۹/۰۶/۱۳۹۱

بهاری و نجاری!



 

دیمیتری مدودف،  نخست‌وزیر فدراسیون روسیه امروز برای یک دیدار رسمی وارد پاریس  می‌شود.   همانطور که پیشتر هم عنوان کرده‌ایم،  مدودف در روسیه نمایندة جناحی است که بیش از دیگر جناح‌ها به گسترش روابط با غرب نظر «خوش» نشان می‌دهد.   شاهد بودیم که طی 4 سال ریاست جمهوری وی روابط با غرب آنچنان گسترش یافت که برخی آگاهان از تکرار دوران «یلتسین» سخن به میان آوردند!   ولی از آن روزها فاصلة فراوان گرفته‌ایم،   و به همین دلیل نیز نخست‌وزیر روسیه پیش از ورود به پاریس در مصاحبه‌ای با شبکة فرانس‌پرس و روزنامة راستگرای فیگارو از مواضع دولت فرانسه در مورد سوریه به شدت انتقاد کرده. 

 

فرانسه از معدود کشورهائی است که سعی دارد نه تنها اوپوزیسیون اسلام‌گرا و طبیعتاً غیردمکراتیک سوریه را به عنوان تنها نمایندة سوری‌ها «جا» بزند،   که حتی سفارت سوریه را هم در پاریس به اپوزیسیون اسلام‌پناه اعطاء کرده!   این بی‌توجهی به مقررات و قوانین بین‌المللی،   و برخورد غیرانسانی با مسائل دیگر کشورها،  به این شبهه دامن می‌زند که برخی پایتخت‌های بزرگ هنوز دخالت غیرقانونی در امور کشورهای دیگر را از «حقوق حقة» خود به شمار می‌آورند.  اما دوران این برخوردهای «فراقانونی» با سرنوشت ملت‌ها که در زمان  جرج بوش دوم و طی حکومت نئوکان‌ها «مدروز» شده بود‌ به سر رسیده.   و حتی اگر برخی دولت‌ها به صورت زیرجلکی به خود اجازة چنین دخالت‌هائی می‌دهند،   موضع‌گیری علنی و غیرقانونی دولت فرانسه در مورد سوریه به صراحت نشان می‌دهد که دولت سوسیالیست فرانسه از منظر دیپلماسی جهانی نمی‌تواند در جایگاه قابل قبولی قرار گیرد.   

 

جالب اینکه حاکمیت فرانسه در برابر بحران سوریه،  دقیقاً همان موضعی را گرفته که سه دهة پیش طی آشوب‌سازی‌های سازمان سیا برای سازمان دادن به «انقلاب اسلامی» در ایران اتخاذ کرده بود.   به عبارت دیگر،  دخالت مستقیم در امور سیاسی دیگر ملت‌ها،  جهت ارائة انعکاس «دلپذیر» از سیاست‌ هیئت‌حاکمة لندن و واشنگتن!  حمایت غیرقابل توجیه فرانسه از یک آخوندوحشی به نام روح‌الله خمینی را در شرایطی شاهد بودیم، که ‌بلندگوهای بی‌بی‌سی در اختیار اوباش طرفدار خمینی قرار گرفته بود و همزمان،‌   وزارت امور خارجة‌ آمریکا نیز برای دامن زدن به نفرت عمومی،   حمایت «رسانه‌ای» کارتر از شاه را در بوق می‌گذاشت.  در آینده‌ای نه چندان دور،  آنزمان که بررسی رخدادهای سه دهة گذشته از جنبة تاریخی،  و نه از منظر تبلیغاتی،  مطرح شود این همزمانی‌ها خطوط نگرشی تاریخی را ترسیم می‌کند که نهایت امر جایگاه دشمنان ملت ایران را مشخص خواهد کرد.  

 

با این وجود،  فراموش نکنیم که نابسامانی‌های فعلی در آفریقای شمالی و خاورمیانه و به قدرت رسیدن دولت‌های «بهاری»،  خود انعکاسی است آشکار از همیاری‌های «جناح» مدودف با سیاست‌های غرب.   همیاری‌هائی‌که می‌باید پایان گیرد.  و به احتمال زیاد سفر فعلی مدودف به فرانسه جهت گذاردن نقطة پایان بر همین «همیاری‌ها» می‌باید تلقی شود.  به همین دلیل نیز روزنامه‌های لوموند و فیگارو،   یکی در جناح به اصطلاح «چپ» و دیگری در طیف «راست»،  به پیشواز نخست‌وزیر روسیه رفته،   هر کدام سعی کرده‌اند تا آنجا که می‌توانند اعتبار دولت روسیه را مخدوش کنند.

 

روزنامة فیگارو،  ‌مورخ 26 ماه نوامبر سال‌جاری‌ می‌نویسد:   «روس‌ها مدودف [...] را آنقدرها جدی نمی‌گیرند!»   البته ممکن است چنین مطلبی صحت داشته باشد،  ولی روزنامة فیگارو در جایگاهی نیست که بتواند چنین آمار «دقیقی» از «روس‌ها» ارائه دهد!   این قماش گزارش‌ها را معمولاً در مورد شخصیت‌های «مردمی» نظیر هنرپیشه‌های سینما یا فوتبالیست‌ها منتشر می‌کنند نه در مورد نخست‌‌وزیر روسیه که فردا با رئیس‌جمهور فرانسه در کاخ الیزه ملاقات رسمی خواهد داشت!   باید دید این شیرین‌زبانی‌‌ها تا کجا روسیه را هدف گرفته،  و تا کجا قادر است به حیثیت کشور فرانسه لطمه برساند.   

 

با این وجود،   در روزنامة به اصطلاح چپ‌گرای لوموند است که لودگی پیرامون روسیه و دولت آن به اوج  می‌رسد!  لوموند،‌  مورخ 25 نوامبر 2012،  در مطلبی به قلم «مری ژگو»،  فرستادة ویژه‌اش  به مسکو وزیر دفاع برکنار شدة روسیه،‌  «آناتولی سردیوکف» را به باد سخره گرفته تا بتواند روسیه را به دوران شیرین جنگ سرد بازگرداند!  می‌دانیم که اخیراً وزیر دفاع روسیه از کار برکنار شد و پوتین یک ژنرال ارتش را بجای او منصوب کرد.   تا اینجا مسئله تقریباً عادی است؛  ولی زمانیکه درمی‌یابیم وزیر برکنار شده از سال 2007  به این سمت منصوب شده‌ و در واقع یکی از دستاوردهای «دوران مدودف» به شمار می‌رود،   «مسخرگی‌های» لوموند در مورد «صنایع دفاعی روسیه» دلائل واقعی‌اش را نمایان می‌کند. یادآور شویم شرکت اسلحه‌سازی «لاگاردر»،   مهم‌ترین سرمایه‌گزار انتشارات لوموند است!  

 

روزنامة لوموند «وزیر دفاع» سابق را مدیر پیشین یک «کارگاه نجاری» معرفی می‌کند که به دلیل ازدواج با دختر «ویکتور زوبکوف»،  نخست‌وزیر سابق روسیه به وزارت رسیده!  گویا مسئولان لوموند از یاد ‌برده‌اند که فقط چند روز پیش از برکناری،   همین «سردیوکف» در پاریس بود و از قضا به «گرمی» مورد استقبال مقامات فرانسه نیز قرار گرفت!    آن روزها هیچکس از اینکه «سردیوکف» رئیس کارگاه نجاری بوده و میلیون‌ها دلار پول نقد «حرام» در خانه‌اش قایم کرده،   و یا از سرنوشت نامعلوم صدها میلیون‌ دلار مستغلات وابسته به وزارت دفاع روسیه در مرکز مسکو و غیره سخن به میان نمی‌آورد!

  

در نتیجه،‌  اگر امروز مدودف و وزیر دفاع «دوست‌داشتنی» او،   سردیوکف به زیر لگد «رسانه‌های» فرانسه افتاده‌اند،   می‌باید برای آن دلائلی جز تمایل این روزنامه‌ها به انعکاس شفاف «اطلاعات» جستجو نمود.   به استنباط ما شرایط فعلی خاورمیانه،   سوریه و خصوصاً ایران مهم‌ترین دلیلی است که می‌توان ارائه کرد.  

 

حمایت‌های فرانسه از دولت‌های «بهاری» در خاورمیانه،  همانطور که دیدیم با به بن‌بست رسیدن روند «اسلامگرائی» به شدت سرش به سنگ خورده.   ولی اینبار،   بر خلاف نمونة «انقلاب اسلامی» در ایران،   فرانسه که به عادت دیرینه سر در پی استراتژی‌های لندن در منطقه گذاشته بود،  نخواهد توانست پشت سر ‌آنگلوساکسون‌ها سنگر بگیرد.   و ‌در عمل،  به استنباط ما،  «پیام» سفر مدودف به پاریس این است که اگر می‌خواهید موضع‌گیری «اسلامی» بکنید،  مسئولیت‌اش را هم خودتان می‌باید بپذیرید،  نه لندن!     

 

از سوی دیگر  در مصر،  کلیدی‌ترین کشور مجموعة «بهاری‌ها»،  مرسی که تحت حمایت آمریکا اعلام شرایط فوق‌العاده کرده،   کار را نهایت امر به انزوای اسلامگرایان خواهد کشاند.   دولت مصر در شرایطی نیست که بتواند با سرکوب ملت مصر،  کشور را با احکام شریعت اداره کند،  یا با اعلام شرایط ویژه خود را در وضعیت بهتری قرار دهد.   البته موضع‌گیری مرسی که تحت اوامر آمریکا صورت گرفت،  از روی اجبار بوده.   اجباری که بن‌بست استراتژی‌های غرب در بحران «اسرائیل ـ حماس» را بازتاب می‌دهد.   به طور مثال،  استعفای نابهنگام «اهود باراک» از وزارت دفاع اسرائیل،  و کناره‌گیری وی از سیاست آنهم در شرایطی که اسرائیل می‌رود تا درگیر یک جنگ نامعلوم شود،  نمی‌تواند نمایه‌ای از «اقتدار» تلقی گردد.      

 

در ایران نیز عقب‌نشینی‌های گام به گام اسلامگرایان قابل رویت شده.   اینان به تدریج سنگر  شریعت را رها کرده،  سعی دارند تا خارج از گروه‌های شناخته شدة مذهبی برای خود جایگاه و حامی و همراه بیابند.   تلاشی که در شرایط فعلی به دلیل سرمایه‌گزاری‌های درازمدت غرب روی اسلامگرائی به نفع پایتخت‌های غرب تمام نخواهد شد.  

 

در آخر می‌باید اضافه کرد که شعله‌های آتش جنگی که غرب در سوریه به راه انداخت سمت و سوئی متفاوت یافته.   این شعله‌ها برخلاف «خوشباوری‌های» رایج نزد سیاستمداران غرب اینبار دامن نوکران منطقه‌ای خودشان و نهایت امر منافع حیاتی‌ لندن و واشنگتن را گرفته.   پاریس چنین می‌پنداشت که در سوریه نیز با نوعی «انقلاب اسلامی» از قماش لات‌بازی‌های روح‌الله خمینی و بنی‌صدر و غیره رودرو است،  ولی واقعیات به شیوة دیگری خود را نمایان کرده.  با توجه به تزلزل اسرائیل و مصر،   به استنباط ما سفر مدودف به پاریس، به فروپاشی استراتژی فرانسه در سوریه  ـ   این استراتژی به نفع «ملاها» متحول می‌شد ـ   می‌انجامد.   

 

ولی هر چند برای غرب این مسئله غیرقابل هضم بنماید،   بحران در این مقطع به هیچ عنوان متوقف نخواهد ماند.   فروپاشی استراتژی‌های جنگ‌طلبانة غرب،  نهایت امر به تغییرات پایه‌ای در دولت‌های کارگزار اینان در ترکیه،  عراق،  جمکران و افغانستان خواهد رسید.   تادر پی تغییرات فوق این دولت‌ها نیز دچار دگردیسی‌های بطنی شوند.  مشکل می‌توان مسیر این دگردیسی را حرکتی به سوی منافع سنتی غرب تحلیل نمود. 

 

  

 

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: