پس از برگزاری مناظرة تلویزیونی که طی آن ظاهراً نامزدهای احراز مقام ریاست
جمهوری «جمکران» میبایست با یکدیگر بر سر مسائل کلیدی مبتلا به جامعة ایران به
بحث و رایزنی مشغول شوند، این گمانه باز
هم شدت گرفت که تمامی این نمایشات جهت گذاردن نقطة پایان بر حکومت اسلامی به روی
صحنه آمده. چرا که مشکل میتوان قبول کرد،
یک حاکمیت جهت به ارزش گذاردن خود دست به
برگزاری چنین خیمهشببازیهائی بزند. به
عبارت دیگر، به صف کردن مقامات «رسمی»
حکومت در چنین شرایط خفتباری در برابر چشم ملت، و سپس تقاضا از همین ملت جهت تأئید همین حکومت و
افراد در حوزههای رأیگیری مشکلساز است؛ ملت سرنوشتاش
را به دست چنین افرادی نمیسپارد! و ما هم
در این عملیات ضدونقیض چیزی جز تعمد نمیبینیم؛ تعمد در
ایجاد ناآرامی، تعمد در بیپایه و بیاساس
نشان دادن حکومت، تعمد در بیاعتبار نمودن «انتخابات»، و ...
کسانیکه در این به اصطلاح انتخابات نامزد شدهاند، با آخرین باران بهاری از آسمانها بر سرزمین
ایران نباریدهاند! اینان هر یک سالها و سالها از عمر خود را در
دالانهای پیچدرپیچ «قدرتسالاری» و سرکوب و خوشخدمتی به اربابان داخلی و خارجی
هزینه کردهاند. به طور مثال، چگونه میتوان قبول کرد که «سرپرست» تیم مذاکره
کنندة هستهای حکومت اسلامی با قدرتهای جهانی، در شرایط عادی قبول کند که جای مهر نمازش را با
«چترزلفی» بپوشانند و یک کارمند رادیو و تلویزیون به عنوان «فعالیت انتخاباتی» از
او در برابر دوربینها «تست» بگیرد! ولی این قماش برخورد به سعید جلیلی ختم نمیشود، مبتلا به تمامی این کاندیداهاست. در نتیجه،
از این «بساط» بوی نامساعدی به مشام میرسد.
حال این پرسش مطرح میشود که به چه دلیل حاکمیت برای بیاعتباری هر چه بیشتر
خود، دست به چنین نمایشاتی میزند؟ در فهرست «اهداف» چنین عملیاتی تعمد در ایجاد
ناامنی هر چه بیشتر نزد رأیدهندگان «احتمالی» مسلماً از موضع بالائی برخوردار است.
و به استنباط ما با در نظر گرفتن شرایط
سیاسی حکومت اسلامی، این «اهداف» را
بهتر است در پایتختهای غرب جستجو کنیم.
در واقع، بنیانگزاران بساط «خردرچمن» حکومت اسلامی، در
پایتخت کشورهای غرب، جهت برونرفت از بحرانی که استراتژیهای جدید در
منطقه به وجود آورده، به صورت
جدی قصد تجدیدفراش در ایران دارند. و این است دلیل برگزاری این نوع خیمهشببازی
تحت عنوان «انتخابات!»
در عمل، اربابان فرامرزی تشکیلات
حکومت اسلامی که در لندن و واشنگتن نشستهاند، در تحولات اخیر منطقهای آنقدرها جای خرسندی و
رضایت نخواهند داشت. چرا که، بحران سوریه،
که در گیرودار آن موضعگیریهای مسکو غیرقابل «مذاکره» اعلام شد، شکاف
عمیقی در روابط «لندن ـ واشنگتن» به وجود آورد.
ایندو پایتخت برای نخستین بار پس از بحران کانال سوئز در برابر یکدیگر قرار
گرفتهاند. ولی ابعاد گستردة بحران سوریه
به هیچ عنوان با مسائلی که «انقلابیگریهای» جمال عبدالناصر به وجود آورده بود
قابل قیاس نیست. تفاوتها میان شرایط مصر
آنزمان و سوریة کنونی فراوان است، ما هم در اینجا فقط به یک بررسی اجمالی بسنده میکنیم.
به طور مثال، طی بحران کانال
سوئز، جمال عبدالناصر در مقام یک کودتاچی
دست به بلندپروازیهائی زد که قادر به کنترل و بهرهگیری سیاسی از آنها
نبود. ناصر نه بنیاد نظامی قابلتوجهی در
اختیار داشت و نه از موضع قابل ذکری در سیاست بینالمللی برخوردار بود. حمایت اتحاد شوروی وقت از بحرانسازی «کلنل
ناصر» فقط با این هدف صورت گرفت که در یک برخورد مقطعی در سیاستهای آفریقائی
«لندن ـ واشنگتن» شکافی گذرا به وجود آورد. ولی
امروز در قفای بحران سوریه نه بشار اسد نشسته و نه حمایتهای مقطعی مسکو! در این بحران یک استراتژی «نوین ـ منطقهای» با
شرکت فعال روسیه، چین و هند قصد اعمال
سیاست و نهایت امر «سیاستگزاری» درازمدت منطقهای دارد.
از سوی دیگر، حضور این سیاستها در بحران سوریه به دلیل تقابلهای
مقطعی و گذرا بین کشورهای «متحد» غرب به وجود نیامده، چرا که قدرتهای منطقهای از سالها پیش با
مطالعة گستردة امکانات نظامی، مالی و
اقتصادی خود برای چنین «حضوری» برنامهریزی کردهاند. و به همین دلیل است که در بحرانسازی پیرامون
مسائل سوریه به هیچ عنوان با پوچگوئی و غوغاسالاری مسکو و دیگر پایتختهای «اوراسیا»
برخورد نمیکنیم. خلاصه بگوئیم، مواضع
اینان «تبلیغاتی» و مقطعی نیست.
در عمل، این غرب است که حداقل در ظاهر
امر، از هیچ آمادگیای جهت ادارة منافع
خود در این بحران برخودار نیست. انگلستان
با تکیه بر سیاهیلشکر «اسلامگرایان» وارداتی قصد «تسخیر» و تصرف سوریه را دارد؛ دولت
فرانسه در این بحران، تحت فشار لندن عملاً
تبدیل به دنبالهرو بیاختیار سیاستهای انگلستان شده؛ آمریکا تلاش دارد تا از طریق نزدیکتر شدن به
مواضع روسیه اهداف درازمدت منطقهای در این بحران برای خود «خلق» و ابداع کند؛ و نگران از تندیهای آتی مسکو، آلمان یک دم
عصای «صلحطلبی» از دست نمیدهد؛ و
... در چنین شرایطی است که چشم امید لندن
به «تحولسازی» در ایران خیره مانده.
در اینجا به بررسی موضعگیریهای حکومت اسلامی طی چند دهة اخیر در سوریه نمیپردازیم
و فقط یک زاویة محدود از آن را بررسی میکنیم . بارها
گفتهایم، ادعای حمایت حکومت اسلامی از دولت بعث سوریه گزافه
است؛ حکومت اسلامی نمیتواند با حزب «میشل
افلق» همکاری نزدیک داشته باشد. دلیل
نزدیکی اینان را بیشتر باید در «مشترک» بودن منابع تغذیة سیاسیشان در مراودات بینالمللی
جستجو کنیم. در تحولات اخیر سوریه نیز، شبکة ارسالی حکومت جمکران به اینکشور تلاش
داشت تا به عنوان کاتالیزور عمل کرده، اسلامگرایان
صادراتی را تا حد امکان به شبکههای «نظامی ـ اطلاعاتی» سوریه نزدیک کند. از این مفر،
جمکرانیها قصد داشتند در اینکشور زمینة همان تغییرات شومی را فراهم آورند
که در بهمنماه 1357 اینان را در ایران به قدرت رسانده بود؛ کودتای نظامی در پوشش حمایت گستردة «تودههای»
اسلامگرا و در عمل با حمایت شبکههای سرکوب «لباسشخصی!»
ولی جمکرانیها به دلائل فراوان نتوانستند در این مسیر آنطور که باید و شاید
به قول خودشان دست به «حماسهآفرینی» بزنند. و
علیرغم همکاری تام و تمام «باند» بشار اسد با آنها فتیلة این «طرح» سوخت و اینان
در عمل از میدان سوریه بیرون افتادهاند. دلیل
پافشاری روسیه برای «حضور» ایران در مذاکرات صلح سوریه، و
مخالفت رسمی فرانسه با حضور تهران نیز دقیقاً همین است. روسیه از طریق وارد کردن اینان به مذاکرات و
ایجاد تعهدات رسمی و بینالمللی قصد دارد بر نقش زیرجلکی جمکران در تحولات سوریه
نقطة پایان بگذارد، و فرانسه که به عادت
معمول طرح شکستخوردة انگلستان نصیباش شده تلاش دارد با بیرون نگاهداشتن جمکران
از مذاکرات به نقش زیرجلکی اینان هر چه بیشتر دامن بزند!
حال که تا حدودی با نقش واقعی جمکران در سوریه آشنا شدیم، ببینیم به چه دلیل چشم امید لندن به تحولات
«انتخاباتی» در ایران دوخته شده؟ به استنباط ما لندن، در شرایطی که به وجود آمده، از طرح «نقشآفرینی» جمکران در سوریه به طور
کلی صرفنظر کرده، چرا که در غیراینصورت
طرح کذا را روی میز «لوران فابیوس»، وزیر
امور خارجة فرانسه رها نمیکرد. از سوی دیگر،
شکست انگلستان در سوریه در کشورهای اسرائیل، لبنان،
اردن، عراق و حتی ترکیه و یونان
مصائب فراوان برای بریتانیا به همراه خواهد آورد، و تحمل تمامی این «خسارات» بسیار مشکل
است. در نتیجه، باز هم جایگاه «پلپیروزی»، همچون دوران جنگ دوم جهانی نصیب ملت ایران شده. لندن از
طریق بحرانآفرینی در کشورمان قصد دارد روسیه را با آشوبهای سیاسی در مرزهای
جنوبیاش تهدید کند، به این امید که راهی
جهت سازش استراتژیک با مسکو برای خود باز کند.
این همان «گزینهای» است که به استنباط لندن برای «مذاکره» با روسیه هنوز در
دست احمدینژاد باقی مانده! به اینصورت
که، اگر مسکو جایگزینی شبکة ملایان با لباسشخصیها
را بپذیرد، لندن نیز از دامن زدن به آشوبسازی در ایران دست برمیدارد! ولی به
استنباط ما، روسیه در ایران اهداف و
منافع درازمدت دنبال میکند، و در فهرست
این اهداف «حمایت از احمدینژاد» به هیچروی پیشبینی نشده! خلاصه، اینبار بجای «پل پیروزی»، امپراتوری بریتانیا میباید به «پلپیزوری» رضایت
دهد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر