۱۰/۲۳/۱۳۸۹

گیتس و گلیم!



چند هفته پس از معلق ماندن مذاکرات صلح خاورمیانه، تعلیقی که ظاهراً به دلیل عدم پذیرش توقف شهرک‌سازی از سوی دولت اسرائیل به وجود آمده، شاهد تغییر و تحولات وسیعی در منطقه می‌شویم. حضور هیلاری کلینتن، وزیر امور خارجة آمریکا در امارات؛ سفر بایدن، معاون ریاست جمهوری ایالات متحد به پاکستان؛ و دیدار وزیر دفاع آمریکا از چین، آنهم به همراه سه ناوشکن اتمی مسائلی به همراه آورده که نمی‌توان پیامدهای‌شان ناچیز شمرد. در پی افزایش بحران‌ منطقه‌ای، سعد حریری،‌ نخست وزیر لبنان هنگام دیدار با اوباما اکثریت پارلمانی‌اش را از دست داد و دولت‌اش ساقط شد! و حکومت اسلامی نیز با برپائی نمایش تکراری «اعتراف‌گیری» در برابر دوربین‌ها، جوانی به نام «مجید جمالی‌وش» را به ترور مسعود علی‌محمدی متهم کرده و ادعا می‌کند جمالی‌وش مامور موساد است!

وزارت اطلاعات جمکران، بر پایة همین «رزمایش‌ها» از فروپاشانی یک «شبکة» اسرائیلی توسط «سربازان گمنام امام زمان» سخن به میان آورده و دامنة‌ «خبرپراکنی» را وسعت بخشیده. خیلی عجیب است! این سئوال مطرح می‌شود که چرا «موساد» یک شبکة تروریستی را در ایران جهت به قتل رساندن یک استاد دانشگاه «بسیج» کرده؟ و اگر این عمل انجام شده، چرا دست‌اندرکاران چنین جنایت «عجیب» و مبهمی در ایران باقی مانده‌اند تا سربازان گمنام امام زمان کذا دستگیرشان کنند و ... و خلاصه،‌ پرسش‌های دیگری از ایندست که معمولاً بی‌جواب می‌ماند به ذهن متبادر خواهد شد. خلاصه کنیم، هیاهو و غوغاسالاری نیازمند «منطق»‌ و عقل نیست؛ تجربة آلمان نازی و شخص گوبلز بخوبی نشان داده که «دروغ هر چه شاخدارتر، قابل‌قبول‌تر!»

ولی اگر این دروغ‌های شاخدار برای خلق‌الله زمینه‌ساز «تفکرات» به اصطلاح سیاسی و انقلابی می‌شود یک مسئله است، اینکه سعد حریری هنگام دیدار از کاخ‌سفید از مسند صدارت لبنان فرو می‌افتد مسئله‌ای است کاملاً جداگانه! چرا که این مسئله با پرستیژ و موضع سیاسی جناح سعد حریری که نهایت امر به هیئت حاکمة «اصلی» در فرانسه، یعنی جناح ژاک شیراک بسیار نزدیک است مربوط خواهد شد.

شاهدیم که اینروزها «بحران نان» دوباره در تونس و الجزایر به راه افتاده، و در این دو کشور «جوسازی» غوغا می‌کند. این «بحران‌سازی‌ها» ، آنهم در مرزهای آبی فرانسه و ایتالیا تهدید مستقیم پاریس تلقی می‌شود. خصوصاً که بحران نان، پس از انفجار بمب در کلیسای قبطی‌های مصر، و تنش‌های ناشی از «انتخابات مخدوش» ساحل عاج و «رفراندوم» تجزیة سودان به راه افتاده باشد. دولت‌های تونس و الجزایر با پاریس روابطی از نوع «استعمار نوین» برقرار کرده‌اند، و فرانسه استراتژی‌های کلان خود را در شمال آفریقا از طریق این شبکه به مواضع مطلوب می‌رساند. البته در بحران‌ الجزایر از شرکت‌های نفتی آمریکائی که مناطق جنوبی این کشور را عملاً به اشغال خود درآورده‌ و نفت را هرگونه که «صلاح» بدانند تاراج می‌فرمایند،‌ احدی سخن نخواهد گفت؛ مسئله قیمت نان و برنج و روغن و احتمالاً نارنگی و پرتقال است، نه نیم قرن چپاول نفت الجزایر توسط یانکی‌ها!

اگر تونس کشوری است فقیر که جز توریسم و ماهیگیری، آنهم در ساختارهای محلی و رشدنایافته، منابع دیگری جهت دسترسی به درآمدهای ارزی ندارد، الجزایر را با 4 هزار دلار درآمد سرانه، می‌باید در کنار ایران، نیجریه و ونزوئلا، از معدود کشورهای نفت‌خیز جهان به شمار آورد که به قول معروف «فقر غرباله» می‌کند. فراموش نکنیم که در آمد سرانة کویت 40 هزار دلار است! ولی همین درآمد سرانه در ایران و الجزایر علیرغم ادعاهای فراوان‌ و قدقدها و تخم‌طلا گزاری‌های معمول دولتمردان انقلابی و بسیار پیشرو، به 4 هزار هم دلار نمی‌رسد! اینهم حتماً حکمتی دارد که امام راحل قبل از بالا کشیدن ریق رحمت، یادشان رفت دلائل‌اش را برای «مسلمین» توضیح دهند.

به هر تقدیر، زمانیکه در تونس، کشوری که در آن دست‌های استعمار یک مأمور سابق پلیس به نام «بن‌علی» را با «اهن و تلپ» فراوان در جایگاه حضرت ریاست جمهور «منتخب» مستقرکرد‌ه «انقلاب نان» به راه می‌افتد، می‌باید فهمید که این نان فرانسوی‌هاست که در این خطه در خطر آجر شدن قرار گرفته. خصوصاً که «رادیوفردا»، مورخ 22 دی‌ماه 1389 چنین گزارش می‌دهد:

«نوی پیلای، کمیسیر عالی سازمان ملل در امور حقوق بشر روز چهارشنبه از دولت تونس خواست تا کمیته مستقلی را مامور تحقیق درباره خشونت ها کند. [...] گزارش‌ها حاکی است که ماموران انتظامی بیش از حد به خشونت متوسل شده‌اند.»


البته خانم پیلای حد شرعی «توسل به خشونت» را، آنهم در یک نظام دست‌نشاندة استعماری دقیقاً توضیح نداده‌اند. بهتر بود می‌فرمودند، زمانیکه مشتی لات‌ولوت‌ را قدرت‌های خارجی به نام وزیر و وکیل و ریاست جمهور بر یک ملت تحمیل می‌کنند،‌ «حدش» را هم بهتر است خودشان معین نمایند. باشد که همه چیز بر پایة «موازین» صورت گیرد. بی‌دلیل نیست که آقای صالحی، وزیر جدید امور خارجة جمکران نیز «حدشان» را در همین گیرودار معین کرده و روز 22 دی‌ماه سالجاری به «ایرنا» می‌فرمایند:

«مذاکرات ایران و 5+1 تحت عنوان مذاکرات هسته‌ای برگزار نمی‌شود، و مبنای آن دو بسته پیشنهادی ایران و غرب است.»

بله،‌ یاد بگیرید! هسته‌ای نیست، بسته‌ای است، آنهم «دوبسته‌ای»! ما از این سیاستمدار «برجسته» می‌پرسیم، اگر این مذاکرات بر محور معضلات «هسته‌ای» که پیرامون احتمال تجهیز ایران به سلاح اتمی ایجاد شده، برگزار نمی‌شود هدف از این مذاکرات چیست؟ جنابعالی به چه دلیل مرتباً باید با «5+1» مذاکره کنید؟ آقای صالحی بهتر است بجای «اهلا و سهلا» کردن و دست‌وپا زدن در شنزارهای کربلا و نجف که نوباوگی‌شان را در آن سپری کرده‌اند، به یک سئوال پاسخ دهند: به چه دلیل و در چارچوب کدام سیاستگزاری، دولت ایران با طرف‌های غربی و دیگر قدرت‌های جهانی مرتباً پای میز مذاکره می‌نشیند؟‌ این مذاکرات اصولاً پایه و اساس‌اش چیست؟ ما که از روز نخست می‌دانستیم «بمب شیعی» مسخرگی و لطیفة ساختة سازمان سیاست، این را نه برای ما که حداقل برای طرفداران «انقلاب انسان‌ساز اسلامی‌تان» توضیح دهید. ولی همانطور که می‌بینیم بازی کردن با لغات و بافتن «جفنگیات» یکی از تخصص‌های جوجه سیاست‌بازان است. این‌ها فراموش کرده‌اند که دوران آریامهر و قدقد وزرای انتصابی و درباری دیگر سپری شده. ژست «آریامهری» دیگری که ایشان اخیراً در ایسنا گرفته بودند مربوط به «فرار مغزها» می‌شد. صالحی گفته بود، «اینان به انتخاب خود به کشورهای دیگر می‌روند، و نمی‌توان حق انتخاب را از مردم سلب کرد!» جالب اینجاست که نقش سرنوشت‌ساز چماق حکومت در اظهارات ایشان کاملاً نادیده گرفته شده بود!

باری! برای تحلیل‌گران، دلائل «قدقد‌های» هسته‌ای صالحی کاملاً روشن است. ایشان که قرار است روزهای 21 و 22 ماه ژانویة سالجاری در استانبول با گروه «5+1» پای میز مذاکره بنشینند، گرفتاری‌های دیگری دارند. واقعیت این است که شبکة سیاست داخلی جمکران تحت تأثیر تغییرات گستردة اخیر در منطقه «انگشت‌به‌دهان» حیران مانده که طی مذاکرات آینده در استانبول، در مسیر منافع اربابان چه‌ها می‌باید بگوید. همانطور که بالاتر اشاره کردیم، بحران گسترده‌ای از مرزهای غربی الجزایر تا لبنان امتداد یافته، و عملاً تمامی سواحل جنوبی دریای مدیترانه را در نوعی «تعلیق» استراتژیک فرو افکنده.

این سئوال پیش می‌آید که با «پس‌روی» سیاست‌های فرانسه در شمال آفریقا و لبنان، سیاست‌هائی که پس از جنگ دوم جهانی در عمل شاخة دوم سیاست لندن بوده، کدام سیاست‌های جهانی به عنوان جایگزین‌ پای پیش خواهند گذاشت؟ دقیقاً به همین دلیل است که نتانیاهوی بینوا دوباره از زیرزمین بیرون آمده و پرچم «نبرد» با حکومت اسلامی برافراشته و ادعا می‌کند که «تنها راه پیشگیری از تهدید حکومت اسلامی ایران جنگ است»،‌ و همزمان وزارت اطلاعات حکومت «پشم و شیشه» مدعی فروپاشانی یک شبکة تروریستی موساد در ایران می‌شود! خلاصه، حال که اربابان از مواضع‌شان مطمئن نیستند، بجای خطر کردن در مسیر سیاستگزاری‌های جهانی، نوکران‌شان را به موضع‌گیری‌های نمایشی و جنگ زرگری واداشته‌اند. و جالب‌تر اینکه در این میانه، «بی‌بی‌سی»، مورخ 22 دی‌ماه 1389 نیز با همان حرامزادگی انگلیسی‌ها چنین تیتر می‌زند:

«ایران از احتمال منتفی شدن مذاکرات تبادل سوخت خبر داد»

البته حکومت ایران از این شکرخوری‌ها نکرده. انتشار این «اظهارات» از طرف بوق حاکمیت انگلستان فقط به این معناست که در جنجال استراتژیکی که به راه افتاده، لندن تمامی توافقات پیشین پیرامون مسائل هسته‌ای ایران را که مسلماً «صلح خاورمیانه» نیز فصلی پنهان از آن‌ها به شمار می‌رود، «قابل بازنگری» می‌داند و ممکن است تمامی‌شان را «بی‌اساس» تلقی کند! گویا انگلستان از توافق‌های «اتمی» اخیر بین آمریکا و روسیه که بر اساس آن 40 درصد از سوخت اتمی آمریکا توسط «روس‌اتم» تأمین می‌شود، سخت ناخرسند شده.

حال آنان که به دنبال دلیل «واقعی» سفر گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد به چین هستند می‌توانند پای به میدان گذاشته و ببینند چگونه یک شاخه از سیاست جهانی آمریکا سعی دارد راه حمایت‌ پکن از سیاست‌های خاورمیانه‌ای لندن را مسدود کند. یادآور شویم که سفر اخیر گیتس پس از فروش مقادیر قابل توجهی جنگ‌افزارهای فوق‌پیشرفته به تایوان صورت گرفت؛ نقل‌وانتقالاتی که نهایت امر تهدید مستقیم نظامی چین به شمار می‌رود و این «عملیات» جیغ و فریاد مائوئیست‌های پکن را به آسمان رسانده بود. اینان رسماً اعلام داشتند که «دیگر» چنین تهاجمی را به منافع حیاتی چین تحمل نخواهند کرد! به عبارت دیگر، به زبان بی‌زبان گفتند: ایندفعه مهم نیست، ولی تکرار نشود! یا اگر قرار است تکرار شود زمینه را برای ما فراهم آورید که در برابر جهانیان سنگ ‌روی یخ نشویم! البته تجهیزات کذا «دفاعی» معرفی شده، نه تهاجمی، در نتیجه، چینی‌ها هیچ دلیلی برای جیغ‌وفریاد نداشتند.

چین که اخیراً از طریق خرید «قروض» دولت‌های اسپانیا و پرتغال در عمل نقش بانکدار فرانسه را در جنوب اروپا بر عهده گرفته، شاید به این صرافت افتاده بود که می‌تواند «خیز» برداشته و با حمایت از سیاست‌های لندن، نه فقط از شاخک دوم باکینگهام پالاس در اروپای جنوبی، که از سیاست اصلی آن در زمینة منطقه‌ای نیز حمایت به عمل آورد. سفر گیتس در عمل برای گذاردن نقطة پایان بر همین «توهمات مائوئیستی» بود. هر چند آقای بایدن معاون «انگلیسی‌پرست» باراک اوباما، در همین گیرودار برای حمایت از مواضع «اسلامگرا‌یان» پاکستان، اسلام‌آباد را به قدوم خود مزین کرده باشند.

حال به موضوع دیگری بپردازیم که از بحث‌های استراتژیک سرگرم‌کننده‌تر است. خوانندگان مطالب وبلاگ ما حتماً به یاد دارند که سال‌ها پیش، در آغاز دورة اول ریاست جمهوری مهرورزی، در مطلبی تحت عنوان «مقام معظم مستأصل» نوشتیم که وضعیت خامنه‌ای و بی‌تدبیری و بی‌عرضگی‌های وی فقط زمینه‌ساز اوج‌گیری عملیات ایذائی از طرف دولت خواهد شد. این مسئله را طی «انتخابات» اخیر و بحران‌سازی‌هائی که پیرامون «نتایج» آن صورت گرفت همگان به صراحت دیدیم. ولی این معضل، یعنی حضور یک فرد بی‌لیاقت، فاقد مشروعیت و بی‌عرضه بر مسند ولایت‌فقیه به تدریج برای جامعه مشکل‌آفرین شده. خامنه‌ای در وضعیت سگی قرارگرفته که با دندان عاریه می‌باید در برابر حملة گرگ‌ها از یک گلة گوسفند حمایت کند؛ همگان اذعان دارند که چنین عملیاتی حتی روی کاغذ هم امکانپذیر نیست.

جالب اینجاست که «رادیوفردا»، با تأخیری چند ساله تحلیل‌های ما پیرامون نقش خامنه‌ای را در قلب دولت اسلامی «دنبال» کرده، و در گزارش مورخ 22 دی‌ماه سالجاری خود علی خامنه‌ای را «سرلشکر بی‌لشکر» خوانده و می‌نویسد:

«قدرت احمدی‌نژاد و هم‌پیمانان وی در شورای نگهبان و نهادهای نظامی و امنیتی آنچنان در برابر قدرت خامنه‌ای افزایش یافته که اکنون خامنه‌ای مجبور است از اهرم‌های خاصی که در دست دارد برای کنترل آنان استفاده کند.»

سپاس ایزد توانا را! حتی اگر پس از گذشت چند سال، تحلیل‌گران مطلع و زبر و زرنگ «رادیوفردا» به نتایج تحلیل‌های چند سال پیش ما برسند باز هم جای شکر خواهد داشت. ولی در همینجا می‌باید خدمت اینان عرض کنیم، در همان مطلب «مقام معظم مستأصل» نوشته بودیم که حمایت از حضور خامنه‌ای در موضع ولی‌فقیه دلیل بسیار منطقی می‌تواند داشته باشد و سیاست‌هائی که قصد کشاندن حکومت اسلامی به سوی دولت «لائیک‌نما» و نظامی را دارند از وجود خامنه‌ای بهترین بهره‌برداری را صورت خواهند داد. در ثانی، بر خلاف تحلیل‌ «رادیوفردا»، علی خامنه‌ای اصولاً «اهرمی» در اختیار ندارد. این آخوند مفلوک که تمامی «پز و ژست‌اش» را مدیون مجیزگوئی‌های اوباش باند رفسنجانی و موسوی و توده‌ای‌ها طی دوران «دفاع مقدس» است، از نخستین روزها اهرمی در اختیار نداشت؛ اهرم‌های اصلی وی همگی در دست باند رفسنجانی و خط‌امامی‌هاست. به همین دلیل از لحظه‌ای که دولت احمدی‌نژاد به عنوان بازیگر اصلی یک پروژة استعماری جدید پای به میدان گذاشت، تلاش‌های علی خامنه‌ای فقط بر این امر متمرکز شده بود که به عنوان ضربه‌گیر از رویاروئی مستقیم باند احمدی‌نژاد و شبکة «موسوی ـ رفسنجانی» جلوگیری به عمل آورد؛ امری که نهایت امر طی «انتخابات» اخیر به شکست کامل انجامید.

علی خامنه‌ای امروز گلیم فرسوده و نخ‌نمائی است که نه تنها دیگر به درد کف‌پوش نمی‌خورد، که گل پای افراد می‌پیچد و بر زمین‌شان می‌زند. جای چنین گلیم خطرناکی اگر زباله‌دان نیست کجاست؟







هیچ نظری موجود نیست: