در کمال تأسف، طی چند روز گذشته این وبلاگ «به روز» نشد. در همین فرصت از کلیة خوانندگانی که در اینمدت یاد ما بودند سپاسگزاری میکنیم، و امیدواریم که این آخرین «غیبت» سعید سامان بر روی شبکة مجازی باشد؛ میدانیم که «بعضیها» از این نوع غیبتها خیلی خوشحال میشوند، و مسلماً هدف ما به هیچ عنوان فراهم آوردن زمینة خوشحالی و شادی این حضرات نیست!
بگذریم! میباید در همینجا عنوان کرد که پروژة اعمال کنترل بر فضای مجازی از مدتها پیش در دستورکار حاکمیتهای قدرتمند جهانی است؛ این تصور که فضای مجازی را به حال خود رها کردهاند، بیش از آنچه مینماید بچگانه و خوشباورانه است. میدانیم که از طریق همین جوسازیها و تبلیغات فراگیر، همه ساله میلیاردها دلار پول و سرمایه دست به دست میشود، پس نمیباید فرصت حضور فراگیر در اینترنت را، اینک که هنوز فضا را کاملاً به انحصار خود در نیاوردهاند، به هیچ قیمتی از دست داد. و همانطور که میبینیم این جانب نیز با چند روز تأخیر به سر «کار» بازگشتهام!
امروز بجای بررسی رخدادها و مسائل جاری سعی میکنیم که نگاهی به فلسفة کلی در نگارش وبلاگ سعید سامان داشته باشیم. از روز نخست، هدف اصلی از نگارش این وبلاگ فراهم آوردن یک زاویة جدید در نگرش به فضای سیاسی کشور بوده. به طور مثال به صراحت میبینیم که سخنگویان جناحهای مختلف سیاسی ایران، چه در داخل و چه در خارج، همگی بر نوعی «اجماع چند گونه» تکیه دارند؛ اجماعی برخوردار از چندین لایه «استدلال درونی»! در رأس این اجماع نخست به این اصل برخورد میکنیم که حکومت فعلی کشور نتیجة یک «قیام» مردمی بوده! هر چند که برخی گروهها این «قیام» را بعدها از مسیر «دلخواه» مردمی خود «منحرف» میبینند! دوم اینکه، میان این حاکمیت و دولتهای مختلف در ایالات متحد «تضاد» و درگیری وجود دارد! در درجة سوم این موضع کاملاً مورد تأئید تمامی گروههای سیاسی قرار میگیرد که روحانیت شیعه، چه در مجموع و چه به صورتی مقطعی، حامی اصلی این «انقلاب» بوده؛ چهارم آنکه این حکومت زبان مردم را به درستی «درک» میکند، و میتواند تودهها را در چارچوب منافع خود به حرکت در آورد. و نهایت امر اگر نگرشی عمیقتر در بحثهای «سیاسی ـ استراتژیک» را دنبال کنیم، خواهیم دید که در برخی لایههای «تحصیلکردهتر» در اوپوزیسیون این اصل «فرضی» حاکم شده که، این حاکمیت نتیجة تحکیم پایههای سرمایهداری ملی در تضاد با کمپرادوریسم بوده! البته رئوس مسائلی که در بالا آوردیم بسیار ناقصتر از آن است که بتوان آنرا «فراگیر» تلقی کرد، ابعاد واقعی این «اجماع» ناگفته و همهگیر، به مراتب گستردهتر از اینهاست.
در همین فرصت عنوان کنیم که هدف اصلی از نگارش مطالب این وبلاگ ایجاد نوعی «تردید» در اعتقادات سیاسی ایرانیان، و در نتیجه نوعی فروپاشی در این «اجماع» غیرطبیعی و مخرب است. چرا که به عقیدة نویسندة این وبلاگ «اطمینان» خاطر از مسائل، تا آنجا که به امور اجتماعی، سیاسی، مذهبی، اعتقادی، و ... مربوط میشود در بطن یک جامعه فقط نشانی است از نبود بلوغ فکری. همانطور که نیچه، فیلسوف مدرنیته عنوان کرده، «حقیقتی وجود ندارد». یک رخداد آنزمان که از طریق استدلال فردی، گویش، و یا حتی محصولی «هنری»، تبدیل به پدیدهای درونی میشود، و در چارچوبی مشخص محدود میماند، دیگر «حقیقت» نیست! «تحلیلی» است از چندین و چند تحلیل امکانپذیر از «واقعیت»! و این گستره به صراحت به تمامی امور زندگی بشر قابل سرایت است؛ امور دینی، تعلقات بومی، اعتقادات ناسیونالیستی، ارزشهای فلسفی، آرمانهای انسانی، و ... از این فهرست جدا نخواهد بود.
ولی از آنجا که این وبلاگ بیشتر به امور سیاسی میپردازد، میباید نگاهی به همان «اجماع» کلی داشته باشیم که در بالا عنوان کردیم. به صراحت بگوئیم، رسیدن به چنین «اجماعی»، آنهم در میان گروههائی که از چریک فدائی و بلشویک کتوشلواری در به اصطلاح چپافراطی شروع میشود، و تا بازماندگان گاردجاویدان، یعنی افرادی که هر روز زیر عکس «اعلیحضرت» صورتشان را «دو تیغه» میکنند، ادامه پیدا میکند، جای تعجب بسیار دارد. این «اجماع» خود به معنای نبود یک بلوغ فکری در تفکر سیاسی جامعة ایران است. چرا که کمتر کسی در میان ایرانیان از خود میپرسد، اینهمه «اجماع» غیرطبیعی از کجا آمده؟ این چه نوع اجماعی میتواند باشد که بر اساس آن مخالفان و موافقان یک نظام سیاسی واحد در کشور ایران، همه و همه روز 22 بهمن را سالگرد «انقلاب» بخوانند؟
ولی به عقیدة ما این «اجماع» کاملاً ساختگی است، نه صرفاً در بعدی که در بالا آوردیم که در تمامی ابعاد آن! به طور مثال، در پاسخ به این «اجماع» چندگونه میتوان چند سئوال را نخست مطرح کرد. چه کسی گفته که این «قیام» مردمی بوده؟ جز این است که طی سه دهة گذشته «مردمی» بودن این «قیام» از طریق گزارشات خبرنگاران غربی و شرقی، به صورت پیوسته به جهانیان «تفهیم» شده؟ آیا خبرنگارانی که «مردمی» بودن این «قیام» را مرتباً تفهیم میکنند، استدلالی جز تعدادی تصاویر در هم ریخته و مونتاژ شده ارائه دادهاند؟ آیا میتوان صرفاً با نمایش چند فیلم که از این محفل و آن گروه به عاریت گرفته شده، دلیلی متقن بر اثبات چنین مدعائی، آنهم در پهنة تاریخ یک ملت و یک منطقه ارائه داد؟
در ثانی در تخالف با چنین ادعاهائی مسلماً میتوان فیلمهای زیادی تهیه کرد، چه شده که این به اصطلاح سرمایهداری جهانی، که تا به این حد دشمن و مخالف حکومت اسلامی معرفی میشود، در رد ادعای «مردمی» بودن تحرکات 22 بهمن حتی یک فیلم و گزارش خبری هم درست نکرده؟ پس میباید نتیجه گرفت که امپریالیسم جهانی خود در بطن همین «اجماع» جا خوش کرده! خلاصه بگوئیم، شبکة تبلیغاتی امپریالیسم جهانی، که بلشویسم را با آنهمه عظمت فلسفی، صنعتی و نظامی به زانو در آورد، از چه رو عملاً طی سه دهة گذشته، بجای ارائة «آنتیتزهای» حکومت اسلامی، مرتباً در بوق «تزهای» تبلیغاتی همین حکومت میدمد؟ این سئوال را از آنها که «مبارزة» حکومت اسلامی با آمریکا را مرتباً بلغور میکنند بپرسیم. آمریکا به چه دلیل طی سه دهة گذشته پیوسته از تزهای حکومت اسلامی در این راستا و به طور ضمنی حمایت کرده؟
پاسخ به این سئوال کاملاً روشن است؛ فقط یک «حمار» از آشوب دینی، آنهم در مرزهای یک حکومت بلشویک حمایت صورت نمیدهد؛ و در کمال تأسف اگر سیاسیون ایران همة مرزهای ممکن در بیاستدلالی و طفولیت سیاسی را پشت سر گذاشتهاند، آمریکا آنقدرها «حمار» نیست!
سئوال دیگری هم میتوان مطرح کرد، چه کسی ادعا دارد که روحانیت شیعه حامی این حکومت است؟ مگر غیر از این است که مهمترین و معتبرترین مراجع دینی شیعیان از همکاری و همصدائی با آخوندهای حکومتی روی برگرداندند؟ در ثانی، چه کسی میگوید این حکومت نمایندة سرمایهداری «ملی» است؟ طی سه دهه و در هر گام، محافل وابسته به واردات محصولات خارجی، تولیدکنندگان داخلی را در هر موضعی «قربانی» محافل تجاری بینالمللی کردهاند! و نهایت امر، چه کسی میگوید که میان حکومت اسلامی و واشنگتن «ضدیت» وجود دارد؟ سایة سیاست انسداد بر منطقة خاورمیانه، از نخستین روزهای حکومت کارتر بر سر ما ملت ایران سنگینی میکند؛ شمار مورخان و تحلیلگرانی که آشوبطلبیها و فراهمآوردن شرایط تنش در منطقه را در چارچوب منافع از پیشتعیینشدة واشنگتن تحلیل کردهاند، حتی در آکادمیهای آمریکائی امروز از دهها نمونه فراتر میرود. با این وجود شاهدیم که اجماع بر این مجموعة «مضحک» عملاً فضای سیاسی کشورمان را مسموم کرده. در نتیجه میباید گفتمانی جدید برای مبارزه با جوسازی و فضاسازی سیاسی، از نو پایهریزی کرد. چرا که دمیدن در بوق این اجماعهای «مضحک»، طی سه دهه، اوپوزیسیون خارج از کشور را عملاً تبدیل به ملیجک حکومت اسلامی کرده.
در اینکه مردم ایران امروز از نظر سیاسی و اجتماعی در نوعی بنبست تاریخی دست و پا میزنند جای تردید نیست. جامعة «دینی»، به صورتی که اصحاب مساجد و حوزهها دههها تبلیغ میکردهاند، نتیجهای به بار نیاورده که بتوان به موجودیت آن اطمینان و دلبستگی داشت. این جامعة «آرمانی» نه تنها مشکلات امروز را حل نکرده، که حتی قادر نیست مشکلات و مسائلی را که رژیمهای گذشتة کشور قادر به حل و فصل آن بودند، سروسامانی دهد. همانطور که گفتیم در بطن یک مجموعه از «اجماعهای» ساختگی، «هیجانات انقلابی» خود را بر فضای کشور تحمیل کرده، ولی برای این «فضاسازی» میباید پاسخی پیدا کرد. کشور ایران برای خروج از بنبست تاریخی و اجتماعیای که بحران 22 بهمن ملت را در آن اسیر کرده نیازمند «راه خروج» است. و با در نظر گرفتن تغییرات وسیع در جغرافیای سیاسی جهانی: فروپاشی اتحادشوروی، حوادث 11 سپتامبر، اوجگیری قدرتهای چین و هند در روابط بینالملل، تهدیدهای نظامی غرب به دلیل وحشت از فروپاشی، و ... خروج ایرانیان از بنبست امروز فقط یک نیاز داخلی نیز نمیباید تلقی شود.
شاهدیم که کانالهای مختلف در سیاستگذاریهای بینالمللی، جهت فراهم آوردن این «راهخروج» خود دست به کار شدهاند. بلوای «اصلاحطلبی» شاید یکی از مهمترین راهکارهائی بود که غرب با توسل به آن قصد ارائه یک «راه خروج» داشت. ولی محدودیتهای کلی در این مسیر به صراحت دیده میشد، محدودیتهائی که به دلائل فراوان، در روابط فرامرزی و درونمرزی بر ملت ایران تحمیل شده. گروههای دیگری نیز در ردههای مختلف سیاسی دستاندرکار ساخت و پرداخت همین «راه خروج» شدهاند، کلنجار رفتن با قرآن و شرعیات، به شیوة عبدالکریم سروش، بنیصدر، سحابی، مجاهدین خلق، و ... به همان اندازه اوج گرفته که بازنویسی و «رویزیونیسم» در آنچه «انقلاب 22 بهمن» عنوان میشود از جانب حزب توده! ولی هیچیک از این جریانات سیاسی به این اصل کلی عنایت نشان نمیدهد، که خروج ایران از بنبست سیاسی و اجتماعی فعلی دیگر نمیتواند در چارچوب یک نگرش یکسویه، فاشیستی، محدودکننده و تهدیدکننده صورت گیرد.
ما معتقدیم که ایران نیازمند دستیابی به نگرشی ورای یک تفکر قرونوسطائی است؛ ایرانی نمیتواند هنگام برونرفت از حکومت اسلامی، مبلغ «حقیقتی» والا، یکتا و بیهمتا باشد. «راه خروج» از این بنبست، دیگر کودتائی راستگرا و چپنما نمیتواند باشد. نویسندة این وبلاگ «راهخروج» از این بنبست را گام نهادن در مسیری ارزیابی میکند که آغازگر نهضت مدرنیته در تفکر ملت ایران خواهد بود. گامی که علیرغم تمامی مشکلات نهایتاً برداشته خواهد شد. و مطالب این وبلاگ سعی بر آن دارد که دستمایهای نظری، هر چند ناچیز در راه تحقق همین مسیر باشد.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر