هر چند وطندوستان، طرفداران دمکراسی، آزادی مطبوعات، و آنان که خواهان اجرای مفاد «اعلامیة جهانی حقوق بشر» در ایراناند، در غوغاسالاریای که تحت عنوان «انتخابات» در جمکران بر پا میشود حضور به هم نخواهند رساند، تا آنجا که به منافع دستگاه استبداد مربوط میشود دامن زدن به ابعاد «فرضی» این به اصطلاح انتخابات به ابزاری جهت حفظ موجودیت حکومت دستنشانده تبدیل شده. البته فراموش نکنیم که، بیرون کشیدن خلقالله از خانهها و به صف کردنشان در برابر حوزههای «رأیسازی» با شکلگیری مضحکهای به نام «حکومت اسلامی» همزاد بوده. ولی امروز که این حکومت با حمایت اربابان خارجی خود تمامی مخالفان استبداد حاکم را قتلعام کرده، جمع کردن خلقالله در برابر حوزههای «رأیسازی» آنقدرها کار سهل و سادهای نیست. مسلماً گروه کثیری از آنان که پیشتر با وعده و وعیدهای سر خرمن در برابر این صندوقشکستهها جمع میشدند در میعاد آینده از خود خواهند پرسید: معنا و مفهوم واقعی این نمایشات چیست؟ اگر قرار است برای اجرای احکام الهی، مشتی آخوند افراد مورد پسند را منصوب کنند، دیگر به رأی ملت ایران چه احتیاجی دارند؟
پاسخ به این سئوال روشن است؛ جمکرانیها جهت ارائة تصویر مقبول از «مشروعیت» فرضی حکومتشان به برگزاری «انتخابات» نیازمنداند. اینکه اصولاً کسی در این خیمهشببازی شرکت داشته باشد یا خیر برای این حکومت آنقدرها اهمیت ندارد. اما جهت فراهم آوردن سیورسات ارباب در غرب میباید یک «مجلس» سر هم کرد؛ یک رئیس جمهور به شیوهای که شاهد بودیم از صندوقها بیرون کشید و بساطی نیز به نام «رهبر منتخب» مجلس خبرگان به راه انداخت! در غیر اینصورت نان ارباب آجر میشود و تشکیلات دستنشاندة حکومت اسلامی در برابر ارباب «ارجمند» سیه روی!
در راستای همین نمایشات «مردمسالارانه» است که برکناری «تماشائی» هاشمی رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان آبی شد که نهایت امر در لانة مورچگان افتاد. رفسنجانی حرامزادهتر از آن است که کارتهایاش را یکباره رو کند، و مسلماً پس از 32 سال حضور فعال در رأس حکومت سرکوب و چپاول، از کانالهائی برخوردار است که به راحتی میتواند برای دولتها و تشکیلات آینده «دردسرهای» جدی بیافریند. خصوصاً که در جهان چند قطبی امروز اگر امثال رفسنجانی را یک پایتخت جهانی رها کند، پایتختهای دیگری آناً در مسیر منافعشان آنها را «جمعوجور» خواهند کرد. اینجاست که رادیوفردا دست در دست «اصولگرایانی» که خود را مخالف آنان جا زده، به زبان بیزبانی از بحران «رفسنجانیزدائی» پرده برمیدارد.
و برای این مراسم «پردهبرداری» چه کسی بهتر از محمدرضا باهنر، فردی که طی سه دهة اخیر از «هنرهای» فراواناش در عرصة فرصتطلبی بخوبی آگاه شدیم. برای فوت کردن در آستین اصلاحطلبان، باهنر را به میدان آوردهاند تا در کمال حماقت بگوید، اصلاحطلبی با اسلام در تقابل قرار میگیرد! به این خیال خام که با شنیدن اظهارات مضحک نوچة رفسنجانی، همة مخالفان حکومت اسلامی شیفته و فریفتة اصلاحطلبی میشوند و اگر شورای نگهبان صلاحیت چند سر اصلاحطلب را تأئید کند میلیونها نفر برای رای دادن به اینان صف خواهند کشید و یکبار دیگر مشروعیت حکومت آخوند در جهان غرب به اثبات میرسد:
«تفکر اصلاح طلبی در برخی مواقع مخالفت با نظام و حتی زير سئوال بردن ايدئولوژی و اسلامی بودن نظام را در دستور کار خود داشته است.»
رادیوفردا، 21 اسفندماه 1389
همین کافی است که به ابعاد وسیع بحرانی که به جان جمکرانیها افتاده پی ببریم. مطلب جالب توجه در اظهارات باهنر این است که طرفداران حکومت اسلامی، از هر قماش هنوز نتوانستهاند به تعریفی جامع و فراگیر از آنچه «نظام اسلامی» میخوانند دست یابند! تأئید تصفیة سیاسی و سرکوب جریانات متفاوت ایدئولوژیک در جامعة ایران که از آغاز کودتای 22 بهمن 57، میبایست در مسیر تحکیم پایههای یک حکومت «شترگاوپلنگ» جامعه را تحت انقیاد بگیرد، از همان روزها تبدیل به کارت عضویت در «کلوپ» اسلام حکومتی شد. ولی اگر این تصفیهها ابتدا مختص فدائی «نجس» و مجاهد «منافق» بود، امروز همانطور که شاهدیم گریبان همانهائی را گرفته که دستشان تا آرنج به خون همین مجاهد و فدائی آلوده است، و پناهگاهی جز ویرانکدة خانههای امنیتی حکومت اسلامی ندارند.
با فروپاشی امپراتوری «اسلامگرایان آمریکائی» که عملاً پس از شکست رسمی خاتمی در وجیهالمله نمایاندن نظام «خون و آتش» در کشور آغاز شد، ارباب اصلی به سوئی دیگر تاخت. پروژة دوم حامیان غربی حکومت اسلامی همانطور که دیدیم شامل بیرون انداختن نمایشی «برادران» و «خواهران»، و اعزامشان به ینگهدنیا با «بورسهای» تحصیلی بود، جهت دست و پا کردن سکوی پرش در خارج از کشور. از نظر ما این عملیات برای حکومت اسلامی «آب و نانی» نداشت، و ارباب را نیز از کردة خود پشیمان نمود. چرا که هم مچاش در برابر همگان باز شد و هم گلولههای سربیای که برای شلیک به قلب ملت ایران آماده کرده بود، همه «مشقی» از آب درآمد.
مشکل اصلی، در چارچوب نظری از اینجا سرچشمه میگیرد که حکومت اسلامی با یک «فرض محال» پای به میدان سیاست کشور گذاشته. خلاصه، طاسها در این نرد چنان نشسته که این تشکیلات دستنشانده نمیباید بپذیرد که اسلام دین مردمان این مملکت است، نه ایدئولوژی سیاسی. و دقیقاً به همین دلیل بحران امروز در سطح ایران را میباید سوای بحرانیهائی تحلیل کرد که در دیگر کشورها و در قلب ایدئولوژیها به وجود آمد و خواهد آمد. به طور مثال، اگر طرفداران سوسیالیسم علمی با یکدیگر «گرفتاری» ایدئولوژیک داشتند، دیگر تاریخ ادیان و رخدادهای کهن و قصه و حکایات و آداب و رسوم رایج در سرزمینهای خود را درگیر این بدهبستانها و «اختلافات» نمیکردند؛ حکومت اسلامی عملاً در مسیر مخالف پیش میرود. این حکومت تاریخ و اعتقادات یک کشور کهنسال را به حراج گذاشته، و هر روز به حساب خودش میخواهد «اسلام» را بازتعریف کند، بدون در نظر آوردن این اصل کلی که «اسلام»، مشتی کتاب دعا و گفته و شنیدة آخوندکها در گوشه و کنار حوزهها نیست.
«اسلام» همچون رقصهای محلی، آداب و رسوم اقوام و گروهها، باورهای قشرهای اجتماعی و دیگر مسائل تاریخی و سنتی، بخشی از زندگی انسانها در این منطقه است، و هیچ ارتباطی با روشهای منطقی، تحلیلی، اجتماعی و سیاسی نمیتواند برقرار کند، مگر در چارچوب مردمفریبی! و این همان مردمفریبی است که از 32 سال پیش تا امروز امثال محمدرضا باهنر ناناش را میخورند، و ملت ایران چوبش را! بیدلیل نیست که استعمار دست از امثال باهنر دست نمیشوید. اینان هر روز و هر لحظه اسلام نوینی اختراع نموده و گروهی «دشمن» برای اسلام کذا دستوپا میکنند که منافع استعمار خدشه دار نشود:
«[باهنر] در سخنان خود خواستار بازتعريف جريان اصولگرائی و روشن کردن تکليف گروههای اين گرايش سياسی با جريان و سران فتنه در ايران شده است.»
آنچه باهنر «فتنه» میخواند، دقیقاً همان جریانی است که پس از کودتای 22 بهمن 57، با «چپنمائی» زمینهساز قدرتگیری فاشیستها شد. نهایت امر همین آقای باهنر با سوار شدن بر موجی که «چپنمایان» به راه انداختند، از جایگاه نقشهکشی در شهرستان کرمان به ریاست «جامعة مهندسین کشور» رسید! اگر از همان روزها «جریان فتنه» در کار نمیافتاد و امثال موسوی، بهزاد نبوی، خاتمی و ... دست در دست عوامل حزب توده، تحت عنوان «مبارز با امپریالیسم» زمینة فعالیت نوکران آمریکا و انگلستان را در ایران فراهم نمیآوردند، آقای باهنر در جایگاه کنونی قرار نمیگرفت و میبایست از خروسخوانان تا بوقسگ در کرمان «شابلون» به دست بگیرد و «زیپاتون» بچسباند؛ مجلس و قانونگزاری و ریاست انجمن مهندسین کشور را هم بعضی اوقات شاید میتوانست به خواب ببیند.
مشکل آقای مهندس باهنر که یکی از همان «کهنهلاتهای» حکومت اسلامی هستند، و خصوصاً «گرفتاری عمدة» کارفرمایان رادیوفردا، بر خلاف تمامی مانورها و شعبدهها به هیچ عنوان ارتباطی با «جریان فتنه» ندارد. جریان موسوم به «فتنه» متشکل از عوامل سفارت انگلستان در ایران بود که نهایت امر به دلیل شکست استراتژیهای لندن در منطقه، و خصوصاً اخراج رئیس «کودتای سبز»، یعنی آقای سایمون گاس، سفیر بریتانیا در ایران تا اطلاع ثانوی دکاناش بکلی تعطیل شده. حال که مسئله دیگر «جریان فتنه» نمیتواند باشد باید پرسید، مشکل فعلی چیست؟
در مطالب پیشین گفته بودیم که در حکومت جمکران، «کهنهلاتها» در عمل در مصاف با «نئولاتها» افتادهاند؛ و جای تردید نیست که در چارچوب یک بررسی «تئوریک» آنچه «کنار رفتن» هاشمی رفسنجانی از میدان سیاست جاری عنوان میشود فقط به آتش این «مصاف» سیاسی دامن بزند. به عبارت سادهتر، حداقل از منظر «تئوریک»، امروز هاشمی در جایگاه «داور» مسابقات بین لاتها و نئولاتها قرار گرفته! کشیده شدن وی به سوی هر کدام از این جریانها «منطقاً» باعث تقویت بنیة سیاسی و «مبارزاتی» آن خواهد شد. هاشمی رفسنجانی در این میانه به زن زیباروی و فتانی میماند که «یک دل دارد و چندین دلبر!» «جریان فتنه»، و سایتهای وابسته به آن از رفسنجانی میخواهند در میدان مبارزات «سبز» باقی بماند؛ کهنهلاتهای حکومت اسلامی نیز «ساقی» ایشان شده، به دلربائی مشغولاند. ولی جالب اینجاست که اگر «حکم افتد»، رفسنجانی و باند لاتولوتهای نانخور وی حتی میتوانند در دکان احمدینژاد و «نئولاتها» نیز لنگر اندازند!
به همین دلیل است که در پی «انتخابات» مجلس خبرگان رهبری، بیبیسی، رادیوی حاکمیت انگلستان هاشمی را مورد حملة شدید قرار داده و در همین راستا نیز کیهان جمکران، همان رسانهای که بارها و بارها هاشمی و اهل خانوادهاش را به باد ناسزا و فحشهای رکیک گرفته، در خبرویژة 21 اسفندماه سالجاری خود مینویسد:
«اقدام هوشمندانة آيتالله هاشمي رفسنجاني در انتخابات مجلس خبرگان با خشم و عقدهگشائي رسانههاي ضد انقلاب مواجه شد.»
میبینیم که اگر دکان اینترنتی حزب توده فرار هاشمی از صحنة تقابلات محفلی در مجلس خبرگان را «سنگربندی منطقی» به شمار آورده، موضع کیهان جمکران نیز با حزب توده فاصله ندارد. با این تفاوت که در خبر ویژة خود، کیهان از گروههای فتنهگری سخن به میان آورده که میخواستند «آقای هاشمی را خرج جریان فتنه کنند!» اما حسین شریعتمداری نمیگوید، با انتشار چنین «مقالة گرم و دوستانهای»، خصوصاً پس از چندسال فحاشیبه خانوادة هاشمی، در عمل هاشمی را به عنوان «حنای اضافه» خرج ماتحت کیهان کرده!
در اینجا به صراحت بگوئیم، عقبنشینی یک سیاستباز وابسته و مفتضح در قلب یک فاشیسم سرکوبگر، و عدم پذیرش مسئولیت سیاسی را مشکل میتوان یک «اقدام هوشمندانه» تحلیل کرد! آقای هاشمی عمل هوشمندانهای انجام ندادهاند، ارباب ایشان میدانست که «انتخابات» در کار نخواهد بود، در نتیجه او را به ترک صحنه فراخواند. چرا که اگر شکست در «انتخابات» مجلس خبرگان رهبری را نیز به شکستهای دیگر سیاسی هاشمی رفسنجانی ـ خصوصاً شکست در انتخابات ریاست جمهوری در مصاف با احمدینژاد ـ سنجاق میکردند، دیگر کار ایشان واقعاً تمام بود.
ولی همانطور که گفتیم «جریان فتنهای» که رادیوفردا و باهنر را به وحشت انداخته و جناح «کهنهلاتها» را با این وضعیت اسفبار دست به دامان این و آن کرده، به هیچ عنوان موسوی و کروبی نیست؛ مشکل را به صراحت در کلام «کهنه لات» حکومت اسلامی، همان محمدرضا باهنر میبینیم:
«اين فتنة عظيم در حال شکلگيری است، بيان مکتب ايرانی و تفکر ليبرال در مسائل فرهنگی در همين راستا است.»
بله، همانطور که پیشتر نیز گفتیم، اینان با آنچه به قول خودشان «جریان فتنه» میخوانند هیچ مشکلی ندارند؛ همگی تولههای همین سگاند! «جریان فتنه» که از حمایت علی خامنهای، خانوادة لاریجانی، ولایتی و ... برخوردار بود از آنجا که به دلیل عقبنشینی بریتانیا شکست خورده، اینان میباید در سطوح دولت و مجلس و بنیادهای استبداد ولایتفقیه از آن «تبری» جویند. به این دلیل است که همین آقای باهنر به عنوان یکی از آتشبیاران «جریان فتنه» سعی دارد با «تبری» جستن از آن، جائی برای خود و همپالانیهایاش در طویلة سیاست جاری حفظ کرده، خدمت به ملکة موشها را ادامه دهد.
وحشت حضرات از گروه «نئولاتها» است، از همانها که سالها پیش «میرپنجالله» خواندیمشان. این گروه در شرایط فعلی اگر شامل باندهای مشائی و دارودستة احمدینژاد میشود، بسیاری گروههای «آشکار و پنهان» دیگر را نیز شامل خواهد شد که هنوز در سطح سیاست جاری کشور پوزهشان از درون لجنزار حکومت اسلامی بیرون نیامده. این گروهها هستند که «دم به دم» و به آرامی، زیر پای خامنهای، باهنر، موسوی و کروبی و دیگر کهنهلاتها را جارو کرده، مواضع جدید را تسخیر مینمایند.
بالاتر در مورد وضعیت سیاسی رفسنجانی گمانهزنیای کرده و گفتیم که صرفاً در چارچوب «تئوریک»، ایشان اینک میباید تبدیل به «داور» مسابقات سیاسی در انتخابات آتی شوند. با این وجود به استنباط ما شرایط کشور چنین داوریای را در کار نخواهد آورد. رفسنجانی فقط در صورتی میتواند به داور مسابقات قدرت در کشور تبدیل شود که روند مسائل سیاسی همچون دوران خمینی دجال پیرامون «اسلام» و نقش روحانیت و جفنگیاتی از این قماش متحول گردد. روندی که به صراحت بگوئیم تاریخ مصرفاش سپری شده، و دیگر امکان بازگشت به صحنة سیاست کشور را ندارد. در نتیجه تحلیل «شکمی» محافل مختلف از کنارهگیری علنی رفسنجانی از مواضع قدرت را به هیچ عنوان قابل قبول نمیبینیم. این کنارهگیری فقط فرصتی طلائی به تحلیلگران ارائه داد تا رابطة «عمیق» باند کیهان، لاتهای وابسته به بیت رهبری، حداد عادل، و حتی حزبتوده و دیگر «کهنهلاتها» را با یکدیگر و خصوصاً با جریان منسوب به رفسنجانی با صراحت بیشتری ببینند.
در چنین شرایطی چرخش تمام عیار ایدئولوژیک در صحنة سیاست داخلی کشور کاملاً قابل پیشبینی است. اگر محمدرضا باهنر، پس از عمری مارمولکبازی و پدرسوختگی جسد پوسیدة علی خامنهای و به قول خودش «روحانیت» را زیر بغل زده، و قصد دارد جریان «اصولگرائی» را از نو تعریف کند، فقط به این معناست که اصولگرائی مورد نظر ایشان به آخر خط رسیده. مگر 10 سال پیش «اصولگرائی» تعریف شده بود، که امروز نیازمند «بازتعریف» است؟ این مزخرفات از حلقوم افرادی بیرون میآید که پس از سالها زورگوئی و ضدیت با منافع ملی امروز به صراحت میبینند که نوک سرنیزة «برادران سابق» حلقومشان را «قلقلک» خواهد داد.
برای گریز از همین «قلقلکها»، به احتمال زیاد طی ماههای آینده شاهد تلاشهای محفلی و احیاناً موضعگیریهای علنی متفاوت خواهیم بود. از یک سو، گروهی از اصولگرایان مسلماً به جانب اصلاحطلبان خواهند پیچید، تا جهت «بازگرداندن آب رفته به جوی» تلاش کنند. و همزمان دارودستة «میرپنجالله» نیز سعی خواهد کرد تا گروههای لائیک را به نفع خود به میدان سیاست کشور وارد کند. خلاصة کلام، مسئلة «انتخابات» آیندة مجلس شورای اسلامی در گروی این امر اساسی قرار خواهد گرفت که کدام گروه سیاسی قادر است هر چه بیشتر و کارآمدتر از ایدئولوژی «صدر انقلاب اسلامی» فاصله گرفته، در برابر افکار عمومی خود را در عمل، از زبان، تئوری و بطورکلی از پیشینة 32 سالة حکومت اسلامی جدا بنمایاند. مسلماً آنان که برای امثال رفسنجانی در چنین هیهات سیاسی و ایدئولوژیک «حساب برنده» باز میکنند، کم به بیراهه نرفتهاند. انتشار «نابهنگام» تصویر روحالله خمینی بر سر سفرة کودتای 28 مرداد و در کنار کاشانی، نشان داد که حتی رادیوفردا هم میخواهد از کودتای 22 بهمن 57 و مردهریگ انقلاب اسلامی «تبری» جوید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر