برنامهای که هیئت حاکمة آمریکا برای تعیین بهای نفت در سطح کلاناقتصادی آماده کرده، با تکیه بر صورتبندیهای معمول از پیش روشن بود. بر اساس این «پیشفرض»، نخست قیمت نفت را شرکتهای آمریکائی بالا میبرند، و از این مسیر طبقة متوسط آمریکا را تا آنجا که میتوانند میدوشند. پس از گذشت چند سال، در شرایطی که امکان بازگشت تورم و بحران اقتصادی به دلیل قیمت بالای نفت و فقر روزافزون به وجود میآید، یک دولت «دمکرات» از راه میرسد تا زمینة فروپاشی قیمت نفت را فراهم آورد. و پس از این «فروپاشی»، طبقة متوسط چه در ایالات متحد و چه در اروپای غربی و ژاپن تا حدودی «ترمیم» میشود، و شرکتهای نفتی نیز با توسل به جنگ و بحرانسازی در مناطق نفتخیز، ارز انبار شده به وسیلة دولتهای دستنشانده را به جیب صاحبان صنایع نظامی سرازیر میکنند. این وضعیت تا ظهور یک دولت دیگر که مسئولیت اصلی آن بالا بردن بیرویة قیمت است ادامه خواهد داشت! بر اساس تصورات واهی هیئت حاکمة آمریکا، همین «دور اقتصادی» میتوانست تا ابد ادامه یابد. ولی شاهدیم که اینبار «فروپاشی» قیمت نفت که به احتمال زیاد بازتابی است از «احتمال» به قدرت رسیدن حزب دمکرات، در محدودة 120 دلار متوقف مانده!
این تغییر کلی و پایهای در «اقتصاد سیاسی» سرمایهداری، با در نظر گرفتن شرایط میتواند بازتاب دو پیشفرض باشد. نخست اینکه، هیئت حاکمة ایالات متحد در به قدرت رساندن نامزد حزب دمکرات مردد است! در عمل، اگر اوباما نتواند سیاست «فروپاشی» قیمت نفت و ایجاد بحران نظامی در مناطق نفتخیز را همزمان و مو به مو اجرا کند، دلیلی برای به قدرت رسیدن حزب دمکرات وجود نخواهد داشت. از طرف دیگر، دمکراتها نیز حاضر نخواهند بود در شرایطی مسئولیت قدرت سیاسی را بپذیرند که طی 8 سال، به دلیل «تعهدات» حزب جمهوریخواه، مجبور به ادامة گام به گام سیاستهای این حزب باشند! امروز که پس از 8 سال قدرتنمائی جمهوریخواهان، ساختار نظامی ارتش آمریکا با توجه به جنگافروزیهای مختلف توانسته خود را بازسازی و «بهروز» کند، و طبقة متوسط در غرب و ژاپن تا حد ممکن به نفع صنایع تسلیحاتی دوشیده شده، اوباما نمیتواند حزب دمکرات را در مسیر امتداد همین سیاستها به مبارزات انتخاباتی وارد کند. حال میباید دید کاخسفید در شرایط فعلی در زمینة اقتصاد نفتی چه گزینههائی پیش رو دارد؟
از سالهای دور، حزب دمکرات با خیمهشببازیهای خود، در مقابل آنان که «سودجو» نامیده میشدند، موضعگیریهای شداد و غلاظ میکرد. این «سودجویان» فرضی همانها بودند که سخن از گسترش اکتشاف و بهرهبرداری از منابع نفتی آلاسکا به میان میآوردند! میدانیم که آمریکائیها اگر به دلیل چپاول منابع نفتی، و بیتوجهی به محیط زیست تمام منطقة خلیجفارس را به کثافت کشیده، و محیط زیست را عملاً نابود کردهاند، وقتی صحبت از «آلاسکا» به میان میآید، خیلی طبیعتدوست، «سبز» و انسان هستند! بر اساس موضعگیریهای حزب دمکرات، میبایست از فعالیت «سودجویان» که منابع نفتی آلاسکا را «هدف» قرار داده بودند ممانعت به عمل میآمد، تا منابع طبیعی آلاسکا «محفوظ» بماند!
البته این حرفها برای عوامالناس بود. آمریکائیها هم مثل خودمان یک امت حزبالله دارند که اگر ریش و پشم زیادی بر چهرهشان نمیبینیم، از نظر خریت با حزبالله اسلامی همسنگ و همتراز است! بعضی از فعالان این «امت»، حتی در مقام استادان دانشگاههای ینگهدنیا جهت مخالفت با بهرهبرداریهای نفتی در آلاسکا، در ایام زمستان به این منطقه میرفتند، تظاهرات میکردند، و بعد هم با امضاء طومارهای چند کیلومتری در حمایت از خرس و روباه و شغال و کبک و کبوتر، به واشنگتن بازگشته عکسهای افتخارآفرین به همراه همسنگران در روزینامهها منتشر میکردند. و این «معرکه» تحت عنوان حمایت از حزب دمکرات در فضای سیاسی کشور تزریق میشد!
ولی از آنجا که در جهان سیاست هر حرکت عمومی از مفهومی متفاوت با آنچه عنوان میشود برخوردار است، این تحرکات «طبیعتدوستانه» نیز پوششی شده بود بر مسائلی دیگر. میدانیم که منطقة گسترده و بسیار استراتژیک آلاسکا، منطقهای است مرزی میان اتحادشوروی سابق یا روسیه امروز با ایالات متحد. در عمل، آلاسکا تنها مرز میان دو ابرقدرت آنروز و دو قدرت تعیین کنندة امروز به شمار میآید. گسترش حضور صنعتی و رشد شهرنشینی و افزایش جمعیت در منطقة مرزی آلاسکا در دوران «جنگسرد» میتوانست بسیاری از دادهها را متزلزل کند؛ آمریکا به هیچ عنوان تمایل نداشت که چنین ارتباط گستردهای را با جهان کمونیسم از طریق مرز آلاسکا به درون قارة آمریکا هدایت نماید. به همین دلیل سیاستگزاران هیئت حاکمه، تحت عناوین مختلف مرتباً در آستین مبارزان برای حفظ محیط زیست در آلاسکا فوت میکردند؛ هر چند بسیاری از «مخالفان» مبارزاتشان را خیلی «جدی» گرفته بودند. به این ترتیب، طی سالیان دراز هیئت حاکمة آمریکا توانسته بود هم مشکل انرژی و نفتخام را به مسیرهای «دلخواه» هدایت کند، و هم خطر حضور جمعیت فراوان در مرزهای آلاسکا و گسترش ارتباطات با آسیا و کمونیسم را منتفی سازد.
ولی ادامة این سیاست، در شرایط فعلی به شدت به خطر افتاده. و اگر قیمت نفت خام در سطح 120 دلار در بشکه تثبیت شود، هجوم به منطقة آلاسکا از نظر اقتصادی در جامعهای که پول حرف آخر را میزند کاملاً «منطقی» خواهد شد! در شرایط فعلی این هجوم نه تنها بحرانی فزاینده در سطح جامعة آمریکا به همراه خواهد آورد که بدنة امنیتی در کشور کانادا به زیان واشنگتن «ترک» برخواهد داشت. خلاصه میگوئیم، امروز حتی بیش از دوران «جنگ سرد»، ایالات متحد نیازمند حفاظت و نگاهبانی از انزوای جغرافیای سیاسی این کشور شده. حاکمیت ایالات متحد از دیرباز بر اساس همین «انزوای» طبیعی شکل گرفته، و فقط زمانی از «ارتباط» با دیگر ملل دفاع کرده که خود به عنوان بازیگر نخست و داور نهائی در آن شرکت داشته. امروز حفظ چنین رابطهای آنقدرها ساده به نظر نمیآید. و دیدیم که چگونه طی جریانات 11 سپتامبر، آمریکا خود را از جهان عرب منزوی کرد، و امروز این کشور میرود که به تدریج از اروپای شرقی، روسیه و نهایت امر از چین و هند نیز منزوی شود. این سئوال هر چند به بحث امروز ما مربوط نمیشود ولی میباید عنوان کنیم که، آیا جهان امروز به آمریکا چنین فرصتی خواهد داد؟
حزب دمکرات که ظاهراً میباید جواب به سئوالات استراتژیک نوین را در آستین داشته باشد، در چنبرة مسائل دچار شرایط ویژهای شده؛ امروز این شرایط ویژه را صرفاً در زمینة انرژی و نفت و گاز به صورتی فهرستوار عنوان میکنیم. به دلیل آنچه در بالا آمد، «اوباما» نیازمند است که، هم قیمت نفت را در سطحی نگاه دارد که به بحران «سیاسی ـ نظامی» میان آمریکا و روسیه دامن نزند؛ هم از هجوم به مناطق مرزی آلاسکا و قطبشمال که از نظر امنیتی برای قارة آمریکا تبعاتی فروپاشاننده خواهد داشت جلوگیری کند؛ هم طبقة متوسط و چپاول شدة فعلی را در غرب و ژاپن بازسازی کند؛ هم از تزریق دلارهای انبار شدة نفتی در کشورهای نفتخیز به درون اقتصادهائی که خارج از کنترل واشنگتن در روسیه، هند و چین در حال شکلگیری است جلوگیری کند؛ هم صنایع نظامی و بودجههای درخواستی آنان را ارضاء کند؛ و ... منطقی است که چنین صورتبندی فراگیری فعلاً در چنتة ایالات متحد وجود ندارد، خصوصاً که تکلیف عراق، افغانستان و از همه مهمتر پاکستان و ارتباطات «طالبانیاش» در تشکیلات «نظامی ـ امنیتی» هنوز در ابهام کامل قرار گرفته.
از طرف دیگر، موضعگیریهای اخیر روسیه به صراحت نشان داد که این کشور از مقام خود به عنوان یک «داور جهانی» در مورد تعیین قیمت نفت گامی به عقب برنخواهد داشت. این موضع کاملاً قابل درک است، چرا که روسیه جهت هر گونه فعالیت گستردة اقتصادی نیازمند ارز حاصله از صادرات نفت و گازطبیعی خود خواهد بود. عقبنشینی روسیه از این «موضع»، فقط در شرایطی صورت خواهد گرفت که این کشور در موضعی تدافعی قرار گیرد، و بالاجبار دست به این عقبنشینی زند. به هر تقدیر فروپاشی ساختارهای ارزی در روسیه، و تضعیف قدرت ارزی این کشور برای آمریکا منافعی نخواهد داشت، و نمیتواند به همان سادگی که این فروپاشیها در عربستان سعودی و یا کویت مورد تحلیل قرار میگیرد بررسی شود؛ حتی احساس خطر «فروپاشی» در اقتصاد روسیه به سرعت زمینهساز بحرانهای گسترده در مناطق دیگر خواهد بود!
تحلیل بالا، مطلب امروز را به این نقطه میرساند که آیا آمریکا برای شرایط فعلی یک «صورتبندی» جادوئی در آستین دارد یا خیر؟ به عقیدة نویسندة این وبلاگ چنین «معجونی» را نمیتوان در شرایط فعلی یافت. آمریکا شاید روزگاری به چنین صورتبندی دست یابد، ولی دستیابی به آن فقط به یمن تجدیدنظر در بسیاری از سیاستهای سنتی و پایهای امکانپذیر است، و تجربة تاریخی نشان داده که قدرتهای بزرگ بیش از آن به عملکرد ساختارهای پوسیدة خود «اعتقاد» پیدا میکنند که قبل از فروپاشی ستونهای پایهای به فکر ترمیم آن باشند؛ به عبارت دیگر این «بازبینی» معمولاً زمانی صورت میگیرد که فروپاشی دیگر اجتنابناپذیر است.
روزگاری بود که نظام سرمایهداری غرب برای حفظ موجودیت خود در سرزمین آمریکا «پناه» گرفت، و یک جامعة روستائی و بدوی را که در عمق نژادپرستی و قومیتگرائی دست و پا میزد، با حمایت گستردة «سرمایه» به ابرقدرتی جهانی تبدیل کرد. امروز این ابرقدرت میباید بدون حمایت سراسری نظام سرمایهداری و صرفاً با تکیه بر نیروهائی از آن خود به موجودیتاش امتداد دهد. آمریکا با اشغال عراق سعی در تجدید حیات شبکة جهانیای داشت که طی 60 سال از سرمایهداری آمریکا حمایتی همه جانبه کرده بود. امروز به صراحت میبینیم که لبیک به این ندا، آنقدرها که واشنگتن انتظار داشت فراگیر نبوده؛ هیئت حاکمة ایالات متحد برای نخستین بار در تاریخ خود میباید صورتبندیای سراپا آمریکائی برای مشکلات جهانی خود ارائه دهد؛ و در راه اجرای چنین مأموریت سنگینی اوباما آنقدرها مهرة مناسبی به نظر نمیآید.
این تغییر کلی و پایهای در «اقتصاد سیاسی» سرمایهداری، با در نظر گرفتن شرایط میتواند بازتاب دو پیشفرض باشد. نخست اینکه، هیئت حاکمة ایالات متحد در به قدرت رساندن نامزد حزب دمکرات مردد است! در عمل، اگر اوباما نتواند سیاست «فروپاشی» قیمت نفت و ایجاد بحران نظامی در مناطق نفتخیز را همزمان و مو به مو اجرا کند، دلیلی برای به قدرت رسیدن حزب دمکرات وجود نخواهد داشت. از طرف دیگر، دمکراتها نیز حاضر نخواهند بود در شرایطی مسئولیت قدرت سیاسی را بپذیرند که طی 8 سال، به دلیل «تعهدات» حزب جمهوریخواه، مجبور به ادامة گام به گام سیاستهای این حزب باشند! امروز که پس از 8 سال قدرتنمائی جمهوریخواهان، ساختار نظامی ارتش آمریکا با توجه به جنگافروزیهای مختلف توانسته خود را بازسازی و «بهروز» کند، و طبقة متوسط در غرب و ژاپن تا حد ممکن به نفع صنایع تسلیحاتی دوشیده شده، اوباما نمیتواند حزب دمکرات را در مسیر امتداد همین سیاستها به مبارزات انتخاباتی وارد کند. حال میباید دید کاخسفید در شرایط فعلی در زمینة اقتصاد نفتی چه گزینههائی پیش رو دارد؟
از سالهای دور، حزب دمکرات با خیمهشببازیهای خود، در مقابل آنان که «سودجو» نامیده میشدند، موضعگیریهای شداد و غلاظ میکرد. این «سودجویان» فرضی همانها بودند که سخن از گسترش اکتشاف و بهرهبرداری از منابع نفتی آلاسکا به میان میآوردند! میدانیم که آمریکائیها اگر به دلیل چپاول منابع نفتی، و بیتوجهی به محیط زیست تمام منطقة خلیجفارس را به کثافت کشیده، و محیط زیست را عملاً نابود کردهاند، وقتی صحبت از «آلاسکا» به میان میآید، خیلی طبیعتدوست، «سبز» و انسان هستند! بر اساس موضعگیریهای حزب دمکرات، میبایست از فعالیت «سودجویان» که منابع نفتی آلاسکا را «هدف» قرار داده بودند ممانعت به عمل میآمد، تا منابع طبیعی آلاسکا «محفوظ» بماند!
البته این حرفها برای عوامالناس بود. آمریکائیها هم مثل خودمان یک امت حزبالله دارند که اگر ریش و پشم زیادی بر چهرهشان نمیبینیم، از نظر خریت با حزبالله اسلامی همسنگ و همتراز است! بعضی از فعالان این «امت»، حتی در مقام استادان دانشگاههای ینگهدنیا جهت مخالفت با بهرهبرداریهای نفتی در آلاسکا، در ایام زمستان به این منطقه میرفتند، تظاهرات میکردند، و بعد هم با امضاء طومارهای چند کیلومتری در حمایت از خرس و روباه و شغال و کبک و کبوتر، به واشنگتن بازگشته عکسهای افتخارآفرین به همراه همسنگران در روزینامهها منتشر میکردند. و این «معرکه» تحت عنوان حمایت از حزب دمکرات در فضای سیاسی کشور تزریق میشد!
ولی از آنجا که در جهان سیاست هر حرکت عمومی از مفهومی متفاوت با آنچه عنوان میشود برخوردار است، این تحرکات «طبیعتدوستانه» نیز پوششی شده بود بر مسائلی دیگر. میدانیم که منطقة گسترده و بسیار استراتژیک آلاسکا، منطقهای است مرزی میان اتحادشوروی سابق یا روسیه امروز با ایالات متحد. در عمل، آلاسکا تنها مرز میان دو ابرقدرت آنروز و دو قدرت تعیین کنندة امروز به شمار میآید. گسترش حضور صنعتی و رشد شهرنشینی و افزایش جمعیت در منطقة مرزی آلاسکا در دوران «جنگسرد» میتوانست بسیاری از دادهها را متزلزل کند؛ آمریکا به هیچ عنوان تمایل نداشت که چنین ارتباط گستردهای را با جهان کمونیسم از طریق مرز آلاسکا به درون قارة آمریکا هدایت نماید. به همین دلیل سیاستگزاران هیئت حاکمه، تحت عناوین مختلف مرتباً در آستین مبارزان برای حفظ محیط زیست در آلاسکا فوت میکردند؛ هر چند بسیاری از «مخالفان» مبارزاتشان را خیلی «جدی» گرفته بودند. به این ترتیب، طی سالیان دراز هیئت حاکمة آمریکا توانسته بود هم مشکل انرژی و نفتخام را به مسیرهای «دلخواه» هدایت کند، و هم خطر حضور جمعیت فراوان در مرزهای آلاسکا و گسترش ارتباطات با آسیا و کمونیسم را منتفی سازد.
ولی ادامة این سیاست، در شرایط فعلی به شدت به خطر افتاده. و اگر قیمت نفت خام در سطح 120 دلار در بشکه تثبیت شود، هجوم به منطقة آلاسکا از نظر اقتصادی در جامعهای که پول حرف آخر را میزند کاملاً «منطقی» خواهد شد! در شرایط فعلی این هجوم نه تنها بحرانی فزاینده در سطح جامعة آمریکا به همراه خواهد آورد که بدنة امنیتی در کشور کانادا به زیان واشنگتن «ترک» برخواهد داشت. خلاصه میگوئیم، امروز حتی بیش از دوران «جنگ سرد»، ایالات متحد نیازمند حفاظت و نگاهبانی از انزوای جغرافیای سیاسی این کشور شده. حاکمیت ایالات متحد از دیرباز بر اساس همین «انزوای» طبیعی شکل گرفته، و فقط زمانی از «ارتباط» با دیگر ملل دفاع کرده که خود به عنوان بازیگر نخست و داور نهائی در آن شرکت داشته. امروز حفظ چنین رابطهای آنقدرها ساده به نظر نمیآید. و دیدیم که چگونه طی جریانات 11 سپتامبر، آمریکا خود را از جهان عرب منزوی کرد، و امروز این کشور میرود که به تدریج از اروپای شرقی، روسیه و نهایت امر از چین و هند نیز منزوی شود. این سئوال هر چند به بحث امروز ما مربوط نمیشود ولی میباید عنوان کنیم که، آیا جهان امروز به آمریکا چنین فرصتی خواهد داد؟
حزب دمکرات که ظاهراً میباید جواب به سئوالات استراتژیک نوین را در آستین داشته باشد، در چنبرة مسائل دچار شرایط ویژهای شده؛ امروز این شرایط ویژه را صرفاً در زمینة انرژی و نفت و گاز به صورتی فهرستوار عنوان میکنیم. به دلیل آنچه در بالا آمد، «اوباما» نیازمند است که، هم قیمت نفت را در سطحی نگاه دارد که به بحران «سیاسی ـ نظامی» میان آمریکا و روسیه دامن نزند؛ هم از هجوم به مناطق مرزی آلاسکا و قطبشمال که از نظر امنیتی برای قارة آمریکا تبعاتی فروپاشاننده خواهد داشت جلوگیری کند؛ هم طبقة متوسط و چپاول شدة فعلی را در غرب و ژاپن بازسازی کند؛ هم از تزریق دلارهای انبار شدة نفتی در کشورهای نفتخیز به درون اقتصادهائی که خارج از کنترل واشنگتن در روسیه، هند و چین در حال شکلگیری است جلوگیری کند؛ هم صنایع نظامی و بودجههای درخواستی آنان را ارضاء کند؛ و ... منطقی است که چنین صورتبندی فراگیری فعلاً در چنتة ایالات متحد وجود ندارد، خصوصاً که تکلیف عراق، افغانستان و از همه مهمتر پاکستان و ارتباطات «طالبانیاش» در تشکیلات «نظامی ـ امنیتی» هنوز در ابهام کامل قرار گرفته.
از طرف دیگر، موضعگیریهای اخیر روسیه به صراحت نشان داد که این کشور از مقام خود به عنوان یک «داور جهانی» در مورد تعیین قیمت نفت گامی به عقب برنخواهد داشت. این موضع کاملاً قابل درک است، چرا که روسیه جهت هر گونه فعالیت گستردة اقتصادی نیازمند ارز حاصله از صادرات نفت و گازطبیعی خود خواهد بود. عقبنشینی روسیه از این «موضع»، فقط در شرایطی صورت خواهد گرفت که این کشور در موضعی تدافعی قرار گیرد، و بالاجبار دست به این عقبنشینی زند. به هر تقدیر فروپاشی ساختارهای ارزی در روسیه، و تضعیف قدرت ارزی این کشور برای آمریکا منافعی نخواهد داشت، و نمیتواند به همان سادگی که این فروپاشیها در عربستان سعودی و یا کویت مورد تحلیل قرار میگیرد بررسی شود؛ حتی احساس خطر «فروپاشی» در اقتصاد روسیه به سرعت زمینهساز بحرانهای گسترده در مناطق دیگر خواهد بود!
تحلیل بالا، مطلب امروز را به این نقطه میرساند که آیا آمریکا برای شرایط فعلی یک «صورتبندی» جادوئی در آستین دارد یا خیر؟ به عقیدة نویسندة این وبلاگ چنین «معجونی» را نمیتوان در شرایط فعلی یافت. آمریکا شاید روزگاری به چنین صورتبندی دست یابد، ولی دستیابی به آن فقط به یمن تجدیدنظر در بسیاری از سیاستهای سنتی و پایهای امکانپذیر است، و تجربة تاریخی نشان داده که قدرتهای بزرگ بیش از آن به عملکرد ساختارهای پوسیدة خود «اعتقاد» پیدا میکنند که قبل از فروپاشی ستونهای پایهای به فکر ترمیم آن باشند؛ به عبارت دیگر این «بازبینی» معمولاً زمانی صورت میگیرد که فروپاشی دیگر اجتنابناپذیر است.
روزگاری بود که نظام سرمایهداری غرب برای حفظ موجودیت خود در سرزمین آمریکا «پناه» گرفت، و یک جامعة روستائی و بدوی را که در عمق نژادپرستی و قومیتگرائی دست و پا میزد، با حمایت گستردة «سرمایه» به ابرقدرتی جهانی تبدیل کرد. امروز این ابرقدرت میباید بدون حمایت سراسری نظام سرمایهداری و صرفاً با تکیه بر نیروهائی از آن خود به موجودیتاش امتداد دهد. آمریکا با اشغال عراق سعی در تجدید حیات شبکة جهانیای داشت که طی 60 سال از سرمایهداری آمریکا حمایتی همه جانبه کرده بود. امروز به صراحت میبینیم که لبیک به این ندا، آنقدرها که واشنگتن انتظار داشت فراگیر نبوده؛ هیئت حاکمة ایالات متحد برای نخستین بار در تاریخ خود میباید صورتبندیای سراپا آمریکائی برای مشکلات جهانی خود ارائه دهد؛ و در راه اجرای چنین مأموریت سنگینی اوباما آنقدرها مهرة مناسبی به نظر نمیآید.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر