سالروز هشت مارس را به همة باباشملها، خالهخانباجیها، اوباش بازار، آخوندها و خصوصاً اراذل احمقی که در بزرگداشت روز زن، از نقش مادر و دوشیزه تجلیل فراوان به عمل میآورند، تسلیت میگوئیم. بله، «روز جهانی زن» برای سخنگویان «جنبش» مخالف حکومت اسلامی، که همه یک تیتر مکشمرگما هم به دمب خود بستهاند، دقیقاً حکایت همان تلویزیونی را پیدا کرده که چندی پیش در قفس شامپانزهها گذاشته بودند.
در یکی از دانشگاههای آمریکا، برای تجربیات روانشناسانة حیوانی، چند دستگاه لوازم برقی خانگی را در قفس شامپانزهها میگذارند. شامپانزهها مدتی با این وسائل ور میروند، بعد هم شامپانزة «اعظم»، که حتماً نقش «رهبرفرزانه» را در قفس بازی میکند، به عادت معمول و جهت تأئید «مالکیت» خود بر «شیئی» عجیبی که در مقابلش قرار گرفته، مفصلاً به تلویزیون میشاشد! از قضای روزگار تلویزیون به برق وصل بود، چرا که گروه محققین، شامپانزهها را خیلی خوب «تربیت» کرده بودند! و منتظر بودند که حداقل یکی از آنها دکمة تلویزیون کذا را امتحان کرده و آنرا روشن کند! ولی از آنجا که بخت یار نبود، در هنگام شاشیدن «مقام معظم» تلویزیون هم اتصالی میکند و ایشان را با تخم و خایة ذغال شده به بیمارستان میبرند.
همانطور که مثال بالا نشان میدهد هر چیزی «کاربردی» دارد. و اگر افراد در برابر پدیدهای قرار گیرند که کاربردش را نشناسند، دقیقاً حکایت شاشیدن شامپانزه به تلویزیون میشود. حال تخم و خایة خودشان به جهنم، با این باباشمل بازیها فرصتهای ایرانیان را هم برای رهائی از دست استبداد آخوندی میسوزانند. وقتی میگوئیم این اوپوزیسیون دنبالة همین حاکمیت روضهخوانها است، ملتفت باشیم، اصلاً گزافهای در کار نیست. اینها نه تنها همه از یک دست واحد تغذیه میشوند، که اگر چشم دل باز کنیم، حرفهایشان هم هیچ تفاوتی با حکومت اسلامی ندارد. دعوای این جماعت بر سر این است که کدام گروه را استعمار به کارگزاری قبول کند؛ دست به سرش بکشد؛ حمایتاش کند و به قولی «پیش بیاندازتاش»! ولی مسلماً اینها مشکل ملت ایران نیست.
همانطور که میدانیم روز 8 مارس ارث پدری چپنماها هم هست! اینها که در حکومت 80 سالة بلشویسم «انقلابیشان»، سایة یک زن را هم در مواضع تصمیمگیری در «پولیتبورو» تحمل نکردند، آزادی زنان را خیلی «گرامی» میدارند! احدی هم حق ندارد از عملکردشان در مورد آزادی زنان «ایراد» بگیرد. اگر ایراد گرفتید میدهندتان دست بریا، رئیس پلیس استالین، تا حسابی مواضع دمکراتیک خلق را به شما یادآوری کند! بله، امروز از روی اتفاق سری به سایت «نئوتودهایها» یا همان اکثریتیها زدم. از شما چه پنهان اینها یک «جاوا فلاش» باستانی دارند که فکر میکنم «لیاخوف» روس شخصاً آنرا درست کرده باشد. هر سال، چند روز به 8 مارس مانده، برای بزرگداشت «روز جهانی زن» فلاش «لیاخوف» را میچسبانند بالای سایت! که از قدیم گفتهاند: «دوست دوست را یاد کند یک هل پوچ!»
مقاله و تحلیل و نگارش و شعر و هنر و ... غیره هم در این بزرگداشت جائی ندارد. به غیر از علیامخدره شیرین عبادی که او نیز پشتقبالة حزب توده افتاده، تو گوئی زن دیگری در این کشور زندگی نمیکند. همان یک فلاش که هر سال چند روز آن بالا چشمک میزند، با چند سخنرانی از شیرین عبادی ثابت میکند که چپنماها از بدو تولد طرفدار آزادی زنان بودهاند! حال ببینیم این «هلپوچ» اصلاً چیست؟ هل کذا از چند عدد عکس تشکیل شده، که از روزالوکزامبورگ بینوا شروع میشود و به مبارزات «زنان ایران» در حکومت اسلامی ختم میگردد! همان مبارزاتی که در قالب مخالفت با چادر و روسری و مانتو و کثافت و ادبار و صیغه و چندهمسری و زنستیزی و خلاصة مطلب در رد «آخوندبازی» به راه افتاد و تحت نظارت متولیان حرم مطهر حاجممد شاشنژاد سرکوب شد، و اینک سی سال آزگار است که روزمرة زن و مرد ایرانی را قوانین جاهلیت عرب رقم میزند!
البته آنروزها «چپ»، از مطالبات زن جماعت بیزار بود، حمایت جای خود دارد! «فلاششان» را گذاشته بودند آنجا که دوست و دشمن را مینشانند! اینها همه حامیان حاج روحالله بوده، آمادگی خود را اعلام کرده بودند تا حاجآقا با یک مشت آهنین استعمار را خرد کند! قرار شده بود که بعد از مشت حاجآقا، زنان را «آزاد» بکنند!
البته از قدیم گفتهاند، «حرف مرد یکی است!» و به همین دلیل هم نویسندگان مجرب و قادر و قابل «جنبش اکثریت» درست زیر همان «فلاش» کذا یک مقاله با «قلمی زرین» نگاشتهاند ـ عکس قلم را هم حتی چاپ کرده بودند ـ که در آن از تمامی ملت ایران دعوت میشد در «انتخابات» حکومت اسلامی شرکت فعال داشته باشند، تا خامنهای شکست بخورد:
«آنان [جبهة ولی فقیه] بهتر از هر کسی میدانند که هر یک از کسانی که از شرکت در انتخابات مجلس سرباز زده بودند در صورت رفتن به پای صندوق رای انتخابات ریاست جمهوری به نامزد یا نامزدهای آنان رأی نخواهد داد.»
البته از نظر دستورزبان فارسی، ویراستاری این مطلب را حتماً «لیاخوف» بر عهده گرفته، چرا که زمان و فعل و فاعل جمله در «ابهام» عجیبی دست و پا میزند، ولی بگذریم! ما که نباید از این حرفها بزنیم! «مبارزه» میکنند آقا! این قرتیبازیها، عین «من چادر سرم نمیکنم»، مال بچههای ننر شمال شهر است! تودهها میرزمند؛ تودهایها هم میرقصند! خوشرقصی برای نوکران آمریکا در تهران میکنند!
اصلاً از شما چه پنهان، در زبان شیرین فارسی «هل» نامهای دیگری هم دارد. مثلاً در بعضی مناطق به آن «قاقلة صغار» میگویند. ما فکر میکنیم که مقصودشان باید همان «غائله ـ تغار» باشد. به این معنا که غائله به راه میاندازید تا تغار بر زمین افتد و با ماستاش لیاخوف «فلاش» درست کند بگذارد توی سایت شما!
ما هم در همینجا مواضع ضدامپریالیستی و خلقی خود را رسماً اعلام کرده میگوئیم، آزادی زن نه شعر است و نه ادبیات؛ نه مقاله است و نه سیاست است و نه اقتصاد! آزادی زن همان آزادی انسان است از بند تحمیلهای انسانی دیگر. حال این «تحمیل» اگر از سوی «انساننماهائی» از قبیل چپنما و آخوند و تیمسار و پاسدار و ساواکی و شاه و شیخ هم بیاید برای ما که به انسان معتقدیم همان «تحمیل» باقی خواهد ماند. ما این روز را نه به دوشیزگان تبریک میگوئیم و نه به بانوان! از ریخت این لیاخوف پدرسگ هم اصلاً خوشمان نمیآید. امروز متعلق به همان زنانی است که صاحب پیکر خود، احساسات خود، آمال و آرزوهای ویژه و زنانة خود هستند. و از قضای روزگار این انسانها برای آنکه به اوباشی که در بالا آوردیم آزادی خود را یادآور شوند، فقط همین یک «روز» را دارند. این روز بر آزاد زنان فرخنده باد.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر