با جدیتر
شدن فعالیتهای انتخاباتی برای تعیین ریاست قوة مجریة حکومت اسلامی، محافل مختلف
در داخل و خارج به تدریج حملات تبلیغاتی به فضای سیاسی ایران را آغاز کردهاند. همانطور
که در میعادهای سابق نیز شاهد بودیم، این «حملات»،
در خارج از مرزها منجر به افزایش نقشپذیری بلندگوهای آشکار و پنهان حکومت
اسلامی شده است. خلاصه، چه آنها که به عنوان نویسندگان «مستقل» قلم میزنند، و چه سایتهای رسمی دولتهای بیگانه، جملگی سعی دارند به نوبة خود موجهای
«انتخاباتی» کشور را تشدید کنند. ولی در داخل ایران، به
دلیل ملاحظات امنیتی حکومت اسلامی، این
«هیاهو برای هیچ» با راهبندهای جدیتری روبرو شده. اینجاست
که حکومت با وارد کردن عناصر امنیتی و ساواکی به صحنة «تحلیلهای» سیاسی، تلاش میکند
هم فضا را تا حد امکان تحت کنترل نگاه دارد و هم به نوبة خود به آنچه در سیاستهای
استراتژیک ابرقدرتها از اهمیت برخوردار شده، یعنی
به «هیاهوی انتخاباتی» در رژیم ملائی دامن بزند. ارائة تحلیلهای «اصولگرایان» و یا آنانکه خود
را حامیان «جریان انقلاب» مینامند، به
ویژه در شبکة راستگرایان افراطی محفل «شیخوشاه»، یعنی فارسنیوز بیدلیل نیست!
ولی پیش از
بررسی ابعاد تبلیغاتی حکومت اسلامی و همیاران فرامرزیاش، نخست
میباید در مورد «مکانیسم قدرت» در این حکومت به توافق رسید. چرا که،
مسلماً آنانکه هنوز در یوتوپیای «مردم» نشستهاند، و جریانات کودتائی 22 بهمنماه 1357 را به
«خواست مردم» و تمایلات «اسلامی و خلقی» و غیره محدود میکنند، با تحلیلهای ارائه شده در این مقال مخالفت
خواهند داشت. نتیجتاً یکبار دیگر مواضعمان
را روشن میکنیم. بحرانی که به کودتای 22
بهمن انجامید نه در اختیار «مردم» بود، و
نه عوامل داخلی ـ احزاب رنگارنگ و خلقالساعه، حوزههای علمیه، گروههای مسلح و فدائی و مجاهد و غیره ـ در شکلگیری
آن نقش سرنوشتسازی ایفا کردهاند. این
هیاهو ریشه در تعهدات استراتژیک ایالات متحد و همیاران اروپائی و آسیائیاش در
مرزهای جنوبی اتحاد شوروی سابق داشت، و
همانطور که دیدیم به قول جمکرانیها در همین مسیر نیز «مهندسی» شد! بارها گفتهایم، باز هم میگوئیم، «قدرت» به صورت «مسالمتآمیز» تفویض نخواهد
شد؛ خصوصاً قدرت استعماری که بر سرنیزة
ارتش، نیروهای امنیتی و پلیس دستنشانده تکیه دارد. در
تحلیلهای سیاسی در نظر گرفتن این اصل اساسی الزامی است.
اگر در
مورد مکانیسم قدرت به توافق برسیم، مسئلة بررسی تحولات تاریخی پس از 22 بهمن 57
سادهتر خواهد شد. با نیمنگاهی به این روند میبینیم، کودتائی
که روز 22 بهمن 57 به اینصورت چشم به جهان گشود، پای در مسیری گذاشت که پیشتر نیز رژیم کودتائی
28 مرداد پیموده بود. به عبارت
دیگر، سرکوب تدریجی کلیة مخالفان، حذف آزادیهای اجتماعی به صورتی حتی گستردهتر
از سابق، رواج شخصیتپرستی، متورم کردن ساختار دولت فاسد و وابسته، پر کردن زندانها از چپگرایان، روشنفکران، هنرمندان و ...
و اینهمه نه تحت عنوان «سلطنت کوروش کبیر»، که اینبار به بهانة فراهم آوردن زمینه برای
تحقق «جامعة آرمانی اسلام!» خلاصة کلام از نخستین دقایق، دم
«فاشیسم دستنشانده» از زیر عبای محفل «شیخوشاه» بیرون زده بود.
ولی این
اصل را نیز نمیباید فراموش کرد که در هر حال،
مکانیسم قدرت نیازمند «بازسازی» است.
اگر طی سالهای نخست، کودتاچیان اسلامگرا با چند آیه قرآن در یک دست و
آفتابهای در دست دیگر، برای ملت ایران رِنگ «امام، امام» میگرفتند و خوشخیالها را به رشد و
اعتلای جهان اسلام امیدوار میکردند، این
ابزار جادوئی، یعنی آفتابه و آیه، پس از
گذشت چند سال فرسوده شد. در نتیجه،
پس از مرگ خمینی و فروپاشی
اتحادشوروی، در قلب همین مکانیسم فروپاشیدة «آفتابه و آیه»
شاهد ظهور پدیدهای شدیم که «اکبرشاه» نام گرفت: اکبر هاشمی
رفسنجانی بهرمانی!
وظیفة اصلی
«اکبرشاه» و باند همراهاش نشاندن «لیبرال ـ
فاشیسم» بجای مکانیسم فاشیسم تودهای و خلقی، یادگار
دوران جنگ تفریحی و دولت میرحسین و جفنگبافیهای روحالله خمینی بود. حکومتی
که با این روند شکل گرفت، محافل
«سرداران» و فراماسونری اسلامی و مکتبی را در کشور فعال کرد، و اغلب
اوباشی که بعدها در این حکومت «جاافتادند»، نظیر قالیباف،
محسن رضائی، علیخامنهای، ولایتی، متکی و
... جملگی از نوچههای همین جریاناند.
ولی گسترش
سیاستهای جهانی روسیه، مکانیسم «لیبرال ـ فاشیسم» آمریکا و انگلستان را در ایران ناکارآمد
کرد. هاشمی رفسنجانی و باند وی که توسط شبکة استعماری
در واقع جهت گذار از دوران رضاشاهی به آریامهریسم به میدان آمده بودند، به سرعت از حیضانتفاع ساقط شدند، و کار به «اصلاحات» کشید! هر چند واژة «اصلاحات» از منظر تاریخی در حوزههای
آخوندی رایج بوده، در دوران جدید، اوجگیری نیاز رژیم ملائی به «اصلاحات» را میباید
از نو تعریف کرد! اصلاحات به این معنا
بود که میبایست هم از دوران رضاشاهی که روحالله خمینی نماد آن به شمار میآمد
پای بیرون گذارد، و هم از آریامهریسم
ارمغان رفسنجانی فاصله گرفت!
و خصوصاً
از منظر انگلستان میبایست سیاستی نوین در جنوب روسیه حاکم میشد؛ ملاممد
خاتمی و باند اصلاحاتچیهای وی مأمور اجرای این سیاست نوین بودند. کشور
ایران در این مرحله عملاً پای در جبهة «انگلیس ـ انگلیس» گذارد. و برخوردهای قهری و آشوبطلبانة گروههای
وابسته به سفارتخانة انگلستان با یکدیگر تبدیل شد به اهرمهای سیاستگزاری در کشور
ایران! به عبارت دیگر،
و به صورتی «منطقی» اصلاحات پیشنهادی از
برخورد «نیروهای خودسر» با عوامل دولت دستنشانده فراتر نمیرفت!
ولی تصور
اینکه قدرت رو به رشد مسکو اجازه خواهد داد که انگلستان همچون دوران رضامیرپنج در
مرزهای جنوبی روسیه بساط «حکمرانسازی» به راه اندازد بسیار خام مینمود. چنین رویائی تحقق نیافت؛ جبهة «لندن ـ لندن» و هیاهوی اصلاحات با فرار
عوامل اصلی آن به انگلستان و آمریکا کارش به پایان رسید و سیاست مسکو از فرار و همچنین
ترور «شخصیتهای» کلیدی اصلاحات نیز جلوگیری به عمل آورد. اینان در تهران ماندند، و به دامان
حکومت ولایتفقیه آویختند! به این ترتیب،
ابزار هیاهوسازی پیرامون «آزادیخواهیهای» فرضی
اینان نیز به تدریج فروکش کرد.
احمدینژاد
در شرایطی پای به میدان گذارد که کار «اصلاحات» دیگر تمام شده بود و انگلستان
ناامید از «تغییر» سیاستهای سنتیاش، با
حمایت از وی خواهان بازگشت به دوران رضاشاهی بود! ولی در این میانه همه، حتی لندن گز نکرده جر دادند؛ بازتولید شرایط دوران خمینی دیگر امکانپذیر نبود
و تلاشهای احمدینژاد در دستبوسی از مقام معظم و «نوکری» در «معبد» شخصیتپرستی
از امام خمینی و خلقپروری و غیره راه بجائی نبرد. در نتیجه راه حل را در ایجاد تقابل دولت با علی
خامنهای دیدند.
به استنباط
ما، زمانی که میرحسین موسوی جهت بحرانسازی
پای به میدان «انتخابات» گذشتة حکومت اسلامی گذارد، روی میز طراحی انگلستان «پایان کار» اصلاحات اجرائی
شده بود؛ شانسی برای پیروزی میرحسین
موسوی وجود نداشت، چرا که انگلستان دیگر قادر نبود هزینهای معادل
دوران خاتمی را متقبل شود. سیاست استعماری در دوران آشوبهای «سبز» در این
خلاصه شد که چگونه میتوان از سرمایهگزاری چندین سالة سیاسی پیرامون «اصلاحطلبی»
بهرهبرداری «بهینه» صورت داد.
و این بهرهبرداری
بهینه چیزی نبود جز ایجاد آشوب، به راه
انداختن درگیریهای شهری، و خلاصه به راه
انداختن طوفان در لیوان آب؛ جهت سرکوب
ملت ایران. نوعی جبهة «لندن ـ لندن» به
راه انداختند، تا از این مفر هم تحت
عنوان «مبارزه» با دیکتاتوری، ملت ایران را تحت فشارهای بیشتری از نظر مالی و
اقتصادی قرار دهند، و هم با رفع مشروعیت
از حکومت، باجگیری هر چه گستردهتر از عوامل حکومت اسلامی
را در زدوبندهای مالی و اقتصادی گسترش دهند.
این روندی بود که «احمدینژاد 2»
با رضایت خاطر در آن گام برداشت و هنوز هم شاهدیم که قدم به قدم سیاستهای دیکته
شده را از جانب غرب دنبال میکند!
در دنبالة همین
«جریان سیاسی» است که امروز ملت ایران پای به میعاد دیگری در «انتخابات» حکومت
اسلامی میگذارد. در این مرحله بهتر است کمی از ابعاد متفاوت این
«انتخابات» سخن به میان بیاوریم. ابعادی
همچون سیاست داخلی، سیاست بینالملل؛ بعدهای اقتصادی، فرهنگی و نهایت امر نظامی و امنیتی!
در بعد
سیاست داخلی «قضیه» روشن است، چرا که هیاهوی پوچ و به راه انداختن «انتخابات»
در حکومتی که هیچ اهمیتی برای افکارعمومی قائل نیست، فقط و فقط به معنای قرار دادن علی خامنهای، ولی فقیه حکومت اسلامی و ابوابجمعی وی در
جایگاه «داوران غائی» و نهائی خواهد بود. هوچیهائی که با استدلالات دبستانی خود به نفع
حضور فعال در انتخابات این رژیم داد سخن میدهند، تلویحاً
چنین القاء میکنند که اگر علی خامنهای با انتصاب «شخصیتی» که اینان «برحق» میدانند
بر مسند ریاست جمهوری جمکران موافقت کند، دیگر حکومت اسلامی هیچ اشکالی نخواهد داشت! باید اذعان
کنیم که این نوع برخورد از پایه مشکلآفرین است. چرا که،
«شخصیتهای» پیشنهادی رژیم ملائی
جهت «اشغال» مسند ریاست جمهوری هر یک اتهاماتی جدی در زمینههای سیاسی، اخلاقی و حتی حقوقی و جزائی دارند؛ لاتوچاقوکشاند، و چنین رژیمی بدون یک «خانه تکانی» اساسی به
هیچ عنوان نمیتواند پای در مسیر مقبولیت نزد ایرانیان بگذارد. مشکل از
ایرانیان نیست، مشکل از کسانی میآید که
با نقاب «ایرانیات» و حمایت از منافع ملی،
برای بقاء آخوند و ملا و تداوم سیاستهای استعماری به قلمفرسائی و میدانداری
مشغولاند.
ولی بعد
سیاست داخلی، مسائل دیگری در زمینة سیاست خارجی و استراتژیک
پدید آورده. و بررسی این مسائل با صراحت بیشتری میتواند
نمایانگر وابستگی اوباشی باشد که شبکة حامیان «شرکت» ملت در این انتخابات را به
وجود آوردهاند. چرا که، ادامة این خیمهشببازی به این معنا خواهد بود
که گسترش روابط «مسکو ـ واشنگتن» در قلب تحولات اجتماعی ایران میباید حول سه
گزینه متمرکز شود: یا مسکو باید موجودیت
حکومت اسلامی را در مرزهای جنوبیاش قبول کند، یا باید
پروژة «سبز» ـ پروژة پیشنهادی انگلستان
جهت خروج بریتانیا از بحران منطقهای را بپذیرد،
و یا اینکه از صدور بحران سوریه به ایران و جنگ داخلی در مرزهای جنوبیاش
استقبال کند! خلاصه در هر سه گزینه نتیجه برای مسکو ناخوشایند
است، چرا که یا منجر به قبول حضور و
روسفید شدن حکومت قرونوسطائی ملایان در مرزهای جنوبیاش میشود، و یا
کار را به قبول شرایط جنگی در مناطق مسلماننشین سابقاً شورائی میکشاند! به عبارت سادهتر، «انتخابات» در حکومت اسلامی ابزاری شده جهت اعمال
فشار بر روسیه با هدف تداوم وضع موجود، یعنی ادامة سیاستهای منطقهای آمریکا و
انگلستان.
بعد مالی و
اقتصادی انتخابات جمکران نیز حائز اهمیت است.
هدف اصلی آمریکا و انگلستان از
دامن زدن به هیاهوی تبلیغاتی پیرامون انتخابات در این حکومت، ایجاد راهبند در برابر رشد سرمایهداری در
ایران باید تلقی شود. همانطور که بارها
عنوان کردهایم، سرمایهداری غرب با رشد
سرمایهداریهائی که خارج از حیطة نفوذش فعال میشوند به شدت برخورد خواهد کرد. حداقل
در تاریخ معاصر دو جنگ جهانی فقط و فقط جهت جلوگیری از رشد سرمایهداریهای متخالف
به ثبت رسیده. جنگی که غرب به هیچ عنوان
با اتحاد شوروی و چین مائوئیست نداشته و ندارد!
در شرایطی که مرزهای روسیه و کشورهای سابقاً شورائی به روی آبراههای جنوب
گشوده شده، مسکو منتفع اصلی از بازسازی تجارت جهانی خواهد
بود، و این مسئله کام غرب را تلخ کرده.
به همین
دلیل، جهت مسدود کردن مسیر دادوستدهای
تجاری ایران با طرفهای شمالی، انگلستان
و آمریکا نخست بهانهای به نام «عدم رعایت حقوق بشر» سر هم کردند. مسئلهای که متأسفانه در حکومت ملایان جمکران
کاملاً نیز صادق است. ولی غرب به سرعت
متوجه شد که برخلاف دوران «جنگ سرد»، دمیدن
در بوق «حقوق بشر» در شرایط نوین منطقهای ممکن است برای لندن و واشنگتن محظوراتی
جدی در دیگر کشورهای منطقه از جمله عربستان،
قطر، امارات و بحرین به وجود
آورد، در نتیجه پدیدهای «مندرآوردی» و
مضحک به نام «حقوقبشر اسلامی» از کهنه فروشیهای نیویورک سر بر کشیده، جایگزین اعلامیة جهانی حقوق بشر شد! ولی این
سنگر نیز به دلیل سقوط اسفبار اخلاقی واشنگتن در جنگهای استعماری افغانستان و
عراق از پایه فروریخت، و آن را با هیاهوی
کرکنندة پروژة هستهای جمکران جایگزین کردند. این
برنامه نیز شکست خورد، چرا که روسیه در برابر
آن مقاومت به خرج داد و عوامل و ایادی «اصولگرا و اصلاحطلب» که به عناوین مختلف
به آن دامن میزدند یک به یک از گردونه بیرون افتادند. به همین دلیل است که امروز نیاز لندن و
واشنگتن به ایجاد بحران پیرامون «انتخابات» در ایران به مراتب از گذشته جدیتر
شده، هر چند اینان ابزار چنین مانوری را نیز بیش از
پیش از دست دادهاند.
ستون اصلی تبلیغات
شبکة رسانهای غرب پیرامون انتخابات جمکران بر این ادعای پوچ تکیه کرده که بعضیها
نمیگذارند نامزدهای «مناسب» در این «انتخابات» شرکت کنند! حال این پرسش مطرح میشودکه این «نامزدها» از
نظر کدام سیاست «مناسب» به نظر میآیند؟ کسانی که دههها همکاران نزدیک خامنهای، احمدینژاد و رضائی و ... بودهاند، و امروز هم بدون مشاورت با یکدیگر آب به دهان
نمیبرند، «مناسب» تشخیص داده شدهاند! چه کسی ادعا کرده که میرحسین موسوی «محبوب» ملت
ایران است؟ روزنامة نیویورک تایمز یا حزب توده؟! به
صراحت بگوئیم، غرب نمیخواهد بین نیازهای
خود با نیازهای ایرانیان پلی ارتباطی برقرار کند.
امروز لندن
و واشنگتن با وقاحت تمام از تحریم ملت
ایران داد سخن میدهند و همزمان برای برگزاری «انتخابات آزاد» پستان به تنور میچسبانند.
ولی واقعیت این است که هدف اینان زدن
حداقل سه «نشان» با یک تیر است؛ هم دامنة چپاول ملت ایران را گسترش دهند؛ هم از سیطرة نفوذ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی
روسیه در ایران جلوگیری به عمل آورند،؛ و
هم منافع استراتژیک نفتی و نظامی و امنیتیشان را دستنخورده نگاه دارند. باید بگوئیم
برای دولتهائی که از راه مصادرة اموال دلالان محبت و قاچاقچیان میخواهند جنرالموتورز
و لویدز لندن را از بحران نجات دهند، چنین
لقمههائی «گلوگیر» است! پس بپردازیم به
دیگر ابعاد انتخابات جمکران!
ا
شاید بهتر
باشد بعد فرهنگی را نیز در مقام ضمیمهای در جوف ابعاد اجتماعی به دیگر ابعاد
انتخابات اضافه کنیم. جای تردید نیست که بنیانگزاران اصلی حکومت
اسلامی یا همان یانکیها چند لایة غیرقابل تردید در پروژة حکومت اسلامی گنجانده
بودند. ولی مدتهاست که چندین برنامه به
طور کلی از این فهرست خارج شده، چرا که
دیگر موضوعیت ندارد.
در رأس
برنامههای تنظیم شده برای حکومت ملایان صد البته مسئلة سرکوب کمونیستها قرار
داشت، ولی پس از سقوط امپراتوری شوروی این امر دیگر ارزش
اصلیاش را از دست داده. همچنین در
برنامههای حکومت جمکران حمایت از اسلامی کردن روابط منطقهای از اهمیت برخوردار بود. روابطی
که میبایست با حمایت از جنگسازی در افغانستان و دامن زدن به اسلامگرائی در ترکیه
و امارات و ... زمینة سیطرة آمریکا را فراهم آورد. ولی رخدادهای 11 سپتامبر 2001 این برنامه را با شکست روبرو کرد. برنامة دیگری که برای آمریکا اهمیت فراوان داشت
نزدیک کردن آتاترکیها به جمکرانیها بود که با جنگ سوریه این روابط نیز به طور
کلی بهم خورد. در نتیجه،
تمامی برنامههای «فرهنگیای» که حکومت جمکران بر پایة آن بنا شده بود و ظاهراً
میبایست با تکیه بر آنها «امالقراء» به راه اندازد، و نوعی
«فرهنگ امام زمانی» بر ملت ایران تحمیل کند، از پایه فروریخته. این
فروپاشی نوعی بلاتکلیفی و حساسیت فرهنگی شدید در قشرهای مختلف حاکمیت اسلامی به
وجود آورده. به همین دلیل است که آمریکائیان سعی دارند با
تکیه بر «انتخابات»، برای حکومت اسلامی فلسفة وجودی نوینی «خلق»
کنند!
در پس
پروژة استعماری «انتخابات» القاء این نگرش دبستانی به خلقالله نشسته که اگر میخواهید
از شر حکومت اسلامی خلاص شوید، در
انتخابات آن شرکت کنید! ولی در عمل ایرانیان هر چه بیشتر در آستین این
انتخابات فوت کنند، پروژة استعماری آمریکا
را قدرتمندتر کردهاند، و نتیجة افزایش اقتدار آمریکا منطقاً افزایش قدرت
حکومت اسلامی خواهد بود. این همان روندی
است که امثال زال ممد، فاحشهخانهدار سرشناس
برای چپاول روسپیهای بینوا اتخاذ کرده بود.
«زال ممد» به روسپی میفهماند که
جامعه، مشتریان، همسایگان،
خانوادهها، زنان ، بچهها و حتی
کلاغهای روی دیوار، همه و همه دشمن او هستند، و اگر تنفروش میخواهد «آزاد» شود، باید هر چه بیشتر خودفروشی کند و «قرض» زالممد
را باز پس دهد! در صورتی که دشمن اصلی روسپی کسی نیست جز همان
زالممد فاحشهخانهدار! جز او کسی از تنفروش بهرهای نخواهد برد، و در ازای خودفروشی، نه تنها
دیناری به جیب روسپی نخواهد رفت که مقروضتر هم خواهد شد. بله، بهتر
است جهت اجتناب از قرار گرفتن در شرایط روسپی،
از مکانیسم عمل «زالممد» آگاه شویم. «انتخابات»
جمکران به دلیل موضعگیریهای ضد و نقیض سیاستهای جهانی، کشور ایران را به جبهة تقابل سیاستهای لندن و
واشنگتن با روسیه، چین و هند تبدیل
کرده.
در این
«جبهه»، از زمانیکه بساط ملاممد خاتمی به
راه افتاد، غربیها مکانیسم ویژهای را فعال
کردهاند. بر اساس این «مکانیسم»، هر از
گاه گروهی اوباش را از درون ساختار تشکیلاتی «کودتای 22 بهمن» تحت عناوین گنگ و
مبهم نظیر «فعال سیاسی»، حقوقدان، روزنامهنگار،
محقق، نامزد انتخابات، نمایندة مجلس و پسر این آیتالله و پدر آن حجتالاسلام
و ... بیرون میکشند و با هیاهوی فراوان این
حضرات را سوار بر موجهائی میکنند که خودشان به صورت مصنوعی در کشور به وجود
آوردهاند. این موجسازی منافع مشخصی دارد
که به صورت خلاصه به آن اشاره میکنیم.
اولاً، این موجها با اشباع فضای
اجتماعی به دیگر سیاستهای «موجساز» فرصت عمل نخواهد داد. دوماً،
عناصر درون یک شبکة وابسته هیچگاه بر خلاف منافع «اقتصاد مادر» دست به عمل
نخواهند زد. چرا که، اینان تحت نظارتاند و تحت نظارت هم باقی میمانند. سوماً،
به دلیل نبود هر گونه پایگاه اجتماعی،
مالی و اقتصادی و حتی تشکیلاتی، این عناصر علیرغم های و هوی و تبلیغات جملگی
طفیلیهای دستگاه کودتایاند و هر لحظه دستگاه اراده کند میتواند از شرشان خلاص
شود.
این
مکانیسمی است که با تکیه بر آن ملاممد خاتمی و باند اصلاحطلب، و سپس
احمدینژاد و جریان به اصطلاح «انحرافی» را از درون حکومت اسلامی بیرون کشیدهاند.
اینان هیچ پایگاهی جز ساختار کودتای 22 بهمن
ندارند. به قول معروف حتی اگر «جو گیر»
هم بشوند، نهایت امر صدایشان را در گلو
خفه خواهند کرد. استعمار با تکیه بر این
خیمهشببازی اینک 16 سال است که پروسة بازنگری جدی در سیاستهای چپاولگرانهاش را
در ایران به تأخیر انداخته. اگر با دقت
به ابعاد نجومی مالی و اقتصادی و پیامدهای شوم تاریخی و فرهنگی این تاراج
بپردازیم، میتوانیم دریابیم که چرا لندن
و واشنگتن برای انتخابات اینهمه بر خود «زحمت» روا میدارند.
در
آخر، برخورد منطقی با شرایط فعلی ایجاب
میکند که پدیدة «انتخابات» در حکومت اسلامی را به صورتی جدیتر مورد بررسی قرار
دهیم. مسلماً تحریم همهجانبة این نمایشات انتخاباتی
شرط اصلی است، ولی «تحریم» باید به صورت
فعالانه اجرائی شود و به هیچ عنوان بازتابی از خواست یک تشکل سیاسی حکومتی و یا
غیرحکومتی تلقی نگردد. در گام بعد،
به هر طریق ممکن باید از «موجسازی»
پیرامون انتخابات بپرهیزیم. چرا که این موجسازیها ابزار کار استعمار و
حکومت اسلامی شده، همانطور که دیدیم برای ما ملت نیز هیچ به ارمغان
نخواهد آورد. مقابله با موجسازی حکومت اسلامی صرفاً به این
معنا نیست که باد در بادبان «شخصیتسازیهای» اینان نیاندازیم. مخالفت
با «شخصیتسازی» به این معناست که همزمان
از شرکت در تحرکات خشونتبار سیاسی و شبهفرهنگی و هنری، حتی غوغا در میادین ورزشی نیز فاصله بگیریم. چرا که قدرت قهری استعماری و نظامی که اینک در
دست حکومت اسلامی قرار گرفته، با استفاده
از همین تحرکات دست به قدرتنمائی و سرکوب گستردة ملت ایران خواهد زد، و نتیجه
همان است که طی عملیات اوباش سبز شاهد بودیم. آنچه امروز خود را «جریان انقلاب اسلامی» معرفی
میکند و به قولی قصد مبارزه با «انحراف» و «فتنه» را دارد، همکار و همآخور همینهاست، که در عمل باقیماندة محفل کودتای 22 بهمن به شمار میروند. اینان با تکیه بر پروسة حذف عناصر «سوخته» تا
این مرحله توانستهاند در خدمت استعمار دست به نقشآفرینی بزنند.
به استنباط
ما امروز خروج از «مکانیسم انتخاباتی» حکومت جمکران، مستلزم پای گذاشتن در یک «مکانیسم هماهنگ تحریم»، با تکیه بر حمایت همهجانبه از مفاد اعلامیة
جهانی حقوق بشر است. «مکانیسم تحریم»
خواهد توانست دور باطل «مکانیسم انتخاباتی» جمکران را فلج کرده، برای نیازهای ملی و غیرقابل تردید تمامی
جریانات سیاسی کشور ابزار کار فراهم آورد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر