۳/۰۸/۱۳۹۲

عقربه‌های تاریخ!


 

پس از سفر ناگهانی «ژان‌فرانسوا ژیرو»،   رئیس دفتر خاورمیانه و شمال آفریقای فرانسه به تهران که در پی ملاقات «کری ـ لاوروف» در پاریس صورت گرفت،  رخداد جالبی را شاهد بودیم:  انتشار اعلامیة «تشکر» مقام معظم رهبری از نامزدهای رد صلاحیت شده!   اطلاعیة کذا،  به رویای بعضی‌ها که برای بازنگری شورای نگهبان در تأئید صلاحیت‌ها گوش خوابانده بودند پایان داد.   پیشتر نیز در همین وبلاگ گفته بودیم که با توجه به شرایط استراتژیک حاکم،   انتظار بازگشت برخی نامزدهای رد صلاحیت شده به میدان انتخابات بیش از اندازه «خوشبینانه» می‌نماید،  و چنین عملی ورای قدرت اجرائی علی خامنه‌ای است.   اینبار زین کردن خامنه‌ای برای این میدان کار عبثی می‌نمود،   و دیدیم که اربابان‌اش هم پالان «ریش‌سپیدی» را از دوش ایشان برداشتند.   

 

ولی اهمیت اطلاعیة‌ «رهبر» بیش از این‌هاست.  چرا که،   این اطلاعیه هم بر آمال و آرزوهای اسفندیار رحیم‌مشائی نقطة پایان گذارد و هم به طرفداران هاشمی رفسنجانی فهماند که اگر می‌خواهند هنوز در «کشتی نظام» باقی بمانند و به قولی برای عظمت اسلام و اهل‌بیت «پارو بزنند»،   باید دست از دکان رفسنجانی شسته،  به خشتک خامنه‌ای آویزان شوند!   گزینه‌ای که در عمل،   به معنای حذف سیاسی قشرهای زالوصفتی خواهد بود که طی سال‌های «سازندگی» یا بهتر بگوئیم در دوران لات‌بازی‌های حاج اکبر بهرمانی،   پیرامون سردار سازندگی و شبکة مالی و تجاری‌ای که به وجود آورده بود تار تنیده و لانه کرده بودند.  

 

به این ترتیب شاهد حذف سیاسی هاشمی رفسنجانی از رژیم اسلامی هستیم.  حذفی که به استنباط ما علیرغم تمایلات علی خامنه‌ای صورت می‌گیرد.   چرا که رهبر و دارودسته‌ای که اینک در «بیت‌رهبری» لانه‌ کرده‌اند جملگی از نوچه‌های همین رفسنجانی‌اند.   خلاصه بگوئیم،  با حذف بهرمانی و مشائی از «داستان» انتخابات،  حکومت اسلامی که پیشتر با فروپاشانی «خط امام» و اصلاح‌طلبان یکی از مهم‌ترین شبکه‌های قدرت استعماری خود را از دست داده بود،   سه ستون اصلی دیگرش،  یعنی محفل سرداران سازندگی،  هیئت مؤتلفه و نهایت امر «جریان انحرانی» را که هشت سال سرمایه‌های کشور در آن تزریق شده بود،‌  یکی پس از دیگری از دست داد.   بی‌رودربایستی بگوئیم،   دیگر چیزی از این رژیم باقی نمانده؛  مابقی «اخ‌وتف» است که با دستمال کاغذی از چهرة تاریخ ایران پاک خواهد شد.   

 

در نتیجه،  اگر امروز تمایل حاکم در حکومت اسلامی روی‌گرداندن از «انتخابات» باشد هیچ تعجبی ندارد.   به صراحت بگوئیم،  در چنین شرایطی اینان ترجیح می‌دهند که اصولاً این «انتخابات» برگزار نگردد.   چرا که،  آنچه در این به اصطلاح «انتخابات» پای به میدان خواهد گذارد،  سند و نمایه و نمایشی است از فروپاشی حکومت اسلامی.  با این وجود،   برای دستگاهی که از نخستین روزهای غائلة 22 بهمن 57،   «انتخابات» را به ابزار‌ تأمین مشروعیت «مردمی» جهت اعمال سیاست ضدانسانی خود تبدیل کرده بود،   روی برگرداندن از این به اصطلاح «انتخابات» چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟   درک مطلب آنقدرها پیچیده نیست.  کافی است بپرسیم،  به چه دلیل رژیمی که رسماً بارها و بارها در کلام «بنیانگزاران‌اش» آراءعمومی،  تمایلات اجتماعی،  نیازهای انسانی و ... را به سخره گرفته،   و هم‌زمان  در هر میعاد به زبان‌بی‌زبانی به خلق‌الله حالی کرده که فقط به خواست مردم و برای رضای خدا آمده و با ایران و ایرانی هم کاری ندارد،   اصرارش به برگزاری «انتخابات» دیگر برای چیست؟  و پاسخ به این سئوال نیز روشن است:  آنان که «سفارش» انتخابات می‌دهند،  سرکردگان رژیم نیستند،  اربابان فرامرزی‌اش هستند!   آن‌ها هستند که نیازمند انتخابات‌اند،  نه علی خامنه‌ای،  روح‌الله خمینی،  احمدی‌نژاد و خاتمی و ... 

 

و اکنون  این «اربابان»،  به دلیل تغییرات گستردة استراتژیک در منطقه،  دیگر نیازی ندارند که تصویری «مردمی» از حیواناتی ارائه کنند که با سرنیزة ارتش دست‌نشانده بر سرنوشت ملت ایران حاکم کرده‌اند.   امروز علی خامنه‌ای حتی خودش هم می‌تواند در این خیمه‌شب‌بازی مهوع «نامزد» ریاست جمهوری بشود و آرای شمارش شده را نیز خودش توشیح کرده،  به تأئید برساند.  چرا که،   امروز هیچ تفاوتی میان «نامزدهای» حکومت اسلامی به چشم نمی‌خورد؛  چه جلیلی باشد،  چه عارف و چه حتی خامنه‌ای!  از این گذشته،  چگونه یک ملت می‌تواند فردی را که ادعای دستیابی به بالاترین مقام اجرائی کشور را با تکیه بر آراء عمومی دارد،   در شرایطی «برگزیند» که رئیس پیزوری رادیو و تلویزیون به خود اجازه می‌دهد سخنرانی‌اش را به دلخواه «سانسور» ‌کند؟

 

بی‌پیرایه بگوئیم،  این حضرات که اجازه می‌دهند یک کارمند رادیو و تلویزیون سخنرانی‌شان را «تعیین» کند،‌  نه سیاستگزارند،  نه عرضة اینکارها دارند.  راستش را بگوئیم،  اصلاً اینکاره نیستند.   مسلم بدانیم که این «نامزدها» حتی اختیار خلای خانه‌شان را هم ندارند.  چرا که اگر چنین نمی‌بود،   در باغ‌وحشی که حکومت اسلامی نام گرفته این جماعت خودفروخته،  فاسد و ابله تا به این «رتبه» ترفیع مقام نمی‌یافتند. 

 

فراموش نکرده‌ایم که احمدی‌نژاد زمانیکه پس از «انتخابات دوم» و بساط حذف «خط‌امام» از حاکمیت دم درآورده بود،   بزرگ لاتی را فرستاد تا در مقبرة‌ خمینی کشکل «مقام معظم» را بردارد و به گردنش بیاندازد،  و ایشان را در برابر لشکر «محافظان‌شان» سنگ روی یخ کند.  حال چه شده که امروز همان «لات» را دم در خانة خامنه‌ای نمی‌فرستد تا نامزدی «مشائی» را به تأئید برساند؟  این احمدی‌نژاد با آن یکی چه تفاوتی کرده؟  هیچ تفاوتی در میان نیست!  آنچه تفاوت کرده این است که دیگر قدرت‌های منطقه‌ای نیازی به ادامة حیات حکومت اسلامی در منطقه نمی‌بینند؛   دیگر هیچ دولتی نمی‌خواهد که این دستگاه لات‌پرور و ابله‌پرست را در مرزهای خود تحمل کند.   بدا به حال مقام معظم و دیگر نان‌خورها و فعله‌های استعمار!  چرا که،   همة کشورها خود را برای منطقه‌ای بدون حکومت اسلامی آماده می‌کنند.

 

ولی برای ما ایرانیان گذار از این مرحله به مراحل دیگر نیازمند زمان است.  و طی این زمان ما ملت بار دیگر می‌باید دورانی پرمخاطره را در خلاء قدرت اجرائی،  حقوقی و قانونگزاری بگذرانیم.  از هم اکنون می‌باید خود را برای خروج از این خلاء آماده کنیم،   چرا که چرخش «عقربه‌های تاریخ» شتاب بیشتری گرفته.   

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: