فشارهای سیاسی درونساختاری حکومت اسلامی برخلاف آنچه برخی قصد باوراندناش را دارند، به هیچ عنوان درگیری میان «اصلاحطلب» و «اصولگرا» نیست؛ این مطلب را در وبلاگهای گذشته تشریح کردهایم. امروز مسئله به این صورت درآمده که چگونه دولت خواهد توانست هم «انتخابات» مجلس به راه بیاندازد، هم خلقالله را در برابر حوزههای رأیگیری به صف کند، و هم از این مخمصه به عنوان «پیروز نهائی» پای بیرون بگذارد. دیگر مسائل میباید «دکوراسیون» همین معضل و مشکل تلقی گردد. سخنان اخیر احمدینژاد بر علیه دخالتهای قوای مقننه و قضائیه در امور اجرائی، و دفاع مشاور حقوقی وی، غلامحسین الهام از مواضع قوای سه گانه در تقابل با «مجمع تشخیص مصلحت» به صراحت نشان داد که رویاروئی محافل درون حکومتی جز آن است که رسانهها در بوق کردهاند. وبلاگ امروز را به تجزیه و تحلیل درگیری محافل حکومت اسلامی و قدرت جادوئی اکبر بهرمانی اختصاص میدهیم.
همانطور که پیشتر نیز گفته بودیم، دولت احمدینژاد اجازه نخواهد داد که «اصلاحطلبان» یکبار دیگر با شعارهای «خارقالعاده»، اگر نگوئیم «بیسروته»، در عمل آب به آسیاب مخالفان حکومت بریزند، و تحت عنوان «حمایت» از مواضع امام «راحل» دولت فعلی را در برابر دستگاههای نظامی و انتظامی در تقابل با اهداف عالیة «انقلاب اسلامی» جا بزنند! بله، این نتیجهای بود که طی حضور جریان اصلاحطلب از آغاز دورة خاتمی تا «انتخابات» 22 خرداد سال گذشته در عمل به دست آمد. ولی اینکه ریختن آب به آسیاب محافل مخالف حکومت واقعاً دردی از مسائل ملت ایران درمان خواهد کرد یا خیر، سئوالی است که مسلماً پاسخهای متفاوت خواهد داشت. برخی از مخالفان حکومت خواهند گفت، فروپاشی این دستگاه «هدفی» است فینفسه ملی و میباید این فروپاشی به هر قیمتی صورت گیرد. در شرایطی که برخی دیگر بیشتر بر نتایج «فروپاشی» تکیه میکنند تا بر فعل و انفعالات غیرقابل کنترلی که فروپاشی کذا تحت عنوان «تغییر رژیم» در رأس هرم «نظامی ـ امنیتی» کشور به وجود میآورد. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم اینبار نیز همچون تجربة شوم 22 بهمن 57 غایب اصلی در این تحولات ملت ایران خواهد بود! تفاوت میان ایندو نگرش امروز به سرعت چشمگیر میشود و در سایة همین تغییر و تحولات است که بسیاری از ایرانیان دیگر تغییر صرف رژیم را یک «پیروزی» تلقی نخواهند کرد.
در نتیجه، روند «بدهبستانهای» محافل بحرانساز «درونی» با ساختارهای خلقالساعه و دستساز «بیرونی» و ظاهراً «غیرخودی» که طی تاریخ معاصر کشور پیوسته بازتولید میشد، امروز با اشکال برخورد کرده. این یکی از تبعات غیرقابل تردید پایان دورة «جنگسرد» است. و تلاشهای بچگانة برخی محافل از طریق جذب «نیروهای سپاه» و بسیج به «جنبش سبز» به همان اندازه مهوع و مسخره مینماید که کودتای 28 مرداد 1332. دوران این «بده بستانهای» تشکیلاتی به سر رسیده و دیگر نمیتوان در داخل آشوب به پا کرد تا با وارد کردن عناصر خارج از حکومت دست به بازسازی فاشیسم تازهنفسی در همان ساختار گذشته زد. با این وجود، محور اصلی برنامة سیاسی «خط امام» و اصلاحطلبان همین بود؛ برنامهای که با شکست روبرو شده.
اینان دیگر نمیتوانند در درون ساختار فاشیسم حضور فعال و رسمی داشته باشند و همزمان با تشکیلات برانداز در خارج از مرزها ارتباط برقرار کرده، زمینة نوسازی فاشیسم در داخل کشور را فراهم آورند. این همان نقشی بود که روز 22 بهمن 57 اوباش طرفدار «انقلاب اسلامی» با همکاری ارتش شاهنشاهی ایفا کردند، و امروز همینها قصد دارند با تکیه بر «سپاه پاسداران» و با حمایت اوباش شهری تجربة کودتای 22 بهمن 57 را تکرار نمایند؛ اسمش را هم گذاشتهاند «مردمسالاری دینی!»
البته دلیل اصلی عدم کارآئی محافل داخلی در به راه انداختن بحران و جوسازی را میباید افتادن دست محافل بینالملل در پوست گردو تلقی کرد. محافل اجنبی حامی براندازان داخل، همگی تحت تأثیر استراتژیهای «کلان منطقهای» نوین بالاجبار دست از حمایت بحرانسازان درونی برداشتهاند، در نتیجه تکرار صحنهسازیهای ضدایرانی به صورت گذشته دیگر امکانپذیر نیست. به همین دلیل شاهد ایجاد «شکافهای» غیرقابل توضیح در ساختار حکومتی میشویم که فاقد هر گونه نظریة سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی است، و صرفاً جهت سرکوب عمومی و چپاول ثروتهای ملی با حمایت خارجی به قدرت رسیده. در عمل، چنین ساختاری نمیتواند دچار «شکاف» شود؛ چرا که شکاف در «نظریه» پیش میآید، زمانیکه نظریهای وجود نداشته باشد، چه شکافی میتوان متصور شد؟
این است دلیل فاصله گرفتن «فرضی» اصلاحطلبان از حاکمیت، بدون اینکه اصلاحطلبان قادر باشند ارتباط خود را با حکومتی که «حقوقشان» را به زیر پا میگذارد «تعریف» کنند. شعارهای فریبندة اصلاح طلبان، از قماش احترام به آرای عمومی، آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان سیاسی و ... در شرایطی «اهداف» این جریان معرفی میشود که سردمداران اصلاحطلب از مهمترین سرکوبگران، چپاولگران و فاشیستهای تاریخ معاصر کشور بودهاند! در عمل ارتباط اینان با حاکمیت همان ارتباط احمدینژاد است با حکومت، هر دو از کودتای 22 بهمن تغذیه میکنند! با این تفاوت که هر کدام نقش «درونساختاری» ویژة خود را برعهده گرفته.
خاتمی و موسوی و کروبی بر طبل «مردمسالاری» دینی میکوبند، و شعارهای گنگ اصلاحطلبی را تبلیغ میکنند. در حالی که احمدینژاد بر طبل دفاع از «ولایتفقیه» میکوبد! اما «ولیفقیه» مطلوب احمدینژاد از وی گریزان و در عمل عضو فعال محفل موسوی است! چرا که طی دو دوره ریاست جمهوری «ولیفقیه» کذا، این موسوی بود که برای وی «رأیسازی» میکرد. از طرف دیگر موضع حقوقی و مدنی «فقیه» مورد اشارة احمدینژاد نیز به طور کلی در افکارعمومی مخدوش و غیرقابل دفاع شده! چه دلیلی میتوان یافت که دولت احمدینژاد برای حفظ یک موجودیت مخدوش هزینة سیاسی نیز متحمل شود؟ این نیست مگر آنکه تمامی این جریانات در هم پیچیده کلاف سردرگمی به نام حکومت اسلامی ایجاد کردهاند.
خلاصة کلام در این میانه اصل و اساس جز «پوچگوئی» نیست. «گریزهای» سیاسی این و یا آن جریان حکومت اسلامی فقط و فقط جهت اشغال فضای سیاسی و جلوگیری از رشد جنبشهای مدنی، اتحادیههای کارگری، تشکلهای مختلف اصناف و ... و دیگر تشکلهای مدنی و اجتماعیای است که نهایت امر اهرمهای سرکوب عمومی را که دولت وسیلة «معاش» خود کرده مورد تهدید قرار میدهند. جهت جلوگیری از رشد این تحرکات غیروابسته به نطفة حکومت اسلامی است که جریانات اصلاحطلب، «ملی ـ مذهبی»، و تشکلهای خلقالساعة هنری و علمی و فرهنگی با حکومت از سر ستیزة «مصلحتی» در آمدهاند.
شاهدیم که امروز کار این ستیزة مصلحتی بالا گرفته. نه دولت قادر به ارائه راهکارهائی جهت از میان بردن معضلات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است، و نه میتواند دست مخالفان «خودی» را باز بگذارد تا با فضاسازی و ایجاد هیجانات کاذب، زمینة براندازی و تغییرات مطلوب محافل بینالمللی را فراهم آورده، منافع ملی را به حاشیه رانند و در برابر رشد تشکلهای مدنی و اجتماعی و اتحادیهها معضل و راهبند ایجاد کنند. مسلم است که در چنین وانفسائی تلاش دولت بر این امر متمرکز خواهد شد که قسمتی از بدنة هیئت حاکمه را فدای حفظ موجودیت «کهنساختار» استعماری کند. همان ساختاری که از دوران کودتای میرپنج در کشور پایهریزی شده و تا هم امروز بر سرنوشت ایرانیان حاکم باقی مانده.
در مورد نخستین «لایهای» که میبایست از درون حاکمیت «حذف» میشد، از ماهها پیش گفته بودیم که «خط امام»، اصلاحطلبان، مجاهدین انقلاب، و ... در طیف «حذفیهای» نخستین قرار خواهند گرفت، از همان روزها مفری برای اینان قابل پیشبینی نبود. ولی با علنی شدن حذف این جناحها «اصولگرایان» که در واقع لایة ثانویة محفل کودتای 22 بهمن به شمار میآیند به شدت احساس خطر کردهاند. اعلامیة بیسروتهی که چندی پیش (27 دی 1389)، تحت عنوان «منشور اصولگرائی» به امضاء شیخ مهدوی کنی و شیخ محمدیزدی در رسانهها به چاپ رسید در عمل بیش از آنچه نشاندهندة «شکاف» فرضی بین اصولگرائی و اصلاحطلبی باشد، وابستگی ایندو جریان را به یکدیگر نمایان میکرد! در «منشور»کذا، پایه و اساس چهارگانة «اصولگرائی» که از قضای روزگار شامل «تقبل ولایت مطلقة فقیه» نیز میشود، بیشتر از آنچه برای اصلاحطلبان ایجاد اشکال کند، دولت را به چالش میطلبد. چرا که اصلاحطلبان در هر حال از صحنة سیاست کشور حذف شدهاند؛ آنچه باقی مانده دولت است در برابر مجموعة مبهمی به نام اصولگرائی!
از سوی دیگر، «وحدت کلمه» که در منشور کذا مورد تأئید بیقید و شرط «اصولگرائی» قرار گرفته نیز در عمل به معنای انداختن علی خامنهای در دهان گرگهای احمدینژاد است. البته این عکسالعمل رسانهای از جانب اصولگرایان قابل پیشبینی بود، چرا که اینان میدانند دستگاه استعماری حکومت اسلامی اگر جهت حفظ ستونهای ضدایرانیاش مجبور به جارو کردن مشتی «اصلاحطلب» شده، در راه حفظ منافعاش برای زیر آب کردن سر اصولگرائی نیز به خود تردیدی راه نخواهد داد. به همین دلیل است که حضرات برای خلعسلاح احمدینژاد، دست به دامن علی خامنهای و فکاهیاتی از قماش «ولایت فقیه» شدهاند.
خارج از تحولات متفاوتی که در زمینة سیاست داخلی ایران طی چند روز گذشته به وجود آمده، به استنباط ما دو رخداد از اهمیت کلیدی برخوردار میشود. نخست عکسالعمل اخیر رفسنجانی در برابر جریان «اصولگرائی» است. رادیوفردا، مورخ 7 دیماه سالجاری سخنان بهرمانی را به این شرح منعکس کرده:
«رفسنجانی[...] در دیدار با اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی[...] اظهار داشته بود: در خصوص مسائل کشور مواضع خود را به صورت مشخص در آخرین حضورم در نماز جمعه تهران اعلام کردم و اکنون نیز به آن معتقدم.»
نظر بسیاری از تحلیلگران این است که رفسنجانی با هدف به چالش کشیدن دولت احمدینژاد این سخنان را ایراد کرده، در صورتیکه به استنباط ما قضیه کاملاً بر عکس است. اصولگرایان بخوبی میدانند که با تکیه بر چرندیاتی از قماش «وحدت کلمه» و «ولایت مطلقة فقیه» از ایجاد هر گونه تحرک انتخاباتی و اجتماعی به دور خواهند ماند. در عمل، جز مشتی لاتولوتهای سپاه، بسیج و چاقوکشهای بازار و حوزه، کسی به اینگونه مسائل رأی مثبت نمیدهد. هدف اصولگرایان «مصادرة» علی خامنهای و اصل «ولایتفقیه» به نفع محفلشان است. ولی این اهرمها هم دیگر پوسیدهاند؛ شخص علی خامنهای و یا اصل «مخدوش» و بیارزش ولایت مطلقة فقیه دیگر نمیتواند یک تحرک گستردة اجتماعی و انتخاباتی در کشور ایجاد کند. به همین دلیل هاشمی رفسنجانی که طی سه دهة گذشته «روبه صفتی» و طراری خود را عملاً به اثبات رسانده، قصد دارد با پر کردن خلائی که خروج اصلاحطلبان از سیاستهای جاری حکومت اسلامی ایجاد خواهد کرد، خود را به عنوان جانشین اصلاحطلبی به خورد خلقالله دهد. و در این میانه به احتمال قریب به یقین باند احمدینژاد ـ «باند» با «دولت» اشتباه نشود ـ نیز با رفسنجانی همراه است.
همچون دیگر مهرههای استعماری حکومت اسلامی، رفسنجانی هم در برابر یک گزینة غیرقابل اجتناب قرار گرفته. بهرمانی یا میباید خود را به «پل پیروزی» احمدینژاد در مصاف آیندهاش با اصولگرائی تبدیل کند، یا در صف اصلاحطلبان در انتظار لحظهای بماند که «شتر حذف» را بر در خانهاش بخوابانند. به همین دلیل، ارتباط تشکیلاتی رفسنجانی با علی خامنهای در ساختار سیاسی فعلی به طور کلی مخدوش شده. رفسنجانی میداند که عمر سیاسی خامنهای به پایان رسیده و دلیلی نمیبیند که سرنوشت سیاسی خود را با عاقبت یک محکوم به مرگ پیوند دهد. امید سیاسی رفسنجانی اینک به ریسمان پوسیدة باند احمدینژاد گره خورده، و در چنین شرایطی گروه کثیری از نانخورهای حکومت اسلامی، محافل ظاهراً «مترقی» خارج از کشور، و خصوصاً دانشجونمایان داخلی به همراه رفسنجانی جذب محفل دولتی خواهند شد. در مقطع فعلی رفسنجانی این امکان را خواهد داشت تا با جمعآوری همة «زرت و زیبیل» و «خرتوپرت» و خنزرپنزر باقیمانده از سمساری اصلاحطلبی به نفع دولت، از آن سنگری غیرقابل نفوذ در برابر اصولگرائی و شعار «ولایت مطلقة فقیه» بسازد. و بجای سرداری سازندگی، «فرماندهی» پنزرسالاری را بر عهده گیرد.
بیدلیل نیست که غلامحسین الهام، مشاور حقوقی احمدینژاد که خود یکی از اصولگرایان و مخالفان دولت میباید تلقی شود، طی دیدار از مؤسسة مطبوعاتی «ایران» با انتقاد از سخنان هاشمی، به موضعگیریهای وی شدیداً حمله کرده و میگوید:
«گام بعدی مجمع تشخیص مصلحت ورود به اختیارات رهبری است!»
منبع: رادیوفردا: 8 بهمنماه 1389
بله، همانطور که میبینیم، کسی که در مقام مشاور حقوقی رئیسجمهور، خود را به عنوان عضوی فعال در «باند» احمدی نژاد جا زده، بیشتر نگران منافع محفل «اصولگرا» است تا وضعیت نابسامان رئیس دولت! آویزان شدن «الهام» به خشتک «مقام معظم» در شرایطی صورت میگیرد که احمدینژاد به طور کلی قواعد رایج «بازی» میان سه قوه را قبول ندارد، و برخوردهای تند وی با محفل لاریجانیها ـ در قوای قضائیه و مقننه ـ جای تردید در اهداف سیاسی وی باقی نگذاشته.
در کمال حیرت شاهدیم که در این شرایط وانفسا، مهرة قدیمی و حیلهگر جمکران، هاشمی رفسنجانی هنوز برای بازی در این میانه از نیروی اولیه برخوردار است! نیروئی که سالها پیش با دست همین رفسنجانی هدیة زهرآگین «ولایت فقیه» را در جیب علی خامنهای گذاشت و از یک روضهخوان بیمقدار «ولی امر» ساخت، و اکنون میرود تا احمدینژاد را در برابر کسانی به پیروزی برساند که تا دیروز حتی جواب سلام او را نمیدادند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر