از قدیم و ندیم گفتهاند، «مارگزیده از ریسمان سیاه و سپید میترسد»؛ ولی برای ما ایرانیان، ملتی که به معنای واقعی کلمه مارگزیده هستیم، ریسمان سیاه و سپید نه تنها حکم مار، که حکم چند دهة دیگر سرافکندگی، سرکوب و درماندگی خواهد داشت. امروز با کمی دقت در احوال آنچه در جهان سیاست داخل و خارج میگذرد، هر نانحلال خوردهای از خود خواهد پرسید، «در پس پردة سیاست ایران چه خبر است؟» ولی متأسفانه، این سئوال را کسی «پاسخ» نخواهد داد؛ نخست به این دلیل که آنان که «مطلعاند» خود از دور دستی بر این آتش گرفته، در انتظار «پاداشهایشان» دقیقه شماری میکنند، و مسلماً از چند و چون آن ملت را خبر نخواهند کرد. از سوی دیگر، آنان که از این «خوان یغما» همچون ما بینصیباند، میباید صرفاً بر اساس حدس و گمان، و با تکیه بر استنتاجهائی «منطقی» از رخدادها، در پی کشف «حقایق» باشند. و همه میدانیم که کشف حقایق در جهان پر تلاطم سیاست به هیچ عنوان از موضع یک ناظر بیطرف کاری سهل و آسان نیست.
ولی چه باید کرد؟ دست روی دست بگذاریم و منتظر بمانیم که در انتهای این خط سیاستگذاری پنهان، باز هم آخرین گروهی که از جریانات «پشتپرده» با خبر میشود «ملت ایران» باشد؟ باز هم تا چشم بر هم زنیم، همة مهرههای شطرنج سیاست کشور را اجنبی با کمک وطنفروشانی بر ما حاکم کند که از ایرانیت «ظاهری» بیش ندارند؟ باز هم آخرینهائی باشیم که «خردجالهائی» نظیر حاجروحالله، خاتمی و دیگران را با انگشت نشان دهیم و بگوئیم، «مردم آگاه باشید! جو فروشان گندم نما هم ایناناند؟» اگر در گذشته چنین شد، اینبار نباید چنین شود، چرا که اگر ملت ایران بار دیگر آرایش تحمیلی مهرههای سیاسی کشور را بدون آگاهی و اعمال نظری دمکراتیک و فراگیر «قبول» کند، فقط میتواند بر دورهای دیگر از اسارت، فقر و سرکوب خود صحه گذارد! چرا که تجربه کردیم و دیدیم که با نظم استعماری، آنزمان که سازمان یافت، دیگر نمیتوان جنگید، و اگر پای در این مرداب گذاردیم، جز قبول شرایط حاکم هیچ نمیتوان کرد.
امروز شاهدیم که جناحهای مختلف سیاسی در قلب نظام حاکم بر ایالات متحد، بر سر تقسیم غنائم در کشور ایران به جان یکدیگر افتادهاند. گذشته از آنچه «بحرانهستهای» لقب گرفته، که در واقع، زمینة گفتگو و چانهزنیهای سیاسی در محافل مختلف جهانی جهت «تقسیم عادلانه» ثروت کشور ایران میان قدرتهای استعماری است، موضعگیریهای رسانهها، دولت احمدینژاد، و آتشبیاران معرکة «ارباباناستعمار» به صراحت نشان میدهد که آیندة سیاسی کشور در چند گاه آینده «رقم» خواهد خورد. سفر آشکار و پنهان «مقامات» ایالات متحد به تهران، که آخرین نمونهاش جناب آقای رابین بودند، نشان میدهد که گفتگوهائی در پس پرده در جریان است. آقای رابین، که به گفتة سایتهای خبری ایالات متحد برای دیدار «خواهر زن» محترمهاشان به تهران رفتهاند، معلوم نیست از این سفر، برای حاکمیت آمریکا چه سوغاتی به ارمغان خواهند آورد!
از سوئی، تا چند روز دیگر شاهد حضور سردار «فریبکاری» ـ سیدمحمد خاتمی ـ در کشور انگلستان هستیم. و در شرایطی که دولت احمدینژاد، آنچنان در مسیر سرکوب ملت ایران پیش میتازد که حتی در زمان حیات حاجروحالله نیز سابقه نداشته، سردار فریبکاری میباید به یمن یک «سخنرانی»، خارج از تمامی وابستگیهایش به یک هیئت حاکمة خونریز، سرکوبگر و فاشیست، از دانشگاهی در کشور انگلستان «دکترای افتخاری» نیز دریافت کند! اگر این یک توطئه بر علیه ملت ایران نیست، هر نامی که دوست دارید برای آن انتخاب کنید!
از زمانی که برنامهریزیهای مضحک «قهرمانسازی» در تهران آغاز شد، و افرادی با پروندههائی چندین و چند ساله از خدمات شایستة امنیتی، از درون حکومت اسلامی، سر از اروپا در آورده، نویسنده، طنزنویس، وبلاگنویس، هنرمند و غیره شدند، و محافل پنهان و آشکار استعماری با حمایت از اینان هر روز صفحهای به صفحات «فضیلتهای» فرضیشان اضافه کردهاند، دیر زمانی نمیگذرد. ولی چشمانمان را باز نگاه داریم، چرا که اینان، این «روسپیان» جهان استعمار تنها مهرههائی نیستند که برای فروپاشاندن منافع ملت ایران به صفحة شطرنج سیاست آورده شدند؛ مهرههائی بسیار پرشمارتر از اینان در صفوف دیگری دستاندرکاراند! نامهائی گاه آشنا، و گاه ناآشنا که فاصلة میان سایتهای سازمانهای اطلاعاتی رژیم فاشیستی آخوندی و سایتهای «دمکرات»، «لیبرال»، «چپ» و غیره را یکشبه طی کردهاند! بیشک استعمار اینبار نیز در جستجوی یک «صورتبندی» جادوئی است، از همان نوع که نهایت امر به غائلة 22 بهمن رسید، از همان نوع که تمامی ملت ایران، از ساواکی گرفته تا درباری، از آخوند گرفته تا تودهای و ... یکشبه «انقلابی» شدند! اگر آنچه را که امروز میگذرد قبول کنیم، باید اذعان داشت که اگر اینهمه «نویسنده»، «فیلسوف»، «صاحبنظر»، «حکومتی»، «اطلاعاتی» و ... با این حکومت استبدادی اسلامی مخالف بودهاند، 28 سال حاکمیت نکبتبار آخوند، بازاری، خردهکاسب، لات و چاقوکش را چه کسانی بر تاریخ ملت ایران تحمیل کردند؟
امروز شاهدیم که پس از موضعگیریهای جیمی کارتر، آدمکشی که جنگ خونین بیروت فقط یکی از «شاهکارهای» سیاسی او به شمار میآید، و اظهارات ایشان در مورد «نژاد پرست» بودن حاکمیت اسرائیل، سگهای دستآموز، «ایرانینما»، و درندة حاکمیت آمریکا، روی خطوط اینترنت در قالب «مقالات»، در حمایت و یا تکذیب این «مردک» آدمکش، دندان به یکدیگر نشان میدهند. باید پرسید دعوا بر سر چیست، بر سر جیمی کارتر؟ مسلماً خیر! دعوا بر سر خوان نعمت این ملت غارت شده است، خوانی که هر یک از این سگان هار در رویاهایش بر سر آن، شکم کارد خوردهاش را میچراند! باید از این «نویسندگان» پرسید، آیا ایرانی در شرایطی قرار گرفته که «نگران» و «دلواپس» کشور اسرائیل و یا ملت فلسطین باشد؟ و اظهار نظر به نفع این و یا آن یک کند؟ به نفع اسرائیلی که گویا یک «دمکراسی» است، و یا فلسطینی که گویا دارائی ملت ایران را هم به زعم بعضی «غارت» کرده؟ ایرانیان نیک میدانند که توان مالی و موجودیت این کشور را چه کسانی به غارت بردهاند، و همین ایرانیان میداند کسانیکه تحت عنوان قلمی کردن «مقالات»، آدرس عوضی میدهند، جملگی نوکران همین آمریکا هستند!
ایرانی به حکم تاریخ، اینبار در مسیری گام نخواهد نهاد که استعمار آنرا در تاریخ برایش «محتوم» تلقی کرده. با فروپاشی دیوارههای امنیتی جنگسرد، ایرانی این کشور را از چنگال استعمار و نوکران رنگارنگ آن آزاد خواهد کرد. آنها که باور ندارند، آنها که نمیخواهند چنین روزی را به چشم ببینند، بدانند که این مهم جامة عمل خواهد پوشید؛ و ما ایرانیان به آیندگانمان خواهیم گفت که در چنین روزهائی بود که تاریخ استعماری در این مملکت برای همیشه ورق خورد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر