در سالروز بحرانسازی آتلانتیستها که در رسانههای غرب از آن به عنوان «بهار
عرب» یاد میشود، پاسخ قشرهای مختلف ملت
مصر آنقدرها بنیانگزاران «انقلاب اسلامی» قاهره را دلگرم نکرد. اعتراض ملت مصر به سیاستهای اسلامگرایانة محمد
مرسی، نه تنها پایتخت مصر که اکثر شهرهای
عمدة کشور را فراگرفت، و زنگها را برای
همانهائی به صدا درآورد که دو سال پیش، این موجودات عصرحجر را از پستوهای لندن و
واشنگتن با صورتک «خواست تودهها» به قدرت رسانده بودند. خلاصه، محمد مرسی که او را هممیهناناش به طنز
«مرسلینی» میخوانند، چند صباح پس از «پیروزی» در انتخابات فرمایشی، در آزمون «خیابان» مردود شد. همان
خیابانی که قرار بود «پشتیبان» اصلی اسلامگرائی و مفتیپرستی باشد!
به صراحت بگوئیم، «بهار عرب» با آنچه آتلانتیستها شکمشان را برایاش
صابون زده بودند فاصلة زیادی گرفته. با
در نظر گرفتن ژستهای تبلیغاتی دولتمردان غرب، از منظر
استعمارگران آتلانتیست، «بهار عرب» میبایست
به نتایجی مشابه «انقلاب ملایان» در ایران دست یابد. نوعی
«بهار شریعت» که با گسترش آخونددوستی و ابراز نفرت «مردم» از مفاد اعلامیة جهانی
حقوق بشر، نهایت امر زمینة روسیهستیزی را
نیز فراهم آورد! ولی این نتایج جادوئی نه در مصر به دست قدرتهای
سرمایهداری غرب آمد، و نه در دیگر کشورهای «بهارزده!»
امروز دیگر تردیدی نیست؛ «بهار عرب»
نه تنها در مصر که در تمامی کشورهای مسلماننشین از نفس افتاده. البته مصر
در این فرسایش پیشتاز است. مصریان با فاصله گرفتن از اسلامگرائی در عمل
نشان دادند که میتوان در برابر رشد فاشیسم کوردل و فراگیر دینی، و
حکومت شرع مقاومت کرد. این همان «مقاومت»
است که در فردای «پیروزی» بهار عرب از گفتمان سیاستبازان ایرانینما و انواع خارجنشینشان
«غایب» اصلی باقی مانده بود. اینان
دوباره به همان شعارهای پوچ «22 بهمنی» خود بازگشته، برای
استقرار یک حکومت «خوب» دینی ذکر «مردم،
مردم!» گرفته بودند! هیچکدام از
این جانوران وحشی در سخنرانیها و مقالاتشان برای ملت مصر فرجهای جهت خروج از بنبست
«فرمایشی» اسلامگرائی قائل نمیشدند.
مسئله از منظر اینان در این خلاصه شده بود که اسلامگرائی و بوسیدن نعلین
آخوند و مفتی را به چه صورت میتوان به «بهترین نحو» در مصر پیاده کرد! صدها
مقاله و دهها نمونه از سخنوری اینان در دست است، و جهت خروج از بنبستی که مشتی آخوند و بچهآخوند
در برابر تاریخ معاصر کشورمان گشودهاند، چه بهتر که همین مقالات و تحلیلهای آبکی و شکمی
را با دقت بیشتری مطالعه کنیم. باشدکه به
عمق وابستگی، نوکرمنشی و دستنشاندگی این
موجودات عصرحجر پی ببریم. ولی در تندباد
تحولات منطقه، فقط «بهار عرب» نیست که پیر و فرسوده شده و نفساش
به شماره افتاده؛ دولت آتاترکیهای آنکارا
نیز در بنبستی به مراتب عمیقتر گرفتار آمده.
بارها در مطالب این وبلاگ عنوان کرده بودیم که نقش «استراتژیک ـ سنتی» حکومت
«خردرچمن» ترکیه در خاورمیانه و شمال آفریقا در حال فروپاشی است. جهت ارائة خطوط سیاسی، در
اینجا نگرشی اجمالی به نقش ترکیه لازم مینماید. این
کشور عضو پیمان نظامی آتلانتیک شمالی است،
و پس از کودتای «اسلامی» 22 بهمن 57 در ایران، دولتهای
نظامی و غیرنظامی ترکیه برای فراهم آوردن زمینة مناسب رشد اسلامگرائی در این کشور
تلاش کردهاند. خلاصه،
«آنچه خوبان همه دارند»، ترکیه یکجا
دارد! دولت ترکیه هم عامل رسمی سیاست سرکوبگر «نظامی ـ
امنیتی» آتلانتیستهاست، و هم عین «امام روشنضمیر»
بعضیها اسلامپرور است و دیندوست!
از دیرباز، علیرغم ادعاهای «دمکراسیطلبی» در هیئت حاکمة
ترکیه، عوامل سازمان سیا در اینکشور به
صور مختلف، و خصوصاً از طریق دامن زدن به آتش
تعصبات ناشی از تحجر دینی، برای ایجاد
«سد سکندر» ترکیه در برابر نفوذ مسکو تلاش کردهاند. در
گذشته، این تحرکات به بهانة «مبارزه» برای متوقف کردن
رشد کمونیسم صورت میگرفت، ولی پس از فروپاشی اتحاد شوروی این «بهانه» از
دست رفت. آمریکا دیگر نمیتواند رسماً به
عنوان مبارزه با روسیه در ترکیه آتشافروزی کند، از
اینرو مبارزه با حکومت آخوندهای ایران را «بهانه» قرار داده!
بارها گفتهایم، باز هم میگوئیم، ترکیه با
یک حکومت دستنشانده که تا مغز استخوان در فساد مالی و اداری دستوپا میزند، نمیتواند در مسیر رشد منافع منطقهای مسکو سنگاندازی
کند. با این وجود، «تلاشها» ادامه داشت و به صور مختلف به منصة
ظهور میرسید. به طور مثال، پس از
آنکه ارتش آمریکا به بهانههای واهی به عراق حملهور شد، شاهد بودیم که آنکارا تمامی تلاش خود را به
خرج داد تا با آزاد کردن استراتژیهایاش از بند «الزامات» مسکو، ترکیه را نیز به این «جنگ» بکشاند، و نهایت امر سیاست توسعهطلبانة جرج بوش دوم و
نئوکانها را تا مرزهای آبی روسیه در دریای سیاه امتداد دهد! جالب اینکه،
برای کشاندن ارتش آمریکا به سواحل خزر همین تلاش در ایران نیز آغاز شده
بود. ولی «در باغ سبز» خاتمی، احمدینژاد و خامنهای در ایران، به رسوائی و شکست انجامید. نه آمریکا توانست پای به ایران بگذارد، و نه
توانست ترکیه را به سیاست جنگطلبانة خود در عراق متصل کند. و دقیقاً
از همین دوره بود که هیئتهای حاکمه در ترکیه و ایران پای در خلاء سیاسی گذاشتند، خلائی
که همچنان به قدرت خود باقی است.
در قلب همین «خلاء» سیاسی است که نگاهی به ایران و به بنبستهای ترکیه میاندازیم. حدود دو سال پیش، شاهد بودیم که آمریکا سعی کرد با کشاندن ترکیه
به مذاکرات به اصطلاح «هستهای»، که گویا
پیرامون مسائل «اتمی» ملایان صورت میگیرد،
به قولی «با یک سنگ دو گنجشگ بزند!»
آنروزها تلاش بر این بود که از یکسو دو هیئت حاکمة وابسته به غرب را که
در عمل بازندگان اصلی استراتژیهای نوین منطقهای هستند در کنار یکدیگر نشانده و از
این مجموعة وامانده برای استراتژیهای منطقهای واشنگتن توشهای فراهم آورد. و از سوی دیگر، واشنگتن میکوشید تا در برابر گریز «بالاجبار»
تهران به جانب مسکو، «گزینة فرار» به سوی
آنکار را برای تهران آماده نگاه دارد!
ولی واشنگتن باز هم در هر دو جبهة استراتژیک شکست خورد! ترکیه به ناچار دست به حمایت کورکورانه از
گزینههای منطقهای واشنگتن زده، خود را
تا گریبان درگیر بحران سوریه کرد؛ حکومت جمکران نیز که شکماش را جهت عقبراندن مسکو
و ساختوپاخت با واشنگتن و متحدان اروپائیاش صابون زده بود، در عمل روابطاش با ترکیه به جر و بحث و درگیریهای
سیاسی انجامید!
اینک دولت آتاترکیهای آنکارا پس از عقبنشینی در جبهة سوریه و ایران، دستازپا درازتر در ویراست «سافت» خود قرار
گرفته و در همین ویراست مورد توجه مسکو است.
بیبیسی، مورخ 7 بهمنماه سالجاری
چنین تیتر زده:
«سخنگوی اشتون: ایران پیشنهاد مذاکره
در نهم و دهم بهمن در استانبول را نپذیرفت!»
بله، پس از عقبنشینی غرب در
سوریه، مالی، الجزایر و خصوصاً پس از رها کردن چاههای نفت
لیبی، لندن و واشنگتن بار دیگر سفرة
کشاکش «مذاکرات هستهای» خود را پهن کردهاند!
پرواضح است که پیشنهاد مذاکره در استانبول را حکومت جمکران رد نمیکند. به صراحت بگوئیم، از جمکران حتی اظهارنظر پیرامون محل مذاکره هم پذیرفته
نخواهد شد، این انگلستان است که دیگر حاضر
نیست در شرایط فعلی برای دولت آتاترکیها اعتبار جهانی کسب کند. چرا
که، حکومت اردوغان در هر گام بیشتر و
بیشتر پای در ویراست «سافت» خود گذارده، و این شرایط میتواند زمینة نفوذ هر چه بیشتر
روسیه را در ترکیه فراهم آورد. کشوری که
از منظر استراتژهای آتلانتیست عمق استراتژیک غرب «تحلیل» میشود.
جالب اینجاست که پیش از بحران سوریه،
لندن تمامی تلاش خود را به خرج میداد تا مذکرات «کذا» در استانبول برگزار
شود! فقط فشار روسیه بود که بر این تلاشها نقطة
پایان گذارد. حال پس از شکلگیری بحران
سوریه و فروپاشی سیطرة آنکارا در مرزهای جنوبیاش، روسیه میخواهد ملایان را برای مذاکره به همان
آنکارا بفرستد. بله، اگر تبدیل آتاترکیهای آنکارا به «مرکز توجه»
جهانیان، آنزمان که هنوز الدرمبلدرم
«پانترکیسم» به هوا بود، میتوانست برای واشنگتن منافع منطقهای داشته
باشد، کشاندن توجه جهانی به ترکیه در
شرایطی که ایندولت با انتصاب یک کردتبار به مقام وزارت کشور، و اعطای آزادی دفاع در محاکم جزائی به زبان
کردی، خود را به سیاستهای منطقهای روسیه
نزدیک میکند برای لندن دیگر امتیازی به شمار نخواهد آمد. در نتیجه،
آمریکا هم از زبان صالحی، قاهره را
بجای استانبول پیشنهاد میکند، و صدای
آمریکا، مورخ 7 بهمنماه سالجاری چنین
مینویسد:
«صالحی که به تازگی به قاهره سفر کرده روز چهارشنبه، 4 بهمن[...] به خبرنگاران گفت که، [...] به
توصيه دوستان در شورای عالی امنيت ملی، بحث ميزبانی مذاکرات در کشور مصر مطرح شد [...]
دوستان مصری از آن استقبال کردند و هم اکنون رايزنیها در اينباره در جريان است.»
اگر به تاریخ «افاضات» صالحی دقت کنیم درمییابیم که «بحران سالروز» انقلاب
مصر، خارج از نارضایتی گستردة مصریها از «مرسلینی» و
تحولات پسابهاری و اسلامی، دلائل دیگری
نیز میتواند داشته باشد. از آنجمله است
افتضاح انتخابات اسرائیل که به ناکامی راستافراطی منجر شد. واکنش شدید به رأی دادگاه جنائی در «پرت سعید»،
که امروز به کشته شدن بیش از 20 تن انجامید، تداوم همین بحرانسازیهاست. دولت مرسی که همچون حسنی مبارک اوباش را به
خیابان آورد تا با ایجاد درگیری مطالبات مصریان را به حاشیه براند، به چه صورت خواهد توانست از طریق فراهم آوردن
زمینة مذاکرات هستهای جمکرانیها خود را در سطح جهانی به «ارزش» بگذارد؟ به صراحت بگوئیم، اینبار غرب
هم برای به ارزش گذاردن اوباش اسلامگرا، و هم جهت کسب اعتبار برای اسرائیل مخالفت تودههای
مصر با اسلامگرائی را به اسب شاهوار «بحرانسازیهای» منطقهای تبدیل کرده. ولی روسیه اگر چه برای بیاعتباری عوامل
آتلانتیست در مصر از هیچ کوششی فروگزار نمیکند،
نمیتواند این آشوبها را مورد تأئید قرار دهد.
خارج از تمامی بحثها پیرامون «الزامات» و مطالبات قدرتهای بزرگ در صحنة
دیپلماسی بینالمللی، این اصل را به یاد داشته باشیم که موضعگیری ملتها
و خصوصاً منورالفکرانشان پیرامون مسائل کشور میتواند تا حد زیادی تعیینکننده و
سرنوشتساز باشد. اینک که به سالروز
کودتای ننگین 22 بهمن 57 نزدیک میشویم، در دیگر کشورهای منطقه شاهدیم که همین واقعیت
چگونه بر سرنوشت ملتها تأثیر میگذارد.
سیاست یک کشور مجموعهای است از استراتژیهای بینالمللی در تقابل با آگاهیهای
یک ملت، و در این مصاف هر کدام از ارزش ویژة
خود برخوردار است. روز 22 بهمن، شکست هولناک ملت ایران در مصاف با فاشیسم و استعمار، گر چه نقش استعمارگران را در تاریخ معاصر کشور
آشکارتر کرد، همزمان خوشخیالی، کمسوادی و خوشباوری قشرها و گروههای گستردهای
از ایرانیان را نیز به محکمة تاریخ برد.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر