معظم به قول خودشان پیرامون آن «نرمش قهرمانانه» کرده‌اند،   در فضای سیاست کشور یک پرسش اساسی مطرح خواهد شد:   تکلیف جامعه در روند رشد روابط اقتصادی و اجتماعی‌‌اش با سدها و راه‌بندهای احمقانه‌ای که ساختار حکومت و رژیم ملائی بر سر راه‌اش ایجاد می‌کند چیست؟   دادوفریاد علی خامنه‌ای و «چه‌کنم،  چه‌کنم» روحانی،   برای آن روزهاست.   چرا که،   اگر تا زمانیکه «حصر» تجاری و اقتصادی بر ملت ایران تحمیل شده،   بهانة دولت جهت توجیه شرایط غیرانسانی فرضاً قابل قبول بنماید،   و تحت عنوان «دیگران نمی‌گذارند» همه چیز را توجیه کند،   هنگامی که این تحریم‌ها و لات‌بازی‌ها که معمولاً توسط یانکی‌ها جهت حمایت از حاکمیت‌های مستبد و پوسیده برقرار می‌شود پایان گیرد،   تیغة تیز مطالبات عمومی هدفی جز دولت و نهایت امر رژیم جستجو نخواهد کرد.   

 

حکومت اسلامی به خیال خام خود پاسخ به مجموعه سئوالاتی را که در اذهان عمومی مطرح خواهد شد از هم اکنون در آستین آماده دارد:  بازگشت به دوران «بد!»   بازگشت به دورة احمدی‌نژادها؛   بازگشت به دوران عاشقان صدور انقلاب،  و ...  و می‌پندارد با این ترفند موجودیت‌اش «تداوم» می‌یابد.   و خلاصه با بازگشت به دامان همان اراذل و اوباشی که در شعارهای‌ امروزی‌اش جهت دور کردن‌شان از مواضع قدرت حماسة «انتخابات» به راه انداخته،   بار دیگر زیرپای‌اش را مستحکم کند.

 

می‌دانیم که در میان نوکران بیت‌رهبری این روند خردرچمن را «دمکراسی اسلامی»‌ می‌خوانند،   ولی این روند دیگر نه برای ایرانیان قابل ارائه است،   و نه مسائل استراتژیک منطقه‌ای به آخوند اجازه خواهد داد که بر چنین روندهائی تکیه داشته باشد.   در نتیجه،   حمایت‌های فرامرزی از چنین پروژه‌ای از هم امروز محکوم به شکست است.     

 

به آن‌ها که با میدان‌داری‌هائی از قماش آنچه در اینجا از خامنه‌ای و روحانی ارائه کردیم،   دلگرم شده‌اند بگوئیم،‌ ‌ با به راه انداختن «جنگ زرگری» پیرامون نقش روشنفکر و ملا در جامعه،   و یا بحث‌های «داغ» در مورد برخورد لات‌های یونیفورم‌پوش سپاه و بسیج با زن و زنانگی در سطح کشور،  نمی‌توان محدودیت‌های زمانی،‌  ساختاری و عملکردی رژیم ملائی را ماستمالی کرد.  

 

نگاهی شتابزده به مسائل استراتژیک منطقه،   شاید در این میان کارساز بحث ما باشد.  آمریکا در منطقه ضعیف‌تر از آن شده که بتواند زیر بغل امثال علی خامنه‌ای،  خاتمی و یا روحانی را بگیرد و به قول معروف پیزی‌شان را جا بیاندازد.  و روسیه به دلیل پیروزی کامل در جبهة سوریه به هیچ عنوان نقش کلیدی برای آخوندیسم در مرزهای جنوبی‌اش تحمل نخواهد کرد.   ترکیه و ملاهای فکل‌کراوتی آنکارا نیز نه می‌توانند در پناه کودتای ارتش ناتو سنگر بگیرند، ‌  و نه قادرند به نقش اسلامگرائی خود در جامعة ترکیه دامن بزنند.   شبکة اسلامگرائی از پاکستان گرفته تا امارات متحده،  قطر،  کویت و نهایت امر عراق به شدت زیر آتش است.   ما دلیلی نمی‌بینیم که حکومت اسلامی بتواند از این مهلکه جان سالم به در برد.   

 

ولی ما آنچه را در منطقه پیش آمده،   برخلاف «جوجه»‌ کمونیست‌هائی که اخیراً با کت‌وشلوار و کراوات عکس مکش‌مرگما می‌گیرند و می‌گویند،  «آمریکا اشتباه کرده که شاه را ساقط کرده»، و خصوصاً سقوط پهلوی دوم را اشتباه آمریکا نمی‌دانیم.   راستش را بگوئیم،   یک ابرقدرت هیچگاه «اشتباه» نمی‌کند،  ‌ اشتباه از آن انسان‌های عادی است،  که در زندگی محاسبه‌های غلط می‌کنند.  ابرقدرت‌ها اشتباه نمی‌کنند،‌  در مقاطعی در مسیر گسترش مواضع‌شان شکست می‌خورند.   و اگر امروز شاهد مضحکة «نرمش قهرمانانة» علی خامنه‌ای و خفقان رفسنجانی و لکنت‌زبان روحانی و خاتمی هستیم،   فقط و فقط به دلیل لگدی است که روسیه به تهیگاه ارباب اینان در سوریه نواخته!   ما زوزة عموسام را در پس «نرمش قهرمانانة» علی خامنه‌ای در فضای منطقه می‌شنویم،   و به استنباط ما در لبیک به همین «نرمش قهرمانانه»،‌  چپ‌نمایانی که هنوز جهان را از پنجره‌‌های مک‌دونالد می‌نگرند،  برای «مالش پیامبرانه» قیام کرده‌اند.   ولی اینان بهتر است خود را برای زندگی در دامان شرایط نوین آماده کنند.   شرایطی که دیگر در گهوارة پرمحبت عموسام‌ لالائی‌های مارکسیستی،  اسلامی،  بومی و دینی گوششان را نوازش نخواهد داد.

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: