بالاخره سخنگوی وزارت امور خارجة جمکران رسماً اعلام داشت که دولت اسلامی برای تأمین «برخی مخارج» به کرزای و رئیس دفتر وی «پول نقد» تحویل میدهد! البته در اینکه این نوع روابط «پنهان و آشکار» از دیرباز میان دولتهای جهان سکة رایج بوده و هست نمیباید تردید داشت. اگر «ویکیلیکس» و روزنامههای «افشاگر» غربی بجای مطرح کردن «اسرار» ارتش ناتو، فهرست پرداختهای کاخسفید به آدمکشانی را که هیئت حاکمة ایالات متحد در سطح جهان به عناوین مختلف به جان مردمان انداخته منتشر نمایند، تازه خواهیم دید که این «دنیا» دست کیست، و «در» بر کدام پاشنه میچرخد؟ ولی مسئلة اصلی ما ایرانیان پرداخت پول به کرزای نیست، موجودیت یک حکومت دروغگو، پرمدعا، مردمفریب و سرکوبگر است. تشکیلاتی بدوی که با تکیه بر نظریهپردازیهای استعماری، تحت عنوان «نبرد با آمریکا» بر ملت ایران حاکم شده. خلاصه بگوئیم، حکومتی که مدعی مبارزه با آمریکا و «جنگ نرم» و سخت با غرب در تمامی جبههها است، بسیار بیجا میکند که جهت تحکیم پایههای دولت دستنشاندة ارتشناتو در کابل «پول نقد» میپردازد و این عمل را در راستای «بازسازی» افغانستان توجیه هم میکند. رادیوفردا، مورخ 4 آبانماه 1389، اظهارات سخنگوی وزارت امور خارجة حکومت اسلامی را چنین بازتاب داده:
«[سخنگوی وزارت امور خارجه] مطلب نیویورک تایمز در مورد دریافت پول توسط دستیار حامد کرزی از ایران [...] را تأیید میکند [و میگوید] ایران در جهت بازسازی افغانستان کمکهای زیادی کرده است و در آینده نیز آن را پیگیری خواهد کرد.»
در رژیم سابق هو و چو انداخته بودند که در دوران رضاشاه، دربار یونان سفیری به ایران کرده بود به نام «کیریاکس»! در زبان یونانی چنین اسامیای رایج است و معمولاً زمینة خنده و شوخی برای فارسیزبانان فراهم میآورد. میگویند زمانیکه سفیرکبیر یونان به کاخ مرمر آمد تا استوارنامة خود را حضور اعلیحضرت تقدیم کند، پردهدار فریاد زد: عالیجناب «کیریاکس»، سفیرکبیر اعلیحضرت پادشاه یونان ... آوردهاند که رضاشاه با شنیدن نام سفیرکبیر یونان به وزیر دربار گفت: «بالاخره اینه یا اون؟ هر دوتاش که با هم نمیشه!» حالا ما هم با استفاده از همین شایعه که در کتاب «عروج محمدرضا شاه پهلوی» نیز نقل شده خدمت حکومت اسلامی عرض کنیم، یا طرفدار سیاست آمریکا در منطقه هستید و جهت پیشبرد اهداف ارتش ناتو به پادوهای شناخته شده و مارکدار واشنگتن پول نقد تحویل میدهید، و یا به قول خودتان با آمریکا در حال نبردید! نبرد با آمریکا و نوکری برای عموسام را نمیتوان همزمان به ملت ایران حقنه کرد، پس تکلیفتان را بهتر است روشن کنید؛ به قول رضا شاه «هر دوتاش که با هم نمیشه!»
اما به استنباط ما روابط منطقهای حکومت اسلامی که از طریق کودتای 22 بهمن 57 توسط شبکة محلی سازمان سیا در ایران شکل گرفت، چه در چارچوب منافع غرب و چه در ارتباط با محافل وابسته به هیئتهای حاکمة غربی، به مراتب از پرداخت چند صد هزار دلار کمک نقدی به یک مهرة شناخته شدة واشنگتن در کابل فراتر میرود. این روابط را میباید «استراتژیک» و امنیتی تلقی کرد، و مسلماً روزی خواهد رسید که این ارتباطات در سطح جهانی علنی گردد. البته این مسائل را میباید در چارچوب تاریخی، مالی و اقتصادی مورد بررسی قرار داد، ولی در همینجا به طور خلاصه بگوئیم، علنی شدن این روابط را، تا به همین درجه، میباید به فال نیک گرفت. اگر قرار است حکومت اسلامی پول به پای کرزای بریزد، بهتر است همزمان ادعاهای «دهانپرکن» و «خررنگکن» را از دکة مبارزه با غرب در دکاناش برچیند. و از قضای روزگار از نخستین دقایقی که روحالله خمینی کالائی به نام «نبرد با آمریکا» را در دکهاش برای فروش ارائه کرد، تمامی صحنهسازیهای متعاقب فقط جهت لاپوشانی همین ارتباط «حکومت اسلامی ـ واشنگتن» صورت گرفت.
از طرف دیگر، شاهد ادامة «افشاگریهای» تشکیلاتی به نام «ویکیلیکس» نیز هستیم. آقای «آسانژ» که نهایت امر معلوم نشد کجائی هستند و چه تابعیتی دارند، باز هم هزاران مدرک «نظامی» و فوقمحرمانه را در سایت محترمشان منتشر کردهاند. ما نمیپرسیم این مدارک از چه کانالهائی به دست ایشان میرسد؛ پاسخ به این سئوال روشنتر از آن است که به حرف و سخنی نیاز داشته باشد. ولی آنچه در نخستین مرحلة این نمایشات و افشاگریها علنی شد، و در مرحلة فعلی آن نیز به صراحت مورد تأئید قرار گرفت این بود که این نوع «فعالیتها» نهایت امر بار مسئولیت سازمانها، احزاب، تشکیلات و ارتشها و دولتهائی را کاهش خواهد داد که با توسل به دروغ و تبلیغات و هیاهو سالهای سال و تحت عناوین مختلف صدها هزار انسان را در چارچوب منافع مالی و اقتصادی مشخصی مسلح کرده، به جان یکدیگر انداختند. جالب اینجاست که این «عملیات نظامی» که نهایت امر کار را به یک درام انسانی و منطقهای کشانده، نه تنها به اهداف اعلام شدة خود در صحنة تبلیغاتی دست نمییابد، که در حال «پذیرش» شکست در برابر پدیدهای است که در ظاهر امر جهت مبارزه با آن پای به میدان گذاشته بود!
اینکه امروز سخنگویان ارتش ایالات متحد و پنتاگون جهت تأکید بر «شکست قطعی» ایالات متحد در عراق و خصوصاً در افغانستان هیچ فرصتی را در برابر دوربینها و میکروفونها از دست نمیدهند، به صراحت نشان میدهد که «شکست» کذا آنچنان که باید و شاید «فجیع» نمیباید تلقی شود. چه بسا جهت چگونگی و بررسی چند و چون همین «شکست» بوده که این عملیات نظامی گسترده از روز نخست پایهریزی شد! به عبارت دیگر این «شکست» همان شکلگیری استراتژیهای نوین غرب در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه است. از آنجا که مسئلة نیازهای استراتژیک ایالات متحد در مرزهای جنوبی فدراسیون روسیه مشمول «افشاگریهای» آقای آسانژ نمیشود، و ایشان اصولاً کار زیادی به الزامات سرمایهداری غرب در هنگامة اوجگیری فعالیتهای نوین سرمایهداریها در هند و چین و روسیه ندارند، میتوان چنین نتیجه گرفت که «افشاگریها» بجای هدف قرار دادن پایههای ملموس و منطقی «جنگ» در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه، فقط در چارچوب نیازهای سازمان سیا و پنتاگون سازماندهی شده.
ولی رها کردن «ظاهری» منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه از طرف ارتش آمریکا و قرار دادن این منطقه در دست «توانای» دولتهای دستنشاندة سازمان آتلانتیک شمالی و در رأس آنان حکومت اسلامی تهران، تبعات استراتژیک بسیار گستردهای نیز به همراه خواهد آورد. به عبارت سادهتر، اکنون همین دولتهای دستنشانده میباید به نمایندگی از طرف سازمان سیا و پنتاگون و در چارچوب حفظ منافع غرب، در برابر نفوذ سرمایهداریهای هند، روسیه و چین، راهبند و سدهای مالی و اقتصادی بسازند! و این سئوال به درستی مطرح میشود که آیا اینان از پس چنین «مسئولیت» خطیری برمیآیند یا خیر؟
به نظر میرسد که ایالات متحد اینان را در قالب کنونی از انجام چنین «خدماتی» عاجز دیده، به همین دلیل است که فقط پس از شکست «جنبشسبز» در ایران دفعتاً شاهد اوجگیری «اسلامگرائی»، در قالب تجدید نظر در «قانون اساسی» کشور ترکیه میشویم! از منظر نظامی و امنیتی، ترکیه مهمترین کشور منطقه است و در صورت قرار گرفتن این کشور در اردوی «جهان اسلام»، شاید ایالات متحد از نظر پایهای و اساسی شانس بیشتری جهت به مقصد رساندن «خر لنگ» خود در منطقه داشته باشد. ولی به استنباط ما غرب در پیمودن چنین مسیری نه تنها تعجیل به خرج نداد، که سعی تمام داشت از این گزینه به دور بماند. قرار گرفتن ترکیه در قلب «جهان اسلام» در عمل مهمترین اهرمکلیدی آمریکا و اروپای غربی در مرزهای جنوبی روسیه را به ویروس «اسلام حکومتی» آلوده ساخت. این آلودگی نهایت امر، هم زمینة گسترش ارتباطات ترکیه با اروپای غربی را مسدود کرد، و هم سازمان ناتو را با این تهدید مواجه ساخت که ایالات متحد و اروپای غربی رسماً و قانوناً در کنار جنبشهای اسلامگرا قرار گیرد. و این «مشکل» به احتمال زیاد طی چند سال آینده مشغولیت اصلی واشنگتن خواهد بود.
ولی همانطور که میبینیم، سیر تحولات در عمل اهداف اصلی سرمایهداریها را آشکار نمود. و اینک ناظران مسائل منطقه با صراحت بیشتری میتوانند به دلائل استراتژیک غرب جهت ایجاد «مشروعیتهای» نوین برای حکومتهای اسلامی، خصوصاً حکومت اسلامی جمکران پی ببرند. جالب اینجاست که این تلاشها در کشور ایران در مسیری شکل گرفته بود که هم میبایست فرضاً ایرانیان را از طریق فشارهای دیپلماتیک غرب در صحنة سیاست جهانی در انزوای کامل قرار دهد، و هم در بطن منطقهای که غرب با عشق و علاقة فراوان از آن به عنوان «جهان اسلام» یاد میکند، حکومت آخوندهای قم را بیش از پیش محبوب و «مردمی» بنمایاند. و در دنبالة همین صحنهآرائیها بود که برنامة «تحریم اقتصادی» ملت ایران نیز با فشار ایالات متحد و بریتانیا در سازمان ملل به تصویب قدرتهای بزرگ جهانی رسید!
خلاصة کلام تمامی برنامهها همانطور که میبایست به روی پرده آمد، فقط یک لایه از این نمایش هولناک و ضد ایرانی آنطور که باید و شاید «بازی» نشد. ساختار سیاست منطقهای اجازه نداد که آقای میرحسین موسوی از این معرکة مهوع «پیروز» بیرون بیاید! ایشان که پس از سه دهه جنایت و همکاری پیوسته با حکومت اسلامی، قرار بود به یمن آراءعمومی به عنوان ناجی «جهان اسلام» پای از صندوقشکستههای حکومت جمکران بیرون بگذارند «باطل» شدند، و عروج استعماریشان در نیمه راه متوقف ماند! این همان «فاجعهای» است که از طریق کانالهای تبلیغاتی غرب، همه روزه با صرف صدها هزار دلار تحت عنوان شکست «جنبش سبز»، تقلب نابخشودنی در رأیگیری و ... به روی آنتنها میرود و جهانیان از چند و چون آن مرتباً «مطلع» میشوند!
برنامهریزی غرب که با حضور اوباما در کاخ سفید و پیروزی سرشار از افلاس دیویدکامرون در رأس دولت محافظهکار انگلستان از همزمانی «قابلستایشی» نیز برخوردار شد، بر لایهای تکیه کرده بود که بالاتر توضیح دادیم. اینان میپنداشتند که حکومت میرحسین موسوی بر ملت ایران، حکومتی که میبایست در زرورق یک «دولت مردمی» بستهبندی میشد، خواهد توانست دنبالة سیاستهای واشنگتن را از موضع «قدرت» پیگیری کرده، برای عموسام نان و آب کافی تأمین نماید! ولی اینک به دلیل شکست «جنبشسبز»، غرب برای طی این مسیر پرنشیبوفراز در شرایط بسیار ناگواری قرار گرفته. سازمان آتلانتیک شمالی، سازمان سیا و دیگر مراکز تصمیمگیری غرب میباید این مسیر پردستانداز و «فنرشکن» را با تکیه بر فردی به نام محمود احمدینژاد طی نمایند! فردی که سازمان سیا او را فقط جهت امتداد «خط جنگ» به درون مرزهای کشور ایران از صندوقها بیرون کشیده بود!
با توجه به این شرایط میتوان ابعاد معضلات غرب جهت سازماندهی مواضع استراتژیکاش در مرزهای جنوبی روسیه را بهتر دریافت. در گام نخست، از نزدیک شدن احمدینژاد به ترکیه میگوئیم. این «نزدیکی دیپلماتیک» در مرحلة اول با توافقهای «بات» علنی شد! ولی اینک که زمینة «جنگ» به طور کلی از صحنة منطقه حذف میشود و برنامة «هستهای» حکومت اسلامی نیز توسط طرفهای غربی به بایگانی سپرده شده، ترکیه هر چه بیشتر نقش «محلل» منطقهای به خود گرفته. احمدینژاد که در هیاهوئی سرسامآور به عنوان یک «متقلب» به ریاست قوه مجریه جمکران دست یافت، نه میتواند از طریق جذب حمایت محافل سرمایهداری غرب و در ارتباط با سیاستهای منطقهای «جفتکاندازی» کند، و نه قادر است تصویر دولت «منتخب» و «مردمی» را از داخل به خارج «صادر» نماید. حکومت اسلامی تحت ریاست احمدینژاد به کودکی میماند که مبتلا به جذام هم شده باشد؛ این «کودک» نه قادر است به تنهائی به موجودیت خود ادامه دهد، و نه احدی حاضر خواهد شد با او همراهی و همگامی کند. خصوصاً در شرایطی که متحد اصلی کودتای 22 بهمن 57 در ایران، یعنی دولت دستنشاندة پاکستان، تحت فشار شدید هند و روسیه عملاً از صحنة سیاست منطقهای حذف شده.
در چنین شرایطی است که به دلیل فشار روسیه و با تکیه بر «تحریم اقتصادی» سازمان ملل، کنار رفتن شبکة تجاری «بریتانیائی» شیخنشین امارات از فضای اقتصادی جمکران را مشاهده میکنیم. شبکةمذکور که از دیرباز عصای دست تشکیلات سپاه پاسداران و سرمایهسالاران وابسته به محافل داخلی حکومت اسلامی بود، اینک به سرعت از صحنه بیرون میرود. و پر واضح است که در شرایط فعلی، ایالات متحد در فهرست «نامزدهای» خوشبخت خود جایگزین «شایستهای» جز دولت اسلامی ترکیه برای شبکة مذکور نیابد. در نتیجه نزدیک شدن هر چه بیشتر ترکیه به حکومت جمکران و هارتوپورتهای «ضداسرائیلی» آنکارا که از چند سال پیش آغاز شده در عمل دنبالة «سناریوئی» است که پیشتر برای «جنبش سبز» نوشته شده بود. با حضور احمدینژاد در رأس دولت مشکل میتوان این سناریو را با موفقیت به اجرا درآورد. با توجه به این امر که اوضاع افغانستان و عراق بر پیچیدگی شرایط میافزاید.
مسائل ایندو کشور هنوز لاینجل باقی مانده و از دیگر قضایا «شیرینتر» است، یا بهتر است بگوئیم تحلیلشان به نتایج «شیرینتری» منجر خواهد شد! شاهدیم که ماهها پس از برگزاری «انتخابات»، دولت بغداد هنوز «مشخص» نشده، و جنگ در افغانستان همچنان ادامه دارد! افشای ارتباطات مالی بین کرزای و دولت احمدینژاد نیز در همین راستا معنا میگیرد. این ارتباط میبایست ادامه یابد چرا که کرزای فقط از طریق حمایتهای منطقهای میتواند به موجودیت خود تداوم بخشد. در شرایطی که نه هند از کرزای حمایت میکند، و نه پاکستان در وضعیتی قرار گرفته که بتواند همچنان به حمایت لوژیستیک خود ادامه دهد، طبیعی است که وزنة حمایت از سیاست غرب در افغانستان بر دوش دولت جمکران بیفتد. ولی احمدینژاد قادر نیست این «وزنه» را متحمل شود. و شاید ایالات متحد، زمانیکه خارج از چارچوب دیوارههای امنیتی «جنگسرد»، در مرزهای جنوبی روسیه و در غرب هند دست به مانورهای «نظامی ـ امنیتی» و انتقالات گستردة نیروهای نظامی زد به این صرافت نیفتاده بود که پشتیبانی مسکو و دهلینو از سیاستهای نظامی آمریکا، پس از گذشت چند مرحله به اتخاذ سیاستهائی منوط گردد که برای واشنگتن «دردناک» تلقی میشود.
به استنباط ما، تحلیل نادرست غرب از قدرت مانور روسیه، هند و چین در منطقة آسیای مرکزی، کار را به بنبست فعلی کشانده؛ هم در عراق و هم در افغانستان! جالب اینجاست که این شرایط را صاحبنظران از دیرباز مطرح کرده بودند. از زمانیکه جنگ در افغانستان به راه افتاد، بارها و بارها در کتب و مجلات تخصصی، صاحبنظران به چرخش شرایط استراتژیک در افغانستان اشاره داشتهاند. ولی علیرغم هشدار صاحبنظران، این عمل ضدانسانی، یعنی اشغال یک کشور کوچک توسط نیروهای نظامی یک ابرقدرت همچنان ادامه یافت، و در همین راستا شاهدیم که غرب مجبور شده تمامی سرمایههای منطقهای خود را در عمل «هزینه» کند!
از دولت آنکارا و ارتش ناتو مستقر در ترکیه گرفته، تا سازمانهای اطلاعاتی در شیخنشینها و نیروهای نظامی حاضر در افغانستان و عراق و پاکستان و حوزههای علمیة شیعی و شیخی و سنی و وهابی و ... تا شبکة جاسوسان و قاچاقچیان، همه و همه دستاندرکار شدهاند تا سیاست غرب در منطقه بتواند در مسیر «مطلوب» متحول شود. با این وجود به جرأت میتوان گفت که گاری این سیاست در سربالائی افتاده، و افشاگریهای «ویکیلیکس» در واقع برای روزهای پس از شکست «خوراک تبلیغاتی» فراهم میآورد. خواهیم دید که «دفتر» نوآوریها و سیاستگزاریهای جدید غرب در منطقه با همان سرعتی که گشوده شد، بسته خواهد شد.
نسخة پیدیاف ـ گوگل
نسخة پیدیاف ـ گوگل(بارگیری)
نسخة پیدیاف ـ سکریبد
نسخة پیدیاف ـ فایلدن
نسخة پیدیاف ـ داکستاک
نسخة پیدیاف ـ ایشیو
نسخة پیدیاف ـ باکسنت
نسخة پیدیاف ـ کلمهئو
نسخة پیدیاف ـ زیدو
نسخة پیدیاف ـ مدیافایر
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر