بنبستهای سیاست داخلی حکومت اسلامی،
نهایت امر نتایج مستقیم خود را در بعد سیاست خارجی نیز منعکس کرده. ادعاهای تهران مبنی بر اینکه جای کری، وزیر جدید امور خارجة ایالات متحد «میتواند» نسبت
به همتایان پیشیناش، نقش موثرتری در
زمینة پایهریزی «روابط» میان دو کشور ایفا کند، فقط به
این معناست که باقی ماندن در مسیر سیاستهای گذشتة منطقهای دیگر برای ایالات متحد
امکانپذیر نیست. در راستای سیاستهای
اجباریای که واشنگتن میباید اتخاذ کند، خروج از
لاک 34 سالهای را میبینیم که با میدان دادن به اوباش اسلامگرا و حمایت بیقید
و شرط از وحشیگری دولتهای پیدرپی اسرائیل، و نهایت امر چپاول مغولوار منابع نفتی منطقه
شکل گرفته بود. خلاصه بگوئیم، آمریکا میباید در لاک جدیدی فرو رود. و به همین دلیل است که «حسن نیت» فرضی ایالات
متحد را از زبان صالحی، وزیر امور خارجة
جمکران میشنویم. ایشان طی مصاحبه با
فارسنیوز، مورخ 13 بهمنماه 1391 نه تنها
به طینت و نیت جان کری پی بردهاند که وزیر امور خارجة ایالات متحد را در جایگاه
«امام علیشان» نشانده، و از مبارزات
آیندة وی با ظلم و ستم استکبار، به ویژه
جهت «تأمین حقوق مردم آمریکا» قصهها میگویند:
«امیدوارم
جان کری حداقل بخشی از سیاستهای ضدایرانی دولت آمریکا را اصلاح کند!»
البته در اینکه آقای جانکری چه خصوصیتهای ویژهای دارند که بارقة امید
اینچنین بر دل صالحی فروانداختهاند، جای بحث و گفتگو باقی است. ایالات متحد در برخورد با مسائل جهانی، از «ابتکار عمل» وزیر امور خارجه پیروی نمیکند!
این حاکمیت است که تعیینکنندة سیاستهای جهانی
است، نه شخص وزیر! ولی صالحی
ضمن اشاره به همین مطلب، اهمیت «طینت»
و «ذات» مقامات را هم به ما یادآوری میکند:
«اگرچه
عملکرد سیاستمداران از رویکرد کلان دولتها [...]تأثیر میپذیرد، اما
شخصیت فردی مقامات که در واقع ریشه در ذات و طینت آنها دارد، نیز یک
واقعیت است.»
اینکه «طینت» آقای کری، بر خلاف
پیشینانشان، اینهمه به مذاق صالحی خوش
آمده مسلماً ریشه در مسائل دیگری دارد. و
در این وبلاگ سعی خواهیم داشت به صورت فهرستوار این مطالب را مطرح کنیم.
همانطور که بارها گفتهایم، موتور
اصلی تحولات در یک جامعة استبدادزده و استثمار شده را نمیباید در درون ساختار حکومت
آن جستجو کرد. چرا که،
این قماش حکومت بازتابی است از
منافع «اقتصادهای مادر» و در عمل زائدهای است بر پیکر ساختارهای استعماری. و همین
زائده است که از نبردهایاش با استعمار «بحرطویل» میسازد! در ساختار دیپلماتیک جهانی، یک دولت کوچک و کمقدرت، حتی اگر
به استقلال آن نیز «باور» داشته باشیم، هرگز
نمیتواند به صورت مسئولانه یک قدرت جهانی را به مصاف بطلبد، مگر
اینکه مستقیماً توسط همان قدرت جهانی اداره شود.
این سیاست مزورانه که از دوران مصدقالسلطنه،
تحت نظارت انگلستان در مرزهای اتحاد شوروی به محک آزمایش گذاشته شد، در دوران روحالله خمینی به نتایج مطلوب دست یافت. نتایجی
که از دیرباز آنگلوساکسونها در منطقه در جستجویاش بودند. قرار دادن امپراتوری کارگری شوروی در بنبست
منطقهای، چپاول بیحدومرز منابع طبیعی
منطقه، و خصوصاً سرکوب همه جانبة نیروهای سیاسی، تخصصی،
هنری و نوآور در جامعة ایران. این اهداف پس از فروپاشاندن حکومت پهلویها، طی 34
سال در مقاطع متفاوت و با بهرهگیری از بازیگران مختلف به بهترین وجه تأمین شد. ولی اینک تداوم آن برای واشنگتن و لندن میسر
نیست، و اینجاست که «طینت» آقای کری برای صالحی، که همچون
برادر محترمشان از پسماندگان لابوراتوارهای «ام. آی. تی» و کارکنان صدیق و نیمهرسمی
سازمان سیا به شمار میروند، «سرنوشتساز» شده!
بله، امثال این حضرات نه فقط در ایران
که در دیگر کشورهای استعمارزده نیز فراوانند،
و خصوصاً در حکومت اسلامی خوب تکثیرشان کردهاند. جا
انداختن عملة استعمار در ساختار حکومتهای دستنشانده، تحت عنوان «متخصص»، سیاستی
است به قدمت استعمار غرب! و بیدلیل نیست
که امروز نیز نوکران فراریشان دست در دست «اوباش سبز» در دانشگاههای آمریکا
تروخشک میشوند؛ اینان نیز قرار است روزی
برای خودشان «صالحیای» بشوند، و به وقت
لزوم از «طینت» این و آن «مطلع» گردند!
ولی «طینت» جان کری هر چه باشد، روابط
بین واشنگتن و تهران لاجرم از زاویة دید دیپلماسی جهانی، یا بهتر بگوئیم منافع «مسکو ـ واشنگتن» میباید
مورد بررسی قرار گیرد. مطلبی که وسیع است، و در این مختصر مشکل بتوان آن را شکافت. در منطقة خاورمیانه، سرمایهداری نوپای روسیه در عمل نشان داده که
از درگیریها استقبال نمیکند، و از سوی
دیگر به اثبات رسیده که این ساختار از به کارگیری نیروی نظامی بر علیه عناصری که
تمایل به ایجاد چنین درگیریهائی داشته باشند ابائی ندارد. نمونهها فراوان است و از میان آنها میتوان
به جنگ گرجستان، جنگ 33 روزه و خصوصاً
درگیریهای اخیر سوریه اشاره کرد.
حال این سئوال مطرح میشود که اگر ایالات متحد از طریق نوکران منطقهایاش که
دولت اسرائیل در رأس آنها قرار گرفته،
دیگر نتواند به تنشهای نظامی در خاورمیانه دامن بزند، شرایط «قهر خالهسوسکه» که عمداً بین تهران و
واشنگتن به وجود آمده چه منافعی برای یانکیها خواهد داشت؟ سادهتر
بگوئیم، «جنگ زرگری» بین تهران و
واشنگتن، بدون چاشنی عربدهجوئی
اسرائیل، جنگطلبیهای حماس، لاتبازی
بنلادن و عمامهبهسرهای پاکستانی و ...
برای آمریکائیها منفعتی در پی نخواهد آورد. و از آنجا که تمامی این بازیگران یک به یک صحنة
سیاست منطقه را ترک کردهاند، میباید بر «جنگ زرگری» کذا نیز نقطة پایان
گذارد، و این است دلیل «حسننیتی» که
آقای صالحی در جبین جان کری ملاحظه فرمودهاند!
دولت اسرائیل، علیرغم هیاهوی
تبلیغاتیای که رسانههای آنگلوساکسون برایاش درست میکنند، دیگر در شرایط هلمنمبارز طلبی نیست؛ دولت ترکیه تا گریبان درگیر روابطی شده که
واشنگتن و آنکارا دیگر قادر به ادارهشان نیستند، و میباید
در مسکو حلوفصل شود؛ در سوریه حاکمیت دستنشاندة
دیرپای انگلیسی جای خود را به حاکمیت نوینی سپرده که اختیارش دیگر در دست
«باکینگهام پالاس» نیست؛ عراق از بحرانی به بحران دیگر میرود، و آیندهاش در هالهای از ابهام فروافتاده، و ... اینهمه اگر نخواهیم از شکست علنی سیاستهای
لندن در مصر و مسخرهبازی اسلامگرائی در دیگر مناطق سخنی به میان آوریم.
در چنین شرایطی است که «سر مار»،
یعنی حکومت ولایت فقیه در تهران نیز پای در بنبست گذارده و تهدید میشود. چرا که عملاً این حکومت قادر به برگزاری یک
انتخابات ریاست جمهور در چارچوبی مقبول و مشروع نیست. اگر میدان را برای تمامی بازیگران «خودی» اعم
از سبز و اصلاحطلب و غیره باز بگذارند، به دلیل شرایط به وجود آمده کنترل جامعه از
دستشان خارج خواهد شد، و اگر یک انتخابات
نمایشی و فرمایشی به راه بیاندازند صدمهپذیرتر از سابق به میدان سیاستهای منطقهای
میآیند. این «بنبست» باعث شده که این
عنصر خودفروختة آمریکائی، که در حالت عادی
میبایست نماز به کمرش میزد و عربدة مرگ بر آمریکا سر میداد تا برای عموسام نان
به تنور بچسباند، در جمال بیمثال جان کری
«حسن نیت» مشاهده کند!
حال این سئوال مطرح میشود که آمریکا چگونه خواهد توانست از راه رفته
بازگشته، صحنة از دست شده را دوباره
بازیابد؟ به استنباط ما بازیابی
کامل، یعنی بازگشت به روابطی که طی دوران
«جنگ سرد» آمریکائیها با حکومتهای ایران به راه میانداختند دیگر امکانپذیر
نیست؛ تنها راه حل ممکن در برابر واشنگتن
باز کردن مسیر «مذاکره» است. اینکه این
مذاکرات به کجا خواهد انجامید، بیش از
آنچه در ید اختیار واشنگتن باشد بازتابی خواهد بود از موضعگیریهای مسکو.
به گزارش بیبیسی، مورخ 13 بهمنماه
سالجاری، در حاشیة کنفرانس امنیتی
مونیخ، «جو بایدن»، معاون ریاست جمهوری ایالات متحد برای مذاکره
اعلام آمادگی کرده:
«جو بایدن،
معاون باراک اوباما بر آمادگی آمریکا برای
مذاکره دو جانبه با ایران تأکید کرد.»
البته مذاکرات «دو جانبه» در قاموس یانکیها به این معناست که روسیه اجازه
بدهد واشنگتن به همان سیاق گذشته در ایران لاتبازی و موشدوانی کند. به این معناست که اگر روز 22 بهمن 57 مشتی لات
را به قدرت رساند و ناامنی در مرزهای اتحاد شوروی به وجود آورد، امروز
نیز تحت عناوین دهانپرکن از قماش «خواست مردم»،
«دمکراسی» و ...لاتهائی از سنخ و نوع دیگر را بر جامعه ایران حاکم کند تا
نان دیگری برای عموسام سر چاههای نفت به تنور بچسباند.
به همین دلیل است که نوکران جمکرانی عموسام به دست و پا افتادهاند تا تنور
ارباب را خوب گرم کنند. هاشمی رفسنجانی
که خود به تنهائی نماد استبداد و فساد «مالی ـ اداری» و سرکوب است، تبدیل شده به حامی «دمکراسی و احزاب»؛ ملاممد
خاتمی که سالهای سال مسئول مستقیم سانسور و تبلیغات جنگ و بستن دفاتر روزنامهها
بود و آشکارا با دمکراسی مخالفت میکند، تبدیل شده به «فیلسوف هنردوست و ادیب»؛ «برادر قاچاقچی» یا همان محسن رضائی خودمان پس
از 34 سال واردات سیگار وینستون قاچاق، در
نقش «ریش سپید خیرخواه» جمهوری قرار گرفته و میخواهد «اقتدار» صفویه را احیاء کند؛ قبیلة لاریجانیها نیز که موجودیتشان
فراقانونی و غیرقانونی است به کار «تدوین قوانین» مشغولاند و دمی از «روح قوانین»
غافل نمیشوند. در این میان احمدینژاد و خامنهای هم که آخر خط
خود را خواندهاند، در بیحسی کامل و «کوما» اینور و آنور رفته، هر از
گاه چند جملة نامربوط بر زبان میرانند.
ولی از دیرباز، در استراتژیهای
منطقه، خارج از فروپاشی، انقلاب،
اوباشپروری و کودتا راه دیگری جهت حفظ منافع غرب وجود نداشته و
ندارد. و هر کجا این نوع «فروپاشیها» به
وقوع نپیوندد، همانطور که «سرنوشت» خاندان اسد نشان داد، نه برای نوکران دیرپای عموسام راه دمجنبانی باز
خواهد شد، و نه راه چپاول و سرکوب برای
اربابشان، آمریکا. البته اگر واشنگتن
دوست داشته باشد با حکومت اسلامی روابط «گرم» برقرار کند، از منظر روسیه هیچ اشکالی ندارد؛ کاملاً
برعکس! مسکو از علنی شدن روابط واشنگتن با تهران به
گرمی استقبال خواهد کرد. چرا که، روابط علنی به معنای قبول مسئولیت سیاسی و بینالمللی
است.
خلاء دیپلماتیکی که پس از کودتای ننگین 22 بهمن 57 توسط «تولههای» دستآموز
آمریکا در ایران به وجود آمد، برای مسکو و پکن نیز راه صلاح و فلاح به شمار
نمیرفت. این خلاء برای ملت ایران پیامدی جز انزوای بینالمللی
و فراهم آمدن زمینة چپاول منابع ملی کشور توسط عموسام و باند آدمکشان ایرانینمایاش
نداشت. از سوی دیگر، منطقه
در سایة این حکومت غیرقانونی و وحشی، درگیر عملکرد دولتی شد که تحت حمایت پنهان
آمریکا، با کوفتن بر طبل «مخالفت» ظاهری با امپریالیسم، راه بر
وحشیگری، چپنمائی، تودهپروری و پوپولیسم گشود.
فریادهای مردمفریبانة آمریکا،
ایرانیان را نخواهد فریفت. دستهای
عوامل استعماریای که از دیرباز توسط باندهای سازمان سیا اینجا و آنجا، چه در ساختار حکومت اوباشان اسلامگرا، و چه خارج از حیطة این حاکمیت «جاسازی» شده، بیش از
اینها علنی است که عموسام بتواند دلش را به عملکردشان خوش کند.
در اولین گامها به سوی برقراری روابط مشخص دیپلماتیک بین حکومت اوباش
اسلامگرا و حامی اصلیشان یعنی امپریالیسم آمریکا آنچه فروخواهد ریخت استراتژیهای
اوباشپروری آنگلوساکسون است که لاتبازی و اسلامپروری و آخونددوستی بر فراز چاههای
نفت را به ابزار بهرهکشی و چپاول ملت ایران تبدیل کرده. از ظواهر
چنین بر میآید که زوج «بایدن ـ اوباما»
در روابط منطقة خاورمیانه هنوز به هبوط سیاست عموسام نرسیده باشند؛ اینان
میباید برای شرایطی به مراتب سختتر از اینها در روابط منطقهای خود را آماده
کنند. به همین دلیل است که در «ادبیات» تولهآخوندهای
جمکرانی، وزیر امور خارجة آمریکا به تدریج
در جایگاه «امام علی» مینشیند، و صالحی
ضمن سینهزنی برای هزینههای انسانی سیاست خارجی ارباب، ملت آمریکا را با ملتهای منطقه در ترادف قرار
داده، و آیندة روابط با آمریکا را چنین «تشریح»
میکند:
«[...] امیدوارم
ایشان با ویژگیهای فردی خود بتواند [...] موجب اصلاح بخشی از [...] سیاستهای
ضدایرانی دولت آمریکا شود و با اصلاح رویکردهای ظالمانه [...] و پرهزینه دولت آمریکا
به کاهش هزینههای انسانی و مالی [...] برای ملتهای منطقه و ملت آمریکا کمک کند[...]»
میبینیم
که جان کری، هم با ظلم مبارزه میکند، و هم منافع «ملت آمریکا» و دیگر ملتهای منطقه
را حفظ خواهد کرد! خلاصه، جان
کری همان «امام» علی قصههای شیعیان است که خیمهاش را از صحرای عربستان به
واشنگتن آورده! فقط خلخال آن زن یهودی کم آمده، وگرنه جان کری علیهالسلام برایمان «دمکراسی»
هم برقرار میکرد.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر