شورای نگهبان با رد صلاحیت دو نامزد اصلی انتخابات ـ هاشمی رفسنجانی و رحیم مشائی ـ که احتمال رأیآوری گسترده و تصاحب پست ریاست
جمهوری را داشتند، در عمل مهر ابطال را بر پیشانی حکومت اسلامی کوبید. در این
مقال قصد ارزیابی امکانات واقعی نامزدها را نداریم، چرا که کار به درازا خواهد کشید. ولی این رد صلاحیت در واقع پیامد روند رشد و
تحول حکومت اسلامی است، و در این فرصت سعی خواهیم کرد سرفصلهائی از این
روند را ارائه کنیم. در این بررسی تا حد امکان از «ظواهر امر» فاصله میگیریم،
و
مسائل و مشکلاتی را مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهیم داد که حکومت اسلامی پس از
گذشت 34 سال حاکمیت استبدادی امروز با آن رودرو شده. مسائلی از قبیل نبود مشروعیت عمومی، بیاعتباری روزافزون ایدئولوژیک، از دست رفتن حمایت محافل حامی در دیپلماسی
جهانی، فروپاشی ساختار «دولتی ـ امنیتی» و خصوصاً بنبستهای
ساختاری. پس چه بهتر که از بنبستهای
ساختاری آغاز کنیم.
منصفانه بگوئیم، با در نظر گرفتن
شرایطی که حکومت اسلامی خود را در آن فروانداخته، عدم تأئید نامزدی رفسنجانی و مشائی از سوی
شورای نگهبان فینفسه «بخردانه» مینماید.
دلیل هم روشن است، ساختار
فروپاشیدة استبداد ملائی که طی 34 سال گذشته پیرامون «شخصیتپرستی» شکل
گرفته، امروز کارش به پرستش عجوزهای به
نام «مقام معظم» رسیده! در این ساختار نمیتوان
افرادی را در انتخابات به میدان آورد که احتمالاً در گیرودار تبلیغات رسانهای، در فضای عمومی «گوی مشروعیت» از رهبر «فرزانة»
حکومت بربایند. این عمل میتواند با ایجاد
امواج ضد ولایت فقیه به تهدیدی برای ساختار حکومت شخصیتپرست تبدیل شود، هر چند که عوامل «رد صلاحیت شده»، فینفسه خطری برای علی خامنهای به شمار
نیایند. علی خامنهای امروز «بت عیار»
این نظام شخصیتپرست شده و تمامی عملیات اوباش حکومت میباید پیرامون بزککردن «شخص»
وی متمرکز شود؛ نه بر محور عملکرد دیگران!
از سوی دیگر، شبکة ملا و بچهملا
نگران سفرة آبگوشت شبجمعههای دیگرش نیز هست!
اگر قرار باشد در وضعیتی که مشروعیت نظام عملاً به زیر سئوال رفته، تمامی نیروهای «خودی» به میدان انتخابات
بریزند، و با تحریم همهجانبة مخالفان
این خیمهشببازی روبرو شوند، رأیسازی، حتی با تقلبهای گسترده کار بسیار مشکلی خواهد
شد. دیگر نمیتوان برای شبکههای
خبری، از تمامی سوراخوسنبهها لاتولوت بیرون
کشید و در برابر دوربینها به رژه واداشت.
تکلیف حوزههای «خالی» انتخابات چه خواهد شد؟ تکلیف
«مشروعیت» انقلاب پرشکوه ملایان چه میشود؟ مقام
معظم چه خواهند گفت؟ و ... پس چه بهتر که
برای حفظ ظاهر، چند مهرة خودی را در پستوی «انقلاب اسلامی» از
گزند کیششخصیت حاکم مصون نگاه دارند تا در صورت پای گذاشتن در پروسة فروپاشی از
اینان به عنوان «کمکدندة» موتور سوختة مقام معظم استفاده شود.
در عمل، آنچه شورای نگهبان با رد
صلاحیتها انجام داده به صراحت پاسخی است به آنچه ما «نبود مشروعیت عمومی» خواندیم. حال
این پرسش مطرح میشودکه، چگونه میتوان
از فردی همچون هاشمی رفسنجانی، پس از 34
سال حضور در رأس هرم حکومت اسلامی، جهت
احراز یک پست تقریباً «نمایشی» و فاقد هر گونه قدرت واقعی اجرائی «رد صلاحیت»
نمود؟ بیرودروبایستی بگوئیم، چنین عملی در یک ساختار منسجم امکان پذیر نخواهد
بود، چرا که «رد صلاحیت» هاشمی در واقع رد صلاحیت ضمنی علی خامنهای است. حال
باید ببینیم گاری حکومت اسلامی به چه دلیل در این سراشیب افلاس افتاده؟ جواب روشن است: نبود
مشروعیت عمومی!
روشن تر بگوئیم، ابوابجمعی این
حکومت با رد صلاحیت دیگری، سعی دارد خود
را در میزان و ترازوئی به ارزش بگذارد که دیگر با «ارزشهای» حاکمیت در مقیاسهای
گذشته ارتباط چندانی ندارد. نوعی تلاش
جهت بیرون دویدن از حکومت اسلامی؛ و
اینبار تلاش از بیت رهبری شروع شده! اینان
با به میان آوردن معیارهائی خارج از معیارهای رایج حاکمیت سعی بر آن دارند که اگر
خانهشان را آب گرفته، حداقل میز و صندلی
را سالم نگاه دارند! چرا که معیارهای حکومت اسلامی دیگر از حیضانتفاع
ساقط شده. و اگر تا چند سال پیش، سیاستهای
حامی حکومت اسلامی با فرستادن چند «دانشجو» و «روزنامهنگار» و ... به جرگة
اوپوزیسیون خارجنشین تلاش میکرد «بار سیاسی» خارج از حکومت را تحت تأثیر عوامل
خود قرار دهند، امروز دیگر کار از اینحرفها
گذشته؛ هاشمی رفسنجانی و احمدینژاد راهم
به درون این اوپوزیسیون پرتاب کردهاند!
حال باید دید که چگونه میتوان در یک رژیم سیاسی در میعاد انتخابات ریاست
جمهوری هر بار «میزان و ترازو» را تغییر
داد؟ این تغییرات پیوسته و شتابزده، اگر نگوئیم نابخردانه و ناشیانه، فقط نشان از فروپاشی ایدئولوژیک حکومت میتواند
داشته باشد. ولی «بازتعریف» یک
ایدئولوژی، در شرایطی که همزمان «دین» ملت
را نیز شامل میشود بسیار خطرناک است، نه
برای ملت ایران، برای حاکمیت!
چرا که، دین ملتها علیرغم تمامی
تاریکاندیشیهائی که طی قرون و اعصار در قلب خود تولید و بازتولید کرده، علیرغم تمامی تلاشهائی که به صورت فلهای آنها
را «دینستیزی» میخوانیم، و علیرغم تمامی نامرادیهائی که به نام دین بر
انسانها اعمال شده، و ... در کنه و ریشههای جامعه «تغییر» نمیکند. تجربة
بشری نشان داده که «دین» پایدار میماند. آنچه از هم فرومیریزد، پندار وهمگونة آخوندهائی است که «دین» را اینچنین
«متغیر» و هماهنگ با معیارهای روزمرهشان میخواهند. در همینجا بگوئیم، این نوع «ایدئولوژیسازی» دبستانی پیرامون «دین»
فقط پایان کار آخوندیسم شیعیمسلک را نوید میدهد؛ هیچ
ارتباطی با «انتخابات» مسخرة ریاست جمهوری ندارد.
با اینهمه میباید اذعان داشت که اگر یک قشر محدود از آخوندیسم شیعیمسلک
اینچنین در ایران دست به «دینسازی» میزند، و مرتباً از این شاخ به آن شاخ میپرد، ریشههایاش
را میباید در مسائلی به مراتب گستردهتر از مرزهای ایران جستجو کرد. امروز شاهدیم که قدرتهای بزرگ استعماری با چه
تلاش پیگیرانهای در کشورهای تونس،
مصر، سوریه، لیبی،
و ... با توسل به «دین» دست به بحرانسازی میزنند. در نتیجه،
«دین» این روز و روزگار تبدیل به مقولهای شده، کارساز استعمار. سئوال اینجاست، چه پیش آمده که یک دولت «دینخو» نمیتواند
تکلیف خود را با «دین» روشن کند؟ و پاسخ
این سئوال حی و حاضر در برابرمان نشسته:
این نوع «دینخوئی» دیگر خریدار خارجی هم ندارد! در نتیجه صاحبدین آن را هی بالا و پائین میکند؛ کم و زیاد میکند؛ زیر و
زبر میکند؛ و ... و هزار بلا بر سرش میآورد
باشد که «مشتری» آن را بپسندد! ولی گویا دیگر «مشتری» این قماش جنس را نمیخواهد، یا
شاید «نمیتواند» بخواهد.
این «جنس» را نمیخواهد چرا که اگر تجربیات سنتی «مشتری»، پیرامون
«دینسازی» و بازی با «دین» انسانها تاکنون توانسته بود بازتابهای مناسب
امنیتی، نظامی و استراتژیک به بار بیاورد،
تجربیات نوین، همچون نمونة سوریه دیگر چنین نتایجی را مورد
تأئید قرار نمیدهد.
با این وجود، نمیباید مسئلة بحران
«انتخاباتی» حکومت اسلامی را بدون یک مؤخره رها کرد. بارها در این وبلاگ گفته بودیم که بررسی دقیق و
تاریخی پدیدة فاشیسم، به ما یادآوری میکند که مسیر حرکت و «تحول
فاشیستی» حکومت اسلامی دیگر از خط «اصلاحطلبی» گذشته؛ به درون این میدان باز نخواهد گشت. چرا که بازگشت به درون این میدان فقط به معنای
فروپاشانی کل رژیم خواهد بود. مشکل این
حکومت دیگر نه اصلاحطلب است و نه «باند انحرافی!» این گروهها خدماتشان را به فاشیسم اسلامی
ارزانی داشتهاند؛ توبره بر دوش به پشت
صحنه خزیدهاند. مشکلات آتی حکومت اسلامی
یکی پس از دیگری خود را در روزهای آتی نمایان خواهد کرد؛ و همان
شعارهائی که از دهان خاتمی و مشائی و احمدینژاد بیرون میآمد، و به قولی جهت «جلوگیری» از تحقق آنها به
نامزدهای کذا «صلاحیت» داده نشده، مسلم
بدانیم که پس از برگزاری این «انتخابات» از دهان رئیس جمهور بیت رهبر بیرون خواهد
زد! چرا که، خط تحولات اجتماعی را نه علی خامنهای مشخص میکند
و نه اربابان ینگهدنیائیاش.
ولی در مقطع فعلی باید چند روزی تأمل کرد و دید که اصولاً کاندیداهای «رد
صلاحیت شده» با مسئله کذا چه برخوردی خواهند داشت، چرا که امروز مسئلة استراتژیک ایران در مرزهای
روسیه از اهمیتی برخوردار است که در این مقال مجال بررسیاش نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر