هر سال در میعاد 8 مارس، یا همان «روز جهانی زن» در نوشتهها و آثار صاحبنظران میتوان این «پرسش» را به صراحت دید که، «چگونه حقوق کسانی را محقق کنیم که با این حقوق بیگانهاند؟» باید گفت، چنین سئوالی که در بسیاری موارد با طمطراق و ابهتی «کارورزانه» حتی از جانب صاحبنظران در سطح بینالمللی مطرح میشود، بیپایهتر از آن است که بتوان در یک جدل منطقی از آن دفاع کرد. دلیل هم اینکه در چنین چارچوبی میباید بپذیریم، کسی که حقوق خود را نمیشناسد، حقوقی هم نخواهد داشت. چرا که همه چیز نهایت امر در گرو شناخت فرد از حقوق انسانیاش قرار میگیرد. از این مختصر میتوان نتیجه گرفت که در میعاد «روز جهانی زن» روی سخن با زنانی خواهد بود که بر حقوق خود احاطه دارند، و علیرغم این اشراف، به دلائلی قادر نیستند حقوق انسانی خود را در عمل به ارزش گذارند. زنانی که حقوق خود را نمیشناسند و یا برای آن ارزشی قائل نیستند مسلماً کاری با «روز جهانی زن» هم نخواهند داشت.
اما سئوال و جواب بالا از منظر حقوقی نارساست. چرا که در هر جامعه مقولة «حقوق انسانها»، زن، مرد و کودک، از ابعاد چندگانهای برخوردار میشود که نهایت امر شیوة تولید حاکم بر جامعه، روابط رأس هرم اجتماعی با لایههای زیرین، شیوة تقسیم کار و تقسیم ثروت و ... و خصوصاً طبیعت و نوع حاکمیت در شکلدادن به آن و ارائة ابعاد متفاوتاش دخیل خواهد بود. مشکل میتوان پدیدهای به نام «حقوق انسانی» را خارج از روابطی که در سطوح مختلف بر جامعه حاکم شده تعریف کرد، و نهایت امر به تحقق چنین «حقوقی» نیز امید بست.
در کمال تأسف برخورد فلهای حکومتهای قدرتمند با «حقوق انسان»، طی دوران «جنگسرد» مردهریگ بینهایت مخربی برای جامعة بشری به یادگار گذاشته. فراموش نکردهایم که طی دورة تقسیم جهان به دو «سنگر» ایدئولوژیک ظاهراً متخاصم ـ همان نیک و بد دینی ـ مسائل با چه سهولتی «حلوفصل» میشد. نگرش «چپگرا» حقوق انسانها را صرفاً در چارچوب بازتعریف شیوة تولید خلاصه میکرد، و در اردوگاه راستگرایان مسئله فقط این بود که چگونه حق انتخاب آزاد انسانها را بتوان به سرمایهداری سنجاق کرد! دیگر رژیمهای جهان نیز که کمیابیش وابستگان به ایندو سنگر به شمار میرفتند هر یک با حشووزوائد ویژة خود از دکان «راستگرائی» و «چپگرائی» موجود میوههای زهرآگین مناسب را انتخاب کرده، در بشقاب ملتها میچیدند.
یک حکومت همچون جمکران «اسلامی» شد، و جهت تقویت روابط سرمایهسالاری در منطقة خاورمیانه چوب حراج بر اعتقادات عمیق تودههای مصیبتدیدة ایران زد! نام این تاراج بزرگ قرن را هم گذاشتند «انقلاب» اسلامی ضدآمریکائی! در کشور دیگری همچون رومانی، با حمایت ارتش شوروی، یک دیوانه به نام چائوشسکو را که میبایست در بیمارستان روانی بستری میشد، سالها و سالها در قدرت نگاه داشتند تا هر روز دست به دیوانگیهای تازهای بزند! نام این دیوانهنوازی را هم گذاشته بودند «استقلال مارکسیستی رومانی!» ولی این بساط بدون حمایتهای کلیدی از جانب قدرتهای تعیین کننده از پایه و اساس جزصحنهگردانی و بازی نبوده و نیست.
این رژیمها، چه آنها که همچون حکومت چائوشسکو سقوط کردهاند، و چه آندسته که هنوز مانند «جمکران» به ریسمان قدرت وابستگی آویزان ماندهاند، کارشان در گیر یک تلفن است؛ نه بیشتر و نه کمتر. حال باید پرسید در شرایطی که حقوق انسانها میباید در چارچوب روابط حاکم بر جامعه «تعریف» شود، در دامان چنین رژیمهائی، ملتهای ایران، رومانی، کرة جنوبی، کرة شمالی و ... چگونه خواهند توانست «حقوق انسانها»، به ویژه «حقوق زن» را تعریف کنند و این حقوق را به ارزش بگذارند؟ و نهایت امر اینان چگونه خواهند توانست برخلاف مشی حاکم در روابط استعماری جهان، در مسیر مخالف منافع استعمار که همواره حقوق انسانی را در سرزمینهای استثمار شده به طور کلی نفی میکند، این حقوق را در عمل محقق کنند؟
آقای چائوشسکو همچنانکه دیدیم کارشان به 24 ساعت هم نکشید؛ برای «انسان» در رژیم سیاسی رومانی چه حقوقی میتوانستند قائل شوند؟ مشتی لات و اوباش چائوشسکو را به همراه «بانو» به حیاط خلوت برده، چند گلوله خرجشان کردند. ورای این برخورد، میباید بپرسیم در شرایطی که وابستگی به محافل «قدرتزا»، در عمل به اهرمی جهت کسب مشروعیت و مقبولیت جهانی برای رژیمهای سیاسی تبدیل شده، «روابط حقوقی» اصولاً چه ارزشی میتواند داشته باشد؟ این «حقوق» چیست، و تحت چه شرایطی معنا و مفهوم مییابد؟
«روز جهانی زن» برخلاف آنچه برخی تصور کردهاند، میعادی ویژة زنان و یا هنگامهای برای ایراد خطابه در ستایش از «حقوق زن» و نقش زن در جامعه نیست. در این روز میباید بار دیگر به بهانة بررسی «حقوق زن»، به ریشة روابطی نظر کرد که از دیرباز به صور متفاوت سرکوب ملتها، بیتوجهی به سرنوشت انسانها، به زیر پای گذاشتن حقوق کودکان و تحکیم استبداد سیاسی را به اهرمهائی بسیار «مقبول» جهت کسب «مشروعیت» در روابط بینالمللی تبدیل کرده. هر چند این امر مسلم باشد که در این هیهات، و در میان قشرهای استثمار شده، زنان گستردهترین گروه سرکوب شدة جهان به شمار آیند.
فراموش نکنیم که سرکوب زنان امتدادی است «منطقی» بر «سنت» بهرهکشی از قشرهای ضربهپذیر در جامعة بشری؛ و این رابطه در کمال تأسف بر تمامی مناسبات اجتماعی، اقتصادی و مالی در جهان حاکم است. با این وجود، کم نیستند آنها که توجیه عوامپسندانة دینی، مذهبی، تاریخی و به اصطلاح «فرهنگی» را عصای دست این بهرهکشی وحشیانه میکنند. در نتیجه، میباید بپذیریم «سنتگرائی» و «سنتدوستی» در دست حاکمان مستبد، و در کف محافل انسانستیز به تدریج تبدیل به یکی از مهمترین اهرمهای سرکوب زن شده. با این وجود نمیباید زمینه را بدون برخورد فلسفی رها کرد، الکساندر بلوک، شاعر روس میگوید:
«به زیر پای گذاشتن سنتها خود یک سنت است!»
بله، در عالم هنر و ادبیات این یک واقعیت است. اما آنچه در جامعه ایجاد اشکال میکند، «سنت مقدس» است، چرا که این سنت نه تنها به عنوان حکم الهی بر انسان تحمیل میشود که حاکمیت را نیز به مشیت خداوندی پیوند میدهد! شاید امروز زمان آن فرا رسیده باشد که گذشته را در تمامیتاش به گذشتگان بسپاریم. همان گذشتهای که در کشور ایران سیاست را در «دوگانگی» نمایشی و مضحک میان «شیخ و شاه»، نمادهای تقدس دینی و بومی محبوس کرده؛ همان گذشتهای که نمایندگان «اصالتاش» روی به سوی «سنتهای» موفق و «مقدس» گرفتهاند. بهوش باشیم که این امکان وجود دارد که موضعگیری امروز ما، عمل سیاسی و برخورد فلسفیمان، برای آیندگان خود یک «سنت» شود. اما در صورت تحقق چنین امری، از آنجا که «سنتمان» انسانی است و در نتیجه بیگانه با تقدس، پس چنین سنتی شکستنی است.
با حفظ این مواضع است که میباید سنتشکنی را از همین لحظه آغاز کرد. چرا که پیشینیان، آنان که برای نخستین بار جامعة بشری را قانونمند، انسانمحور و انسانی خواستند شیوة درست برخورد با «سنتهای مقدس» و غیرقابل تغییر را از سدهها پیش ترسیم کردهاند. کنت دو مونتسکیو میگوید:
«مادر سنتها جز جهل نیست!»
روز جهانی زن را به تمامی زنان ایران شادباش میگوئیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر