هاشمی رفسنجانی اخیراً از مقام ریاست مجلس خبرگان رهبری برکنار شده، جای خود را به محمدرضا مهدوی کنی، رئیس «ماسونهای» حکومت اسلامی سپرد. در اینکه آقای رفسنجانی اصولاً مشروعیت و محبوبیتی در میان ملت ایران داشته باشند جای تأمل فراوان دارد؛ یادمان نرفته که یکی از شعارهای شیادی به نام ملاممد خاتمی در «معیاد» دوم خرداد «پایان دادن به وضعیت بلبشوی مملکت بود!» البته مقصود خاتمی از «وضعیت بلبشو» را، شرایط ایجاد شده طی 8 سال دولت آقای رفسنجانی میباید تحلیل کرد. خلاصة کلام، آن جماعت بادمجان دورقابچین که جز دانهچینی از دست اجنبی و خوشرقصی برای محافل استعماری هنر دیگری ندارند، در هنگامهای که با آهنگ «اکبرجان! اکبرجان! جان به فدایت» برای خودیها میرقصند، معمولاً یادشان میرود که از روز نخست، «مبارزات» فرضی شیاد اردکان، «قهرمان» سیرک اصلاحطلبی در حکومت اسلامی، فقط و فقط به معنای پایان دادن به افتضاحات دوران همین آقای هاشمی بود!
سایتی که در اینجا از آن نام نمیبریم، و در عمل دکان چنددهنة عوامپسندانهای برای حزب تودة ایران به راه انداخته، در «تفسیری» پیرامون تحولات اخیر و برکناری هاشمی رفسنجانی، از سنگربندی و موضعگیریهای او طی به اصطلاح «انتخابات» مجلس خبرگان رهبری «تقدیر» کرده! باید خدمت مسئولان «محترم» این سایت عرض کنیم، در مطلبی تحت عنوان «پنزرسالاری»، آیندة سیاسی هاشمی رفسنجانی را بیش از یکماه پیش مطرح کرده بودیم، و در همینجا تکرار میکنیم، بازگشت رفسنجانی به میدان سیاست جمکران هنوز میتواند یک گزینه به شمار آید. ولی این مسئله به هیچ عنوان نمیتواند نشانة «خرد» اینحضرت تحلیل شود. آقای رفسنجانی فقط در صورتی قادر است به میدان سیاست جمکران بازگردد که «الگوی» حکومت اسلامی دستنخورده باقی مانده باشد، در غیر اینصورت، ایشان دیگر آیندهای در کشور ایران ندارند. پس به صراحت بگوئیم، آنها که امروز برای اکبر بهرمانی و آیندة سیاسی او اشک میریزند فقط یک هدف را دنبال میکنند: حفظ الگوی فعلی حاکمیت، یعنی استبداد دینی در ایران.
از طرف دیگر، به کسانیکه به بازگشت پیروزمندانة رفسنجانی از طریق «مردم» دل خوش کردهاند بگوئیم، رفسنجانی از روز نخست «شخصیت زدوبندهای پشتپرده» بود، در هیچ دورهای از موجودیت سیاسی حکومت اسلامی، نمیتوان رفسنجانی را یک «شخصیت فرهوش مردمی» به شمار آورد. تنها شانس رفسنجانی برای باقی ماندن در صحنة سیاست کشور ساختوپاخت و زدوبند با باند احمدینژاد و فراهم آوردن زمینة جایگزینی علی خامنهای بوده. شانسی که به دلیل عدم استقبال برخی سیاستها از «امامبازی» از دست شد، و آقای رفسنجانی نیز با گردابی که سیاستهای نوین منطقهای ایجاد کرده و پیامدهایاش را همه روزه در جهان عرب شاهدیم به زبالهدان تاریخ پیوستند. ما دلیل منطقیای نمیبینیم که رفسنجانی با چنین سابقة محفلسازی و پشتهماندازی، امروز در شرایطی وکیلالرعایا شود که نه سیاستهای جهانی از آخوندبازی و «امتپروری» حمایت میکنند، و نه جهت شرکت در ماراتون سیاست منطقه، رفسنجانی رمقی در پاهایاش باقی مانده.
ولی علیرغم بیاهمیت بودن آیندة سیاسی هاشمی رفسنجانی در کشور، این امر را هم قبول داریم که خروج «نابهنگام» وی از ریاست «خبرگان رهبری» یک چرخش بسیار جدی در سیاست ایران میباید تلقی شود. چرا که مهدوی کنی، اگر به اندازة هاشمی نزد ملت ایران بیاعتبار و منفور است، با هاشمی یک تفاوت کلی نیز دارد؛ مهدوی کنی از قدرت سازماندهی تشکیلات «سردارسازی» و شبکههای فساد اداری و مالی، به شیوة هاشمی بیبهره است. خلاصه بگوئیم، مهدوی کنی، ویراست «اخته» و ابتر هاشمی رفسنجانی است. اینکه این «ابترسیاسی»، در رأس مجلس خبرگان رهبری که طی موجودیتاش هیچ ابتکار عملی به خرج نداده، چهها خواهد کرد بماند. به استنباط ما مملکت اصولاً به سوئی گام برنمیدارد که تصمیمات کشوری تحت تأثیر موضعگیریهای پدیدهای به نام «خبرگان رهبری» دیکته شود. تمامی شواهد نشان میدهد که جامعة ایران به سوی حذف پدیدة «رهبری» میشتابد، نه به جانب قانونمندی و «مردمی» کردن این عارضة شوم.
با این وجود نگاهی شتابزده به پدیدهای به نام هاشمی رفسنجانی در حکومت اسلامی خالی از لطف نیست. در اینکه اکبر بهرمانی، معروف به حجتالاسلاموالمسلمین هاشمی رفسنجانی، یکی از نزدیکترین افراد به محفل استبداد پرور روحالله خمینی به شمار میرفت کمتر کسی شک و شبههای به خود راه خواهد داد. هاشمی رفسنجانی در اوج هیاهو و غوغائی که بر آن نام «انقلاب» اسلامی گذاشتند، در نخستین گامها عضو «شورای انقلاب» شد، و سپس سرپرستی وزارت کشور را در دست گرفت. آنان که با ساختار تشکیلات دولتی در ایران آشنائی دارند بخوبی میدانند که سرپرستی و یا تصدی پست «وزارت کشور» در ایران شغلی است امنیتی، چرا که به دلیل وابستگیهای ساختار قدرت در ایران به سازمانهای جاسوسی بینالمللی، وظیفة این وزارتخانه عمدتاً سرکوب تحولات فرهنگی، سیاسی و تشکیلاتی در داخل کشور بوده و هست. و این وظایف مستقیماً از طرف محافل غربی دیکته شده و میشود.
به این ترتیب آقای بهرمانی از نخستین روزهای فعالیت در مرداب «انقلاب اسلامی» پای در حیطة امنیتی و همکاری با سازمانهائی گذاشت که بعدها برای تحکیم پایههای چنین انقلابی، فرزندان خلف «ساواک شاهنشاهی» را یک به یک از شکم مادر استعمار بیرون کشیدند! سازمانهائی از قماش وزارت اطلاعات، بسیج مستضعفان و خصوصاً «اطلاعات» سپاه پاسداران. طی دوران «دولت موقت»، هاشمی رفسنجانی عضو فعال اوباش «چپنمائی» بود که دولت موقت را «لیبرال» خوانده، و به دلیل عدم قاطعیت در «مبارزه» با آمریکا از آن به شدت انتقاد میکردند. تصویر کتک زدن صباغیان و معینفر در مجلس اول ـ اینان وزرای دولت موقت بودند ـ توسط لاتولوتهای «خطامام» و «فدائیان» آقای رفسنجانی یکی از جالبترین اسنادی است که از دوران «ریاست» ایشان بر «قوة مقننة» جمکران باقی مانده! در این عکس آقای رفسنجانی، «ریاست مجلس شورای اسلامی» را میبینیم که با شوق و ذوق کتک خوردن مخالفان سیاسی خود را در صحن «مجلس قانونگزاری» حکومت اسلامی دنبال میفرمایند و لبخندی شیرین بر لب دارند!
در اینکه هاشمی رفسنجانی خود یکی از رهبران لاتولوتها در حکومت اسلامی است تردید روا نیست، ولی اکنون که استعمار سکان نظام را به تدریج از حیطة نفوذ شبکة «لاتها» خارج کرده، و اهرمهای تصمیمگیری و فرمانبرداری از اوامر اجنبی را در اختیار شبکة «نئولاتها» قرار میدهد، این سئوال مطرح میشود که «لاتهای» قدیم چه نقشی ایفا خواهند کرد؟ در مجموع، حداقل در مورد هاشمی رفسنجانی کار به اینجا رسیده که میبینیم: حذف بیقیدوشرط. به طور مثال، در حکومتی که همة دستاندرکاراناش بدون استثناء تا خرخره به فساد اداری و مالی آغشتهاند، فقط پروندة دزدیهای پسر رفسنجانی و باندهای وابسته به محفل اوست که زینتبخش صفحات روزینامههای دولتی میشود.
در مملکتی که توحش آخوندیسم حتی حرف زدن با زن «نامحرم» را مشمول انواع «حدود شرعی» و مزخرفات و جنفگیات فقه و حکایت و روایت کرده، شاهدیم که مشتی از لاتهای «نظام انسانساز» هر آنچه از دهانشان در میآید نثار دختر هاشمی میکنند، و به قولی، هر آنچه نمیباید را نیز «حوالهشان» میدهند! و طی این عملیات دینی و «ارزشی»، لشکریان امامزمان که در قصههای شیعیمسلکان برای اهانت به تار موی زن مسلمان جهان را به آتش میکشند، همچون «مهدی موعودشان» غایباند؛ ته چاه نشسته و مزد روزشان را میشمارند! نهایت امر میبینیم، پاسدار حسین شریعتمداری، از اوباش «انقلابی ـ تریاکی» حکومت که همه روزه با حیفومیل بودجة کشور «ورقپاره» تولید میکند، در کیهان «اسلامی»، دختر رئیس مجلس خبرگان رهبری را «فاحشة سیاسی» خطاب کرده، و در همین روزینامه هر آنچه از دهانش در میآید حوالة «آیتالله رفسنجانیای» میکند که تا همین چند سال پیش میتوانست پوست لنبرش را عین پوست خرمالوی سردرختی «شبعید» غلفتی بکند.
خلاصه، حسین شریعتمداری با این سهولت فردی را در روزینامة مفتضحاش «بیآبرو» میکند که دو دوره رئیس جمهور حکومت اسلامی بوده، سالها و سالها ریاست مجلس «شورای اسلامی» را در اختیار داشته، و خصوصاً هنگام انتشار فحشنامهها هنوز رئیس «خبرگان رهبری» است و هیچ مورخی نمیتواند معاشرت و همزیستی وی را با حضرت روحالله «دجال» به زیر سئوال ببرد. اما احدی به آقای شریعتمداری گوشزد نخواهد کرد که اهانت مستقیم به فردی که بیش از سه دهه در رأس نهادهای قدرت حکومت اسلامی قرار داشته، و بسیاری از قوانین جاری کشور با امضای او «مشروعیات» و رسمیات یافته، در واقع به معنای اهانت به تاریخچة همین حکومت اسلامی خواهد بود. خلاصة کلام، رفسنجانیای که در عمل یکی از مهمترین مهرههای حکومت استعماری اسلامی است، توسط یک بازجوی معتاد ساواک جمکران و با زبان لاتهای چالهمیدان مورد عتاب و خطاب قرار میگیرد.
اینجاست که عقل نهیب میزند، بهوش باشیم! چرا که ظاهراً «نئولاتها» در مصاف با «لاتالله» سنگرهای جدیدی «فتح» کردهاند، و دقیقاً به همین دلیل است که بازارگرمی برای «لاتالله» از طریق زدن نعلوارونه اینچنین رونق گرفته. و این است دلیل «ستایش» سیاسی حزب توده از موضعگیریهای «هوشمندانة» آقای رفسنجانی! خلاصه حزب «مقدس» با مشاهدة چرخش مسیر باد، بادبانها را درست در مسیر «تندبادی» تنظیم کرده که به خیال خودش میباید سفینة حزب را به ساحل جانپرور قدرت سیاسی برساند!
ولی از قدیم گفتهاند: «هرکه با دیگ نشیند، بکند جامه سیاه!» و «سیه جامگی» حسین شریعتمداری، خانوادة لاریجانی، علی خامنهای و ... و دیگر اعضای محفل «لاتالله» که خود را در جناح «نئولاتها» انداختهاند روشنتر از آن است که قابل کتمان باشد. اینان آنچنان که هستند نمینمایند؛ آنچه میگویند نیستند! بالاتر گفتیم، در این مقطع نیز تکرار میکنیم، اهانت آشکار به برخی افراد، به معنای اهانت مستقیم به برخی سیاستگزاریها، مصوبهها، قوانین و تصمیمگیریها خواهد بود. این یک اصل اساسی است و در حکومت اسلامی، شخص هاشمی رفسنجانی بیش از هر فرد دیگری شامل این «اصل» میشود. در نتیجه، تلاش محافل وابسته به «لاتالله» که ظاهراً خود را به جماعت «نئولات» سنجاق کردهاند فقط بر این سیاست کلی تکیه کرده که به هر ترتیب ممکن زمینة فروپاشی حکومت را فراهم آورند. ولی فراموش نکنیم که این فروپاشی از منظر استعمار «الزاماتی» نیز دارد. به زبان سادهتر، استعمار حاضر نیست مطالبات چپاولگرانهاش را در ایران مورد «تجدیدنظر» قرار دهد؛ حکایت مصدقالسلطنه است و شاه؛ یکی بیاید، یکی برود و ملت را هم استعمار سرکار بگذارد.
موضعی که در بالا به زبان مزاح مطرح کردیم، همان است که پس از جنگ 33 روزة لبنان و سقوط جلال و جبروت ظاهری ارتش اسرائیل، بسیاری از حکومتهای غرب در مورد ایران اتخاذ نمودهاند. این موضع چند لایه دارد که مهمترینشان مسلماً بازگرداندن ایرانیان به دورباطل «شیخ و شاه»، فراهم آوردن حاشیة امن برای روحانیت خودفروختة شیعیمسلک، ایجاد درگیری و جوسازیهای مضحک بر سر «انتخابات» و نامزدی فلان و بهمان جنایتکار شناخته شده، تظاهرات بیهدف خیابانی و اشاعة شعارهای گنگ و استبدادساز از قماش «اللهاکبر»، «یا حسین» و ... خواهد بود. اینهمه فقط جهت به ارزش گذاشتن فضاهای استبدادی ملائی و سلطانی.
بارها و بارها عنوان کردهایم که استعمار غرب به دلیل تغییرات ساختاری در منطقه، در برخورد با حکومت اسلامی به این نتیجة کلی رسیده که، «دیگی که برای من نجوشد، سر سگ در آن بجوشد!» خلاصه به زعم اربابان حکومت اسلامی در غرب اگر قرار باشد این حکومت نتواند همچون دوران امام «روشنضمیر» ملت ایران را در چارچوب منافع استعماری دم توپ روسیه بنشاند، همان بهتر که «سلطانبازی» از نو آغاز شود! به همین دلیل است که خودیها به جان خودیها افتادهاند؛ به همین دلیل است که شریعتمداری با رفسنجانی همان میکند که رفسنجانی به دخترش روا داشته: فراهم آوردن زمینة رسوائی و بیآبروئی. یعنی انتشار مطالب مبتذل و بیسروته، فحاشی در روزنامة رسمی کشور و گذاشتن فیلم فحاشی یک لات به دختر رئیس مجلس خبرگان رهبری روی «یوتوپ»!
هدف این عملیات به حاشیه راندن مطالبات دمکراتیک ملت ایران است. اینان میخواهند با توسل به جنجال و گسترش ابتذال مطالبات دمکراتیک ملت ایران را در گرداب هیاهو از صحنه به در کنند و همچون دوران مشروطه، تل موهوم «مردم» را به رهبری لاتها به این مسیر مقدس هدایت نمایند که، «ما دیگ پلو خواهیم، مشروطه نمیخواهیم!» خلاصه مستبدی را بیاورید تا دردمان درمان کند، و دیگمان را پر پلو!
اما خدمت سیاستگزاران غربی عرض کنیم، «از دیگ چوبین کسی حلوا نخورده!» در این دیگ که در عصر «طلائی» اتحاد شوروی مسین بود و سنگین، جهت گسترش نکبت و ادبار در کشور ایران حلوای مسموم و زهرآگین بسیار پختید، اینک این دیگ چوبین شده و چوبیندست. به زبانی بگوئیم که به قول معروف «خر فهم» شود! اگر لات و اوباش کذا بجای اهانت به دختر رفسنجانی، به شخص رفسنجانی نیز تجاوز کنند، و وزارت مفلوک اطلاعات نیز بلافاصله فیلم این عملیات انقلابی را روی «یوتوپ» بگذارد، ملت ایران را دیگر نمیتوان به دوران «شیخ و شاه» بازگرداند. خلاصه دختر این «رز»، دیگر ایرانی را به «مستی» نخواهد انداخت!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر