با نزدیک شدن موعد انتخابات حکومت اسلامی، قلندربازی سیاسیون جمکران نیز آغاز شده! گروه به اصطلاح «مخالفان» احمدینژاد، که از موسوی، کروبی و رضائی تشکیل میشود، در میانة میدان مردمفریبی، فریاد «وامسلمانا! حق و حقیقتا!» به هوا بلند کرده. این گروه در سخنرانیهائی که اینجا و آنجا بر پا میکنند، هر کدام با استفاده از همان ادبیات «کلهپاچهای» رایج در حکومت اسلامی سعی دارند مواضع سیاسی و سنتی حکومت را به نحوی بزک و آرایش کرده، به عنوان مواضعی «نوین»، و خصوصاً مشکلگشا به خورد مردم دهند. این سیاست که امروز بر ویرانة یک رژیم مستبد و استعماری در حال شکلگیری است، میباید از طرف صاحبنظران بیغرض و مرض تا حد امکان مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، ولی در کمال تأسف گروه عظیمی از همین صاحبنظران «فرضی» در کنار رژیم خون و آتش سنگر گرفتهاند، و اگر کسانی هم هستند که مخالف این بساط مارگیریاند، قلم را غلاف کرده و زبان در کام کشیدهاند، چرا که در اصل نانخورهای همین دستگاهاند.
کمتر کسی در میان قلمزنان «مخالفنما»، سیاستهای کلان این رژیم، در زمینههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی امنیتی و پلیسی را به زیر سئوال میبرد. تو گوئی مشکل ما ایرانیان، البته تا آنجا که این نانخورهای رسمی و غیررسمی حکومت اسلامی در ترهاتشان عنوان میکنند، حضور و یا عدمحضور احمدینژاد شده! در همینجا به صراحت بگوئیم که این رژیم یا میباید در تمامیتاش و در برابر خواستهای به حق مردم کشور عقب بنشیند و فضای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مالی و اقتصادی را برای فعالیتهای مردم باز کرده از پتانسیلهای تشکیلاتی جهت حمایت از دمکراسی و حاکمیت مردم بهرهبرداری کند، یا بهتر است اصلاً گورش را کم کرده، با همان موسوی و کروبی و احمدینژاد و رهبری و غیره مستقیم به جهنم برود. ما رژیم استیجاری و مستمعآزاد را تحمل نمیکنیم.
کسانیکه عمری را به خدمت در بارگاه استبداد گذراندهاند، و به ضرب «بخیه» عزت و شرافتشان را نیز خدشهناپذیر جلوه میدهند باید بدانند که از موضع سنتی خود دیگر نمیتوانند دفاع کنند. شرایط سیاسی فعلی هر قدر غیرانسانی و غیرمنطقی، فضائی نوین در استبداد سنتیای ایجاد کرده که طی 80 سال گذشته بر کشور ایران حاکم بوده. و در این «فضای نوین» که فقط نتیجة فروپاشی اتحاد شوروی و پایان شرایط امنیتی «جنگسرد» است، دیگر جائی برای خوشخدمتی در بارگاه استبداد و بعد هم بخیهزدن و خوشرقصی برای ملت باقی نمیماند. یا طرفدار نظام حاکم هستید و یا مخالف آن! راه میانه بسته شده. اینرا برای روشن شدن موضع کسانی عنوان کردیم که یک پا در حکومت اسلامی دارند و پای دیگر در «مردمسالاریهای» مندرآوردی.
در واقع «دمکراسی» و حرکت منطقی و سکولار در جامعة بشری بر همین اصل کلی تکیه دارد. شخصیتهای یک حکومت نمیتوانند هم با مستبدان، فاشیستها و سرکوبگران همداستان و همسفره باشند و هم بعضی اوقات از مردم رأی و «مشروعیت» سیاسی طلب کنند. خلاصة کلام نمیتوان هم بیمسئولیتی و سرکوب مردم را تبدیل به نوعی سیاستگزاری کرد، و هم مرتباً برای سازمان دادن به سرکوب عمومی سخن از «مسئولیتهای» سیاسی هیئت حاکمه به میان آورد. این هیئت حاکمه بر اساس شناختی که طی سه دهه از آن داریم اصولاً مسئولیتی در برابر مردم ایران ندارد. و این مسئولیت را هم اصلاً نمیشناسد. اینان مشتی اوباشاند که با تکیه بر دارودرفش امثال ماشاالله قصاب و سازماندهیهای خفیة تشکیلات سازمان سیا در ایران قدرت سیاسی را از دستهای «مقدس» ساواک شاهنشاهی در 22 بهمن هدیه گرفتهاند. مسئولیت و این هیئت حاکمه حکایت «جن و بسمالله» است.
این حضرات اگر مسئولیت میشناختند حاضر نمیشدند با امثال قرهباغی و فردوست و جانیان کمیتة مشترک ضدخرابکاری شهربانی پهلوی و اوباش ساواک و غیره همخور و دمخور شوند. مشکل آقایان در 22 بهمن نه دمکراسی بود و نه استقلال و نه آزادی ملت ایران، مشکل این بود که یک شاه دیکتاتور برود تا ملایان بتوانند یک دیکتاتوری بهتر به راه بیاندازند! و در این راه از تمامی امکانات «حلال و حرام» نیز حاضر بودند استفاده کنند، و دیدیم که چه خوب از تمامی «ابداعات» سرکوب و شکنجه که امثال حاجفرجدباغهای رژیم گذشته «با عرق شرافت» در ایران فراهم آورده بودند، استفادة بهینه نیز کردند. زندان اوین را اگر شاه ساخت، حکومت اسلامی بود که سلولهای آن را پر کرد.
حال شاهدیم که اوباش «صاحبمنصب» همین رژیم، پس از سه دهه دیکتاتوری، ندانمکاری و سرکوب، همچون دختران شایسته، خوشصورت و خوشاندام که در مسابقات ملکة زیبائی خود را به ارزش میگذارند، در برابر ملت ایران مرتباً دم از سجایا و همتهای والا، مسئولیتپذیریها و مدیریتها و آقائی و کارائی خود میزنند! و این گزافهگوئیها را هم حمل بر رقابت انتخاباتی کردهاند! برای نویسندة این وبلاگ بسیار خندهدار و مضحک است که موجوداتی از قماش موسوی و رضائی و کروبی و احمدینژاد از مدیریت و تجربیات ارزندة خود در زمینة مملکتداری لاف و گزاف بزنند. اینان اصلاً نمیدانند ایران در کدام قاره قرار گرفته. مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در کشوری وسیع و غنی همچون ایران مسئلهای نیست که در حد دانش و فهم و شعور امثال میرحسین موسوی باشد.
برای ارائة چنین بررسیهائی، در آکادمیهای صاحبنام جهان به صورت شبانهروزی دهها متخصص و محقق و غیره دود چراغ میخورند. به طور مثال، آقای محسن رضائی از کجایشان شناخت مسائل منطقه بیرون کشیدهاند؟ باید اذعان داشت که این «مضحکه» بیدلیل به راه نیافتاده، کسانیکه تا دیروز حتی نام خود را هم با اشکال بر کاغذ مینوشتند، امروز «فرهنگی»، صاحبشناخت و اهل فضل شدهاند. بالاخره باید قبول کرد که این «جماعت» هم حق «پیشرفت» دارد، ولی ما نمیتوانیم بپذیریم که این «پیشرفت» فرضی و تبلیغاتی به قیمت سقوط و نابودی یک ملت برای این حضرات تأمین شود.
پیش از بررسی ترهات این آقایان یک مطلب کلی را در همینجا میباید عنوان کرد: اگر این افراد علم و دانش و حسن نیت و غیره میداشتند، پس از سه دهه حضور در مراکز تصمیمگیری این رژیم سیاسی کار مملکت نمیبایست به اینجا برسد! خلاصة کلام لاف و گزاف را بهتر است برای اندرونی خودشان نگاه دارند. افرادی که طی سه دهه جز ندانمکاری و ولنگاری و پدرسوختگی و آدمکشی کاری نکردهاند، امروز با تکیه بر یک شبکة تبلیغاتی و از طریق تحمیل سانسور و سرکوب ملت، نمیتوانند خود را صاحبنظر و سیاستمدار هم جا بزنند! و نهایت امر تمامی مشکلاتی که این رژیم «شترگاوپلنگ» برای ما ملت درست کرده، از طریق قمپزهای اینان بر گردن شخص احمدینژاد بیافتد. مگر احمدینژاد چکاره بوده که اینهمه مسئولیت در قبال مسائل کشور ایران دارد؟ خوب است که رهبر حکومت اسلامی مرتباً از رفتار و کردار و برنامههای این «آدمک» تعریف و تمجید میکند، چرا کمی هم از مسائل و مشکلاتی که رفتار علی خامنهای برای مملکت ایجاد کرده سخن نمیگوئید؟ مگر احمدینژاد در ارتباط با همان «مجمع تشخیص مصلحت» که آقای موسوی و رضائی اعضای آن هستند دست به عمل نمیزند، چرا عملکرد این «مجمع» به زیر سئوال نمیرود؟ این مضحکه چه معنائی جز مسخره کردن ملت ایران میتواند داشته باشد؟ امروز مجلس شوربای این حکومت تحت نظارت علی لاریجانی است، مگر قوانینی که این دولت به تصویب رسانده به امضاء مجلس نمیرسد؟ چرا این مجلس از دولت توضیح نمیخواهد، و شما آقایان که قصد ریاست جمهوری بر کشور ایران را دارید، چرا گریبان این مجلس را نمیگیرید؟ اگر احمدینژاد خارج از اختیارات خود دست به عمل زده مسئول این رفتار چه محافل و چه افرادی هستند؟ چرا اینان را معرفی نمیکنید؟ خلاصة مطلب اگر فکر کردهاید که با مانورهای مسخره و محفلی میتوانید یک انتخابات نمایشی و فرمایشی به ملت ایران حقنه کنید خیلی اشتباه کردهاید. این انتخابات زهری خواهد شد که تا آخرین قطرهاش به حلقوم خودتان میریزد.
به گزارش «ایسنا» آقای رضائی در نشستی انتخاباتی فرمودهاند:
«عدالت و آزادي بدون اقتدار شعاري بيش نيست و جامعة ما نياز به اقتدار و قاطعيت منطقي، مشروع و قانونگرا دارد»
منبع: ایسنا، 8803-01828: كد خبر
بله، تا اینجای کار درست است، چرا که شعاری بیش نیست. سخنانی است گنگ و بیپایه که گوینده فقط میخواهد با آنها سر ملت کلاه بگذارد. ما خیلی بهتر از آقای رضائی میدانیم که دولت میباید اقتدار داشته باشد چرا که در غیراینصورت «آزادی» فاقد مفهوم میشود. و در اینمورد نیز در همین وبلاگها کم مقاله و مطلب ننوشتهایم. و اذعان داریم، کسانیکه آزادی را در عدموجود دولت «تحلیل» میکنند، کار زیادی با آزادی در مفاهیم عملی و واقعی آن نمیتوانند داشته باشند. ولی در همینجا باید گفت، اشکال کار آقای رضائی این است که «اقتدار دولتی» را در چارچوبی قرار میدهند که دین و فقه شیعة اثنیعشری و آخوند و ولایتفقیه بر آن نظارت نهائی اعمال خواهند کرد، و این چارچوب نمیتواند به «دمکراسی» و نهایت امر قانونگرائی بیانجامد.
خلاصة مطلب، تجربة بشری نشان داده که اگر «اقتدار» در چارچوبی غیر از سکولاریسم و انسانمحوری مطرح شود، نهایت امر کار به همینجا که امروز شاهدیم کشیده خواهد شد: سرکوب مردم تحت لوای دین، ایدئولوژی، «ارزشها»، «هویت» و دیگر ترهات! خلاصه یا نظارت «آزادانه» و مسئولانة نمایندگان واقعی ملت، در فضائی که یک مجموعة آزاد مطبوعاتی بر آن حاکم باشد میتواند از نظر این حکومت وجود خارجی داشته باشد، و یا اینکه این نوع «اقتدار» که آقای رضائی امروز در بوق گذاشتهاند، فقط ملت را در محراب یک دیکتاتوری قربانی خواهد کرد. به همین خاطر میگوئیم، اگر حکومت اسلامی نمیتواند آزادیهای یک جامعة انسانمحور و سکولار را برای ایرانیان فراهم آورد، بهتر است هر چه زودتر گورش را گم کند.
همانطور که میبینیم «شخصیتهای» این حکومت «شترگاوپلنگ» هر یک مشتی جملات پراکنده از این کتاب و آن دفتر حفظ کردهاند و بدون در نظر گرفتن ابعاد واقعی فلسفی و نظریهپردازانة این جملات در هر فرصت جهت «تذهیب» مزخرفاتشان از آنها استفاده میکنند، و نهایت امر میپندارند با تحویل این شعارها به ملت هم «صاحبنظر» شناخته میشوند و هم سیاستمدار. البته اینهمه به یمن حضور عامل «سانسور» در جامعة ایران عملی شده، و بیدلیل نیست که اجازة انتشار کتاب را در کشور ایران به وزارتخانهای میدهند که وزیر مربوطهاش، صفار هرندی یک چاقوکش بازار است. ما حاضر نیستیم یکصدسال پس از انقلاب مشروطه، انقلابی که برای حاکمیت سکولار و خلعید روحانیجماعت از مقامات سنتیاش در حکومت قاجار در ایران به وقوع پیوست، امروز پادوی محفل آیتالله «اللاریجانی العراقی» برای ما نظریهپردازی شیعیمسلک نیز بکند.
ولی باید اذعان داشت که سخنرانیهای حضرت رضائی، همچون ترهات دیگر نامزدهای این «انتخابات» از جمله «تحفههای» نادر در «علم کلام» قرون وسطی است. دیدیم که اینان هیچ کاری به ابعاد فلسفی نگرشهائی که مطرح میکنند ندارند، و فقط حرف میزنند. ولی ناظران میبینند که اینان حتی از ابعاد استراتژیک وراجیهایشان نیز کاملاً بیاطلاعاند. هر از گاهی در مواردی اظهارنظر میکنند که اصولاً از آن هیچ نمیدانند. به طور مثال، همین آقای رضائی از همگرائی و همکاری با کشورهای منطقه داد سخن میدهد! کسی نیست به ایشان بگوید، شما که برای خودروی «ضدگلولهتان» همه روزه از شرکتهای آمریکائی گدائی بنزین میکنید، بهتر است درش را بگذارید. شما را چه به همگرائی:
«در حال حاضر پادشاه عمان و امير قطر از دوستان ما هستند. ما اختلافات بين ايران و عربستان را حل و فصل خواهيم كرد و سعي ميكنيم همگرايي جديدي را در منطقه ايجاد كنيم.»
همان منبع!
به آقای رضائی میگوئیم که کشورهای منطقه تحت نظارت شرکتهای نفتی عمل میکنند، حتی دولت عمان که فاقد منابع چشمگیر نفتی است، به دلیل قرار گرفتن در شاهرگ ارتباطی خلیجفارس نهایت امر زیر نظر همین شرکتها فعال است، و اگر امروز فروپاشی شاخکهائی از این شرکتها را شاهدیم، اوباش حکومت اسلامی نمیتوانند جایگزین آنها بشوند. حکومت اسلامی بر اساس یک همگرائی «خفیه» و زیرجلکی با شرکتهای نفتی آمریکائی سر کار آمده. شواهدی هم در دست نیست که این «همگرائی پایهای» که نتیجهاش حاکمیت سی سالة «طالبانکهای» شیعیمسلک بر سرنوشت ایرانیان شده، دچار تحولاتی شده باشد. شما بر چه اساسی ادعا میکنید که قادرید چنین تغییرات استراتژیکی را رهبری کنید؟
در شرایط فعلی، شما یا در چارچوب گذشته باقی میمانید و هر روز جهت چپاول ما ملت به یانکیها باج «مخفیانه» یا «علنی» میپردازید، یا میباید تحت نظارت روسیه به بازارهای جهانی نفت و صادرات و واردات دست یابید. راه سوم وجود ندارد. و اختراع این «راهسوم» هم فقط به زبان آسان است؛ مگر اینکه همان حضرت «ولیعصر» برایتان معجزه کند! با این وجود، اگر «اللاریجانی» برای شما قصه و لالائی خوانده، بهتر است زیاد خوابتان نبرد، چرا که اینبار انگلستان دیگر خشتکاش در این منطقه واقعاً پاره شده.
همانطور که میبینیم زمانیکه دولت و حاکمیت زمینة بحث و گفتگو در جامعه را به حداقل میرساند، جفنگگوئی جای سخنرانی انتخاباتی را خواهد گرفت. اگر روزنامهها، مجلات، وبلاگهای «فیلتر نشده»، و ... در کنار مجیزگوئی و مستهجنات رایج، بررسیهای استراتژیک، فلسفی و کلامی نیز میکردند، یک نامزد انتخابات به خود اجازه نمیداد که رسماً مزخرفات و خزعبلات تحت عنوان «برنامة سیاسی» به خورد مردم بدهد. و به همین دلیل است که ما هر گونه شرکت در این نمایشات «انتخاباتی» را مغایر با منافع ملی ایرانیان میدانیم. و به کسانیکه تحت عناوین مختلف شرکت در این مضحکه را به هممیهنانمان «توصیه» میکنند در همینجا گوشزد میکنیم که نقش مخرب آنان در صحنة سیاست کشور از اذهان پاک نخواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر