امروز خبردار شدیم که همسر آقای رابرت لوینسون، همان مأمور سازمان «اف.بی.آی»، که گویا مدتی است در کشور «گلوبلبل» گم و گور شدهاند، برای یافتن ایشان «جایزه» تعیین کردهاند. خیلی خوشحال شدم! با خودم گفتم همین روزهاست که یکی از سرداران خبری از ایشان میرساند و «جایزه» را هم دریافت میفرمایند. هر چه باشد، دلار از آن سردار است و ملا؛ دست کس دیگری دلار نمیبینیم. اصلاً در صدر اسلام هم میگفتند، «دلار نجس است!» و برای همین آنحضرت به درهم معامله میفرمودند. بگذریم، که در وبلاگ جای تاریخ اسلام نیست.
این آقای لوینسون 60 بهار را پشت سر گذاشته، و بر اساس گزارشات «بیبیسی»، 14 ماه پیش در سفر به جزیرة کیش زمانیکه از هتل خود خارج شدند، دیگر بازگشت نفرمودند! البته همسر ایشان خیلی نگراناند، ولی فقط 5 هزار دلار «جایزه» پیشنهاد کردهاند! اول فکر کردم مقصودشان 5 میلیون دلار است، دیدم خیر! ولی پس از نگاهی به عکس آقای لوینسون به نظرم رسید که «طبیعت بهوت افسرده»! و دلیلی ندارد که خانم برای پس گرفتن ایشان بیشتر از 5 هزار دلار حرام کنند.
اتفاقاً یکی از همسایگان ما همین چند روز پیش سگ محبوبشان را گم کردند! و خلاصه رفتند ادارة پلیس و دفتر و دستک باز کردند، و برای بازگشت سگ محترم به کانون گرم خانواده 2 هزار یورو هم جایزه گذاشتند. البته سگ ایشان در مجموع شاید 300 گرم بیشتر وزن نداشته باشد. خیلی هم از خود راضی و «وقوقو» و پدرسوخته است! با در نظر گرفتن گوشت و کلهپاچه و دنبه و سیرابی آقای لوینسون میتوان حدس زد که ایشان حداقل 80 کیلو وزن داشته باشند. در نتیجه خانم حداقل جایزة 10 سگ را میتوانستند به ایشان اختصاص دهند. در ضمن لوینسون حرف میزند، خرید میکند، و اگر آبی از او گرم نمیشود، با توجه به لبخند شیریناش حداقل مثل «فیفی» وقوقو و غرغرو و بدخلق نیست. یعنی در عکسی که «بیبیسی» از ایشان چاپ کرده به نظر خیلی «خوشاخلاق» میآیند. ما که فکر میکنیم، 5 هزار دلار برای ایشان خیلی کم است.
البته «بانو لوینسون»، فرمودهاند که امیدوارند با کمکهای «مردمی» این مبلغ را افزایش دهند! میبینیم که «کمکهای» مردمی که یکی از ابداعات حکومت اسلامی بود یواش یواش جای خود را در دل مردم جهان باز میکند. اینهم یکی از خواستههای امام راحل بود که همه با کمکهای مردمی همراهی کنند، و این اسلام را به سر منزل مقصود برسانند. امروز در کمال افتخار شاهدیم که ندای حق به سازمان «اف.بی.آی» رسیده، و کارمندان این سازمان شریف سعی تمام و تلاش وافر در این مسیر به خرج میدهند. ما هم امیدواریم آقای لوینسون هر چه زودتر به آغوش پرمهر همسر محترمشان بازگردند و ملتی را دعاگوی خود کنند. البته 5 هزار دلار کذا را هم میتوانند به کمیتة امداد امام خمینی بدهند که خرج ازدواج جوانان بشود!
میدانیم که در حکومت اسلامی «ازدواج» جوانان از امور استراتژیک شده؛ خصوصاً که همه بیپولاند، بیکارند، مسکن ندارند، سروسامان ندارند؛ خلاصه بگوئیم از نظر مسائل اخلاقی ـ اخلاق زیر شکم ـ وضع خراب است! و آخوندها از ترس اینکه مردم در خیابانها به خشتک یکدیگر بند شوند، و اسلام را خدشهدار کنند، مرتباً دستور ازدواج میدهند! اینکارها هم خرج دارد. اصلاً من فکر میکنم این لوینسون را دزدیدند تا همین 5 هزار دلار را از خانمش بگیرند و خرج ازدواج جوانان ایران بکنند.
ولی امروز خبر مهمتری هم داشتیم. آیتالله سیستانی که معلوم نیست چرا سیستان و بلوچستان را ول کردهاند، و رفتهاند نجف و کربلا، امروز در «فارسنیوز» فرمودهاند:
«فروش مواد غذائی به نیروهای اشغالگر جایز نیست!»
بله، مبارزه دیگر شروع شده! قبلاً هم کیهان در یک تیتر «تهاجمی» گفته بود، آیتالله سیستانی فتوای «خصوصی» جهاد دادهاند! بعد هم تیتر را پس گرفت، ولی فکر میکنم عدم فروش مواد غذائی به اشغالگران زیر نظر کیهان سازماندهی شده! فکر کنید که این «نیروهای» اشغالگر برای خرید چند قرص نان و چند بطر ویسکی، چقدر تحقیر میشوند! و به این ترتیب از این «کفار» چه انتقامی میگیریم! سیستانی حتی گفته، به اینها که «دمکراسی» میخواهند آب هم ندهید، نان که جای خود دارد! اصلاً این سرزمین از روز اول همینطور بود. امام حسین هم از دست همینها دق کرد. بیخود میگویند «شمر» آمد و چنین و چنان کرد، همین آیتالله سیستانی بود که آب و نان به امام حسین نمیفروخت. آلمحمد هی فریاد میزد، «سیستانی! مردهشور اون ریختت را ببرند، یک قطره آب!» و سیستانی میگفت، «لا!» و در ادامه میگفت «لااله الاالله!» یعنی «نه آب میدهیم نه نان»! به دنبالش هم به شمر دستور داد، «یا اخی! جمیعالله!» یعنی که سر همهشان را ببر، تا دیگر از ما نان و آب نخواهند. این بود رفتار السیستانی در صدر اسلام. حالا هم برای ما ژست گرفته و با آن چشمها که مثل راجیوگاندی دورش حلقة سیاه زده، بر و بر به دوربین نگاه میکند. اصلاً هر که در این سرزمین میماند، خنده را فراموش میکند. معلوم نیست برای چه اینهمه اخم کرده. آدم را بیاختیار به یاد «فیفی» میاندازد! بجای «فیفی» کمی از لوینسون یاد بگیرید.
امام راحل هم تا وقتی نجف بودند، نمیخندیدند! بعداً که آمدند ایران یواش یواش خندهشان گرفت! دیگر نمیتوانستند جلوی خندة مبارکشان را بگیرند، بیخود نبود که هی میخواستند برگردند عراق! آنجا دوباره میتوانستند مثل «السیستانی» اخم بکنند و عکس یادگاری بیاندازند. ولی صدام حسین گفت، «التصویر، لاتصور!» یعنی عکس؟ فکرش را هم نکنید! همه مجبور بودند از صدام حسین عکس بگیرند. اصلاً ارتش آمریکا یکی از پایههای دمکراسی عراق را بر پایة «عکس» استوار کرده. قبلاً همة مردم عراق شبیه صدام حسین بودند؛ حتی زنهای حامله! بعد از «دمکراسی» مردها همه شبیه شمر شدهاند؛ زنها را هم دیگر کسی نمیبیند، مشکلشان بر طرف شده.
حالا اگر یک «فیفی» در عراق گم بشود، بیائید و درستاش کنید. عکس که نمیگیرند! باید عکس شمر را بجای «فیفی» به دیوار بچسبانیم، و جایزه برایش تعیین کنیم. اگر «فیفی» خانم باشد که هیچ! یک چشماش را نگه میداریم بقیهاش را سیاه میکنیم! به نشانی همان یک چشم باید «فیفی» عزیز ما را پیدا کنند! و این جستجو میتواند سالها و سالها به طول بیانجامد، «فیفی» در تنهائی به مدرسه میرود و مثل احمدینژاد دکترا میگیرد، ولی هنوز پیدایش نکردهایم. چقدر تأسفبار است! این داستان آنقدر حزنانگیز بود که سینیوره هم در «فارسنیوز» به حال «فیفی» گریه کرد!
بله، امروز سینیوره گریه کرد! چه گریهای، بیا و بیین! سابق بر این، بر خلاف عراق، در لبنان همه میخندیدند! یعنی هر وقت عکس سیاستبازان لبنان را دیدیم، حتی وقتی که بمبهای اسرائیل روی سرشان میافتاد، میخندیدند و زیر لب میگفتند، «خراب کنید ما را، لبنان زنده میشه!» تا اینکه دیگر کار به دست حزبالله افتاد، و اینجا بود که گریه و ضجه برایشان «وارد» کردند! اول هم یک بستة پیشنهادی گریة «آکبند» دادند خدمت سینیوره! ایشان هم تا بسته را باز کردند قضیه آمد به دستشان! زدند زیر گریه، حالا گریه نکن کی گریه بکن. بله درست حدس زدید، در این بستة «پیشنهادی» عکس «فیفی» را گذاشته بودند، و شمهای از داستان غمانگیز سرگشتگیهای او! و واقعاً سینیوره حق داشت گریه کند، چون منهم قبل از اینکه به گریه بیافتم و مجبور بشوم عین سیستانی «بق» بکنم و به دوربین زل بزنم، باید این وبلاگ را در همینجا به پایان برسانم.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر