اربابان دولت «بهارزدة» مصر که با هزار بامبول و چشمبندی یک شهروند «پشمالو»
و نمازخوان آمریکا را به عنوان رئیسجمهور «اسلامی» در قاهره بر اریکة قدرت نشانده
بودند، چنین روزهائی را حتی در هولناکترین
کابوسشان هم نمیدیدند. روزهائی که مجبور شوند به دست خود هر آنچه در
قاهره رشتهاند«پنبه» کنند.
البته در پس پردة دولت به اصطلاح «بهاری»،
این ارتش مصر است که تعیین کنندة امور باقی مانده. این ارتش که پس از بحران دوران ناصر عملاً به
جیرهخوار رسمی ایالات متحد تبدیل شد،
دیرزمانی است که با کمکهای بلاعوض واشنگتن زندگی میگذراند. حتی
کار بجائی رسیده که «میزان» کمکهای کذا نیز رسماً از سوی قاهره و واشنگتن «اعلام»
میشود! ولی ارتش مصر دیگر عرصة «سایهها» را ترک کرده، و در زیر
نورافکنها پای به صحنه گذاشته! این ارتش میباید هم از یک ملای فکلکراواتی آمریکائی
در قاهره پشتیبانی مستقیم و بیقید وشرط به عمل آورد؛ هم حمایت سلفیستهای منطقه را جلب نماید؛ هم
اخوانالمسلین را «راضی» کند؛ هم حامی و ضامن امنیت دولت اسرائیل در «مصاف»
فرضی با حماس و اسلامگرایان باشد؛ و هم
با حماس روابط «دوستانه» و «نزدیک» برقرار کند! هیچ عقل سلمیی نمیتواند تصور کند که تمامی این
مجموعه «تضادهای» بنیادین را در یک تحرک واحد سیاسی بگنجاند؛ آمریکا
هم از این قاعده مستثنی نیست.
البته ما اذعان داریم، که «تضادهای» فوق زیرمجموعة سیاست آمریکا در
منطقة خاورمیانه است؛ شاخکهائی است از
یک سیاست واحد. ولی این سیاست به صورت استراتژیک، از مسیرها و شاهرگهای «متفاوت» و با نقشآفرینی
بازیگران مختلف اعمال میشد، نه ازطریق یک روند واحد! به طور مثال، در قلب تبلیغات رسانهای آمریکا، وظیفة حکومت جمکران «مبارزة خستگیناپذیر» با
اسرائیل و آمریکا بود؛ حماس هم از اسلام
«راستین» و حجاب و روبنده حمایت میکرد؛
اسرائیل برای آزادی یهودیان از چنگ اعراب خونخوار میجنگید؛ فلسطینیها نیز تحت ذعامت یاسر عرفات و دیگر
«رهبران» پیشساخته جبههای آزادیبخش تشکیل داده بودند؛ دولت حسنی مبارک هم «ستونی» بود شکستناپذیر
که بار صلح و آرامش در منطقه را به دوش گرفته بود و ... و ناظران هم به صراحت میدانستند که این لشکر
«لاتولوت» همگی سر در آخور واشنگتن دارد.
آخوری که از طریق تزریق ثروتهای تاراج شدة ملتهای منطقه در اختیار اوباش «مید.
این. یواس» در جمکران، اسرائیل، مصر و ... قرار میگرفت.
ولی امروز با عقبنشینی اجباری جمکرانیها، و
فروپاشی محور «لبنان ـ سوریه ـ
ترکیه»، مسئولیت تمامی این صورتبندی
پیچیده بر گردة دولت مرسی در قاهره افتاده!
و نحوة تکوین شرایط نشان میدهد که اعمال تمامی این سیاستها را میباید
قاهره به تنهائی بر عهده گیرد. کاری که «غیرممکن»، یا حداقل «بسیار مشکل» مینماید؛ و عملاً
موفقیتی نیز برای آن نمیتوان پیشبینی کرد.
دولت «بهاری» قاهره که میخواست با پیروی از نمونة «دولت موقت» بازرگان، به صورت سینهخیز شرایط لازم جهت برقراری
حاکمیت «شریعت» را در مصر فراهم آورد، امروز ماسک از چهرة کریهاش برداشته. مرسی همزمان با کودتا و اعطای اختیارات ویژه به
رئیسجمهور ـ یعنی به خودش ـ
هم شرایط «فوقالعاده» در کشور اعلام کرده، هم در سطح بینالمللی «ضامن» امنیت اسرائیل
شده! جالبتر از همه اینکه، سلفیستها که گویا سایة او را با تیر میزدند
از اعلام شرایط فوقالعادة او «حمایت» کردهاند! و احزاب
و گروههای غیرمذهبی چنان با این سیاست درگیر شدهاند که تشکل اخوانالمسلمین هم
برای حفظ ظاهر و عقب نیفتادن از «تحولات» مجبور شده عضو ارشد خود یعنی همین آقای
مرسی را فحش کرده، او را «فرعون جدید» بخواند!
هر چند مرسی زبان آدمیزاد نمیفهمد،
ولی ما به او میگوئیم: «این ره
که تو میروی به ترکستان است!» دیر یا
زود گند «بهاریون» مصر آنچنان درمیآید که نتانیاهو را هم خفه خواهد کرد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر