نخست میباید در مورد دو اشتباهی که هنگام نگارش دو وبلاگ پیشین رخ داده توضیح بدهیم و پوزش بطلبیم. در برخی وبلاگها و نسخههای «پیدیاف» در مطلب «شهوتسرای دینی» تعداد بازدید کنندگان از این سایت بر اساس آمار، اشتباهاً 4 هزار نفر در روز عنوان شده که عدد 40 هزار صحیح است. در مطلب «خنس و کنس» نیز حجم یک لیوان آب به اشتباه «300 سانتیگراد» آمده که مسلماً مقصود نویسنده 300 میلیلیتر بوده! با عرض معذرت از این دو اشتباه که یکی لپی و دیگری «دو لپی» بود، موضوع امروز را پیگیری میکنیم.
در خبرها آمده که کارگران ایران خودرو در اعتصاباند. البته میدانیم که در حکومتهائی از قبیل حکومت اسلامی اینگونه اخبار را نیز در کمال تأسف میباید با احتیاط کامل مورد بررسی قرار داد. چرا که سرکوب سازمان یافتة هر نوع تجمع و اتحادیهای از نخستین روزهای کودتای ننگین 22 بهمن یکی از رئوس سیاستهای اجتماعی و فرهنگی حکومت اسلامی بوده، و اگر امروز برخی ادعا دارند که کارگران جهت احقاق حقوقشان دست به اعتصاب زدهاند، میباید از خود پرسید، در صورت واقعی بودن چنین رخدادی، چه شده که این چنگیزخانهای عمامه بر سر دست از اذیت و آزار مردم، خصوصاً قشرهای آسیبپذیر برداشتهاند؟ چه شده که کارگر فرصت یافته تا خواستهای خود را به صورت علنی عنوان کند؟
اینکه در یک حکومت راستگرای افراطی و فاشیستی کارگران از نخستین قشرهای اجتماعیاند که بار فشار و سرکوب حاکمیت را بر دوش خواهند کشید، یک امر بدیهی است. کارگر بنابرتعریف، جهت ارتزاق خود و تأمین معاش جز نیروی کار هیچ ندارد؛ و میدانیم که در بهشت ملایان «مفتخور» و «رانتخوار» نیروی کار اصولاً هیچ ارزشی ندارد. اینان تا آنجا که بتوانند مردم را سرکوب میکنند. در همین راستا سعی خواهند داشت روابط اجتماعیای را که بر پایة اصول سیاستهای استعماری ایجاد کردهاند، و نتیجة آن شکلگیری یک مجموعة طفیلی، بیاراده، و دنبالهرو از سیاستهای اقتصادی، مالی و فرهنگی اینان شده، به صور مختلف و از طریق همیاریهای اربابان غربی و شرقی در خدمت استعمار نگاه دارند. بیدلیل نیست که واردات مواد غذائی، کالاهای مصرفی و مورد نیاز ملت، دارو، و ... پس از سه دهه ترهاتبافی پیرامون «استقلال اقتصادی» حکومت امام زمان، هنوز از طریق گدائی از بارگاه اربابان غربی تأمین میشود. این حکومت حتی ترجیح میدهد جهت تأمین سوخت مورد نیاز مردم، بجای پایهریزی پالایشگاههای سراسری در کشور سوخت مورد نیاز را از طریق واردات تأمین کند، چرا که به این ترتیب، مسائل «کار» و طبقة کارگر را به خیال خود «دور» میزند.
یکی از مهمترین معضلات نظامهای دستنشاندة سرمایهداری جهانی همین نبود قابلیت کافی جهت ادارة امور کار و کارگری در جامعه است. راه بستن بر رشد صنایع مادر، صنایعی که در برخی کشورهای جهان سوم از قبیل ایران میتواند بر بسیاری از بحرانهای اقتصادی نقطة پایان گذارد، بر خلاف «وقوقهای» حاکمیتهای وابسته و نانخور اجنبی، فقط به دلیل روی برگرداندن این حاکمیتها از قبول موجودیت پدیدهای به نام «کار»، «کارگر» و نیروی «کار» در جامعه است. اربابان این نوع حکومتها بخوبی میدانند که مجموعههای بزرگ کارگری، خصوصاً زمانیکه تولیداتشان از نظر حفظ موجودیت یک نظام از اهمیت استراتژیک، مالی و اقتصادی برخوردار شود، قادر خواهد بود که حتی در یک جامعة سرمایهسالاری، بر روند بسیاری از مسائل اجتماعی، مالی، اقتصادی و حتی سیاسی تأثیرات چشمگیری داشته باشد. و به همین دلیل است که رشد صنایع مادر در کشورهای جهان سوم پیوسته با بنبست روبرو شده.
سرکوب تودههای شهری که در مادرشهرهای آلوده به جنایت و تبهکاری از طریق کلاشی، دلالی، کاسبی و بساطداری تأمین معاش میکنند کار چندان مشکلی نیست. ولی سرکوب تودههای متشکل کارگری، و حتی یقهسپیدهائی که در مجموعههای گسترده و استراتژیک صنعتی به کار اشتغال دارند اگر امکانپذیر باشد، به راحتی صورت نخواهد گرفت. اگر «ارتباط» هیئت حاکمه با کلاشان و دلالان از طریق گروههای نیمهمسلح اوباش حکومتی همیشه امکانپذیر است، برخورد با تودههای متشکل کارگری و کارمندی نیازمند موضعگیریهائی قانونمدارانه و حقوقی خواهد بود؛ آنهم در کشوری چون ایران که «حقوق شهروندی» و «قانون» فقط و فقط دکوراسیون کاخهای دادگستری و اماکنی شده که به غلط نام «مجالس قانونگذاری» بر خود گذاشتهاند.
ولی همانطور که میبینیم در برخی مقاطع حتی رژیمهای دستنشاندهای چون حکومت اسلامی نیز بالاجبار تن به گسترش هر چند محدود پدیدة کار و کارگر در جامعه میدهند. این الزامی است که علیرغم تمامی همکاریهای محافل استعماری و گروههائی که تمامی هم و غم خود را در تقابل با ساختارگیری و سازمانپذیری جامعه به کار میبرند، در برخی مقاطع اجتناب ناپذیر است. به طور مثال با نگاهی به «صنایع» خودرو سازی در ایران به صراحت میبینیم که این نوع به اصطلاح «صنعت»، که نهایت امر وسیلهای جهت چپاول و سرکوب ملت ایران شده، در ساختار اقتصادی حکومت اسلامی جز از طریق گسترش «مونتاژ» نمیتوانسته موجودیت خود را حفظ کند. در نتیجه، اگر یک دولت دستنشانده کارخانههای تولید شکر را تعطیل میکند، اگر پالایشگاه نمیسازد، اگر خطوط راهآهن احداث نمیکند، اگر جادههای ارتباطی را گسترش نمیدهد، و ... به دلیل وابستگی به اقتصادی که مونتاژ خودرو را بر این مجموعه تحمیل کرده نمیتواند از تولید آنچه نیازهای اقتصادی و استراتژیک ارباباناش را بازتاب میدهد «خودداری» کند. این همان پدیدهای است که امروز به صورت حضور خودروسازان در کشور به چشم میخورد.
ولی خودرو سازی «وافور» ساختن نیست! اگر برای ساختن یک وافور چند سر عملة حزبالله کفایت میکند، یک خودرو را، حتی در کیفیتی بسیار پائین و شاید غیرقابل قبول، میباید در یک مجموعة گستردة صنعتی تولید کرد. و افراد وابسته به چنین مجموعهای سریعاً پای در فرهنگ صنعتی و کارگری خواهند گذاشت. با این وجود صرفاً به دلیل حضور و یا عدم حضور یک «فرهنگ» در جامعه مسئلهای حل نخواهد شد. بسیاری از کشورهای بزرگ صنعتی به دلیل تغییراتی که در ساختار مالی و اقتصادیشان به وقوع پیوست، طی چند دهة اخیر از مراحل مختلفی عبور کردهاند، و در بسیاری از این کشورها مجموعههای بزرگ کارگری جای خود را به ساختارهای «بانک ـ بیمه ـ خدمات» دادهاند. با این وجود اگر فرهنگ کارگری در جامعه تضعیف شده، تضاد یقهسپیدها با مراکز تصمیمگیری سرمایهداری همچنان محفوظ مانده. این «تضادها» را اگر دیروز کارگر اداره میکرد، امروز کارمند به آن تداوم میبخشد.
خلاصه بگوئیم، آنچه از اهمیت برخوردار است دمیدن در بوق «تضادها» نیست؛ «تضادها» را میباید در مسیری رهنمون شد که بازدهی برای گروههای اجتماعی داشته باشد. به طور مثال، اگر سرمایهداری به کار و کارگر به عنوان گاوشیرده مینگرد، عملکرد تشکیلات کارگری باید بتواند سرمایهدار را به گاوشیرده کارگران و حقوقبگیران تبدیل کند. و پیروی از چنین برخوردی مسلماً از رهنمودهای «فروپاشانندهای» که از طرف گروههای به اصطلاح «چپگرا» در محیطهای کارگری ایران مدروز شده ـ هر چند این گروهها در عمل همیشه زمینة حاکمیت راستافراطی را در ایران فراهم آوردهاند ـ بسیار مشکلتر است.
شاید امروز این امکان به تدریج در کشور ایران فراهم میآید که تشکیلات کارگری بجای فروافتادن در منافع ایدئولوژیک افراد و گروههائی که ارتباط زیادی هم با مسائل کارگری ندارند، تلاش خود را هر چه بیشتر در مسیر حمایت از منافع صنفی، واقعی و ملموس طبقة کارگر، در تضاد با طبقة حاکمة وابسته به سرمایهداری به کار اندازد. اگر چنین فرصتی دست دهد، میباید از تمامی تحرکات کارگری در کشور حمایت کرد. ولی فراموش نکنیم که حاکمیت دستنشانده تمامی قدرت تبلیغاتی خود را به کار خواهد گرفت تا از تحرکات مشروع کارگری عوامل سیاسی بسازد. همانطور که پیشتر نیز گفتهایم، براندازی یک رژیم سیاسی دستنشانده، زمانیکه در برابر ملت به زانو در آمده، بیشتر از آنچه نیازهای ملت را بازتاب دهد، نیازهای محافل حاکم جهانی را منعکس میکند. و تمامی رژیمهای سیاسی دستنشانده، پیوسته زمینة فروپاشاندن نظامهای خود را آماده نگاه میدارند. به همین دلیل است که میباید در تحرکات کارگری هوشیاری زیادی نشان داد، چرا که در غیراینصورت این تحرکات به سرعت میتواند از سوی گروهها و تشکیلاتی به جانب نوعی براندازی سازمانیافته سوق داده شود. گروههائی که حتی در صورت پیروزی، تغییر ملموسی در شرایط واقعی نیروی کار در کشور پیشبینی نکردهاند. اینجاست که هوشیاری و موقعشناسی یک طبقة اجتماعی میتواند در شطرنج سیاسی کشور مهرهها را در چارچوب منافع همین طبقه بر شرایط تحمیل کند؛ منافعی واقعی و نه صرفاً «شعار» منافع! درونی کردن «گفتمان» کارگری به معنای تبدیل آن به گفتمان کارگران و دور کردنش از گفتمان کسانی است که خود را «رهبران» کارگران مینامند. و چنین شرایطی تاکنون برای کارگران ایران فراهم نشده. به عبارت دیگر، این جبههای است که طبقة کارگر ایران تا به حال پای به آن نگذاشته. پیروزی در این جبهه ذکاوتی میطلبد که در کمال تأسف تاکنون از طرف گروههای کارگری و یا تشکیلات حامی مطالبات کارگران در کشور بروز نکرده!
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر