شرایط کشور مصر برای آیندة سیاسی منطقه،
خصوصاً برای ایرانیان از اهمیت ویژهای برخوردار است. تجربة سیاسی طی نیمقرن اخیر به صراحت ثابت
کرده که رابطة تحولات مصر و ایران به مراتب بیش از مسئلة همجواریهای منطقهای
است و میباید در چارچوب سرنوشت مشترک ملتهای کهنسال مورد بررسی قرار گیرد. طی
سالی که گذشت، تحمیل «بهار عرب» بر ملت
مصر، در چارچوب سیاستگزاریهای لندن و
واشنگتن، امکان تعدیل در سیاستهای رژیم «لائیک» حسنی
مبارک را از میان برداشت، و با به قدرت
رساندن مشتی اسلامگرای بیوطن، بیبرنامه
و رسوا ـ اوباشی همچون روحالله خمینی که جز
پیوستن به «لقاءالله» برای ملتها هدفی نمیجویند ـ شرایط
اسفباری بر جامعة مصر حاکم کرده که شاهد آن هستیم. شرایطی
که امروز مشکل میتوان مفری برای آن یافت.
با این وجود، بررسی این شرایط ما را به گذشتهای نه چندان دور،
یعنی به همان سرآغاز «بهار عرب» بازمیگرداند.
سرآغازی که با هدایت گام به گام نیروهای
لباسشخصی، امنیتی و خصوصاً گردانهای
ارتش دستنشاندة مصر، به ایالات متحد
امکان داد تا نارضایتی از حاکمیت حسنی مبارک و «افسران جوان»، یا مردهریگ دوران جمالعبدالناصر را در مسیری
قرار دهد که امروز شاهدیم. حکومت مشتی اسلامگرای
بیبرنامه که تنها «مزیتشان» داغ مهر نماز بر پیشانی است! جماعتی که با فرار از مسئولیتهای
اجتماعی، فرهنگی، مالی و سیاسی و ... به همه چیز رنگ و بوی اسلام زدند و بلافاصله
آمادة شهادت شدند، تا از خود سلب مسئولیت
کرده باشند، و در برابر تبعات اعمال «بیرویة» خود نیز پاسخگو
نباشند.
این «آمادگان شهادت» پس از انتخاب
مرسی که با حمایت آمریکا به قدرت رسید، طی
یک سال گذشته هر غلطی که خواستند، همچون
روحالله خمینی و حواریون «صدرانقلابیاش» صورت دادند. از اجباری کردن عملی «حجاب اسلامی» گرفته تا
اذیت و آزار زنان در سطح جامعه؛ از
قانونی کردن تعدد زوجات گرفته تا «زنانه ـ مردانه» کردن مملکت؛ از نمازخواندن در ادارات و وضو گرفتن در مدارس
و دانشگاهها گرفته، تا حمله به کتابخانهها، مشروبفروشیها، کابارهها و ... خلاصه بگوئیم، اینان به
همة رویاهای «اسلام عزیزشان» طی یکسال گذشته جامةعمل پوشاندند. همه
کار کردند، جز کاری که میبایست انجام میدادند، یعنی تأمین عدالت اجتماعی، گسترش رشد
اقتصادی، بیرون کشاندن مصر از بحران نقدینگی، و ... بله، در کارنامة
یکسالة آقای مرسی جز تبلیغ چادر و ریش و پشم و نماز هیچ نمیبینیم. حداقل آنچه
یک ملت جهت حضور مسئولانه و محترمانة خود در صحنة مبادلات بینالمللی لازم دارد از
سوی این دولت «باکفایت» و آمادة شهادت به مصریان داده نشد!
حال این سئوال مطرح میشود که چرا؟! چرا آنها که با دستهای ارتش آمریکائی مصر این
تحفههای ریشوپشمی را از پستوهای واشنگتن و لندن بیرون کشیدند، حاضر نشدند برای «موفقیت» نوچههایشان حتی یک
گام در مسیر تحقق اهداف «تبلیغ» شده بردارند؟
شاهد بودیم که کشور «انقلابی» مصر طی ماههای طولانی جهت دریافت وام از
صندوق بینالمللی پول ـ ریاست این صندوق را
یک خانم فرانسوی بر عهده دارند ـ معطل
ماند و نهایت امر کارش هم بجائی نرسید. ولی
در واقع، عدم موفقیت اسلامگرایان مصری را میباید به
معنای عدم همکاری طرفهای غربی تحلیل کرد؛
اینان بودند که دست مرسی را در حنا گذاشتند، و اینک
تحت عنوان حمایت از «مردم»، نخست به مرسی
پیشنهاد میکنند که با «مخالفان» کنار بیاید،
سپس بر علیه او دست به کودتا میزنند!
ولی علیرغم این «تحولات»، این سئوال هنوز بیجواب مانده. مرسی با
مخالفان کنار بیاید که چه بشود؟ این
مخالفان کیستند؟ جز چند «شخصیت» حقوقبگیر سازمانهای بینالمللی
از قماش البرادعی، عمر موسی و غیره. در مصر
«حزب سیاسی» وجود ندارد. تنها حزب سیاسی
کشور قابل اعتنا، همان ارتش آمریکائی است. در ثانی،
اگر «بانک جهانی» و صندوق بینالمللی
پول که توسط اروپائیان اداره میشود به مصر وام ندهند، اینکشور قابل اداره نیست. همانطور که کشور فرانسه و دیگر کشورهای جهان
نیز از همین شبکههای بانکی «وام» دریافت میکنند. پس بحران مرسی را نه در مصر که در کل منطقه میباید
جستجو کرد.
آمریکا در مصر از پروژهای حمایت کرده ـ بهار عرب ـ که قادر نبود در صحنة بینالمللی
موجودیت، اهداف و خطسیر حرکت آن را در
تقابل با سیاستهای دیگر جهانی مورد حمایت قرار دهد. خلاصه بگوئیم، واشنگتن
با حمایت بیقید و شرط از اسلامگرایان در مصر،
پای در ورطهای گذاشت که نه قادر است از آن بیرون بیاد، و نه میتواند به عملکرد حامیان و متحداناش چشم
امید داشته باشد. کودتای امروز مصر که
منجر به سرنگونی محمد مرسی از جایگاه رئیسجمهوری اینکشور شده، بازتاب غیرقابل تردیدی است از بنبست سیاست
منطقهای آمریکا.
تاریخ بارها و بارها در عمل «ثابت» کرده که سرنوشت محتوم پروژههای استعماری
جز فروپاشانی و نابودی نبوده و نیست. ولی آمریکا و متحدان پیدا و پنهاناش، طی دوران «جنگ سرد» عادت بدی پیدا کرده بودند، که
امروز نیز حاضر به ترک آن نیستند. اینان
همیشه از این فرصت طلائی برخوردار شدهاند که هر شکست را با یک تهاجم نظامی، یک گسترة فراگیر تبلیغاتی و حتی مجموعههائی
پرنقش و نگار و فرهنگینما «پوشش» دهند. آمریکا شکست در جبهة کره، شکست در جنگ ویتنام، شکست در تحمیل حکومت اسلامی بر ملت ایران، شکست در اسلامی کردن آسیای مرکزی، و دیگر شکستها را جملگی با جنگ، درگیریهای منطقهای، تحمیل محاصرة اقتصادی بر ملتها و همزمان حمایت
زیرجلکی از دولتها، و نهایت امر از طریق همکاری با عوامل سرکوب و
سانسور و عمال شکنجه و قلمبهمزدهای مزدورش پوشش داده. اینبار هم این مهم را به ارتش مصر واگذار
کرده.
آمریکا در قلب پروژة «بهار عرب» میخواهد همان سیاستهای پوششدهندة جنگویتنام،
همان سایههای منحوس استبداد ملائی روحاللهی،
همان وحشیگریهای صدام حسینی و دیوانگیهای
قذافی و ... را به راهکار خروج از بحرانی تبدیل
کند که به دست خود به وجود آورده! و در
همینجا بگوئیم، چنین عملی، با در نظر گرفتن آرایشهای نوین استراتژیک جهانی
دیگر امکانپذیر نیست. به اینهمه حماقت و انسانستیزی فقط میتوان گفت:
آفرین،
صدآفرین! آفرین که خودتان با سر به چاهی افتادید که دهههاست ملتها را به
درون آن فرو میاندازید.
حال که «بهار عرب» بر دروازههای مصر به «آب گو...یده»، برنامة «پرزیدنت» مرسی، ارتش دستنشاندة مصر، مخالفنمایانی از قماش البرادعی و عمر موسی و
... که توسط استعمار غرب بر کرسیهای «سیاسی» و «نظامی» جلوس کردهاند، روشنتر
از آن است که بتوان همچون روزنامهنگاران حرفهای، پیرامون آن قصهپردازی و داستانسرائی کرد. در ابتدا برنامه به بنبست کشاندن جامعه بود، امروز
هم کار به کودتا کشیده! جالب اینکه، این بنبست
همچون دیگر نمونهها از طریق افزایش خشونت بر علیه قشرهای صدمهپذیر، خصوصاً زنان و کودکان، ایجاد
درگیریهای شهری بین «مخالفان» و «موافقان» ـ
هر دو گروه به ارتش و نیروهای لباسشخصی وابستهاند ـ گسترش احتکار، افزایش قیمت
ارزاق عمومی و ... خلاصه میشود. در همین
چارچوب است که برنامة گروههای «درگیر» در این بحران، بجای تشکیل گروههای «کار»، مجامع کارشناسی، و ... از طرف دولت و تمامی دستاندرکاران با
«اولتیماتوم» آغاز میشود! روزها و روزها، این به
آن، و آن به این «اولتیماتوم» میدادند! و نهایت
امر امروز ارتش به همه اولتیماتوم نهائی را داد!
آمریکا مطمئن بود که با توسل به این ترفندهای «تکراری» و «نخنما»، در
برابر تحرکات انسانمحور، دمکراتیک و
مطالبات عمومی سدی شکستناپذیر ایجاد خواهد کرد. خلاصه، «دادههای» دوران «جنگ سرد» زیر دندان آمریکائی
خیلی مزه کرده، دادههائی که بر اساس آن با ارعاب ملتها، واشنگتن به همه چیز خواهد رسید؛ حتی به تأمین «وجاهت» قانونی برای یک ارتش
کودتاچی و خودفروخته!
فقط باراک اوباما و کاخسفید باید بدانند که «این توبمیری، دیگر از
آن توبمیریها» نیست! ژستهای متمدنانة اوباما
و دعوت مکرر ایشان به «مذاکره» از همینجا میآید.
به زبان بیزبان میگویند: «اگر هم کودتا کردیم، پیزیمان گشاد است، یک
فکری خودتان بکنید!» اینجاست که آگاهی ملتها
میتواند نقطة پایانی بر سیاستهای استعماری بگذارد، اینجاست
که ملت مصر امکان خواهد داشت با شکست اسلامگرائی، همزمان بر دوران سیاستگزاری ارتش دستنشانده
نیز نقطة پایان بگذارد. و امید است که در
دیگر کشورهای منطقه نیز، هم شبکههای نظامی نانخور انگلستان و آمریکا از
صحنة سیاستگزاریها کنار بروند، و هم
ملاجماعت و «مهرپیشانیها».
آنچه امروز در مصر میگذرد، و آنچه در ترکیه در سکوت مطلق «رسانهای» در
جریان اوفتاده، سرنوشت ملایان جمکران را
نیز دیر یا زود رقم خواهد زد. مطمئن
باشیم که اینبار راه فرار بر آخوند را بستهایم، چه به پابوس مسکو بشتابد و چه در آغوش واشنگتن و
لندن بنشیند، دیگر امیدی به حفظ موجودیت این حیوانات قرون وسطائی
در جامعة ایران وجود نخواهد داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر