در شهر رم، پایتخت ایتالیا، امروز همایشی با شرکت شمار بسیاری از کشورهای جهان به همراهی سازمان ملل، جهت بررسی بحران لبنان صورت میگیرد. ولی بررسی یک بحران، و ارزیابیهای مختلف جهت خروج از آن، مسلماً میباید به صورتی عاقلانه صورت پذیرد، در حالیکه، شرایط و روحیهای که بر فضای این گردهمآئی حاکم است نشان میدهد که صرفاً بار دیگر قدرتهای تعیین کننده قصد تحمیل نسخههائی از پیش نوشته شده بر ملتهای منطقه را دارند. در میان غایبان این گردهمآئی میتوان از مهمترین همسایة لبنان، کشور سوریه نام برد، و این در حالی است که کشور ایران، به عنوان مهمترین و کلیدیترین کشور منطقه که، در تبلیغات کاخ سفید «آتش بیار» و «جنگافروز» همین منطقه نیز معرفی میشود، در این کنفرانس شرکت ندارد!
چند روز پیش، زمانی که ارتش اسرائیل، بار دیگر حملهای «سبعانه» به کشور لبنان را آغاز کرد، بسیاری از ناظران معتقد بودند که در پس این حمله چند هدف دنبال خواهد شد. نخست، سخن از ارائة بهانهای جدید به ایالات متحد جهت حضور در لبنان تحت عنوان «ارتش حافظ صلح» به میان آمد. در گام بعدی، گروهی از ناظران تمایل اسرائیل و آمریکا را برای منحرف کردن افکار عمومی مردم جهان ـ بخوانید کشورهای غربی ـ از شکستها و بحرانهای فزایندة «پیکنیکهای خونین» در افغانستان و عراق را متذکر میشدند. و چند روز پیش برخی از رسانههای مهم جهان صریحاً سخن از «تلاش برای فروپاشی حزبالله» به میان آوردند. تمامی این اهداف میتواند در چنین حملاتی مورد توجه قرار گیرد، ولی باید بر یک واقعیت تأکید کنیم، و آن اینکه، تمامی اهدافی که در مطبوعات و رسانههای جهان تحت عنوان اهداف فرضی اسرائیل مورد بحث قرار گرفت، در ابعاد و زوایائی مطرح شدهاند که میتوان آنها «سنتی» تلقی کرد.
به عبارت دیگر، رسانهها با ارائة چنین «تحلیلهائی» در واقع، قصد ترسیم دوبارة مسائل منطقه در چارچوب منافع «سنتی» اسرائیل را داشتند؛ حملات برقآسا «تساهال»، حمایتهای مستقیم از جانب ایالات متحد، حمایتهای غیرمستقیم از طرف کشورهای اروپای غربی در سطوح مختلف دیپلماتیک، سازشهای پنهان با روسیه، و نهایت امر قرار دادن کشورهای منطقه در مقابل «عمل انجام شده»! این همان شیوة «سنتی» سیاستگذاری در منطقة خاورمیانه، طی60 سال گذشته است.
ولی بر هر شیوة سیاستگذاری، نهایتاً نقطهای پایانی میتوان متصور بود، اینبار نیز شاهدیم که تبلیغات رسانهای روی به وانمود کردن مسائل در ابعادی دیگر دارند، و «نشان» میدهند که بازیگران این سیاستگذاری دیگر نمیتوانند جهت اجرای اهداف خود تضمینهائی به دست آورند! رسانهها در میان اخبار خود این مطلب را تلویحاً اعلام میکنند که حملات موشکی در قلب خاک اسرائیل، که تحت عنوان «حملات موشکی حزبالله» معرفی میشود، نمایهای از یک سیاست قدرتمند، در صحنة جهانی است که، دیگر تمایلی به فرو افتادن در «حوض» دیپلماسی سنتی «تلآویو ـ واشنگتن» از خود نشان نمیدهد! این رسانهها باز هم تلویحاً عنوان میکنند که این «سیاست» میتواند همزمان هم موشکباران کشور اسرائیل را به نام «حزبالله» صورت دهد، هم در کنفرانس «بینالمللی» رم در کنار رقبای جهانی خود بر سفرة «صلحطلبی» بنشیند، و هم نهایت امر پس از به دست آوردن مطالبات دیپلماتیک، استراتژیک و احیاناً مالی، قادر خواهد بود بدون هیچگونه «چشمداشتی» عقب نشسته، صحنة «صلح و جنگ» را به ارتش رسوای ایالات متحد و کشور بیآبروی اسرائیل بسپارد! امتداد این «برخورد منطقی» به این نقطه میرسد که، این سیاست صرفاً میتواند به «پیشفرضی» در همکاری روسیه با گروه کوچکی از اقمار اروپائیش تکیه داشته باشد!
دنبال کردن موضعگیریهای رسانهای به این نتیجهگیری منجر میشود که، ایجاد ارتباط «صوری» نظامی میان «حزبالله» و ایران، ارتباطی که صرفاً بر هیاهوی رسانههای جهانی تکیه دارد، یک عمل صرفاً تبلیغاتی است، چرا که ایران در این درگیری عملاً خارج از گود سیاست ایستاده، و در واقع، پس از آغاز عملیات اسرائیل در مرزهای لبنان، حوادث گوناگون سیاسی در سطح منطقه نشان میدهد که نه تنها ایران هیچکاره است که تنها «پیش فرض» دیپلماتیک قابل تکیه همان همکاری روسیه و اقمار اروپائی آن جهت گیر انداختن واشنگتن میتواند باشد! موفقیتهای چشمگیر آمریکا در منزوی کردن طرفهای «ظاهراً» درگیر در جنگ لبنان: حزبالله و سوریه، از کنفرانس صلح رم را نیز باید همزمان به معنای عدم حمایت روسیه از این گروهها مورد تحلیل قرار داد. از طرف دیگر تلاشهای حکومت ایران، که به صورت سنتی در میانة نبرد «روسیه ـ آمریکا» گیر میافتد، همان فرار به آغوش روسیه و اجتناب از انزوائی است که آمریکائیان برایش پیشنهاد میکنند، ولی این انزوا هر روز بیش از پیش غیر قابل اجتناب شده، و عدم پذیرش متکی، وزیر امور خارجة ایران در دهلینو، نشان داد که اقمار نوین سیاست روس ـ هند بیشک یکی از برجستهترین آنان است ـ نمیخواهند با کارت بازندة «حکومت اسلامی» به صحنة دیپلماسی جهانی گام بگذارند.
ولی اگر بر اساس این هیاهوی تبلیغاتی پوشالی، سوریه، حکومت اسلامی ایران و حزبالله میباید از صحنة دیپلماسی فعال منطقه خارج شوند، چه کشورهائی میباید به عنوان طرفهای «فعال» پای به صحنه گذارند؟! در چند روز گذشته صرفاً شاهد مانورهای عربستان سعودی هستیم، که در چارچوب سیاستهای نوین منطقهای، وزیر امور خارجة خود را نخست به واشنگتن و سپس به مسکو اعزام میدارد. و همزمان، برخی مطبوعات ایران، به بهانة حمایت از ملت «مظلوم لبنان»، حملات شدیدی بر علیة عربستان سعودی آغاز میکنند، ولی هم عربستان سعودی و هم ایران هر دو میدانند که، موضعگیریهای حجاز صرفاً دیپلماتیکاند؛ عربستان سعودی به هیچ عنوان قادر نخواهد بود خلاء ایجاد شده از خروج کشورهائی چون ایران را در منطقه پر کند.
در اینصورت، واقعیت امر را میباید خارج از تمامی این هیاهوهای تبلیغاتی دنبال کرد. دولت نومحافظهکاران در واشنگتن قصد آن دارد که بر شکست مفتضحانة خود در افغانستان و عراق سرپوش بگذارد، و روسیه به دلیل شرکت فعال در این «پیکنیک خونین» سعی تمام دارد که این «مهم» را در چارچوب منافع واشنگتن به «منزل» رساند! امروز، عملکرد دولت روسیه را میباید در دستیابی به اهدافی درازمدت مورد بحث قرار داد. تلاش روسیه، از طریق حمایتهای گسترده از سیاستگذاریهای ایالات متحد در منطقه، صرفاً تلاش برای در قدرت نگاهداشتن نومحافظهکاران در واشنگتن است. نومحافظهکارانی که به دلیل حمایتهای استراتژیک پوتین از مواضع ضدانسانیشان، تا به امروز توانستهاند به موفقیتهای چشمگیری نایل آیند، و نه تنها در آسیای مرکزی، که در بطن خاورمیانه نیز صدها هزار نیروی نظامی پیاده کردهاند. اگر این «نومحافظهکاران» در پیشبرد منافع خود دچار بحران شوند، پر واضح است که دولت «دیکتاتوری» کلنل پوتین نیز با آنان به قعر چاه سقوط خواهد کرد.
با در نظر گرفتن این واقعیات است که میتوان به صراحت عنوان کرد که جنگ لبنان، نه جنگ حزبالله و اسرائیل، که جنگ جانشینان جورج بوش با مجموعه سیاستهای «واشنگتن ـ مسکو» است، سیاستهائی که سقوط عنقریب آنها، امروز به صورت جنگی غیرانسانی بر علیه ملت لبنان «تجلی» یافته.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر